امام حسن در دوره خلفا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
موضعگیری
امام حسن (علیهالسّلام) در تحولات سیاسی قبل از امامتشان نشان میدهد که ایشان
مشروعیت خلافت شیخین و
عثمان را قبول نداشته و این منصب را تنها شایسته
اهل بیت میدانستهاند.
۷ سال از
عمر شریف
امام مجتبی (علیهالسّلام) در کنار پیامبر سپری شد؛
زیرا
وفات پیامبر بر اساس قول مشهور در ۲۸
صفر سال ۱۱ق. در ۶۳ سالگی روی داد. چنانکه در
نهج البلاغه آمده است، هنگام جان دادن، سر
پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) میان سینه و گردن
امام علی (علیهالسّلام) بوده است.
و علاوه بر درک محضر پیامبر در بسیاری از حوادث دوران
هجرت همراه ایشان بود، مانند حادثه
مباهله و
بیعت رضوان. در منابع آمده است که امام حسن (علیه
السّلام) به همراه برادرش،
امام حسین (علیهالسّلام) ، هنگام
رحلت پیامبر
اسلام (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) بر بالین آن حضرت حضور داشتند.
امام حسن (علیه
السّلام) در دوران کودکی و هنگامیکه حدود ۷ سال بیشتر نداشتند؛
شاهد
مصیبت از دست دادن
جد بزرگوارشان، ماجرای
سقیفه و
غضب خلافت از امام علی (علیه
السّلام) و
هجوم به
خانه وحی و
شهادت جانگداز
مادر ارجمندشان بودند. به همین
علت با اینکه ایشان در
زمان خلافت ابوبکر در سنین کودکی بودند؛ اما در منابع تاریخی و روایی گزارشهایی درباره
اعتراض امام حسن (علیه
السّلام) به
ابوبکر وجود دارد. یکی از وقایع تاریخی ثابت و قطعی که با سند معتبر در کتب علمای
اهل سنت وارد شده است، مساله پایین کشیدن ابوبکر از
منبر به وسیله امام حسن (علیه
السّلام) میباشد. از این واقعه تاریخی نتایج مهمیبه دست میآید و به طور قطع یکی از مهمترین دلالتهای آن، عدم شایستگی مدعیان خلافت بر نشستن بر مسند خلافت میباشد.
بلاذری به سند معتبر در
انساب الاشراف مینویسد: «وَحَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ
بْنُ صَالِحٍ، عَنْ
حماد بن سلمه، عن
هشام ابن عُرْوَه، عَنْ عُرْوَه قَالَ: خَطَبَ اَبُو بَکْرٍ یوما فجاء الحسن فقال انْزِلْ عَنْ مِنْبَرِ اَبِی فَقَالَ عَلِیٌّ: لَیْسَ هذا من ملاء مِنَّا؛ عروه نقل میکند که روزی ابوبکر
خطبه میخواند. امام حسن (علیه
السّلام) آمد و گفت: از منبر پدرم پایین بیا. امام علی (علیه
السّلام) گفت: این کار او به دستور ما نبوده است.»
ابن جوزی حنفی در کتاب
المنتظم، ابوسعید آبی در
نثر الدرر،
محب الدین طبری در
الریاض النضره،
جلال الدین سیوطی در جامع الاحادیث مینویسند: «حدثنا
هشام بن عروه عن ابیه قال: قعد ابو بکر علی منبر رسول الله (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فجاءه الحسن
بن علی فصعد المنبر و قال انزل عن منبر ابی فقال له ابو بکر منبر ابیک لا منبر ابی فقال علی رضی الله عنه و هو فی ناحیه القوم ان کانت لعن غیر امری؛ ابوبکر بر منبر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) نشسته بود، حسن
بن علی (علیهماالسلام) آمد و بر منبر بالا رفت و فرمود: از منبر پدر من پایین بیا، ابوبکر گفت: (بلی) این منبر پدر تو است نه منبر پدر من، علی (علیه
السّلام) که در گوشهای در میان مردم نشسته بود فرمود: این کار او به دستور من نبوده است.»
آن چه از این روایات به دست میآید این است که اهل بیت (علیهم
السّلام)
مشروعیت خلافت
شیخین را قبول نداشته و این منصب را تنها شایسته خود میدانستهاند.
پس از
مرگ ابوبکر در سال ۱۳ هجری،
عمر خلافت
مسلمانان را بدست گرفت. در این زمان امام حسن (علیه
السّلام) حدودا ۱۰ سال داشتهاند. عمر خطاب به مدت ۱۰ سال مسند خلافت
مسلمین را به دست گرفت و سرانجام در سال ۲۳ هجری به دست
پیروز نهاوندی یا
ابولؤلؤ کشته شد. عمر خطاب در زمان خلافتش،
سیاست کشورگشایی را در پیش گرفت. از جمله مهمترین این نبردها جنگ معروف
قادسیه است. این نبرد در
شعبان سال پانزدهم هجری در دوران خلافت عمر
بن خطاب بین سپاه ایران و مسلمانان در محلی به همین نام واقع شد.
در این دوره جنگهای
اسلامیدر مناطق مختلف به اوج خود رسید و پیروزیهای پیاپی نصیب
سپاه اسلام می شد و اموال و
غنایم بسیاری از اینجا و آنجا به
مدینه سرازیر می شد، اما امام علی و امام حسن و حسین (علیهم
السّلام) در هیچ یک از جنگهای زمان خلفا که با انگیزههای مادی و کشورگشایی به وقوع پیوست، شرکت نکردند. اساسا در
اسلام جنگ به منظور کشور گشایی و قدرت گرایی جایز نیست به همین علت در هیچ مآخذ تاریخی و حدیثی، خبری از شرکت علی (علیه
السّلام) و امام حسن و حسین در
نبرد قادسیه گزارش نشده است. علاوه بر عدم وجود گزارشهای تاریخی و روایی کم سن و سال بودن امام حسن (علیه
السّلام)، (امام در هنگام نبرد قادسیه حدود ۱۲ سال داشتهاند) شاهد دیگری بر عدم حضور ایشان در این نبرد است. آنچه
مسلم این است که در دوره خلیفه دوم، هیچ اقدام نظامیاز سوی امام حسن (علیه
السّلام)، صورت نپذیرفت حال آنکه در سالهای آخر خلافت عمر، در آستانه بیست سالگی قرار داشتند و چنین سنی، لازمه اش شرکت در نبردها و جنگهایی بوده که
مسلمانان پیر و
جوان و سالخورده، در شرکت کردن در آنها، بر یکدیگر پیشی میگرفتند. علت چنین امری، خودداری امیرالمؤمنین و فرزندان
معصوم ایشان از دخالت در کشورگشاییهایی بود که با اهداف مادی صورت میگرفت. بیهیچ تردیدی، عدم شرکت امام در جنگها و نبردها ناشی از شانه خالی کردن
امام از این وظیفه یا عافیتطلبی ایشان نبوده است. در انتقال خلافت از
عمر به
خلیفه بعدی و تشکیل شورایی که در نهایت به انتخاب
عثمان انجامید، درخواست عمر از امام حسن (علیه
السّلام) برای حضور در این
شورای شش نفره به عنوان شاهد، اهمیت بالایی دارد؛ این امر از سویی به جایگاه اجتماعی آن حضرت به مثابه یکی از
اهل بیت پیامبر (صلیاللهعلیهواله
وسلّم) اشاره میکند و از سوی دیگر، از موقعیت فردی وی نزد
انصار و
مهاجران خبر میدهد.
عثمان
بن عفان بعد از عمر خطاب در سال ۲۳ هجری با
دسیسه شورای ۶ نفره به خلافت رسید و تا سال ۳۵ هجری که به دست شورشیان کشته شد در مسند خلافت بود. امام حسن (علیه
السّلام) در آغاز خلافت عثمان، در آستانه بیست سالگی قرار داشتند و به به همین علت در مناسبات و وقایع سیاسی این دوره نقش پررنگتری نسبت به دو خلیفه قبل داشتند.
سراپای حکومت عثمان
غارت اموال و چپاول دسترنج مردم و انتصاب
بنیامیه و
مروانیان و نزدیکان در مناصب حکومتی بود.
انحرافات و کج رویهای آشکار کارگزاران عثمان عرصه را بر تمام مسلمانان آگاه و بیدار، به ویژه
صحابه رسول الله (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) تنگ کرده بود. ابن عبد ربهاندلسی مینویسد: در زمان خلافت عثمان کارهای خلاف زیاد صورت میگرفت. بدین جهت هرگاه فرد یا افرادی به حضور علی (علیه
السّلام) میآمدند و از کارهای عثمان شکایت مینمودند، علی (علیه
السّلام) پسرش، حسن (علیه
السّلام) را نزد عثمان میفرستاد تا شکایت مردم را به او گوشزد کند. این موضوع بسیار تکرار شد، تا این که روزی عثمان به حسن (علیه
السّلام) گفت: پدرت
تصور میکند که احدی آگاهی ندارد ولی ما به آنچه انجام میدهیم آگاه هستیم. بنابراین از ما دست بردار. پس از این گفتگو دیگر حضرت علی (علیه
السّلام) پسرش امام حسن (علیه
السّلام) را نزد عثمان نفرستاد.
ابوذر صحابی بزرگ پیامبر از انحراف
حکومت عثمان به شدّت رنج میبرد و در مقابل انحرافات آنها طاقت نیاورده، مردانه قد علم کرد و اعتراضهای خود را نسبت به خلیفه و سایر کسانی که از راه و روش پیامبر منحرف شده بودند بیان نمود. عثمان ابتدا او را به
شام و سپس به سرزمین سوزان
ربذه تبعید کرد و هنگام
تبعید وی به ربذه دستور داد که هیچ کس حقّ
بدرقه ابوذر و
تکلّم با وی را ندارد، و مروان را مامور اجرای این دستور نمود. او میخواست با این دستور ابوذر را
تحقیر کند و او را فردی ماجراجو معرفی کند؛ ولی علی (علیه
السّلام) برای خنثی کردن این توطئه، بدون اعتنا به دستور عثمان، همراه با فرزندانش امام حسن (علیه
السّلام) و امام حسین (علیه
السّلام) و برادرش
عقیل و دامادش
عبداللّه بن جعفر و
عمّار برای بدرقه ابوذر بیرون آمدند. هنگامی که امام حسن (علیه
السّلام) با ابوذر سخن میگفت، ناگاه مروان، با تندی و
جسارت، فریاد زد: «دور شوای حسن! مگر نمیدانی که امیرمؤمنان (عثمان) از سخن گفتن با ابوذر،
نهی کرده است؟ اگر نمیدانی اکنون بدان.» در این هنگام، علی (علیه
السّلام) به مروان حمله کرد و با
تازیانه خود بر
پیشانی مرکب او زد وفرمود: «دور شو! خدا تو را به سوی
آتش دوزخ روانه سازد.» به هر حال امام حسن (علیه
السّلام) از تهدید مروان نهراسید و با سخنان عمیق خود، موضعگیریهای ابوذر را تایید کرد، و رفتار ابوذر را مورد خشنودی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) دانست. (یا عماه! لولا انه لا ینبغی للمودع ان یسکت، و للمشیع ان ینصرف لقصر الکلام، و ان طال الاسف، و قد اتی القوم الیک ما تری، فضع عنک الدنیا بتذکر فراقها، و شده ما اشتد منها برجاء ما بعدها، واصبر حتی تلقی نبیک (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) و
سلم و هو عنک راض)
برخی از سیره نویسان اهل سنت مانند بلاذری، طبری و ابونعیم اصفهانی از حضور امام حسن و امام حسین (علیهماالسّلام) در جنگهای منتهی به فتح
ایران خبر دادهاند. اما بسیاری از پژهشگران مانند
سید جعفر مرتضی عاملی قائلند، امام حسن و امام حسین (علیهماالسّلام) در این جنگها حضور نداشتهاند و گزارشهایی که بنابر آنها امام حسن در جنگ با ایرانیان حضور داشتند، مبنای تاریخی استواری ندارند.
باید دانست اولین جنگ بین سپاه ایران و مسلمانان،
نبرد قادسیه در سال ۱۵ هجری بود؛ یعنی در زمانی که امام حسن و امام حسین ۱۰ – ۱۱ ساله بودند! مسلماً کودک ۱۰ – ۱۱ ساله نه نیروی جنگیدن دارد و نه توان حضور در جنگ. گذشته از اینکه هیچ سند معتبر تاریخی یا روایی وجود ندارد که نشان دهد امام حسن و امام حسین در نبرد قادسیه (جنگ
ساسانیان و اعراب) حاضر بوده باشند. در نتیجه حضور آنان در این نبرد، سنداً و عقلاً منتفی است.
در رابطه با شرکت داشتن امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) در فتح و یا کشتار ایرانیان بهرغم
شهرت چنین گزارشهایی و راه یافتن آنها در آثار مورّخان متاخّر و استناد بعضی از
فقهای شیعه به این
اخبار برای اثبات
مشروعیت اجمالی فتوحات؛ این اخبار دارای ضعفها و نارساییهایی است که ذیلاً به آن پرداخته میشود:
اولا گزارش
بلاذری گذشته از آنکه سلسله
سند آن ذکر نشده است، از شرکت حسنین (علیهماالسّلام) در فتوحات با تعبیر «فیما یقال» خبر داده که
ضعف و عدم اعتماد به چنین روایتی روشن است. تعبیر بلاذری در
فتوح البلدان (گویی برخی چنین گفتهاند) این معنا را میرساند که خود او حضور امام حسن و امام حسین (علیهماالسّلام) در حمله به ایران را قبول ندارد یا حداقل در
صحت و
صدق آن تردید دارد.
ثانیا در خبر
طبری، اگر چه سلسله راویان آن بیان شده است
ولی راوی اول، یعنی «حَنَش
بن مالک»
مجهول و راوی دوم «علی
بن مجاهد» نیز با عنوان
کذاب و
جاعل حدیث
و «علی
بن محمد مدائنی» با عنوان شخصی که در نقل حدیث قوی نیست،
درکتابهای رجالی اهل سنت یاد شده است. نکته دیگری که پذیرش خبر طبری را سخت دچار مشکل میکند، این است که در ادامه وی با همان سلسله راویان سابق، ضمن تکرار نام بعضی از افراد شرکت کننده در فتح طبرستان، نامی از حسنین (علیهماالسّلام) بهمیان نیاورده است.
از دیگر موارد مورد مناقشه در این
خبر که نمیتوان آن را پذیرفت حضور امام حسن (علیه
السّلام) با
عبدالله بن زبیر در این
سفر است. چرا که عبدالله همراه پدرش از همان روزهای آغازین خلافت علی (علیه
السّلام) به مخالفت با حضرت برخاستند و بعد از مدت کوتاهی، جنگ جمل را به راه انداختند. بنابراین چگونه ممکن است امام حسن (علیه
السّلام) پسر زبیر را در سفر یادشده همراهی کرده باشد؟ گزارش ابونعیم اصفهانی به قرینه حضور «عبداللّه
بن زبیر» چنان که در گزارش طبری نیز نام وی آمده است همان گزارش طبری است که البته به صورت کوتاه نقل شده است. افزون بر این، ابونعیم در این باره، دو خبر آورده است که افزون بر آنکه هر دو ضعف
ارسال دارند، راویان آن یا مجهول هستند، مانند «عبداللّه
محمد» که معلوم نیست میان راویان فراوانی که به این نام هستند، کدام یک اراده شده است، یا در کتابهای رجالی اهل سنت «کذاب» و «جاعل حدیث» معرّفی شدهاند.
افزون بر ایرادهایی که بیان شد، دو مساله دیگر نیز وجود دارد که درستی گزارشهای یاد شده را در این باره، سخت مورد تردید و حتی غیر قابل قیول میکند. یکی آنکه روایات تاریخی که متعرض سال شرکت حسنین (علیهماالسّلام) درفتوحات بودند، بر حضور آنان در فتوحات عصر عثمان ناظر است که حتی امیرالمؤمنان (علیه
السّلام) در حدّ مشاوره با عثمان به همکاری در امر فتوحات حاضر نبود تا چه برسد به اینکه فرزندان خویش را جهت انجام فتوحات به همراه لشکریان تحت فرمان عثمان به جبهه نبرد گسیل دارد.
مساله دیگر آنکه علی
بن ابیطالب (علیه
السّلام) در عصر
امامت و
خلافت خویش حسنین (علیهماالسّلام) را از شرکت در معرکه صفین باز میداشت و چون در یکی از روزها آن حضرت متوجه شد که امام حسن (علیه
السّلام) آماده کارزار است، فرمود: «اِمْلِکُوا عَنِّی هذا الغُلامَ لایَهُدّنی فَاِنّی اَنْفَسُ بِهذیْنِ عَلَی المَوْتِ، لَئلاّ ینْقَطِعَ بِهِما نَسْلُ رَسُولِ اللّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)؛ از طرف منجلوی این جوان را بگیرید تا با مرگ خویش، پشت مرا نشکند که من از رفتن این دو (امامحسن و امام حسین (علیه
السّلام) ) به میدان نبرد دریغ دارم. مبادا با مرگ آن دو، نسل رسولخدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) قطع شود.»
حال با چنین
اکراه و امتناعی از سوی حضرت نسبت به حضور حسنین (علیهماالسّلام) درنبردهایی که به فرمان پیشوای عادلی، همچون خویشتن صورت میگرفت، چگونه آنبزرگوار حاضر میشود که تحت زعامت زمامداران مورد اعتراض و انتقادش، فرزندانخویش را که پیشوایان آینده جامعه
اسلامی هستند به جبهه جنگ بفرستد؟
پذیرش برخی از فقهای
شیعه ، حضور دو فرزند علی (علیه
السّلام) را در فتوحات، گذشته از آنکه مستند به هیچ سند معتبری نیست و در هیچ یک از مآخذ تاریخی و حدیثی کهن شیعه، خبری که حاکی از شرکت آنان در نبردهای دوران خلفا باشد، یافت نشد؛ بعضی ازآنان به حضور حسنین (علیهماالسّلام) در فتوحات عصر عمر تصریح دارند (مانند گزارشهای روضة المتقین، خراجیه محقق اردبیلی (رساله اوّل) و مفتاح الکرامة) که این نظر را هیچ یک از گزارشهای تاریخی گذشته که دلالت بر شرکت حسنین (علیهماالسّلام) در فتوحات عصر عثمان (نه روزگار خلافت عمر) میکرد، تایید نمیکند؛ بنابراین گزارشهای
فقها نه مستند به اخبار شیعی است و نه گزارشهای تاریخی منابع اهل سنّت، برخی از آنها را تایید میکند؛ از این رو بعضی از فقها بعد از بیان چنین نقلهایی، حکم به عدم اعتماد به آنها دادهاند.
بنابراین، با توجّه به وجود چنین اشکالهای سندی و محتوایی و نیز استبعادهایی کهبیان شد، حضور حسنین (علیه
السّلام) در فتوحات عصر خلفا نمیتواند مورد پذیرش قرار گیرد. به گمان قوی، دست تحریفگران و وارونهنویسان حقایق تاریخی در جعل چنینگزارشهایی بی تاثیر نبوده است.
مسلمانان از سیاستهای عثمان و یاران و عمالش به ستوه آمدند بر علیه او شوریدند و در این جریان
دار الاماره و خانه او را
محاصره کردند. ماجرای حمایت امام علی (علیه
السّلام) از عثمان و فرستادن امام حسن و امام حسین (علیه
السّلام) به در خانۀ عثمان، در برخی منابع تاریخی نقل شده است،
اما این موضوع؛ مورد نقد و بررسی مورّخان، تحلیل گران مسائل تاریخی و
محدّثان قرار گرفته است و به ظاهر این جریان نگاه نکرده و به تفسیر و
تحلیل آن پرداختهاند.
علامه امینی (رحمهاللهعلیه) در کتاب «
الغدیر»
تصریح میکند که روایت حمایت امام علی (علیه
السّلام) از عثمان و فرستادن فرزندانش به در خانۀ او، از روایات دروغین و جعلی است.
از گفتار سید مرتضی (رحمهاللهعلیه) چنین برمیآید که وی نیز نسبت به این که امام علی (علیه
السّلام) فرزندانش حسن و حسین (علیه
السّلام) را برای
دفاع از عثمان فرستاده،
شک و
تردید دارد. او میگوید: «اگر حضرت آن دو را فرستاده باشد، برای این بوده که مانع
قتل عمد عثمان شوند و از منع خانواده و زنان عثمان از
آب و غذا جلوگیری کنند، نه این که مانع خلع وی توسط انقلابیها گردند.»
به علاوه رفتار ناهنجار عثمان نسبت به امام و فرزندانش، چنین اقدامی را بعید می گرداند؛ از طرفی هم، امام و فرزندانش نمی توانستند از مهاجرین و انصار و یاران شایسته رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فاصله بگیرند و با آنان به مخالفت بپردازند.
و این که گفته شد:
طلحه و
زبیر نیز فرزندانشان را برای دفاع از عثمان فرستادند،
شکّی در بطلان این سخن نیست؛ زیرا طلحه، زبیر،
عایشه و دیگران از سرسخت ترین دشمنان عثمان بودند.
اگر بر فرض، حمایت و دفاع امام علی (علیه
السّلام) از عثمان را بپذیریم، در تبیین این حرکت باید گفت: حضور امام حسن (علیه
السّلام) در جبهه دفاع از عثمان، صرفاً برای این بود که کسی نتواند امام و فرزندانش را به شرکت در
انقلاب علیه عثمان
متّهم نماید و آنان را
شریک قتل او بداند.
پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «امام حسن مجتبی»، بازنویسی توسط گروه پژوهشی ویکی فقه.