• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

الگوی شرطی‌سازی رفتار کنش‌گر

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



الگوی شرطی‌سازی رفتار کنش‌گر، از اصطلاحات به‌کار رفته در علم روان‌شناسی، یکی از انواع الگوهای شرطی‌سازی است. در این نوع شرطی‌شدن، فرایند شرطی‌سازی رفتارهای غیربازتابی یا رفتار کنش‌گر، (Operant Conditioning) مورد بررسی قرار می‌گیرد.
بوریس فردریک اسکینر، (B. F. Skinner) واضع نظریه شرطی‌سازی کنش‌گر می‌باشد و برای نام‌گذاری رفتارهایی که به بررسی آنها پرداخته است، اصطلاح "کنش‌گر" را به‌کار برده است. منظور او از کنش‌گر، رفتاری است که از جاندار سر می‌زند و جاندار از طریق این رفتار، بر محیط غلبه می‌کند.



تفاوت رفتار بازتابی یا پاسخ‌گر با رفتار کنش‌گر در این است که رفتار پاسخ‌گر به وسیله محرک فراخوان که معمولا یک محرک فیزیولوژیکی است، ایجاد می‌شود، اما رفتار کنش‌گر، رفتاری خودانگیخته است که هیچ محرک پیشایند (Antecedent) معینی را به عنوان محرک مولد آن نمی‌توان مشخص کرد. به عبارت دیگر، رفتار کنش‌گر به وسیله محرک‌ها فراخوانده نمی‌شود، بلکه آن رفتار از جاندار صادر (Emit) می‌شود.


در این نوع شرطی‌شدن، یک رفتار ارادی تصادفی با پیامدهای آن تداعی پیدا می‌نماید و اثرات مطلوب آن، فراوانی رفتار را افزایش و اثرات نامطلوب آن، فراوانی رفتار را کاهش می‌دهد و یا ممکن است پاسخ بر محیط تاثیری نداشته باشد که در این صورت، فراوانی پاسخ کاهش می‌یابد.
اسکینر، معتقد است که با دستکاری (Manipulation) تقویت‌ها در محیط، می‌توان رفتار موجودات زنده را تغییر و کنترل نمود.
به این نوع شرطی‌شدن به این دلیل، عامل می‌گویند که موجود زنده برای دریافت تقویت و یا اجتناب از تنبیه، روی محیط عمل می‌نماید.
برای شکل‌دهی (Shaping) رفتار در این نوع شرطی‌سازی، رفتارهایی که به رفتار مورد نظر نزدیک است، تقویت می‌شود تا به‌تدریج رفتار مورد نظر ایجاد شود. یعنی با تقریب‌های متوالی می‌توان رفتار پیچیده را ایجاد نمود. به‌طور مثال وقتی کودک خط خمیده‌ای مثل دایره می‌کشد، تقویت می‌شود و به‌تدریج شکل‌های نزدیک‌تر به دایره را تقویت می‌نماید تا اینکه سرانجام دایره را رسم نماید و مجددا تقویت می‌شود.


در شرطی‌سازی تعمیم محرک Stimulus generalization، وقتی موجود زنده به محرک‌های مشابه محیطی، پاسخ تقریبا یکسانی ارائه دهد، تعمیم محرک صورت گرفته است. در واقع تعمیم محرک عبارت است از، گسترش پاسخ از حضور محرک اولیه به محرک‌های مشابه آن. پدیده تعمیم محرک، یادگیری و آموزش را آسان می‌کند.
به‌طور مثال به کمک تعمیم محرک، دانش‌آموزی که راه حل یک مساله را می‌آموزد، می‌تواند در مسائل مشابه نیز چنین راه حلی را به‌کار گیرد و اگر توانایی تعمیم محرک نبود، می‌بایست در حضور هر محرک تازه، رفتار از نو آموخته می‌شد.


در شرطی‌سازی تمییز محرک Stimulus discrimination، موجود زنده به کمک تقویت تفکیکی، توانایی تمییز و تشخیص محرک‌های مربوط را از محرک‌های نامربوط پیدا می‌نماید. محرکی را که در موقعیت تقویت رفتار حضور داشته است، محرک تمییزی (Discriminative stimulus) می‌نامند.
محرک‌های تمیزی به دو صورت عمل می‌کنند: محرک‌هایی که وقوع تقویت را خبر می‌دهند و آنهایی که وقوع تنبیه را آگاهی می‌دهند.
محرک‌های تمییزی نوع اول، هنگام تقویت و محرک‌های تمیزی نوع دوم هنگام تنبیه ظاهر می‌شوند. به‌طور مثال، راننده خلافکار در حضور مامور راهنمایی رانندگی مرتکب خلاف نمی‌شود. زیرا حضور مامور برای این راننده نقش محرک تمییزی را ایفا می‌کند و عامل کنترل‌کننده رفتار اوست.
وقتی دادن پاسخ در مقابل یک محرک تمییزی به خوبی آموخته شد، ممکن است پاسخ در حضور محرک با چنان سرعتی داده شود که به نظر برسد محرک تمییزی نقش محرک فراخوان را ایفا می‌کند.
اما باید توجه داشت که تفاوت این دو محرک از نظر کنترل رفتار در آن است که محرک فراخوان، الزاما به ایجاد رفتار پاسخ‌گر می‌انجامد، اما محرک تمییزی که محرک پیشایند رفتار کنش‌گر نیز نامیده می‌شود، صرفا احتمال رفتار کنش‌گر را افزایش می‌دهد و شخص در دادن پاسخ به محرک تمییزی نسبت به دادن پاسخ به محرک فراخوان آزادتر است.
[۱] سیف، علی‌اکبر، روان‌شناسی پرورشی، تهران، آگاه، ۱۳۷۵، چاپ پانزدهم، ص۲۲۵ تا ۲۳۲.



اگر رفتاری را که با تقویت افزایش یافته است برای مدتی تقویت نکنیم، به‌تدریج از نیرومندی آن کاسته شده و سرانجام به کلی متوقف می‌گردد. به این فرایند، خاموشی (Extinction) رفتار کنش‌گر می‌گویند.
به عبارت دیگر، خاموشی یعنی زوال رفتار قبلا تقویت‌شده. به‌طور مثال، وقتی موشی برای دریافت غذا اهرمی را فشار دهد، ولی بعد از فشار دادن اهرم غذا دریافت نکند، دیگر این رفتار را انجام نمی‌دهد. بین زمان خاموش‌سازی با برنامه تقویت رابطه وجود دارد.


وقتی رفتار فراگرفته‌شده به دلیل عدم تقویت خاموش می‌گردد، احتمال بروز مجدد آن رفتار در صورتی که در شرایط قبلی قرار گرفته باشد، وجود دارد که به آن بازگشت خودبهخودی (Spontaneous recovery) می‌گویند. به‌طور مثال، وقتی موش بعد از مدتی اهرم را فشار دهد، بازگشت صورت گرفته است.
[۲] گنجی، حمزه، روان‌شناسی عمومی، تهران، دانشگاه پیام نور، ۱۳۸۰، چاپ بیست و هشتم، ص۶۳ تا ۶۶.



تقویت‌کننده‌ها (Reinforceres)، محرک‌هایی هستند که احتمال وقوع مجدد رفتار را در موجود زنده افزایش می‌دهند. تقویت‌کننده‌ها به دو دسته کلی تقسیم می‌شوند:

۷.۱ - تقویت‌کننده‌های نخستین (اولیه)

تقویت‌کننده‌های نخستین (اولیه)، ذاتا خاصیت تقویت‌کنندگی دارند و خاصیت تقویت‌کنندگی خود را مدیون تجربه و یادگیری نیستند. به همین دلیل به آنها تقویت‌کننده‌های غیرشرطی نیز می‌گویند.
تقویت‌کننده‌های نخستین به دو دسته مثبت و منفی تقسیم می‌شوند:
• تقویت‌کننده‌های مثبت نخستین، ذاتا خاصیت تقویت‌کنندگی دارند و نیازهای فیریولوژیکی جانداران را برآورده می‌سازند، مانند آب، غذا و هوا؛
• تقویت‌کننده‌های منفی نخستین، ذاتا خاصیت آزاردهندگی دارند و محرک آزارنده (Aversive) می‌باشند، مانند گرمای زیاد، نور شدید یا ضربه‌های شدید بدنی.

۷.۲ - تقویت‌کننده‌های شرطی (ثانویه)

تقویت‌کننده‌های شرطی (ثانویه)، تقویت‌کننده‌هایی هستند که در اثر مجاورت با تقویت‌کننده‌های اولیه، از طریق شرطی‌سازی کلاسیک، خاصیت تقویت‌کنندگی پیدا کرده‌اند.
این نوع تقویت‌کننده‌ها نیز به دو دسته تقسیم می‌شوند:
• تقویت‌کننده‌های مثبت ثانویه مانند پول، نمره، آفرین، لبخند، جایزه و مدرک تحصیلی؛
• تقویت‌کننده‌های منفی ثانویه مانند سرزنش، تهدید یا شکست تحصیلی.


تقویت‌کننده‌های تعمیم‌یافته، (Generalized reinforce) تقویت‌کننده‌های ثانویه‌ای هستند که با بیش از یک تقویت‌کننده اولیه همراه بوده‌اند و خاصیت تقویت‌کنندگی پیدا نموده‌اند، مثل پول. زیرا هم برای موجود زنده که از غذا محروم بوده است و هم برای شخصی که میلی به غذا ندارد، تقویت‌کننده می‌باشد.


تقویت مثبت (Positive reinforcement)، فرایندی است که در آن بعد از ارائه رفتار، موجود زنده تقویت‌کننده مثبت دریافت می‌کند و این، احتمال تکرار رفتار را افزایش می‌دهد.
تقویت منفی (Negative reinforcement)، فرایندی است که با حذف یک محرک آزاردهنده سبب افزایش احتمال وقوع رفتار از سوی موجود زنده می‌شود. به عبارت دیگر، در تقویت منفی موجود زنده با انجام رفتاری خاص، محرک آزاردهنده را حذف می‌کند که نتیجه آن، افزایش احتمال بروز رفتار خاص است.


برنامه‌های تقویت، تعیین می‌نمایند که رفتارها با چه نرخ یا در چه فواصل زمانی تقویت می‌گردند. اسکینر، برنامه‌های تقویت را به دو دسته زیر تقسیم می‌کند:

۱۰.۱ - تقویت مستمر

تقویت مستمر (پیوسته) (Condinuous reinforcement schedule) CRF، یعنی بعد از هر رفتار (پاسخ) درست، موجود زنده تقویت می‌شود. مثلا دانش‌آموزی هر بار نمره ٢٠ می‌گیرد، به او کارت آفرین داده می‌شود. در این برنامه تقویت در صورت عدم ارائه تقویت‌کننده، پاسخ شرطی سریع‌تر خاموش می‌گردد.

۱۰.۲ - تقویت متناوب (سهمی)

تقویت متناوب (سهمی) (Continuous reinforcement effect) PRE، یعنی همه رفتارهای (پاسخ‌های) درست موجود زنده تقویت نمی‌شود، بلکه برخی از پاسخ‌های درست تقویت و بعضی دیگر تقویت نمی‌شود. این برنامه تقویت در برابر خاموشی، بسیار مقاوم است و چون می‌تواند پاسخ با نرخ بالایی را ایجاد کند به همین دلیل اثر بیشتری دارد.

۱۰.۲.۱ - انواع

۱. برنامه فاصله‌ای ثابت (Fixed interval) (FI): در این برنامه، پاسخ موجود زنده پس از یک دوره زمانی ثابت و معینی تقویت می‌شود. به‌طور مثال، فردی در پایان هر هفته پس از انجام کار دستمزد دریافت می‌کند.
۲. برنامه فاصله‌ای متغیر (Variable interval) (VI): در این نوع برنامه، پاسخ موجود زنده در دوره‌های زمانی مختلف تقویت می‌شود، یعنی گاهی پس از یک روز و گاهی پس از چند روز یا چند هفته.
۳. برنامه نسبی ثابت (Fixed ratio) (FR): در این برنامه، پاسخ موجود زنده پس از تعداد معین و ثابتی تقویت می‌گردد. به‌طور مثال، دانش‌آموزی پس از ٥ بار گرفتن نمره ٢٠ به وسیله مربی جایزه دریافت می‌کند.
۴. برنامه نسبی متغیر (ariable ratio) (VR): در این برنامه، پاسخ موجود زنده پس از تعدادی تقویت می‌شود ولی موجود زنده نمی‌داند که چندمین رفتارش تقویت می‌گردد. به‌طور مثال، دانش‌آموزی می‌داند پس از گرفتن نمره ٢٠ تقویت می‌شود ولی نمی‌داند بعد از چندمین ٢٠ تقویت می‌شود.


تنبیه (punishment)، عبارت است از ارائه یک محرک آزاردهنده بعد از رفتار فرد به‌طوری که سبب کاهش آن رفتار ‌شود. تنبیه، احتمال پاسخ‌دهی را کاهش می‌دهد.
باید توجه داشت طبق تعریف، تقویت منفی و تنبیه دو پیامد متفاوت با اثرات متضاد با هم دارند.


در اصل پریماک Premack principle، رفتارهایی که فراوانی بیشتری دارند، می‌توانند برای تقویت رفتارهایی که فراوانی کمتری دارند، به‌کار رود. به‌طور مثال، اگر فرزندی زیاد تلویزیون تماشا می‌کند ولی به تکالیف خود نمی‌پردازد، والدین می‌توانند به او بگویند که هرگاه تکالیفت را انجام دادی، می‌توانی تلویزیون تماشا کنی. این اصل (اول تکلیف، بعد پاداش) را "قانون مادربزرگ" می‌گویند.
[۳] انتصار فومنی، غلامحسین و همکاران، روان‌شناسی عمومی، تهران، سرافراز، ۱۳۸۴، چاپ اول، ص۲۱۵ تا ۲۱۹.



۱. سیف، علی‌اکبر، روان‌شناسی پرورشی، تهران، آگاه، ۱۳۷۵، چاپ پانزدهم، ص۲۲۵ تا ۲۳۲.
۲. گنجی، حمزه، روان‌شناسی عمومی، تهران، دانشگاه پیام نور، ۱۳۸۰، چاپ بیست و هشتم، ص۶۳ تا ۶۶.
۳. انتصار فومنی، غلامحسین و همکاران، روان‌شناسی عمومی، تهران، سرافراز، ۱۳۸۴، چاپ اول، ص۲۱۵ تا ۲۱۹.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «الگوی شرطی‌سازی رفتار کنش‌گر»، تاریخ بازیابی ۹۷/۱۲/۰۶.    






جعبه ابزار