الکلیسم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
الکلیسم، یکی از مباحث مطرح در
آسیبشناسی روانی در علم
روانشناسی بوده و به معنای
سوء مصرف مواد و وابستگی به الکل است که یکی از خطرناکترین
اختلالهای روانی بهشمار میآید. در این مقاله بعد از بیان تعریف و تاریخچه این اختلال به بررسی عوامل موثر بر ایجاد، تاثیرات این اختلال بر
مغز و جسم و بحث درمان آن میپردازیم.
سوء مصرف مواد و وابستگی به الکل، مشکلات عمدهای در
ایالات متحده امریکا بوده و از جمله مخربترین اختلالهای روانی هستند. یک برآورد نشان میدهد که در ایالات متحده ۹ میلیون نفر الکلی یا میخواره مشکلآفرین وجود دارد و به نظر میرسد که مصرف الکل بهطور مداوم رو به افزایش است. بیماریهای ناشی از الکل، هزینههای سرسامآوری را بهصورت کاهش تولید و مخارج مراقبتهای پزشکی به خود اختصاص داده است. سایر عواقب اجتماعی آن عبارتند از بالا رفتن میزان جنایات (
قتل و
بهرهکشی از کودکان، هر دو با مصرف الکل ارتباط دارند)،
اختلافهای خانوادگی، مرگ و زخمی شدن در بزرگراهها و
خودکشی.
به دلیل شرایط مذهبی و فرهنگی در کشور ما شیوع اعتیاد به الکل بسیار کمتر از سایر کشورها و بهویژه غرب است.
در مورد اصطلاح الکلی و الکلیسم، مجادلههایی صورت گرفته و گروههای مختلف در گذشته آنها را به صورت متفاوتی بهکار بردهاند.
سازمان بهداشت جهانی، دیگر اصطلاح الکلیسم را توصیه نمیکند بلکه اصطلاح نشانگان وابستگی به الکل را ترجیح میدهد. «نوعی حالت روانی و همچنین معمولا جسمانی، که از مصرف الکل ناشی میشود، با رفتارهایی مشخص میشود که همیشه وسواس مصرف کردن الکل به صورت مداوم یا گاه و بیگاه را به منظور تجربه کردن تاثیرات روانی و گاهی اجتناب کردن از ناراحتی ناشی از فقدان آن، شامل میشود، امکان دارد که تحمل وجود داشته باشد یا نداشته باشد».
با وجود این، چون اصطلاحات "الکلی" و "الکلیسم" هنوز در بیشتر نشریات علمی و سازمانها و انتشارات دولتی بهطور گستردهای بهکار میرود، در این مقاله نیز از آنها استفاده شده است.
افراد الکلی نه تنها از لحاظ فیزیولوژیکی به الکل وابسته میشوند، بلکه
وابستگی روانی قدرتمندی را نیز در خود ایجاد میکنند. آنها از لحاظ اجتماعی به این داروی مخدر وابسته میشوند تا به کمک آن از
موقعیتهای اجتماعی لذت ببرند. از آنجا که مشروبخواری افراطی در نهایت برای
سازگاری فرد با زندگی مخرب است، این سئوال مطرح میشود که چگونه وابستگی روانی آموخته میشود؟ چند عامل روانی – اجتماعی پاسخهای احتمالی را در اختیار میگذارند.
به نظر روانشناسان اجتماعی علت اصلی این امر، عوامل فرهنگی و اجتماعی است. کودکان و نوجوانانی که در اطراف خود، والدین و اقوام و دوستانی را مشاهده میکنند که برای سرخوش بودن و لذت بردن در میهمانیها مشروب مینوشند، از طریق
یادگیری اجتماعی، میآموزند که مشروبخواری امری مثبت است. نوجوان، مشروبخواری را فعالیتی میبیند که بزرگترها آن را انجام میدهند و از آنها الگوبرداری میکند. بنابراین اگر اولیاء و اقوام و دوستان به نوجوانی لیوان مشروب تعارف کنند، او برای پذیرفته شدن در جرگه بزرگسالان آن را میپذیرد و گمان میکند که بر
حیثیت اجتماعی او افزوده شده و
هویت او مورد تایید قرار گرفته است. همین دلایل باعث ادامه دادن مشروبخواری میشوند، اما علاوه بر آنها عوامل جدید نیز حضور پیدا میکنند.
یکی از این عوامل نقش روزافزون همسالان نوجوان است. بهتدریج که میهمانیها و رفتوآمدهای نوجوان افزایش مییابد، احتمال دستیابی به مشروبات الکلی نیز بیشتر میشود.
براساس تحقیقات دیگر و بر پایه نظریه
شرطی شدن عاملی، مردم زمانی به نوشابههای الکلی پناه میبرند که یا احساس مثبت کنند و یا از شدت احساس منفی مانند
اضطراب کاسته شود. همچنین معلوم شده است که مردم به این دلیل زیاد مشروب مینوشند که از تفکرات منفی نسبت به خود رهایی پیدا کنند، ولی تاثیر الکل بر اضطراب انسانها امر سادهای نیست. گرچه مشروبخواران گزارش میدهند که مشروب اضطراب و تنش آنها را کم میکند و روحیه آنها را شادتر میسازد، ولی این وضع برای چند لیوان اول صدق میکند و هرچه شخص بیشتر مینوشد، سطح اضطراب و
افسردگی او افزایش مییابد.
در اینجا این پرسش مطرح میشود که چرا بعضیها میتوانند در حد اعتدال بنوشند، ولی برخی دچار مشکل و افراط میشوند. یکی از دلایل این امر ادراک افراد نسبت به عواقب مشروبخواری است. کسانی که در نوشیدن مشروب افراط میکنند، به احتمال قوی قادر به پیشبینی عواقب وخیم آن نیستند. آنها همچنین شرایط تجربه کردن درجه
استرس زیاد را دارند و محیط آنها نیز نوشیدن مشروب الکلی را تایید میکند. ولی پاسخ کاملتر این قضیه در عوامل بیولوژیک نهفته است.
تعدادی از پژوهشها با
دوقلوها و نیز با حیوانات، به روشنی نشان داده است که زمینه ارثی برای ابتلا به الکلیسم وجود دارد. تحقیقات بر روی دوقلوها نشان داده است که اگر یکی از دوقلوهای همجنس الکلیک باشد، عوامل خطر برای همشکم دیگر دو برابر است، البته اگر دوقلوها یکسان باشند. بهعلاوه پژوهشها نشان میدهد که کودکانی که دارای اولیای الکلیک بودهاند، ولی از طفولیت به فرزندخواندگی پذیرفته شدهاند، چهار برابر بیشتر از آنهایی که اولیاء اصلی آنها الکلیک نبودهاند، دچار الکلیسم شدند، صرفنظر از اینکه پدر یا مادرخوانده الکلی بودهاند یا نه.
پژوهشگران دریافتهاند که بسیاری از سوء مصرف کنندگان بالقوه الکل، از لحاظ هیجانی ناپخته هستند، انتظار خیلی زیادی از دنیا دارند، به تحسین و قدردانی بیش از حد نیاز دارند، با احساسهای جریحهدار شدن و
حقارت به شکست پاسخ میدهند، تحمل ناکامی کمی دارند و نسبت به تواناییهای خود در برآورده کردن نقشهای مورد انتظار مردانه و زنانه،
احساس بیکفایتی و عدم اطمینان میکنند.
افرادی که در معرض خطر مبتلا شدن به مشکلات مرتبط با الکل قرار دارند، خیلی تکانشیتر و پرخاشگرتر از کسانی هستند که کمتر در معرض خطر سوء مصرف الکل قرار دارند. در سالهای اخیر، پژوهشهای قابل ملاحظهای روی ارتباط بین اختلالهای سوء مصرف الکل و اختلالهای دیگری از قبیل
شخصیت ضداجتماعی، افسردگی و
اسکیزوفرنی تمرکز کردهاند. تقریبا نیمی از افراد مبتلا به اسکیزوفرنی، سوء مصرف یا وابستگی به الکل یا داروی مخدر نیز دارند. اکثر پژوهشهای مربوط به همایندی چند اختلال، شخصیت ضداجتماعی را با
اختلالهای اعتیادی مرتبط دانستهاند. جالب اینکه، شخصیت ضداجتماعی، الکل و پرخاشگری ارتباط نیرومندی دارند. تحقیقات قابل ملاحظه دیگری نشان دادهاند که بین اختلالهای افسردگی و سوء مصرف الکل ارتباط وجود دارد و در ارتباط بین این اختلالها، تفاوت جنسیتی وجود دارد. یک گروه پژوهشگر معلوم کردند که میزان ارتباط بین افسردگی و مشکلات سوء مصرف الکل در زنان قویتر است.
در این قسمت به تاثیرات جسمس و روانی مصرف الکل میپردازیم.
الکل تاثیرات ظاهرا پیچیده و متضادی بر مغز دارد. در سطح کم، الکل برخی از سلولهای
مغز را تحریک میکند و "
مناطق لذت" مغز را فعال میسازد که مواد درونزاد شبه افیونی ذخیرهشده در بدن را آزاد میکنند. در سطح بالاتر، الکل عملکرد مغز را کند میسازد، یکی از
انتقالدهندههای عصبی مغز به نام
گلوتامیت (glutamate) را مهار میکند که به نوبه خود فعالیت در قسمتهایی از مغز را کند میسازد. مهار شدن گلوتامیت در مغز، توانایی
یادگیری ارگانیزم را مختل و بر مراکز مغزی بالاتر تاثیر میگذارد و قضاوت و سایر فرایندهای منطقی را مختل کرده و کنترل شخص را کاهش میدهد. وقتی که قید و بندهای رفتاری کاهش مییابند، امکان دارد که مشروبخوار تسلیم ارضای تکانههایی شود که معمولا تحت کنترل قرار دارند. طولی نمیکشد که درجاتی از ناهماهنگی حرکتی ظاهر میشوند و تشخیص و درک سرما، درد و ناراحتیهای دیگر ضعیف میشود.
هر بافت و عضوی از بدن در اثر مصرف طولانیمدت الکل تاثیر میگیرند. الکل بهطور مستقیم با
سوء تغذیه مرتبط است که به وسیله نقص در جذب غذا و
ویتامینها ایجاد میشود. افراد مبتلا به سوء مصرف شدید الکل، نقصی از کمبود
ویتامینهای "ب کمپلکس" دارند که میتواند سبب
سندرم فراموشی شود. سندرم فراموشی شامل زیان جدی به
حافظه در مورد یادآوری حوادث گذشته و حال است.
استفاده طولانیمدت از الکل همراه با کاهش جذب پروتئین است و منجر به
سیروز کبدی (Cirrhosis of liver) میشود. در این بیماری بعضی از سلولهای کبد با چربی و پروتئین پوشانده میشوند و عملکردشان به تعویق میافتد و بعضی از سلولهای آن میمیرند. الکل همچنین سبب کاهش تاثیرات
سیستم ایمنی بدن میشود و نتیجه حاصله شامل کاهش مقاومت یا افزایش ابتلاء به بیماریهای بدن در مقابل عفونتها و سرطانها است. مصرف سنگین الکل در طی حاملگی فرد منجر به وضعیتی شناخته شده میشود که سبب
عقبماندگی ذهنی جنین میشود. این بیماری به نشانگان الکل جنینی(Fetal alcohol syndrome) مشهور است. حتی خوردنهای متوسط الکل نیز میتواند مضر باشد و عوارضی با شدت کمتر را تولید کنند.
رواندرمانی، بر روی بیماران الکلی باید بر روی دلائل بیمار برای مشروبخواری متمرکز گردد. مطالب و نکات ویژهای که باید روی آنها تاکید داشت عبارتند از: موقعیتها و شرایطی که در آنها بیمار اقدام به میگساری میکند، نیروهای تحریککنندهای که سبب کشیده شدن بیمار به طرف الکل میشوند و نتایج مورد انتظار فرد از صرف مشروبات الکلی.
وارد کردن همسران علاقمند در یک برنامه درمانی مشترک، حداقل در برخی از جلسات، تاثیر بسیار خوبی دارد. چگونگی تماس اولیه با بیمار الکلی در موفقیت برنامههای درمانی نقش قاطعی دارد. در مراحل اولیه،
رواندرمانگر باید نقشی فعال و حمایتکننده داشته باشد، زیرا هرگونه نقش انفعالی او ممکن است توسط بیمار بیتفاوتی نسبت به مشکلات بیمار و یا حتی طرد شدن تلقی گردد که بیماران الکلی را به شدت آزرده خاطر میکند. بسیاری از رواندرمانگرها کوشش میکنند فرد الکلیک را کمتر از دیدگاه یک فرد بیمار در نظر بگیرند و بیشتر به چگونگی رفتار بیمار با خانواده، محیط کار، مدرسه و دانشگاه و جامعه بهطور اعم، توجه مینمایند. در جریان رواندرمانی گاهی بیمار دچار
افسردگی میشود که با نقش فعال و حمایتکننده رواندرمانگر میتوان با آن مقابله کرد و در مواردی که ضرورت داشته باشد از
داروهای ضدافسردگی استفاده نمود.
یکی دیگر از روشهای درمان الکلیسم استفاده از
دارودرمانی است. دیسولفیرام (Disulfiram) (آنت ابیوز) (Antabuse) دارویی است که مانع آنزیم کمککننده به سوخت و ساز الکل میشود. اگر در حضور این دارو الکل نوشیده شود، تراکم استالدهاید (مایع بیرنگ و بیثبات acetaldehyde) در بدن باعث میشود که شخص به شدت احساس بیماری کند.
منطق نهفته در این درمان این است که ترس از این پیامد ناخوشایند یا تجربه قبلی نسبت به آن باعث خواهد شد که فرد از مشروبخوری بیشتر منصرف شود. این شیوه اغلب در برنامههای درمانی به عنوان کمک به درمان توصیه میشود، ولی شواهدی که نشان دهند دیسولفیرام پرهیز از الکل را در طولانیمدت افزایش میدهد، ناچیز هستند.
با این همه، دیسولفیرام میتواند فراوانی مشوربخوری را در بیمارانی که مشکل میتوانند در حالت پرهیز بمانند، کاهش دهد. آزمایشهای بالینی خبر میدهند که درمان با داروی دیگری به نام نالترکسون، (naltrexon) میتواند در کاهش اشتیاق و پیشگیری از برگشت مؤثر باشد. نالترکسون نوعی ستیزگر افیونی است که انتقال شبه افیونی در
مغز را مسدود میکند یا آن را کاهش میدهد. پژوهشگران میگویند نالترکسون میتواند انگیزش بادهگساری را کاهش دهد زیرا این دارو بهویژه در آزمودنیهایی که نمونه الکل را امتحان میکردند یا یک "لغزش" داشتند مؤثر بود.
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «الکلیسم»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۶/۱۰.