امرای مدینه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
امرای
مدینه به حاکمان
مدینه در دوره اسلامی از آغاز تاکنون اطلاق میشود.امرا جمع امیر از ماده (ا ـ م ـ ر) به معنای والی، صاحب فرمان، فرمانده و پادشاه است.
مدینه دومین شهر مهم در
اسلام از لحاظ مذهبی و فرهنگی و در برههای از لحاظ سیاسی بوده است. این شهر از هنگام زندگانی پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوآلهوسلّم تا سال ۳۵ق. مرکز حکومت اسلام و پس از رحلت آن بزرگوار، به سبب در بر گرفتن حرم شریف ایشان که تمام مسلمانان زیارت آن را بر خود لازم میدانند
و نیز به دلیل سکونت
اهل بیت : و صحابه بزرگ پیامبر در آن، از جایگاهی ویژه برخوردار بوده است. خلفای اموی و عباسی همواره یکی از وابستگان خود را به امارت آن منصوب میکردند. امیران
مدینه بسته به تواناییها و ویژگیهای خود، گاه عهده دار نقشهای بزرگی در مسائل سیاسی ـ اجتماعی جهان اسلام و نیز توسعه
مسجد النبی شدهاند.
از آغاز اسلام تاکنون حدود ۵۰۰ امیر بر این شهر حکومت کردهاند که امارتشان یا با فرمان رسمی قدرت مسلط بر
حجاز (امارت استکفایی) یا در ضمن ماموریت نظامی برای مدتی کوتاه (امارت خاصه) یا با شورش بر ضد دولت مرکزی در شهر
مدینه (امارت استیلایی) بوده است. میتوان کنار این سه گونه امارت، گونههایی دیگر از امارت را مانند استنابهای و افتخاری برشمرد. در امارت استنابهای یا وکالتی، امیری که در در
مدینه قدرت داشت و امور امارت را به انجام میرساند، وکیل و جانشین فردی با نفوذ در دربار خلیفه بود که با توجه به جایگاه و شان خود حکم امارت
مدینه را داشت. شاید بتوان جانشینان
پیامبر اسلام به هنگام ترک
مدینه که اختیاراتی محدود درباره امیران دیگر دورهها داشتند را با تسامح، امیران استنابهای نامید. این گونه امارت در
مدینه منوره تا دوره سعودی ادامه یافت.
امارت افتخاری در برخی زمانها مرسوم شد که سلطان فردی از نزدیکان خود را به صورت افتخاری و تشریفاتی در هنگامی که به حج میرفت، امیر
مدینه میکرد و فرمانش برای تمام والیان مطاع بود. این فرد مسؤولیت و وظایف ثابت امیر واقعی را نداشت. از جمله این افراد، اشناس و ایتاخ از کارگزاران قدرتمند خلافت عباسی بودند که به هنگام سفر حجشان از سوی
خلفای عباسی به امارت تمام مناطقی که در مسیر
حج قرار داشت، منصوب شدند.
پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در حکمی برای یکی از کار گزاران خود، مسؤولیت فرماندهی نظامی، بیان
شریعت و تعلیم
دین،
قضاوت و اجرای
احکام و حدود و فصل خصومتها و امامت جمعه و جماعت را به عنوان وظایف امیران و حاکمان یاد کرده است.
بر پایه گزارشی، ایشان اطاعت از امیرانی را که تعیین کرده بود، به منزله اطاعت از خود و نافرمانی از آنان را نافرمانی از خود دانست
و برای امیران و کار گزاران خود افزون بر مبلغی برای رفع نیازهای عمومی مانند مسکن و
ازدواج و مرکب سواری
در صورت نیاز، حقوق و درآمدی مشخص را تعیین کرد.
در دورههای پسین،
ابوالحسن ماوردی (۳۶۴-۴۵۰ق.) و ابویعلی فراء (۳۸۰-۴۵۸ق.) وظایف امیران
مسلمان را چنین برشمردهاند: فرماندهی نیروهای نظامی و لشکری، اجرای
احکام شرعی حدود و قضاوت، گردآوری و توزیع خراج و صدقات و وا گذاری مناصب سیاسی و نظامی و اجتماعی، دفاع و نگاهبانی از مرزها و شریعت و حفظ حقوق مردم، امامت جمعه و جماعت، تجهیز و گسیل کاروانهای حاجیان که این امور را مستقیما یا با نصب یک مسؤول برای هر کدام انجام میداد.
امیران
مدینه در طول چهارده
سده را میتوان با توجه به قدرتهای سیاسی حاکم بر جهان اسلام و
مدینه و نیز ویژگیهای زمانی و خاندانی، این گونه تقسیم بندی کرد:
دوران پیامبر و خلفای سه گانه (۱-۳۶ق.) ، دوران خلافت
امام علی علیهالسّلام (۳۶-۴۰ق.) ، دوران خلافت
امویان (۴۰-۱۳۲ق.) ، دوران خلافت
زبیریان (۶۴-۷۳ق.) ، دوران خلافت
عباسیان (۱۳۲-۳۶۳ق.) ، امارت اشراف علوی بر
مدینه که پس از انحطاط خلافت عباسی به یکی از خاندانهای قدرتمند منطقهای و در نهایت دولت اشراف در
حجاز وابسته بودند، امارت امیران سعودی بر
مدینه (۱۳۴۴ق. تاکنون).
گستره اختیارات امیر
مدینه در طول این سالها دگرگونی فراوان یافته است، به ویژه اگر جانشینان
پیامبر و خلفای سه گانه را جزء امیران
مدینه بدانیم. امیر در آن برهه کمترین اختیار ممکن را داشته و تنها به طور موقت عهده دار امامت جماعت و امور روزمره
مدینه میشد که گاه از یکدیگر تفکیک میشد. از هنگام خلافت امام علی علیهالسّلام به بعد، امیر
مدینه تقریبا تمام اختیارات یک حکمران را دارا بود. در روزگار اموی، به سبب نزدیک تر بودن این شهر به پایتخت خلافت در
شام ، گاه دامنه اختیارات حاکم از این نیز فراتر میرفت و امارت مکه و شهرهای مهم حجاز را نیز شامل میشد.
البته در دوران خلافت عباسی، امارت
مدینه گاه سیر معکوس مییافت و زیر مجموعه امارت مکه میشد. این اوج و فرود در عصر امارت اشراف ادامه داشت (← اشراف) تا آن که در دوران ایوبیان و ممالیک، اداره حرم شریف نبوی از سیطره امیر
مدینه بیرون شد و بر عهده مجموعه اغوات و سرپرست آنان شیخ الحرم قرار گرفت.
(← اغوات) خطیب
مسجد النبی و قاضی از سوی دربار آنان تعیین میگردید تا این که در روزگار عثمانی، اختیارات شیخ الحرم توسعه یافت و امیر نیروی نظامی
مدینه و
قاضی و رئیس پلیس
مدینه زیر نظر او رفتار میکردند و امارت
مدینه یک مقام کاملا تشریفاتی شد.
تنها پس از انقلاب شریف حسین و استقلال حجاز از عثمانی بود که امارت
مدینه با اختیارات پیشین احیا شد. در روزگار سعودی، امیر
مدینه که از میان شاهزادگان این خاندان انتخاب میشود، به سطح وزیر ارتقا یافته و از توجه ویژه پادشاهان این کشور برخوردار است
با توجه به اهمیت موضوع امیران
مدینه، تک نگاریهای گوناگون با این عنوان نگاشته شده است؛ از جمله: امراء المدینه از عمر بن شبه بصری (م. ۲۶۱ق.)
و امراء المدینه از علی بن محمد
مدائنی (م. ۲۷۷ق.) که مفقود هستند؛ همچنین امراء الالمدینة المنورة و حکامها من العهد النبوی حتی الیوم از احمد یاسین الخیاری المدنی، چاپ موسسة الطباعة و النشر به
سال ۱۳۸۲ق.
و تاریخ امراء المدینة المنوره (سالهای ۱ تا ۱۴۱۷ق.) از عارف احمد عبدالغنی، دار کنان، دمشق، ۱۴۱۷ق. نیز تحقیق الامنیة بمنظومة امراء
مدینة خیر البریه از سید ضیاء بن محمد بن مقبول به سال ۱۴۲۸ق. از انتشارات توبه، ریاض کتاب مفیدی است که در ابیاتی نام تمام امیران
مدینه را در دوره اسلامی یاد کرده و در پاورقی به توضیحی مختصر درباره آنان پرداخته است. این کتاب برگرفته از اثری دیگر از همین مؤلف در این موضوع به نام جلاء العینین بذکر امراء الحرمین الشریفین است.
از دیگر کتابهای سودمند در این زمینه کتاب التحفة اللطیفة فی تاریخ المدینة الشریفه از سخاوی زاده به سال ۸۳۱ق. است. وی در این کتاب پس از مقدمهای طولانی که سیره نبوی را از آغاز
هجرت به
مدینه یاد کرده و شامل زندگینامه دانشوران و امیران ساکن
مدینه است، نام امرای
مدینه را از هجرت پیامبر تا
قرن دهم ق. یاد کرده است. نیز کتاب التاریخ الشامل للمدینة المنوره از دیگر منابع پژوهش است که نویسنده در آن به بررسی سیاسی ـ اجتماعی تاریخ
مدینه منوره از آغاز تا روزگار معاصر، البته با گرایش نظری متمایل به
وهابیت ، پرداخته است.
یثرب تا پیش از هجرت رسول خدا، به سبب نظام قبیلگی که بر پایه آن، هر قبیله به دست بزرگ آن اداره میشد، فاقد دولت و امیر بود. تنها گاهی برخی قبایل یهودی برآن تسلط داشتند.
هجرت پیامبر به یثرب، آغازی برای حکومت رسمی بر آن شهر بود. در روزگار نبوی،
مدینه بر پایه نظام قبیلهای اداره میشد و هنوز نیازی به شرطه و پاسبان یا لشکر و
سپاه منظم و حرفهای حس نمیشد. وظیفه حفظ امنیت و مجازات مجرمان را افراد داوطلب یا رؤسای قبیلهها و یا اشخاص تعیین شده از سوی پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوآلهوسلّم عهده دار بودند. ضامن اصلی اجرای قانون در این دوران، دلبستگی و
ایمان مردم به پیامبر گرامی به عنوان حاکم جامعه اسلامی بود و پیامبر تمام وظایف امیر را نیز بر عهده داشت.
پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به هنگام سفرها و غزوهها، فردی را جایگزین خود میکرد. از این افراد، ابنام مکتوم بود که به گزارش خلیفة بن خیاط ۱۳ مرتبه به این کار گماشته شد.
البته در بسیاری از موارد، وظایف امیر میان افراد تقسیم میشد. از جمله در مواردی که ابنام مکتوم جانشینی را بر عهده داشت، به احتمال فراوان، تنها عهده دار
نماز جماعت بود و اموری چون
قضاوت و اجرای احکام که از توان او به سبب نابینایی اش بیرون بود، به دیگران وا گذار میشد.
این تفکیک وظایف در دیگر امرا نیز دیده میشود؛ چنان که ماموریت عمرو بن حزم انصاری از سوی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در
نجران اقامه
نماز و ماموریت ابوسفیان گردآوری صدقات و
زکات بود.
این شیوه اداره
مدینه تاسال ۳۵ق. و انتقال مرکز خلافت اسلامی به
کوفه ادامه داشت. از آن پس منصب امارت
مدینه از سوی خلفا و حاکمان اسلامی به افرادی اعطا میشد. از این رو، آغاز واقعی امارت
مدینه را باید از سال ۳۵ دانست.
از آن پس که امام کوفه را مرکز خلافت اسلامی تعیین کرد، از اهمیت سیاسی
مدینه کاسته شد و این شهر به امیرنشین تابع خلافت اسلامی تبدیل گشت. از آن هنگام، امیر
مدینه افزون بر امامت جماعت مسجدالنبی، وظایف دیگر امارت یعنی گردآوری زکات و هزینه آن، دفاع از شهر، و ریاست نیروی نظامی و امنیتی را عهده دار شد.
سهل بن حنیف انصاری چند ماه پس از آغاز خلافت امام علی علیهالسّلام به سال ۳۶ق. جانشین و امیر ایشان در
مدینه گشت و خود امام برای رویارویی با اصحاب جمل راهی
عراق شد.
البته شماری از منابع، از انتصاب تمام بن عباس به عنوان امیر
مدینه یاد کردهاند.
بنا بر گزارشی، با حمله
بسر بن ارطاة به
مدینه به سال ۳۹ق. ابوایوب انصاری که امیر
مدینه بود، گویا با توجه به نداشتن نیروی نظامی از آن شهر بیرون شد
و بسر در مدت یک ماه امارت بر
مدینه، کسانی را به جرم همراهی در قتل عثمان به قتل رساند و سوگند خورد اگر سفارش معاویه نبود، تمام مردم
مدینه را از دم تیغ میگذراند.
لشکر بسر در پی آگاهی از آمدن سپاه جاریة بن قدامه که از سوی امام علی علیهالسّلام فرستاده شده بود، از
مدینه گریخت و جاریه وارد
مدینه شد و از مردم آن شهر برای
امام حسن علیهالسّلام که به تازگی در پی شهادت امیر مؤمنان خلیفه شده بود، بیعت گرفت.
در منابع اشارهای به انتصاب امیر
مدینه از سوی امام حسن نشده است.
سهل بن حنیف (۳۷ق.) ، تمام بن عباس (۳۷-۳۸ق.) ، ابوایوب انصاری (۳۹ق.) ، و جاریة بن قدامه (۳۹-۴۰ق.) را از امیران
مدینه در این دوران شمردهاند.
سیاست امویان در رویگردانی از انصار به سبب حمایتشان از پیامبر در آغاز
اسلام و همراهی در قتل عثمان
و تعصب نژادی امویان در ترجیح عرب شمالی بر جنوبی، باعث شد که در زمان آنان تنها افرادی از همین خاندان و وابستگان آنان بر
مدینه حکم برانند. در این دوره، جز نه سال که زبیریان بر
مدینه چیره بودند، ۳۰ امیر بر
مدینه حاکم شدند.
شمار امیران
مدینه در حکومت امویان به تناسب شمار خلفا بسیار است که میتوان دلیل آن را در دوران معاویه، کنترل قدرت شاخه مروانی دانست که رقیبان تیره معاویه برای کسب
قدرت بودند و معاویه تلاش میکرد با ایجاد دشمنی و رقابت میانشان، آنان را از اندیشه کسب خلافت بیرون آورد.
در دوران یزید، اختلاف و نارضایتی عمومی برآمده از ناشایست دانستن یزید برای خلافت و نیز سیاست سرکوب یزید که در
کربلا و
حره و محاصره مکه به صورت پیاپی اعمال شد، سبب این رویداد بود. در دوران بنی مروان، اختلاف سیاست خلیفه جدید با خلیفه پیشین یا شکایت مردم
مدینه از عملکرد یک امیر و یا وضعیت خاص مردم
مدینه در همراهی یا بی توجهی به رقیبان امویان، علت این پدیده بوده است.
انتقال مرکز خلافت به شام از اعتبار سیاسی
مدینه کاست؛ هر چند به سبب وجود فعالان سیاسی و رقبای خلفای اموی در این شهر، مورد توجه خاص امویان بود و در
قیاس با شهرهای مکه و
طائف اهمیت داشت.
امیران
مدینه در دوران اموی به تبع
بنی امیه به مردم
مدینه به چشم بدبینی و کینه توزی به سبب قتل عثمان نگاه میکردند؛ چنان که عبدالملک خلیفه اموی
و امرایی چون بسر بن ارطاة (ابی ارطاة)،
حبیش بن دلجه
و حجاج بن یوسف به این نکته تصریح کردهاند. سیاست آنان اقتضا میکرد که به تناسب همراهی مردم
مدینه با منافع آنان، از خود روی خوش نشان دهند یا برآنان سختگیری نمایند. بیشتر مردم
مدینه بدون توجه به سیاستها و حاکمان در پی زندگی آرام و بی دردسر بودند، اماگروهی نیز خلافت بنی امیه را نامشروع میدانستند. در برابر، برخی افراد، بنی امیه را خونخواه واقعی عثمان دانسته، طرفدار آنها بودند.
مروان بن حکم ، امیر
مدینه در روزگار معاویه، از آن جا که معاویه بدون نظرخواهی از او یزید را به جانشینی برگزیده بود، از پذیرفتن
بیعت یزید سر باز زد و به نشانه اعتراض به شام رفت. معاویه او را برکنار کرد و سعید بن عاص را مامور بیعت گرفتن از بزرگان
مدینه برای یزید و فشار بر مدنیان نمود.
به سال ۶۳ یا ۶۴ق. در دوران یزید،
مدینه در معرض هجوم لشکر اموی قرار گرفت که به واقعه حره شهرت دارد و در آن، مردم با غارت، کشتار و هتاکی بی نظیر روبه رو شدند.
حبیش بن دلجة قینی، فرمانده نظامی و امیر
مدینه در خلافت کوتاه مدت مروان، به سرکردگی لشکری از
اهل شام با لشکر ابن زبیر درگیر شد و
مدینه را در حال
ترس و وحشت مردم شهر تصرف کرد. سپس بر فراز منبر خرما خورد و هسته هایش را به روی مردم پرتاب کرد و این کار را اقدامی برای خوار کردن و تحقیر آنان که در قتل عثمان سکوت کرده بودند، دانست.
در امارت عثمان بن حیان مری در خلافت
ولید بن عبدالملک ، وی برای رویارویی با فضایی که در دوران امارت
عمر بن عبدالعزیز در
مدینه ایجاد شده بود، ضمن خطبهای در آغاز امارتش مردم
مدینه را به
نفاق متهم و آنان را تهدید نمود. او متهمانی را که تحت تعقیب
حجاج بن یوسف بودند، دستگیر و تمام بازرگانان عراقی را از
مدینه اخراج کرد و جارچیانش اعلام نمودند که امیر از کسانی که عراقیها را پناه دهند، سلب امنیت مینماید.
همچنین عثمان، محمد بن منکدر، از محدثان و قاریان
مدینهو شماری دیگر را به دلیل
امر به معروف و نهی از منکر شلاق زد.
فراوانی سوء استفادههای مالی و بهره گیری از قدرت در دوران ابراهیم بن هشام در خلافت
هشام بن عبدالملک و دست اندازی بر اموال عمومی، اعتراض مردم
مدینه را برانگیخت. ابراهیم با هماهنگی خلیفه، با ساختن دکانهایی در بازار
مدینه که کاسبان از آن بدون پرداخت اجاره استفاده میکردند، آنان را در تنگنا قرار داد.
مردم
مدینه پس از
مرگ هشام، این بازار را با اشاره اطرافیان خلیفه جدید ویران کردند.
در دوران کوتاهی از روزگار اموی، برخی امیران با خشونت کمتر بر
مدینه حکم راندند؛ از جمله: ابان بن عثمان (۷۶-۸۳ق.) ، عمر بن عبدالعزیز (۸۷-۹۳ق.) ، ابوبکر بن محمد بن عمرو بن حزم انصاری (۹۶-۱۰۱ق.) ، عبد الواحد بن عبدالله نضری (۱۰۴-۱۰۶ق.) ، عبدالعزیز بن عمر بن عبدالعزیز (۱۲۶-۱۲۹ق.) .
امارت عمر بن عبد العزیز به سال ۸۷ق. به فرمان ولید بن عبدالملک، نقطه عطفی در
امارت عهد اموی بود. او بر خلاف دیگر امیران اموی، با مشورت خواستن از چهرههای محبوب و معتمد و نیز ملاطفت با مخالفان، چهره مسالمت آمیزی به نمایش گذاشت.
وی پس از ورود به
مدینه، ده تن از فقیهان
مدینه را گرد آورد و از آنان خواست تا در تمام امور به او
مشورت دهند و اگر ستم یا شکایتی دیدند، وی را آگاه سازند.
شکایت حاجیان به خلیفه از این که فراریان و مجرمان
عراق با استفاده از امنیت دوره امارت عمر بن عبد العزیز، در حرمین شریفین جمع شدهاند و نیز مخالفت عمر بن عبد العزیز با پیشنهاد ولید برای برکناری برادرش سلیمان از ولایت عهدی و نصب پسرش به جای او، باعث شد تا ولید به
سال ۹۳ق. او را برکنار کند.
امارت ابوبکر بن محمد بن عمرو بن حزم در خلافت سلیمان بن عبدالملک (۹۶ق.) و عمر بن عبدالعزیز نیز در شکوفایی علمی
مدینه اثر نهاد؛ زیرا ابوبکر، خود، از محدثان و فقیهان بود
و پس از لغو
قانون منع کتابت
حدیث در دوران عمر بن عبدالعزیز، شکوفایی چشمگیری در این زمینه پدید آمد.
امارت ابان بن عثمان بن عفان نیز که از
تابعین و مؤلفان سیره نبوی است، در دوران عبدالملک، در شکوفایی علمی
مدینه نقش داشت.
تساهل سیاسی در حکومت عبدالواحد بن عبدالله نصری/ نضری/ قسری نیز دیده میشد؛ چنان که او را از محبوبترین امیران
مدینه در این دوران خواندهاند.
از امیران استیلائی در دوران اموی، ابوحمزه مختار بن عبدالله اباضی بود که به سال ۱۲۹ق. با لشکری از خارجیان اباضی به
مدینه حمله کرد و پس از شکست لشکر
اهل مدینه در قدید و کشتن چهار هزار تن، بر
مدینه چیره شد. وی انگیزه خود را رویارویی با ستم حکمرانان مروانی دانست و به مردم وعده داد که به
عدل و سیره پیامبر امارت کند. او پس از سه ماه حکومت در
مدینه به سال ۱۳۰ق. در معرکهای با لشکر مروانیان به فرماندهی محمد بن عبدالملک سعدی در وادی القری کشته شد. پس از آگاهی مردم
مدینه از شکست
خوارج ، آنان نیز بقایای خارجیان را در
مدینه از میان بردند.
در دوره نه ساله
حکومت زبیریان (
ربیع الثانی ۶۴ - ۱۵
جمادی الاول ۷۳ق.) یازده امیر بر
مدینه منصوب شدند. شاید بتوان دلیل شمار فراوان امیران زبیری در این دوره را ناتوانی والیان در اداره
مدینه دانست.
مدینه در بیشتر این سالها عرصه رقابت نیروهای عبدالملک اموی و ابن زبیر بود. مهمترین این درگیریها واقعه حره بود
که در آن، یزید لشکری را برای سرکوب ابن زبیر به حجاز گسیل داشت.
به فرمان یزید، این لشکر نخست
مدینه را محاصره کرد و سه روز به مردم
مدینه مهلت داد تا با فرمانبرداری از یزید، با لشکر شام برای سرکوب ابن زبیر همکاری کنند. اما مردم
مدینه نپذیرفتند و به فرماندهی عبدالله بن حنظله بر انصار و فرماندهی
ابن مطیع بر مهاجران که از سوی ابن زبیر منصوب شده بود،
با لشکر شام در ۲۸ ذی حجه
سال ۶۳ جنگیدند.
فرمانده شامیان، مسلم بن عقبه مری، پس از شکست دادن سپاه
مدینه، به فرمان یزید، سه روز جان و مال و ناموس مردم
مدینه را بر لشکر خود مباح کرد.
شامیان با قتل عام مردم و صحابه پیامبر و هتک حرمت نوامیس، فاجعه حره را رقم زدند و در پی اعتراف گرفتن از افراد باقیمانده به بردگی برای یزید، برای دستیابی به ابن زبیر به سوی مکه روان شدند.
درگیریهای چندگانه نظامی میان امویان و زبیریان، مسیر کاروانهای تجاری در حرکت میان
مکه و
مدینه و شام را نا امن کرد و کاهش منافع تجاری
مدینه را به دنبال داشت. خست ورزیدن ابن زبیر در عطا به مردم، بی کفایتی حاکمان زبیری
مدینه، ضعف دولت زبیری در حمایت از
مدینه در برابر بنی امیه، و جبهه گیریهای افراطی ابن زبیر بر ضد
اهل بیت پیامبر مانند
محاصره و تهدید به سوزاندن بنی هاشم مایه رویگردانی مردم
مدینه از زبیریان شد.
۱.
عبیدالله بن زبیر بن عوام.
۲.
جعفر بن زبیر بن عوام.
۳.
عبیدة بن زبیر بن عوام.
۴.
مصعب بن زبیر بن عوام .
۵. عبدالله ابوثور.
۶.
حارث بن حاطب.
۷. ابو قیس.
۸.
جابر بن اسود.
۹.
وهب بن معتب.
۱۰. عبدالرحمن بن محمد بن اشعث.
۱۱. طلحة بن عبدالله بن عوف.
شهر
مدینه تا اواخر
سده سوم کاملا وابسته به خلافت بود و بیشتر به دست افرادی از خاندان خلافت اداره میشد. این از اهمیت امارت
مدینه نزد خلفای عباسی نشان داشت. در این دوران، گاه امارت مناطق گوناگون حجاز مانند
مکه و طائف و گاه مناطقی دیگر مانند
یمن و یمامه نیز به امیر
مدینه تفویض میشد.
از حوادثی که در این دوران امیران
مدینه با آن درگیر بودند، قیام علویان بود که گاه دامنه آن تا
مدینه امتداد مییافت. قیام ابوالسرایا (۱۹۹ق.)،
حسین
شهید فخ (۱۶۹ق.)،
محمد بن صالح بن عبدالله
و محمد بن یوسف بن ابراهیم (۲۵۲-۲۵۵ق.)
از آن جملهاند. برخی از این افراد به امارت استیلائی
مدینه برای مدتی محدود دست یافتند. اینان رقیبان اصلی
بنی عباس در تصدی خلافت بودند. رهبران این قیامها که بیشتر خاستگاهشان
مدینه بود، نه تنها داعیه دار امارت بر
مدینه بلکه مدعی خلافت بر جهان
اسلام بودند. ستمگری و سخت گیری امیران
مدینه باعث میشد تا گاه مردم با برخی از این قیامها همچون قیام محمد بن عبدالله حسنی، ملقب به نفس زکیه، به سال ۱۴۵ق. همراهی کنند. این قیامها نه تنها خلافت عباسی را ناگزیر از سرکوب سخت و خونین آنها میکرد، بلکه برای پیشگیری از تکرار آنها گاه سیاست سختگیرانه بر ضد بنی هاشم به دست امیران
مدینه اعمال میشد. خلفای عباسی در کنار این فشارها، گاه با اکرام و بذل عطا و پاداش فراوان به مردم
مدینه و گاهی با بهره گیری از برخی علویان همسوی خود مانند حسن بن زید بن حسن به سال ۱۵۰ق.
و عبیدالله بن حسن، از فرزندان
عباس بن علی و امیرحرمین در روزگار
مامون در امارت
مدینه، به جلب نظر آنان میپرداختند.
ضعف امیر
مدینه عبدالله بن ربیع حارثی
که به سال ۱۴۵ق. در پی سرکوب
قیام نفس زکیه به عنوان امیر عباسی بر
مدینه حکم راند، باعث شد تا به دلیل ستم لشکریان، بردگان
مدینه سربه شورش گذارند و او و لشکرش را از
مدینه فراری دهند. این شورش تنها در پی پا در میانی افرادی چون ابوبکر بن ابی سبره، از فقیهان و محدثان
مدینهو دعوت سپاهیان به آرامش و فراخواندن امیر به
مدینه که بیم حمله دیگر بار لشکر عباسی بدان میرفت،
فروکش نمود.
از آن پس تا ۱۵۲ق. امارت
مدینه در آرامش گذشت.
در امارت زفر بن عاصم هلالی
و به نقلی جعفر بن سلیمان بن علی
به
سال ۱۶۰ق. سفر مهدی عباسی به
مدینه رخ داد. وی در این سفر، ضمن اکرام مردم
مدینه و با هزینه کردن خراج
مصر و یمن در حرمین، به توسعه مسجد نبوی از سوی شمال طی سالهای ۱۶۰-۱۶۲/یا ۱۶۵ پرداخت.
از دیگر تلاشهای امارت
مدینه در این سالها، تاسیس برید (چاپارخانه) میان
مدینه و
مکه و یمن در امارت جعفر بن سلیمان بن علی به سال ۱۶۶ق. بود
امارت
مدینه به سال ۱۹۶ق. تابع امارت مکه و زیر نظارت داود بن عیسی گشت وفرزندش سلیمان از سوی او نایب
مدینه بود.
در این سال، با رسیدن فرمان امین عباسی برای یاد نکردن از برادرانش در خطبهها و یادکردن از فرزندش، داود و به تبع او سلیمان، بر پایه عهدنامهای که امین در روزگار پدر امضا کرده بود، او را از خلافت برکنار کردند و به نام مامون خطبه خواندند. مامون نیز به پاداش این کار، امارت حرمین را با عطایای بسیار در اختیار آنان گذاشت.
به این ترتیب،
مدینه و مکه در درگیری میان امین و مامون در آرامش به سر بردند.
پس از متوکل با قدرت یافتن ترکان در دستگاه خلافت،
حکومت عباسی اقتدار خود را از دست داد و امیران مناطق گوناگون داعیه دار استقلال شدند و تنها به صورت تشریفاتی از خلیفه بغداد در خطبههای خود یاد میکردند.
امارت
مدینه نیز از این قاعده مستثنا نبود و با گرفتاری خلفای عباسی و فاطمی به درگیریها و آشفتگیهای داخلی و بحرانهای سیاسی و اقتصادی، امارت
مدینه دچار تحول شد. بسته به کمک مادی یا تهدید نظامی خلیفه عباسی
بغداد یا خلیفه فاطمی مصر و پس از آنها حکمرانان ایوبی و مملوکی، از یکی از آنها درخطبههای موسم یاد میشد و همین مایه اعتبار آنان میگشت.
این قدرتها در موارد فراوان، در ازای پرداختهای سالانه و هدایا و عطایای دیگر، به سلطهای نمادین بر
مدینه و یاد شدن نام حاکمشان در خطبههای حرم نبوی بسنده میکردند. از این دولتها
طاهریان ،
صفاریان ،
اخشیدیان ،
طولونیان ،
فاطمیان ،
ایوبیان ، و ممالیک بودند
که هر کدام مدتی امارت
مدینه منوره را در اختیار گرفت. نفوذ این حکومتها در
مدینه با توجه به اقتدار و هزینهای که برای
مدینه صرف میکردند، متفاوت بود. محمد بن عبدالله طاهری به سال ۲۴۸ق. به حکم مستعین خلیفه عباسی امارت مکه و
مدینه را یافت.
بر پایه گزارشی، معتمد عباسی به سال ۲۵۷ق. امارت تشریفاتی مکه و
مدینه را به
عمرو بن لیث صفاری تفویض کرد.
به سال ۲۷۹ق. در پی صلح طولونیان با خلیفه بغداد به امر معتضد عباسی نام خمارویه امیر طولونی در خطبههای مناطق گوناگون
مدینه برده شد.
اخشیدیان نیز مدتی بر حرمین چیره شدند و اشراف
مدینه مورد عنایت و توجه خاص آنان بودند.
کنار این دولتها، سادات علوی نیز گاه با قیام مسلحانه مدتی امارت
مدینه را در دست داشتند؛ از جمله به سال ۲۷۱ق. محمد و علی نوادگان
امام صادق بر
مدینه به مدت یک ماه چیره شدند.
در این میان، درگیری میان شاخههای گوناگون علویان نیز برای تصاحب قدرت دیده میشود. به سال ۲۶۶ق. درگیری میان شاخه جعفری، فرزندان
جعفر بن ابی طالب ، که قیم
مدینه و امیر آن به شمار میرفتند، روی داد که به قتل برخی از جعفریان انجامید. این مسئله به سال ۲۷۱ق. با هجوم محمد و علی از علویان حسینی به
مدینه تکرار شد و افزون بر مردمی که در این درگیری کشته شدند، حدود ده تن از سادات جعفری نیز قربانی گردیدند.
هنگامی که صاحب نفوذانی چون خلفای بغداد توازن قوا را میان این گروههای درگیر حفظ میکردند، ستیزها فروکش میکرد؛ چنان که در دوران واثق چنین شد. اما با سنگین شدن کفه
قدرت به سوی یک طرف از این گروهها، درگیریها فزونی مییافت.
امارت
مدینه در اواخر
سده سوم و چهارم ق. میان سادات حسینی ونوادگان جعفر بن ابی طالب دست به دست میشد تا آن که در میان سادات حسینی مستقر شد.
سپس تا روزگار عثمانی، شاخههایی از سادات حسینی همانند بنی مهنا، بنی جماز و بنی منصور امارت
مدینه را عهده دار شدند.
مذهب بیشتر اشراف و علویان حاکم بر
مدینه تشیع بود
؛ هر چند تمایل به
اهل سنت در برخی برههها دیده میشد.
به دلیل وابستگی اشراف به دولتهای ممالیک و عثمانی و وجود اکثریت سنی شهر و نیز حاجیان دیگر کشورها، حتی کسانی که شیعه بودند، معمولا ناچار به
تقیه بودند. در سراسر دوره صفوی، شماری فراوان از دانشوران شیعه عرب و ایرانی در
مدینه و مکه زندگی میکردند.
ابن فرحون رواج تشیع امامی را از دوره بنی مهنا و با حمایتهای آنان از دانشوران شیعه میداند.
نیز گزارش شده که با حمایتهای دولت ممالیک کار به جایی رسید که در حکومت اشراف شیعی مذهب، شیعیان به سبب رفتار بر پایه مذهب خود، گاه محاکمه و از جانب سخنوران اعزامی از
مصر ، توبیخ و سرزنش میشدند.
این ماجرا تا بدان جا رسید که گرایشهای امیر
مدینه به
اهل سنت و مخالفت با شیعیان در امارت زهیر بن سلیمان (۸۶۵-۸۷۴ق.) و امیرانی دیگر چون فارس بن شامان (۹۰۱ق.)
مایه ناخرسندی شیعیان شد.
قدرت یافتن
اهل سنت در امارت اشراف بدان جا رسید که به گزارش سخاوی، در سال ۸۶۵ق. به فتوای قاضی مالکی
مدینه ، شیخ عبدالوهاب بن جعفر شامی معروف به فخر را که از بزرگان شیعه در
مدینه بود، به اتهام اهانت به
صحابه پیامبر گردن زدند.
با این حال، در شماری از منابع متعصب ضد شیعه، گزارشهایی از کارهای افراطی برخی اشراف امیر
مدینه مانند ثابت بن نعیر بن هبه (۸۲۹ق.) و زبیر بن قیس بن ثابت (۸۵۵ق.) ضد
اهل سنت دیده میشود.
امیران
مدینه در این دوران طی تشریفات ویژه با حضور فراشان و خادمان حرم نبوی به زیارت
پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوآلهوسلّم میرفتند و در حالی که پیشاپیش آنان یکی از مؤذنان بزرگ شهر با صدای بلند بر پیامبر سلام و صلوات میفرستاد، آنان در دو مکان، یکی روبه روی میخ نقرهای که در دیوار غربی حجره شریف بود ـ و به روایتی، با تکیه به ستون حرس روضه مطهر ـ و دیگری روبه روی صورت پیامبر گرامی میایستادند. نیز به همین ترتیب روبه روی ضریح شیخین قرار میگرفتند و همین گونه به آنان سلام و اظهار محبت میکردند.
البته فیروزآبادی این ادای احترام به شیخین را از ویژگیهای امیر
مدینه هم روزگار خود، گویا عطیة بن منصور از آل مهنا، دانسته و آن را ستوده است.
نفوذ فاطمیان در حرمین با میانجیگری المعز لدین الله فاطمی به سال ۳۴۸ق. که توانست درگیری میان سادات حسنی و حسینی را فرونشاند، آغاز شد.
محمد بن طاهر، ملقب به مسلم، از امیران حسینی
مدینه بود که به نام المعز خطبه خواند و همراه وی به مصر رفت و مورد توجه خاص او بود؛ به گونهای که المعز بر او نماز خواند.
به سال ۳۵۹ق. به طور رسمی، به نام خلیفه فاطمی در
مدینه خطبه خوانده شد.
روابط امیران
مدینه با فاطمیان در ۳۹۰ق. با انکار نسب آنان از جانب امیران آل مهنا دچار تنش شد و همین باعث گشت که الحاکم فاطمی در این سال همراه کاروان حج مصریان، لشکری را برای سیطره بر
مدینه بفرستد. او توانست به فرماندهی ابوالفتوح، امیر مکه،
آل مهنا را مدتی از
مدینه فراری دهد و
مدینه را تصرف کند.
سلطه فاطمیان بر امارت
مدینه تا سال ۴۹۲ق. ادامه یافت و در این برهه صد ساله، سلطه آل مهنا با افت و خیزهایی استمرار داشت.
این سلطه در برهههایی همچون دوران بحران اقتصادی مصر به سال ۴۶۱ق. و هنگام وعده پاداش خلیفه بغداد برای تبعیت امیر
مدینه از
بغداد به سال ۴۶۲ق. متزلزل شد.
به سال۴۹۲ق. در پی مالیات بستن حسین بن مهنا بر زائران
مدینه، حسین بن احمد علوی مشهور به مخیط قیام کرد و امیر
مدینه را فراری داد؛ اما امارتش هفت ماه به طول انجامید.
امیران
مدینه با ضعیف شدن فاطمیان مناسبات خود را با عباسیان گسترش دادند. روابط خوب امیران
مدینه با
بنی عباس ، با سفر قاسم بن مهنا به بغداد به سال ۵۷۶ق. در خلافت مستضیء بالله که با استقبال گرم خلیفه عباسی و تایید امارت قاسم بر
مدینه مواجه شد، گسترش یافت. با سلطه ایوبیان بر مصر، نام حاکم ایوبی کنار خلیفه بغداد در خطبههای
مدینه یاد میشد. در دوران
صلاح الدین ایوبی ، به سال ۵۷۶ق. او استقبال گرمی از قاسم بن مهنا، امیر
مدینه، در مصر انجام داد و در فتح انطاکیه (۵۸۴ق.) قاسم را همراه خود برد.
این روابط مایه توجه صلاح
الدین به حرمین شد که از نشانههای آن میتوان به پرداخت هزینه مالیات حجاج،
تعیین خادمان برای
مسجد نبوی و تاسیس مقام شیخ الحرم برای نظارت برکار خدام حرم دانست که تا سالهای بعد باقی ماند.
چنین برمی آید که کمکهای صلاح
الدین و نیز یاریهایی که همان سالها از بغداد به امارت
مدینه رسید، در این تغییر موضع سیاسی ـ مذهبی قاسم تاثیر داشت.
از این سال به بعد نام حاکمان ایوبی در پی نام خلیفه عباسی در خطبههای
مدینه برده میشد، بی آن که ایوبیان در امور حکومتی دخالت کنند.
در دوره ممالیک، تلاش آنان برای ایفای نقش پویا در حرمین و نفوذ در امارت
مدینه به خوبی نمایان است. از جمله در اختلاف میان مالک بن منیف و عزالدین جماز درباره حق مشارکت او در امارت
مدینه به سال ۶۶۵ق. حاکم بیبرس به تقاضای مالک، میان آن دو واسطه شد و جماز را به رعایت قراردادشان در این زمینه ملزم کرد و جماز هم پذیرفت.
بر پایه گزارش ابن فرحون، از دوران سلطان قلاوون مملوکی برای امامت جمعه و خطبهها و
قضاوت میان
اهل سنت، یکی از دانشوران سنی از سوی سلطان مصر به مدت شش ماه به
مدینه فرستاده میشد. برخی از این افراد با صراحت به مخالفت با شیعیان و آیینهای مذهبی آنها میپرداختند و حتی امیران
مدینه را زیر فشار قرار میدادند.
سلطه ممالیک و پشتیبانی از
اهل سنت به سال ۷۵۰ق. با اعزام امیر سعد بن ثابت به اوج رسید تا آن جا که قضاوت همه کس جز قاضی اعزامی مصر، ممنوع شد.
از سال ۵۸۳ق. امیرانی دیگر از
نسل مهنا با نام بنی مهنا و بنی جماز به امارت رسیدند. گزارشهایی که در این دوران از امیران مکه با عنوان امیر الحرمین یاد کردهاند، تابعیت امارت
مدینه از مکه را نشان میدهند.
ویران شدن قلعه
مدینه بر ناامنیهای پدید آمده از قبایل افزود تا این که جمال
الدین ابوجعفر محمد بن علی اصفهانی، حاکم
موصل و وزیر اتابک زنگی، به بازسازی قلعه
مدینه همت گمارد و کاروانسرایی برای مسافران در جوار مسجد نبوی ساخت.
در این هنگام، امیر
مدینه جانشین امیر مکه گشت و نامش به عنوان سومین تن در پی نام سلطان مصر و امیر حرمین در خطبهها برده شد.
از رویدادهای مهم
مدینه در امارت عزالدین بن شیحه حسینی که به سال ۶۵۴ق. روی داد، زلزلههای آتشفشانی سخت در پیرامون
مدینه و جاری شدن مایع مذاب به سوی آن بود که مردم را بسیار هراساند. شریف سنان، قاضی وقت
مدینه، از امیر خواست که برای رفع این بلا به درگاه الهی توبه کند. امیر نیز همه بردگان خود را آزاد کرد و اموال مردم را به آنان بازگرداند و مالیات زائران را لغو کرد و همراه مردم
مدینه دو شب را در مسجد نبوی و پیرامون روضه مطهر به
عبادت و تضرع به درگاه خدا پرداخت. پس از سه روز مسیر این مواد مذاب از
مدینه منحرف شد و امنیت برقرار گشت. البته هیات اعزامی امیر
مدینه نتوانست علت جاری شدن این مواد مذاب را بیابد.
در امارت قسیطل بن زهیر به سال ۸۸۴ق. امیر مملوکی برجی قایتبای به
مدینه آمد و با انجام خدمات فراوان در عمران و آبادانی
مدینه، کمک مالی فراوان به امیران نمود.
یاد کردنی است که آرامگاه برخی اشراف امیر
مدینه در صحن
مسجد النبی قرار دارد.
این دوره در سال ۹۲۳ق. با سقوط دولت ممالیک در پی تصرف مصر به دست سلطان سلیم عثمانی آغاز شد. شریف مکه در این
زمان ، فرزندش برکات بن محمد را با کلید کعبه به دیدار سلطان سلیم فرستاد و حجاز سلطه عثمانی را به رسمیت شناخت و حکومت حرمین از سوی سلیم به او و پسرش وا گذار شد. بدین ترتیب
مدینه نیز زیر سلطه شریف مکه درآمد و او به تدریج بر سراسر
حجاز حکومت یافت.
حکمرانان عثمانی از اواخر سده یازدهم تلاش کردند تا به تدریج امارت
مدینه را نیز از امیران علوی بستانند و به دست شیخ حرم بسپارند. در این مدت، هنوز علویان حسنی در
مدینه قدرت داشتند و بخشی از اداره سیاسی این شهر در اختیار آنها بود.
در این دوره، مسؤولیتهای حرم نبوی و امارت
مدینه میان چهار تن تقسیم شد: ۱. قاضی که دست کم به مدت یک سال از میان ترکان عثمانی انتخاب میشد. ۲. شیخ الحرم که بالاترین کارگزار و واسطه قوای دیگر در آستانه و دربار عثمانی بود. او باید در
استانبول علوم
دینی را میآموخت و تبار عثمانی میداشت و سنش بیش از ۶۰ سال بود. او محلی ویژه در مسجد نبوی به نام «دکة شیخ الحرم» داشت. حقوق ماهانه شیخ حرم در حد حقوق صدر اعظم عثمانی بود. ۳. رئیس پلیس که مسؤولیتش برقراری امنیت داخلی و ادراه امور انتظامی شهر بود. ۴. استاندار
مدینه که فرمانده لشکر و نیروی نظامی
مدینه نیز بود. در روزهای جمعه، مقامهای یاد شده و نیز مفتیهای مذاهب چهارگانه، و مدیر خزانه و امور مالی در دفتر شیخ حرم برای بررسی و حل مسائل شهر گرد میآمدند که بدان «مجلس اداره» میگفتند.
در این دوره، امیر
مدینه تنها یک مقام سنتی تشریفاتی برای اداره امور اوقاف مربوط به اشراف به شمار میرفت و نامش در پی نام سلطان عثمانی و امیر مکه که بالاتر از او بود، در خطبهها یاد میشد. انجام کارهای تبعیض آمیز و فشار کارگزاران عثمانی بر مردم
مدینه و
مهاجرت اجباری برای بسیاری از آنان برای اجرای سیاست ترک سازی حجاز
و نیز ناآرامیها و نبرد قدرت میان امیران
مدینه و عثمانیها به زندگی مردم آسیب فراوان وارد کرد.
این درگیریها به حدی بود که عبدالرحمن انصاری (م. ۱۳۴۲ق.) در فاصله حدود ۹۰ سال میان ۱۱۱۱ تا ۱۲۰۳ق. هفت درگیری را در
مدینه گزارش کرده که با دار و دسته یکی از اغوات مرتبط بود.
در دوران دولت اول سعودی، به سال ۱۲۲۰ق.
مدینه به محاصره نیروهای سعودی و وهابی درآمد و امارت
مدینه به
سعود بن عبدالعزیز سپرده شد. وی با توقیف و تصرف همه اموال موجود در خزائن حرم نبوی، دستور ویران کردن همه گنبدهای بقیع را صادر کرد.
از این هنگام تا سال ۱۲۲۷ق. مبارک بن مضیان ظاهری از سوی عبدالعزیز بن سعود امارت
مدینه را بر عهده داشت.
با توجه به موج اعتراض
مسلمانان کشورهای اسلامی به ویران سازی گنبدهای بقیع، دولت عثمانی که به بازستاندن حرمین شریفین از آل سعود میل داشت، لشکری انبوه را برای تصرف
مدینه به حجاز فرستاد و توانست به سال ۱۲۲۷ق.
مدینه را از
آل سعود بازپس گیرد. در سال ۱۲۳۳ق. به فرمان سلطان محمد عثمانی، بازسازی گنبدهای بقیع انجام شد.
پس از سلطه دیگر بار عثمانیان برمدینه، فرمانده نظامی
مدینه، طوسون پاشا، مقام امارت را به استانداری زیر نظر حکمران حجاز تبدیل کرد و استاندار را رئیس شورایی از شیخ الحرم و قاضی شهر و مفتی و... کرد.
بدرفتاری امیران عثمانی
مدینه و افزایش
مالیات باعث ناخرسندی مردم شد تا بدان جا که گاه به شورش عمومی میانجامید. از جمله در دوره علی پاشا به سال ۱۳۲۶ق. شورش مردم بدان جا کشید که امیر
مدینه به فرمان مستقیم سلطان عبد الحمید عثمانی که شکایت مردم
مدینه را با تلگراف دریافت کرده بود، برکنار گردید.
در فاصله سالهای ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۷ق.
مدینه به گونه مستقیم با وزارت کشور عثمانی ارتباط یافت و استانی مستقل گشت.
در پی شکست و ناکامی دولت عثمانی در
جنگ جهانی اول (۱۹۱۴-۱۹۱۸م.) شریف حسین به سال ۱۳۳۵ق. خود را خلیفه مسلمانان خواند و پادشاهی مستقل حجاز را اعلان کرد.
وی برای تاسیس دولتی مستقل از عثمانیان با همکاری انگلستان تلاش نمود. او به سال ۱۳۳۷ق. امارت
مدینه را پس از محاصرهای طولانی از سلطه عثمانیان بیرون آورد
و فرزندش علی را در ۱۷
رجب ۱۳۳۷ق. امیر
مدینه تعیین کرد. در این مدت، حدود ۱۸ هزار تن از مردم
مدینه که ناچار به هجرت از آن شده بودند، با حمایت دولت هاشمی به آن شهر بازگشتند.
اما هنگامی که شریف حسین در اداره حرمین ناکام ماند، آل سعود زمینه را برای تسلط بر حرمین مناسب دید و نخست مکه و سپس
مدینه و جده را از دست اشراف بیرون ساخت.
مردم
مدینه در پی طولانی شدن محاصره شهر به دست نیروهای طرفدار آل سعود، دو پیک نزد ملک عبدالعزیز فرستادند و اعلام کردند که حاضرند به یکی از فرزندان وی تسلیم شوند. عبدالعزیز پسرش محمد را به امارت
مدینه برگزید و در ۱۹
جمادی الثانی ۱۳۴۴ق. امارت
مدینه رسما از شریف احمد بن منصور به وی سپرده شد.
امیران
مدینه در دولت هاشمیان (۱۳۳۷-۱۳۴۴)
شریف علی بن حسین (۱۳۳۷-۱۳۴۳ق.) ؛ شریف احمد بن منصور (۱۳۴۳-۱۳۴۴ق.) ؛ شریف شحات بن علی (۱۳۴۴ق.) قائم مقام
مدینه.
هم زمان با تشکیل حکومت سعودی به رهبری ملک عبدالعزیز به سال ۱۳۴۴ق. وی بر این شهر تسلط یافت. او در آغاز به دولتهای اسلامی وعده داده بود تا در صورت تسلط بر حجاز، آن را به صورت یک جمهوری مشترک میان ملل اسلامی اداره کند؛ اما بر خلاف این قرار، خود را پادشاه حجاز خواند.
با تسلط سعودیان وهابی بر
مدینه، در این سال، دومین ویران سازی بقاع متبرک بقیع به فتوای بزرگان
وهابیت و به دست سعودیان روی داد.
محمد بن عبدالعزیز تا سال ۱۳۸۵ق. امیر
مدینه بود. وی در همان آغاز به
ریاض بازگشت و افرادی را طی سالها به عنوان وکیل خود با اختیارات امیر در
مدینه گماشت.
در این دوران، امیر
مدینه از میان فرزندان ملک سعود یا دیگر افراد این خاندان تعیین میشد و وظایفی تعریف شده برای او وجود نداشت. تنها امور شرعی و
دینی بر عهده قاضی منطقه بود. به سال ۱۳۵۹ق. با تصویب قانون نظام امیران مناطق و مجالس اداری، امیران هر منطقه ملزم به رعایت این قانون شدند که آنان را دارای سلطه بر همه شؤون اداری و جزئی منطقه با رعایت
عدل و انصاف مینمود.
بر پایه این قانون، وظایف امیر هر منطقه عبارت است از: نظارت بر برقراری نظم و امنیت منطقه، اجرای احکام قضایی در پی نهایی شدن آن، حفظ حقوق و آزادیهای شهروندان در چارچوب
دین و نظام، تلاش برای پیشرفت اجتماعی و اقتصادی و عمرانی منطقه، کوشش برای
رشد خدمات شهری در منطقه، مدیریت استانها و مراکز تابع، حفظ املاک و اموال دولتی، نظارت بر سازمانهای دولتی و حسن انجام وظایف کارمندان، تماس مستقیم با وزیران و سران دولتی برای رفع نیازها و مدیریت امور منطقه، تقدیم گزارش سالانه به وزیر کشور درباره انجام وظیفه درست ادارات و سازمانهای منطقه.
امیر منطقه
مدینه در رتبه وزیر است و نایب امیر در رتبه ممتاز و وکیل امیر در رتبه پسین قرار دارند و استانداری زیر نظر مستقیم وکیل امیر اداره میشود.
در دوره سعودی،
مدینه گسترش فراوان یافته و از توجه خاص برخوردار بوده است. اما با این گسترش، شکل تاریخی ـ طبیعی شهر نابود شده و نه تنها بسیاری از اماکن متبرک به بهانه این گسترش از میان رفته، بلکه برخی از اماکن تاریخی و نیز کوههای مهم کاملا محو شده است
و آن چه که خبیب بن عبدالله در گسترش زمانه عمر بن عبدالعزیز از آن بیم داد، محقق شد.
در پی خلافت
امام علی علیهالسّلام به فراخور رفتار و جهت گیری خلفای اموی و عباسی، رفتار امیر
مدینه با
اهل بیت پیامبر تغییر میکرد. در دوران حکومت اشراف بر
مدینه که خود به
اهل بیت پیامبر
نسب میبردند، جز در مواردی اندک، رویکرد امیران
مدینه به
اهل بیت را میتوان مثبت شمرد.
در دوران اموی، امیران
مدینه به فرمان معاویه، لعن و دشنام گویی به امام علی علیهالسّلام
بر منابر
مدینه را همچون امیران دیگر مناطق اجرا میکردند.
مروان بن حکم ،
حجاج بن یوسف ،
و هشام بن اسماعیل
از این امیران بودند. امارت مجدد مروان بن حکم بر
مدینه، به منزله قدردانی معاویه از وی به سب بسیج دو هزار نیروی اموی در جلوگیری از دفن
امام حسن علیهالسّلام کنار جدش رسول خدا بود.
در دوران امارت ولید بن عتبه، میان
امام حسین علیهالسّلام و ولید اختلافی ملکی روی داد. ولید قصد داشت بخشی از املاک امام را غصب کند. امام سوگند خورد که اگر ولید از این کار دست برندارد، با یاری خواستن از اعضای
حلف الفضول ، داد خود را از ولید بستاند. این تهدید که با اعلام آمادگی برخی اعضای این پیمان چون
عبدالله بن زبیر رویارو شد، ولید را از تصمیم خود منصرف ساخت.
همچنین در زمانه امارت وی در پی مرگ معاویه، یزید به او فرمان داد تا امام حسین علیهالسّلام و ابن زبیر و ابن عمر را ناچار به
بیعت با یزید کند. این افراد با نرمی از بیعت با یزید سر باز زدند.
ولید بر خلاف نظر مروان و به روایتی بر خلاف فرمان یزید
که از او میخواست در صورت خودداری این افراد گردنشان را بزند، قتل امام حسین را گناهی عظیم شمرد که در برابر همه داراییهای دنیا، به انجام آن تن نمیدهد. به گزارشی، او این کار را قطع رحم دانست و این افراد مخفیانه به مکه رفتند.
یزید به دلیل این مدارای
ولید بن عتبه ، وی را از امارت
مدینه برکنار کرد.
ولید در دوران امارتش مانع دیدار دوستان امام حسین با ایشان میشد و به این سبب، ایشان به وی اعتراض مینمود.
به گزارشهایی در منابع
اهل سنت ، برخی امیران
مدینه مانند مروان و سعید بن ابی عاص با
اهل بیت رابطه مناسب داشتند.
این گزارشها اسناد معتبر ندارند و بر فرض پذیرش، باید آن را به طور نسبی در مقایسه با رفتار دیگر امیران
مدینه ارزیابی کرد. خودداری امام حسن و امام حسین یا فقط امام حسین از
ازدواج خواهرشان ام کلثوم با سعید بن عاص در دوران امارتش بر
مدینهو جواب رد به خواستگاری امیر
مدینه مروان بن حکم از دختر
عبدالله بن جعفر برای ازدواج با یزید
شواهدی دیگر بر بطلان این ادعا هستند.
از دیگر امیران دشمن
اهل بیت در این دوره، میتوان به حجاج بن یوسف ثقفی اشاره کرد. او افزون بر سب و اهانت به امام علی و حسنین: مردم را با
شکنجه و تهدید یا تشویق و تطمیع، به این کار وادار میکرد.
در پی سرکوب ابن زبیر به سال ۷۴ق. از سوی عبدالملک، او امارت
مدینه و
مکه و طائف را یافت. وی در
مدینه مردم را آماج اهانتها و تهدیدهای خود قرار داد و به بهانه حمایت نکردن آنان از عثمان، بر گردن برخی
صحابه داغ نهاد.
با امارت هشام بن اسماعیل مخزومی، مرحله جدید اهانت به امام علی علیهالسّلام بر منبرها و ستمهای فراوان به علویان آغاز شد.
وی به طور ویژه
امام سجاد علیهالسّلام را بسیار آزرد.
در پی مرگ عبدالملک به سال ۸۶ق. پسرش ولید پس از دو سال هشام بن اسماعیل را برکنار نمود
و به جای او عمر بن عبدالعزیز را گمارد و به او فرمان داد تا هشام را در جایی نزدیک دار مروان ناچار به ایستادن کند تا هرکس از او شکایتی دارد، دادخواهی نماید.
هشام که بیش از همه به امام سجاد آزار داده بود، از همه بیشتر از مجازات ایشان بیم داشت؛ اما ایشان به اطرافیان و پیروانش سفارش کرد تا از هشام شکایت نکنند. در پی این رفتار، هشام با خواندن آیه «الله اعلم حیث یجعل رسالته»
به شایستگی خاندان رسالت اعتراف کرد.
هشام به فرمان عبدالملک،
آل علی و
آل زبیر را ناچار به دشنام گویی به امیر مؤمنان و زبیر نمود و آنان را برای واداشتن به این کار شکنجه داد.
سب و لعن امام علی علیهالسّلام ادامه یافت تا این که در دوران خلافت عمر بن عبدالعزیز در سال ۹۱ق. به جای لعن ایشان آیه {ان الله یامر بالعدل... } در خطبه خوانده شد.
وی در دوران امارتش در
مدینه، به
اهل بیت اظهار دلبستگی میکرد و آنان را محبوبترین افراد، حتی برتر از خاندان خود، نزد خویش میدانست.
در دوره امارت عبدالرحمن بن ضحاک فهری بر
مدینه،
وی فاطمه دختر
امام حسین علیهالسّلام را تهدید کرد که اگر به ازدواج او درنیاید، پسرش عبدالله را به تهمت
شرب خمر شلاق خواهد زد. این تهدید باعث شد که فاطمه نزد خلیفه یزید بن عبدالملک شکایت کند و یزید عبدالرحمن را برکنار و مجازات کرد.
امیران اموی
مدینه افزون بر فشار مستقیم بر علویان، از سیاست تفرقه اندازی میان آنان نیز استفاده میکردند. از جمله این تلاشها، ایجاد اختلاف میان سادات حسنی و حسینی در اداره اوقاف اختصاصی آنان بود. خالد بن عبدالملک، امیر
مدینه از سوی هشام، زید بن علی و عبدالله بن حسن را فرمان داد تا برای اثبات برتری تیره خود جهت اداره اوقاف، با یکدیگر در
مسجد پیامبر مناظره کنند و افتخارات خود و نقطه ضعفهای رقیبشان را بیان نمایند. اما این دو نفر پس از دیدن نتایج این اختلاف، از شکایت نزد امیر پشیمان شدند و از حق خود انصراف دادند.
در دوره عباسیان، برخی امیران
مدینه به آزار و دستگیری علویان مامور شدند. شماری از آنان عبارتند از: محمد بن خالد قسری، ریاح بن عثمان مری،
عمر بن عبدالعزیز عمری،
بکار بن عبدالله زبیری،
عمرو بن فرج رخجی،
عیسی بن یزید جلودی.
نخستین امیر عباسی در
مدینه، داود بن علی بن عبدالله عموی سفاح بود.
وی به سبب قتل صحابی
امام صادق ، معلی بن خنیس، و آزار
اهل بیت مورد نفرین ایشان واقع شد و در همان شب به طور ناگهانی درگذشت.
از میان امیران
مدینه، تنها مروان بن حکم بود که معاویه در پی درخواست او به سال ۴۰ق.
فدک را به وی بخشید تا
اهل بیت را خشمگین کند.
البته معاویه به سال ۴۸ق. آن را از او بازستاند.
اما دیگر بار آن را به او بازگرداند و فدک از وی به عمر بن عبدالعزیز رسید.
امیر
مدینه ابوبکر بن عمر بن حزم در دوران خلافت عمر بن عبدالعزیز، به فرمان وی که درباره فدک و سهم خمس
بنی هاشم و مقام
حضرت فاطمه(س) با او مشورت کرده و حدیث شنیده بود،
فدک را به فرزندان حضرت فاطمه(س) بازگرداند. به گزارشی، او با فشار امویان بر این اساس که این کار باعث خدشه به فرمان خلفای پیشین است، فدک را بازستاند و تنها درآمدش را میان آنان تقسیم کرد.
این وضع چندان نپایید و امیر
مدینه در دوران یزید بن عبدالملک دیگر بار فدک را تا پایان دولت اموی از علویان
غصب کرد.
در دوران بنی عباس نیز تنها در زمانه اندکی از خلفا، فدک به مالکان واقعی آن رسید.
از جمله در دوره مامون به سال ۲۱۰ق. قثم بن جعفر، امیر
مدینه، فرمان یافت تا نامه خلیفه در تخطئه غصب فدک را در موسم
حج بخواند و آن را به علویان فاطمی بازگرداند.
این وضع تا خلافت متوکل دوام آورد. وی فدک را در اختیار یکی از فرماندهانش، عبدالله بن عمر بازیار، قرار داد و او نخلهایی را که پیامبر با دستان خود کاشته بود، از ریشه درآورد.
با توجه به مدارکی که امیران
مدینه در دوره اشراف را متولیان موقوفات اشراف میشمرد، گویا آن چه از فدک باقی مانده بود، در این دوره در اختیار اشراف ماند. البته گزارشی که به صراحت این مطلب را تایید کند، یافت نشده است. تنها گزارشی درباره حسن بن ابی حسین مهفهف از اشراف حسنی بر جا مانده است که در خلافت
معتضد عباسی به فرمان او سرپرست فدک شد و این در دودمانش باقی ماند.
بیشتر امیران
مدینه با توجه به وابستگی مالی و سیاسی به قطبهای دیگر، نقشی مستقیم در عمران
مدینه نداشتند و آنان معمولا کار گزار بانیان دیگر در این زمینه بودهاند. در این میان، نام چند امیر که نقشی برجسته تر در این زمینه داشتهاند، آمده است. به گزارش سمهودی، مروان بن حکم در دوران امارتش بر
مدینه، به دستور معاویه، از قسمت عالیه در جنوب
مدینه، قناتی را به سوی شمال
مدینه در کنار کوه احد حفر کرد. در اثنای عملیات حفاری، بدن شهدای احد بیرون آمد و فرزندانشان به دفن آن همت کردند.
او همچنین محوطه پیرامونی مسجد را سنگ فرش نمود و خانهای را کنار مسجد برای خود ساخت که بعدها به عنوان دار مروان و دار الاماره
مدینه شناخته شد. همچنین با حفر قنات از پشت
مسجد قبا ، چشمه معروف به زرقاء را در برابر مسجد النبی جاری ساخت.
عمر بن عبدالعزیز به فرمان
ولید بن عبدالملک ، با خرید خانههای پیرامون مسجد نبوی و حجرههای همسران پیامبر، آنها را ویران ساخت و به مسجد نبوی افزود. او در پاسخ به اعتراض خبیب بن عبدالله بن زبیر که این کار را مایه محو آثار اسلامی و قراین تاریخی و تفسیری
آیات قرآن دانست، او را شکنجه کرد و سبب
مرگ وی شد.
امیر
مدینه، حسن بن زید بن حسن به سال ۱۵۰ق. در خلافت مهدی عباسی، مرمر روبه روی منبر پیامبر را عوض کرد و این قسمت از مسجد را گسترش داد.
به گزارش سمهودی، عبدالواحد بن عبدالله به سال ۱۰۴ق. در دوران امارتش برای مسجد النبی ایوان شرفات ساخت.
به سال ۱۶۱ق. مهدی عباسی فرمان گسترشی گسترده را با مساحت تقریبی ۲۴۵۰ متر به امیر
مدینه جعفر بن سلیمان صادر کرد که تا سال ۱۶۶ق. به طول انجامید و مهمترین گسترش دوران عباسی بود.
در امارت عبدالصمد بن علی عباسی، عموی منصور، به سال ۱۵۶ق. آب گرفتگی معابر
مدینه تا نزدیک مسجد النبی روی داد که با راهنمایی برخی پیران شهر، آبراهی برای تخلیه آبهای
مدینه در یکی از بستانهای صدقات پیامبر به نام «برقه» یافت شد که آب را از مرکز
مدینه به سوی وادی بطحان انتقال میداد و بدین ترتیب، مشکل آب گرفتگی از میان رفت.
امیر
مدینه داود بن عیسی به سال ۱۷۸ق. هزینه روغن چراغهای مسجد
مدینه را که تا پیش از آن بر عهده بازاریان
مدینه بود، بر عهده
بیت المال نهاد.
امیر
مدینه در خلافت هارون، ابوالبختری وهب بن وهب، به سال ۱۹۳ق. تعدادی از تیرهای چوبی شکسته سقف مسجد را تعویض کرد.
وی برای پیشگیری از نفوذ آب به سوی
قبله مسجد النبی، دیوار آن سمت را با سنگ پوشاند. همچنین مسجد مقمل را که به فاصله دو روز از
مدینه در مردابی قرار داشت و پیامبر در آن نماز خوانده بود، با هزینه ۸۰ درهم در دوران امارت خود بازسازی کرد.
مسجد النبی هنگام برخورد صاعقه به مناره آن در سال ۸۸۶ق. دچار آتش سوزی شد و همه سقف آن تخریب گشت. امیر
مدینه، منیف بن شیحة بن هاشم، و به گزارشی، زین
الدین فیصل جمازی، برای خاموش کردن
آتش مسجد بسیار کوشید و جهت بازسازی آن، نخست با مستعصم عباسی و در پی مایوس شدن از او که گرفتار حمله هلاکو به بغداد شده بود، با قایتبای مملوکی نامه نگاری کرد و بازسازی آن را به سال ۸۹۱ق. به انجام رساند.
درخواست شیخ الحرم و امیر وقت
مدینه، داود پاشا، و نیز اشراف
مدینه از سلطان عبدالمجید اول عثمانی در باب ضرورت بازسازی مسجد النبی باعث شد تا به فرمان وی بازسازی عظیمی طی سالهای ۱۲۵۵ تا ۱۲۷۷ق. در مسجد نبوی انجام شود. در این تلاش، افزون بر بازسازی نقاط آسیب دیده در حدود ۱۲۹۳ متر مربع به فضای مسجد النبی افزوده شد.
امیر
مدینه، جماز بن ابی عیسی شیحه، به سال ۶۵۷ق. بر روی کوه سلع در شمال
مدینه ، قلعه امیر
مدینه را ساخت تا از فراز آن بر همه جای شهر اشراف داشته باشد.
این قلعه با مساحت ۱۵۰۰۰ متر مربع و دیوارهایی به طول ۳۰۰۰ متر و ارتفاع ۱۵ متر به سال ۹۹۴ق. به دست سلطان سلیمان عثمانی برای استفاده نیروهای نظامی عثمانی بازسازی و تجهیز شد.
امیر
مدینه، زین
الدین ضیغم/ ضغیم منصوری به سال ۸۸۱ق. مسجد
امام علی علیهالسّلام نزدیک
مسجد غمامه در ناحیه مصلای عید
و نیز مسجد منسوب به امام علی از مساجد سبعه مشهور به مساجد فتح را به سال ۸۷۶ق. بازسازی کرد.
وی همچنین دروازه غربی
مدینه به نام باب الحوش را ساخت.
در روزگار سلطان عبدالمجید (۱۲۶۵-۱۲۷۷ق.) بازسازی گسترده مسجد النبی با نظارت امیر
مدینه صورت گرفت.
امیران
مدینه در تفاخر و فضل فروشی میان
اهل مدینه و
مکه نقش داشتند و گاه به این کار دامن میزدند. از جمله، مروان بن حکم در پی سخنی طولانی در فضیلت مکه که ایهام بی توجهی به
مدینه را داشت، مورد اعتراض برخی
صحابه قرار گرفت که مدعی برتری
مدینه بودند.
نیز داود بن عیسی بن موسی عباسی که به امارت حرمین برگزیده شده و پسرش سلیمان را به نیابت خود امیر
مدینه کرده بود، مدتی طولانی در مکه ساکن شد. طولانی شدن سکونت وی در مکه باعث نامه نگاری مدنیان و سرودن اشعاری در فضیلت سکونت در
مدینه شد که با تشویق داود، از جانب شعرای مکه پاسخ گرفت.
دامنه این اختلاف به امامان مذاهب گوناگون نیز رسید؛ چنان که مالک بر خلاف
ابوحنیفه و
شافعی و ابن حنبل،
مدینه را برتر میدانست.
این رفتار امویان و عباسیان را میتوان به دلیل وابستگی قومی ایشان به مکه و نیز فضل فروشی به انصار دانست.
امیر
مدینه از نخست فاقد نیروی نظامی کارآمد بود. به همین دلیل، کمتر توان رویارویی با نیروهای مهاجم را داشت و در صورت رویارویی، همچون واقعههای قدید و حره، جز شکست به نتیجهای دست نمییافت. شاید به همین دلیل، بسیاری از امیران ترجیح میدادند که شهر را بدون خونریزی به نیروی مهاجم وا گذار کنند؛ مانند ابوایوب انصاری، امیر
مدینه به سال ۳۹ق. و نیز احمد بن منصور، واپسین امیر
مدینه به سال ۱۳۴۴ق. پیش از سیطره سعودیان. این ضعف از عوامل مهم دخالت قدرتهای منطقهای مجاور در امارت
مدینه بود؛ چنان که بارها حکمرانان مملوکی و ایوبی و عثمانی با ارسال نیروی نظامی، امیران نافرمانبردار
مدینه را سرکوب کرده، به
زندان میافکندند، مانند اتفاقی که برای عنان بن مغامس بن رمیثه به سال ۷۸۸ق. روی داد.
هرچند
مدینه نیروی نظامی درخور توجهی نداشت، منابع از حضور لشکر
مدینه در برخی رویدادها یاد کردهاند؛ از جمله در دوران ولید بن عبدالملک ۱۵۰۰ تن و در دوران هشام ۴۰۰۰ تن رهسپار کشورگشایی شدند.
ناتوانی امیران
مدینه در تامین امنیت شهر و راههای منتهی به آن، موجب تعرض و غارت اعراب بدوی شد.
غارتگری قبیله «زعب» به سال ۵۴۵ق. از آن جمله بود که باعث شد در موسم
حج ،
مدینه جز شماری اندک زائر نداشته باشد.
هجوم قبایل غارتگر عرب به کاروان همسر خلیفه و خواهر سلطان مسعود سلجوقی در ۵۴۵ق. نشان دهنده اوج گستاخی قبایل عرب در غارت کاروانهای حاجیان و ناامنی راهها است.
کار به جایی رسید که به سال ۵۹۰ق. در امارت سالم بن هاشم، در نبود او، اعراب
قبیله زعب به
مدینه حمله کردند و برادر امیر، قاسم، برای دفاع از شهر بیرون رفت و در این راه جان نهاد.
حمله صلیبیان به فرماندهی ریموند دی شامون ارناط طی دو عملیات پیاپی به سوی
مدینه در سالهای ۵۷۷ و ۵۷۸ق. از دیگر شواهد ضعف نیروی نظامی امیر
مدینه است که توانایی رویارویی با یک نیروی ۳۰۰ نفره را نداشت. لشکر ایوبیان این نیروها را که تا رسیدن به
مدینه یک روز فاصله داشتند، سرکوب کرد.
تنها در دوران عثمانی و هاشمی، قلعه
مدینه بازسازی شد و یک نیروی نظامی در آن جای گرفت.
یکی از مسؤولیتهای امیر
مدینه، نظارت بر گردآوری
زکات و درآمد و بودجه در دوران گوناگون بود.
زکات
مدینه در سالهای نخست حکومت امویان، میان مردم تقسیم میشد. اما پس از مدتی به افرادی ویژه که نامشان در دیوان خلیفه ثبت شده بود، اختصاص یافت و باقیمانده آن به
دمشق فرستاده میشد.
به دستور عمر بن عبدالعزیز، خلیفه وقت، زکات هر منطقه را به جای ارسال به مرکز خلافت، در همان منطقه میان نیازمندان تقسیم میکردند. به همین دلیل، در این زمان، وضع اقتصادی
مدینه رشدی روزافزون یافت.
در دوران بنی امیه، برخی گزارشها از محدودیت اختیارات امیر
مدینه در امور اقتصادی حکایت دارد. ابراهیم بن هشام مخزومی، از امیران
مدینه، در پی اعتراض مدنیان به این که عطای آنان از بودجه زکات و صدقه تامین شده و این درخور شان آنان نیست، برای ساکت کردن مردم، ناگزیر از کسب تکلیف از خلیفه هشام بن عبدالملک و دریافت دستور مستقیم او برای تامین عطای آنان از درآمد سرزمینهای فتح شده بود.
به رغم هدایای همراه کاروانهای حج، کمبود بودجه باعث شد تا امیران
مدینه از سال ۵۲۰ق. درآمد صدقات و موقوفات پیامبر را نیز به داراییهای خود بیفزایند، بی آن که هیچ یک از خلفای عباسی یا فاطمی آنان را نکوهش کنند.
همچنین برخی امیران
مدینه همچون منصور بن جماز برای حل این مشکل، به گردآوری خمس افزون بر مالیاتهای دیگر از مردم
مدینه پرداختند
و امیران
مدینه بارها به دست اندازی بر ذخایر نبوی روی آوردند؛ از جمله طفیل بن منصور بن جماز به سال ۷۵۰ق. و جماز بن هبه در ۸۱۱ق. و عجلان بن نعیر در ۸۳۰ق. و ثابت بن نعیر و غریر بن هیازع در ۸۲۴ق. نیز حسن بن زبیری در ۹۰۱ق. قصد داشت با گرو نگه داشتن ۱۴ تن از ثروتمندان
مدینه، اموال آنان را مصادره کند و به غارت برخی قندیلهای
طلا و
نقره و هدایای حرم نبوی پرداخت.
همچنین به سال ۸۶۲ق. به فرمان سلطان مملوکی مصر، مالیات مکوس برداشته شد و به جای آن، سلطان درآمد یک آبادی را برای امیر
مدینه قرار داد.
پس از وابسته شدن امیران
مدینه به محمد بن برکات، امیر مکه، درآمدهای مالی آنان سخت کاهش یافت و به برخی اوقاف محدود شد.
(۱) آثار اسلامی مکه و
مدینه، رسول جعفریان، قم، مشعر، ۱۳۸۶ش؛
(۲) الاحکام السلطانیه، الماوردی (م. ۴۵۰ق.)، قاهره، دار الحدیث؛
(۳) الاحکام السلطانیه، محمد القاضی ابویعلی ابن الفراء (م. ۴۵۸ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۱ق؛
(۴) الاخبار الطوال، ابن داود الدینوری (م. ۲۸۲ق.)، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، ۱۴۱۲ق؛
(۵) الاخبار الغریبه، السید جعفر بن حسین هاشم (م. ۱۳۴۲ق.)، قاهره، مکتبة الخانجی، ۱۴۱۳ق؛
(۶) الادارة فی عصر الرسول، احمد عجاج کرمی، قاهره، دار السلام، ۱۴۲۷ق؛
(۷) الارشاد، المفید (م. ۴۱۳ق.)، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق؛
(۸) الاستیعاب، ابن عبدالبر (م. ۴۶۳ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق؛
(۹) اسد الغابه، ابن اثیر (م. ۶۳۰ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی؛
(۱۰) اطلس شیعه، رسول جعفریان، تهران، سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، ۱۳۸۷ش؛
(۱۱) اعلام الوری، الطبرسی (م. ۵۴۸ق.)، قم، آل البیت علیهم السلام، ۱۴۱۷ق؛
(۱۲) الاعلام، الزرکلی (م. ۱۳۹۶ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۹۷م؛
(۱۳) اعیان الشیعه، سید محسن الامین (م. ۱۳۷۱ق.)، به کوشش حسن الامین، بیروت، دار التعارف؛
(۱۴) الامامة و السیاسه، ابن قتیبه (م. ۲۷۶ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، الرضی، ۱۴۱۳ق؛
(۱۵) امتاع الاسماع، المقریزی (م. ۸۴۵ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق؛
(۱۶) انساب الاشراف، البلاذری (م. ۲۷۹ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛
(۱۷) البدء و التاریخ، المطهر المقدسی (م. ۳۵۵ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۰۳م؛
(۱۸) البدایة و النهایه، ابن کثیر (م. ۷۷۴ق.)، بیروت، مکتبة المعارف؛
(۱۹) بغیة الطلب فی تاریخ حلب، عمر ابن العدیم (م. ۶۶۰ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر؛
(۲۰) بهجة النفوس و الاسرار، عبدالله محمد المرجانی (م. ۶۹۹ق.) ، به کوشش محمد شوقی، ریاض، مکتبة الملک فهد، ۱۴۲۵ق؛
(۲۱) تاج العروس، الزبیدی (م. ۱۲۰۵ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق؛
(۲۲) تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون (م. ۸۰۸ق.)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۸ق؛
(۲۳) تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر، الذهبی (م. ۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق؛
(۲۴) تاریخ امراء المدینه، عارف عبدالغنی، دمشق، دار کنان، ۱۴۱۷ق؛
(۲۵) تاریخ الخمیس، حسین الدیاربکری (م. ۹۶۶ق.)، بیروت، مؤسسة شعبان، ۱۲۸۳ق؛
(۲۶) التاریخ الشامل للمدینة المنوره، عبدالباسط بدر،
مدینه، ۱۴۱۴ق؛
(۲۷) تاریخ المدینة المنوره (نصیحة المشاور)، ابن فرحون (م. ۷۶۹ق.)، به کوشش شکری، بیروت، دار الارقم؛
(۲۸) تاریخ المدینة المنوره، ابن شبه (م. ۲۶۲ق.)، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، ۱۴۱۰ق؛
(۲۹) تاریخ خلیفه، خلیفة بن خیاط (م. ۲۴۰ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق؛
(۳۰) تاریخ سیستان، ناشناس (م. قرن۵ق.)، به کوشش ملک الشعرای بهار، تهران، کلاله خاور، ۱۳۶۶ش؛
(۳۱) تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)، الطبری (م. ۳۱۰ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛
(۳۲) تاریخ
مدینة دمشق، ابن عساکر (م. ۵۷۱ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق؛
(۳۳) تاریخ معالم المدینه، احمد یاسین الخیاری (م. ۱۳۸۰ق.)، ریاض، مکتبة ملک فهد، ۱۴۱۹ق؛
(۳۴) تاریخ مکة المشرفه، محمد ابن الضیاء (م. ۸۵۴ق.)، به کوشش علاء و ایمن، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۴ق؛
(۳۵) تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه، احمد السباعی (م. ۱۴۰۴ق.)، ترجمه، جعفریان، تهران، مشعر، ۱۳۸۵ش؛
(۳۶) تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و
مدینه منوره، اصغر قائدان، تهران، مشعر، ۱۳۸۶ش؛
(۳۷) تاریخ الیعقوبی، احمد بن یعقوب (م. ۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق؛
(۳۸) تجارب الامم، ابوعلی مسکویه (م. ۴۲۱ق.)، به کوشش امامی، تهران، سروش، ۱۳۷۹ش؛
(۳۹) تحفة الازهار و زلال الانهار، ضامن بن شدقم الحسینی (م. ۱۰۹۰ق.)، به کوشش الجبوری، تهران، میراث، ۱۴۲۰ق؛
(۴۰) التحفة اللطیفه، شمس
الدین السخاوی (م. ۹۰۲ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق؛
(۴۱) تحفة المحبین و الاصحاب، عبدالرحمن الانصاری (م. ۱۱۹۵ق.)، به کوشش العرویسی، تونس، المکتبة العتیقه، ۱۳۹۰ق؛
(۴۲) تحقیق الامنیه، ضیاء بن محمد عطار، مکتبة التوبه، ۱۴۳۲ق؛
(۴۳) التذکرة الحمدونیه، محمد ابن حمدون (م. ۵۶۲ق.)، به کوشش احسان عباس و دیگران، بیروت، دار صادر؛
(۴۴) تذکرة الخواص، سبط بن الجوزی (م. ۶۵۴ق.)، بیروت،
اهل بیت علیهم السلام؛
(۴۵) تذکرة الحفاظ، الذهبی (م. ۷۴۸ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛
(۴۶) ترتیب الاداره (نظام الحکومة النبویه)، عبدالحی الکتانی، بیروت، دار الکتاب العربی؛
(۴۷) تنظیمات الدولة فی عهد الملک عبدالعزیز، ابراهیم بن عویض، ریاض، العبیکان، ۱۴۱۴ق؛
(۴۸) جواهر الکلام، النجفی (م. ۱۲۶۶ق.)، به کوشش قوچانی و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛
(۴۹) حجاز در صدر اسلام، صالح احمد العلی، ترجمه، آیتی، مشعر، ۱۳۷۵ش؛
(۵۰) الدرة الثمینه، محمد ابن نجار (م. ۶۴۳ق.)، به کوشش شکری، بیروت، دار الارقم؛
(۵۱) دولت عباسیان، محمد سهیل طقوش، ترجمه، جودکی، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۰ش؛
(۵۲) رقابت عباسیان و فاطمیان، سلیمان الخراشیه، ترجمه، جعفریان، مشعر، ۱۳۸۵ش؛
(۵۳) سبل الهدی، محمد بن یوسف الصالحی (م. ۹۴۲ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق؛
(۵۴) السلوک لمعرفة دول الملوک، المقریزی (م. ۸۴۵ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛
(۵۵) السیرة الحلبیه، الحلبی (م. ۱۰۴۴ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۷ق؛
(۵۶) السیرة النبویه، ابن هشام (م. ۲۱۳/۲۱۸ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، دار المعرفه؛
(۵۷) الشافی فی الامامه، السید المرتضی (م. ۴۳۶ق.)، به کوشش حسینی، تهران، مؤسسة الصادق علیه السلام، ۱۴۱۰ق؛
(۵۸) شذرات الذهب، عبدالحی بن العماد (م. ۱۰۸۹ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق؛
(۵۹) شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهارعلیهم السلام، النعمان المغربی (م. ۳۶۳ق.)، به کوشش جلالی، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۴ق؛
(۶۰) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید (م. ۶۵۶ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق؛
(۶۱) شرف النبی (شرف المصطفی)، ابوسعید خرگوشی (م. ۴۰۶ق.)، مکه، دار البشائر، ۱۴۲۴ق؛
(۶۲) شفاء الغرام، محمد الفاسی (م. ۸۳۲ق.)، ترجمه، مقدس، مشعر، ۱۳۸۶ش؛
(۶۳) صبح الاعشی، احمد بن علی القلقشندی (م. ۸۲۱ق.)، به کوشش زکار، دمشق، وزارة الثقافه، ۱۹۸۱م؛
(۶۴) الصراط المستقیم، زین
الدین العاملی النباطی (م. ۸۷۷ق.)، به کوشش بهبودی، المکتبة المرتضویه، ۱۳۸۴ق؛
(۶۵) الضوء اللامع، شمس
الدین السخاوی (م. ۹۰۲ق.)، بیروت، دار مکتبة الحیاة؛
(۶۶) الطبقات الکبری (الخامسه)، ابن سعد (م. ۲۳۰ق.)، به کوشش اسلمی، طائف، مکتبة الصدیق، ۱۴۱۴ق؛
(۶۷) الطبقات الکبری، ابن سعد (م. ۲۳۰ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛
(۶۸) العرب فی العصور القدیمه، لطفی عبدالوهاب، دار المعرفة الجامعیه؛
(۶۹) العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، محمد الفاسی (م. ۸۳۲ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۹ق؛
(۷۰) عمارة و توسعة المسجد النبوی، ناجی محمد حسن عبدالقادر، به کوشش عطیه محمد، بیروت، نادی المدینة المنوره، ۱۴۱۶ق؛
(۷۱) عمدة الطالب، ابن عنبه (م. ۸۲۸ق.)، قم، انصاریان، ۱۴۱۷ق؛
(۷۲) عیون اخبار الرضاعلیه السلام، الصدوق (م. ۳۸۱ق.)، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۴ق؛
(۷۳) عیون الاثر، ابن سید الناس (م. ۷۳۴ق.)، بیروت، دار القلم، ۱۴۱۴ق؛
(۷۴) الغارات، ابراهیم ثقفی الکوفی (م. ۲۸۳ق.)، به کوشش المحدث، بهمن، ۱۳۵۵ش؛
(۷۵) غایة المرام باخبار سلطنة البلد الحرام، عبدالعزیز بن فهد المکی (م. ۹۲۰ق.)، به کوشش شلتوت، السعودیه، جامعة القری، ۱۴۰۹ق؛
(۷۶) فتح الباری، ابن حجر العسقلانی (م. ۸۵۲ق.)، بیروت، دار المعرفه؛
(۷۷) فتوح البلدان، البلاذری (م. ۲۷۹ق.)، بیروت، دار الهلال، ۱۹۸۸م؛
(۷۸) الفتوح، ابن اعثم الکوفی (م. ۳۱۴ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ق؛
(۷۹) فخری، ابن الطقطقی (م. ۷۰۹ق.)، به کوشش عبدالقادر، بیروت، دار القلم، ۱۴۱۸ق؛
(۸۰) فدک فی التاریخ، محمد باقر الصدر (م. ۱۴۰۱ق.)، به کوشش عبدالجبار، مرکز الغدیر، ۱۴۱۵ق؛
(۸۱) فدک، محمد باقر حسینی جلالی، قم، کنگره میراث علمی و معنوی حضرت فاطمه، ۱۳۸۴ش؛
(۸۲) فصول من تاریخ المدینة المنوره، علی حافظ، جده، شرکة المدینة المنوره، ۱۴۱۷ق؛
(۸۳) الفقه علی المذاهب الاربعة و مذهب
اهل البیت علیهم السلام، عبدالرحمن الجزیری، محمد غروی و مازج یاسر، بیروت، الثقلین، ۱۴۱۹ق؛
(۸۴) الفهرست، ابن الندیم (م. ۴۳۸ق.)، به کوشش تجدد؛
(۸۵) قصة الاشراف و ابن سعود، علی الوردی، بیروت، دار الوراق، ۲۰۰۷م؛
(۸۶) قلائد الجمان، قلقشندی (م. ۸۲۱ق.)، به کوشش ابیاری، دار الکتب الحدیثه، ۱۳۸۳ق؛
(۸۷) الکافی، الکلینی (م. ۳۲۹ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش؛
(۸۸) الکامل فی التاریخ، ابن اثیر (م. ۶۳۰ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق؛
(۸۹) کشف الارتیاب، سید محسن الامین (م. ۱۳۷۱ق.)، به کوشش امین، مکتبة الحریس، ۱۳۸۲ق؛
(۹۰) کشف الغمه، علی بن عیسی الاربلی (م. ۶۹۳ق.)، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۰۵ق؛
(۹۱) لسان العرب، ابن منظور (م. ۷۱۱ق.)، قم، ادب الحوزه، ۱۴۰۵ق؛
(۹۲) المجدی فی انساب الطالبیین، علی بن محمد العلوی (م. ۷۰۹ق.)، به کوشش المهدوی، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۹ق؛
(۹۳) محاضرة الابرار، ابن عربی (م. ۶۳۸ق.)، دار الکتب العلمیه؛
(۹۴) المحبر، ابن حبیب (م. ۲۴۵ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده؛
(۹۵) المدینة المنورة فی التاریخ، عبدالسلام هاشم حافظ، دمشق، ملتزم الطبع، ۱۴۰۲ق؛
(۹۶) المدینة المنوره (مجله)، مرکز بحوث و دراسات المدینة المنوره؛
(۹۷) المدینة المنورة فی العصر المملوکی، عبدالرحمن المدیرس، مرکز الملک فیصل، ۱۴۲۲ق؛
(۹۸) مرآة الحرمین، ابراهیم رفعت پاشا (م. ۱۳۵۳ق.)، ترجمه، انصاری، تهران، مشعر، ۱۳۷۶ش؛
(۹۹) مروج الذهب، المسعودی (م. ۳۴۶ق.)، به کوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، ۱۴۰۹ق؛
(۱۰۰) مسند احمد، احمد بن حنبل (م. ۲۴۱ق.)، بیروت، دار صادر؛
(۱۰۱) المعارف، ابن قتیبه (م. ۲۷۶ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، الرضی، ۱۳۷۳ش؛
(۱۰۲) المعالم الاثیره، محمد محمد حسن شراب، بیروت، دار القلم، ۱۴۱۱ق؛
(۱۰۳) معالم المدینة المنورة بین العمارة و التاریخ، عبدالعزیز بن عبدالرحمن کعکی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۹ق؛
(۱۰۴) معجم البلدان، یاقوت الحموی (م. ۶۲۶ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م؛
(۱۰۵) المعجم الکبیر، الطبرانی (م. ۳۶۰ق.)، به کوشش حمدی عبدالمجید، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق؛
(۱۰۶) المعرفة و التاریخ، الفسوی (م. ۲۷۷ق.)، به کوشش الامری، بیروت، الرساله، ۱۴۰۱ق؛
(۱۰۷) المغانم المطابه، محمد الفیروزآبادی (م. ۸۱۷ق.)،
مدینه، مرکز بحوث و دراسات المدینه، ۱۴۲۳ق؛
(۱۰۸) مقاتل الطالبیین، ابوالفرج الاصفهانی (م. ۳۵۶ق.)، به کوشش مظفر، قم، دار الکتاب، ۱۳۸۵ق؛
(۱۰۹) المنتظم، ابن الجوزی (م. ۵۹۷ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق؛
(۱۱۰) موجز التاریخ الاسلامی، احمد معمور العسیری، دمام، ۱۴۱۷ق؛
(۱۱۱) موسوعة التاریخ الاسلامی العصر المملوکی، مفید الزیدی، عمان ـ اردن، دار اسامه، ۲۰۰۳م؛
(۱۱۲) موسوعة مکة المکرمة و المدینة المنوره، احمد زکی یمانی، مصر، مؤسسة الفرقان، ۱۴۲۹ق؛
(۱۱۳) النجوم الزاهره، ابن تغری بردی الاتابکی (م. ۸۷۴ق.)، مصر، وزارة الثقافة و الارشاد القومی؛
(۱۱۴) نهایة الارب، احمد بن عبدالوهاب النویری (م. ۷۳۳ق.)، قاهره، دار الکتب و الوثائق، ۱۴۲۳ق؛
(۱۱۵) الوافی بالوفیات، الصفدی (م. ۷۶۴ق.)، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق؛
(۱۱۶) وفاء الوفاء، السمهودی (م. ۹۱۱ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۲۰۰۶م؛
(۱۱۷) هدیة العارفین، اسماعیل پاشا (م. ۱۳۳۹ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، برگرفته از مقاله«امرای مدینه».