امثال و حکم (ادبی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مثل در لغت به معنی مانند و شبیه است.
مثل در
لغت به معنی مانند و شبیه است. این کلمه عربی است و ریشه آن از ماده مُثول به معنی شبیه بودن چیزی به چیز دیگر است
و به معنی مانند، شبیه،
برهان و دلیل، مطلق سخن، پند و
عبرت و نشانه و علامت است.
اما در
اصطلاح خاص ادبی نوع خاصی است که در فارسی معادل
داستان بهکار میرود.
و "حِکم" جمع
حکمت است، از دستهی ادب و غُرر و دُرر و لطائف نُکت و بذلهها.
امثال و حکم چیست؟
امثال و حکم را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
۱. امثال؛
۲. ضربالمثل؛
۳. تمثیلات.
امثال آن قسمت از حکایات کوچک اخلاقی است که به عربی "مَثَل" و به زبان لاتین "فابل" و به فارسی داستان گویند. این رشته از ادبیات بسیار گسترده است و در تمام زبانها و فرهنگها هدفش
ارشاد مردم است و بیشتر، قهرمانان این داستانها
حیوانات و نباتات هستند. گاهی این داستانها از زبانهای دیگر ترجمه و تلخیص شدهاند؛ مانند کلیله و دمنه که مشتمل بر داستانهای اخلاقی از زبان حیوانات است.
نشنیدهای که زیر چناری، کدو بنی ••• بر رست و بر دوید بر او بر روز بیست
پرسید از چنار که تو چند روزهای؟ ••• گفتا چنار، سال مرا بیشتر ز سیست
خندید پس کدو که من از تو به بیست روز ••• برتر شدم بگوی که این کاهلی ز چیست
او را چنار گفت که امروز ای کدو ••• با تو مرا هنوز نه هنگام داوریست
فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان ••• آنگه شود پدید که مرد و نامرد کیست؟ (ناصر خسرو علوی)
ضربالمثل یک جملهی کوتاه به
نظم و یا به نثر است که گاهی دربردارنده پند و دستور اخلاقی و اجتماعی است که با وجود کوتاهی لفظ و سادگی و روانی، شنونده را در افکار عمیق فرو میبرد:
بنی آدم اعضای یک پیکرند ••• که در آفرینش ز یک گوهرند (سعدی)
مجو درستی عهد از
جهان سست نهاد ••• که این
عجوزه عروس هزار داماد است (حافظ)
در
قرآن کریم و
احادیث نیز اینگونه ضربالمثلها بهکار رفته است؛ مثلا در این
حدیث از
پیامبر : «من حفر بئرا لاخیه وقع فیه» که مضمون آن به این صورت در ادبیات فارسی درآمده است:
چَه مکَن که خود افتی ••• بدمکن که بد افتی
تمثیلات و امثال تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند تنها در امثال، گوینده به حیوانات و
نباتات و حتی جمادات شخصیت انسانی میدهد؛ ولی در
تمثیل موضوع سخن انسانها هستند و گوینده از انسانها مثال میآورد؛ بنابراین تمثیل، حکایتی است حقیقی و قابل وقوع. تمثیلات نیز میتواند از قومی به قوم دیگر برود و زبان به
زبان منتقل شود.
یکی از مظاهر فرهنگ و
تمدن و ادبیات هر کشور امثال و حکم و کلمات قصار و پر مغزی میباشد که از دهان بزرگان
علم و ادب و یا مردم عامی آن دیار تراوش کرده است. در زبان فارسی بیش از هر زبان زندهی
دنیا مثل و حکمت است که هر کدام دارای یک جهان ذوق و اندیشه و حلاوت و
حسن تعبیر در ادای مقصود آن میباشد، به کار رفته است.
ارسطو هزاران سال پیش از این، معتقد بوده است که امثال و حکم در حُکم خوشههای حکمت باستانی میباشد که در پرتو
ایجاز، درستی و صواب از خطر نابودی در امان مانده است.
یک ویژگی داستانهای امثال آن است که این داستانها بازمانده از سدههای پیشین است و به شخص خاص و افراد معینی تعلق دارند، گاه چنین است که داستانی با حوادث زندگی شخصی سرشناس مطابق میآید و با نام آن شخص تاریخی مشهور میشود و در حقیقت به سبب آن مَثل نام آن بزرگ نیز پیوسته در یادها و برسر زبانها میماند. برای نمونه این مثل: خودم به جا، خرم به جا؛ که در یک ماخذ به نام
خواجه نصیرالدین طوسی و در جای دیگر به سعدی نسبت میدهند. برخی محققان کوشیدهاند برای برخی داستانهای مثل، ریشههای تاریخی و زمان معین بیابند، گرچه این کار تنها ابعادی از موضوع را روشن میکند و تعدد
روایات و انسانها و پراکندگی جغرافیایی آنها را نشان میدهد اما بهطور قطع نمیتواند تاریخ دقیق و زمان ساخت آن را معلوم کند. این قضیه این نکته را نشان میدهد که برخی از داستانها را مردم ساختهاند و بعدها در ادبیات رسمی راه یافته است. مثلا "انجوی شیرازی" روایتی از این مثل را از مردم "جَهَق" قمصر کاشان نقل میکند که: «به شتر گفتند از کجا میآیی؟ گفت: از حمام، گفتند از پاشنه پایت پیداست»؛ و مولوی این داستان را به این گونه نقل میکند:
آن یکی پرسید اشتر را که هی ••• از کجا میآیی ای فرخنده پی
گفت از حمام گرم کوی تو ••• گفت پیداست از زانوی تو
اما زرینکوب عقیدهای غیر از این دارد. او معتقد است مردم از عهدهی
خلق ابداع برنمیآیند و این هنرمندان و شاعران بینام و نشان و خوش قریحهاند که به زبان عامهی مردم سخن میگویند و به شیوهی آنها میاندیشند و افسانهها و اندرزها و حکمتهای آنان بر زبانها میافتد. در هر صورت این امثال و حکمتهایشان در طی دوران و در میان افراد و قومها به
زیبایی و ارتقا هنری رسیدهاند، در هر صورت ضرورتها و نیازهای مردم آفرینندههای آنهاست که صدها سال سینه به سینه به دست ما رسیده است
.
امثال، بیشتر در مایههای شعری و بهصورت مصرعی از بیت یا دوبیتی و بهصورت مصداق و مضمون در غزل و قصیده آورده شده است. ترانه، رباعی و غزل بهویژه با حالات عارفانه خود، ضربالمثل را بهتر پذیرا میشوند؛ امثالی چون:
"رنگ رخساره خبر میدهد از سرّ درون"، "تهی پای رفتن به از کفش تنگ"، "از کوزه همان برون تراود که دروست"، "آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت" و "حیف از طلا که خرج مطلّا کند کسی".
و در مایههای نثر: "تا تنور گرم است نان را بچسبان"، "این همه چمچه زدی پس حلوات کو"، "سر را قمی میشکند تاوانش را کاشی میدهد".
حکمتهای امثال یا داستانهای امثال که معمولا به صورت روایت و داستان نقل شده است آیینهی زندگی و
اخلاق عمومی است همچنان که مثلها مثل آیینهی تمامنمای زندگی و
حیات مادی و معنوی سازندگان آنهاست. داستانهای امثال نیز چنین است. در قالب یک داستان سادهی مثلی، افکار بلند و جذابی را میبینیم که حتی با آثار بهترین نویسندگان و شاعران به لحاظ انتقال پیامهای ارزشی و اخلاقی و اجتماعی برابری میکند و شاید دلنشینتر از آن هستند زیرا از دل همین مردم ساده دل بر زبانشان جاری گشته و لاجرم بر دل مینشیند.
انعکاس فرهنگ، آداب و عادات در
تاریخ اجتماعی این داستانها جز آنکه آیینهی زندگی امروز است انعکاسدهندهی فرهنگ، عقاید و اندیشههای گذشتگان نیز هست. با مطالعهی این داستانها میتوانیم از چگونگی اندیشه و
تفکر پیشینیان مطلع شویم و اساسیترین مفاهیم فرهنگ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و آموزشی را استخراج کنیم تا چنانچه سنتهای پسندیدهای است به آنها تأسی کنیم و اگر نه، از مدار زندگی دور بسازیم.
تاریخ اجتماعی نیز از خلال این داستانهای امثال قابل مطالعه است. مثلا داستان این مثل: «اینجا اردستان نیست که به شغاد باج بدهند» داستان حملهی شغاد، برادر رستم به اردستان است که چون شهر مقاومت میکند به
تبعیت این شهر، شهرهای دیگر هم مقاومت کرده و
تسلیم نمیشوند اما اردستان بالاخره تسلیم میشود و ساکنان مجبور میشوند به شغاد باج بدهند، ساکنان شهرهای همسایه باخبر میشوند و در مقابل اخاذی شغاد میگویند: «اینجا اردستان نیست که به شغاد باج بدهند».
حفظ فرهنگ غنی ایرانی یکی دیگر از فواید امثال است، در واقع انحطاط فرهنگی از زمانی آغاز میشود که نسلها پیوستگی فرهنگی خود را با فرهنگ، هنر و ادب بومی خود بگسلند. ترویج امثال و حکم بهویژه آنهایی که جنبههای تعلیمی و اجتماعی و سازندگی بیشتری دارند در حکم میراثهای معنوی یک ملّت و مرام و فرهنگ، غنای آنرا تضمین میکند. فواید امثال و حکم به همین جا ختم نمیشود اما گفتن همهی آنها نیز در این فرصت نمیگنجد. از دیگر فواید امثال بهطور خلاصه ساده کردن مباحث سنگین برای اذهان عامه، چنانچه مولوی بیشترین استفاده را از این داستانها برده است و یا استفاده از داستانهای تمثیلی در جهت توجیه و تقریر مدعای خود از مواردی است که جای تأمل دارد.
اولین کتابهایی که بهطور مدوّن و یکجا داستان برخی مثلها در آنها آورده شده است، دو کتاب "جامعالتمثیل" و "مجمعالتمثیل" نوشتهی "محمدعلی هبلهرودی" است. هبلهرودی از دانشمندان ایرانی است که در هند میزیست و برای نخستینبار در ۱۴۰۹ه.ق در حیدرآباد هند اقدام به جمعآوری امثال فارسی کرد که مجمعالامثال دارای ۲۰۹۵ مثل رایج روزگار نویسنده است که منشأ داستانی ۶۳مثل قید شده است. از این حیث این کتاب کهنترین مجموعه امثال و داستانهای امثال است. پس از هبلهرودی کسی که بهطور جدی به جمعآوری امثال و داستانهای آن پرداخت "امیرقلی امینی" است. کتاب "فرهنگ عوام" او که در سال ۱۳۳۸ش منتشر شد حاوی دههزار مثل و اصطلاح است. از دیگر کسانی که مبادرت به جمعآوری امثال فارسی کردهاند میتوان به "مرتضویان فارسانی" با کتاب "داستانهای امثال"،"احمد بهمنیار" با کتاب "داستاننامه بهمنیاری" و "احمد شاملو" با کتاب "کوچه" و نیز"علی اکبر دهخدا" با کتاب "امثال وحکم" اشاره کرد.
طنز و شوخ طبعی جانمایهی تمام امثال و داستانهای آن است البته این طنز شدت و ضعف دارد. طنز، دلیل مهم بقای امثال و حکم است. این طنزها را اغلب مردمانی در قالب داستانها میساختهاند که در خفقان و یا جوامع بسته قدرت بیان
حقیقت را نداشتهاند. از شگردهای طنزآمیز شدن امثال، کودننمایی، ستایش اغراقآمیز و بازیهای لفظی و ریشخند و
استهزا است.
برای داستانهای امثال گاه دهها روایت وجود دارد. علاوه بر تعدد در داستانها در شخصیتها و قهرمانان داستان نیز تعدد دیده میشود.
ویژگی ذاتی داستانهای امثال سادگی شیوهی بیان آنها است این گونه داستانها از آنجا که برای کودکان و یا طبقات عام نقل میشود و یا ناقلان آنها خود مردم بودهاند از این رو ساده و مناسب ذوق و قریحهی مردم است، نظیر تمام داستانهایی که در امثال و حکم دهخدا است؛ وی با آگاهی از این ویژگی ذاتی با نثر شیوا و ادبی و فاخر بر شیرینی این امثال افزوده است.
پژوهشکده باقرالعلوم.