القرآن و هو الهدی و الفرقان (کتاب)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تفسیر القرآن و هو الهدی و الفرقان اثر
سیداحمدخان هندی، مفسر و از علمای اصلاحطلب و
مادیگرا قرن دوازدهم
شبه قاره هند است. این کتاب نخستین تفسیری بود که راه
تاویل به
شیوه عصری را در تبیین مفاهیم قرآن گشود. احمدخان بهگمان خود، آنچه را پیشینیان گفته بودند و با
علم و
عقل سازش نداشت، فرو ریخت و از نو بنیادی متناسب با فهم روز فراهم ساخت.
سیداحمدخان فرزند محمدتقیخان در سال ۱۸۲۷ م/ ۱۲۳۲ ق در دهلی به دنیا آمد. یکچندی بهعنوان بایگان در دادگاه جنایی وابسته به حکومت استعمار انگلیس در
هند، به خدمت مشغول شد. در خاموش کردن مسالمت آمیز در یک شورش انقلابی که هندیان در طی آن، به جان انگلیسیها افتادند، به نفع انگلیسیها کوشید. به پاس این خدمات و تلقی محترمانهای که از انگلیسیها داشت، به اخذ مقرری سالانه و سپس دریافت لقب سر (شوالیه) (سر (با کسر سین بهطور اشباعی) در انگلیسی و شوالیه در فرانسوی، به معنای نجیبزاده و لقب اشراف است) از دولت انگلیس نایل آمد.
در پنجاه و دو سالگی که دو فرزندش را برای ادامه تحصیلات به انگلستان برد، دیدن ترقیات شگرفت اروپائیها از نزدیک، اندیشهاش را در مهم شمردن
تعلیم و
تربیت به سبک جدید و با الهام از
فرهنگ غربی، ریشهدارتر کرد. در بازگشت، انجمنی علمی - ادبی و دانشگاهی به سبک دانشگاههای اروپایی در علیگره تاسیس کرد که بر محور آن دانشگاه و فارغ التحصیلان آن، گرایش فکری پیشتازی پدید آمد.
گرایش و نگرش سیاسی و بسیار محافظهکارانه سیداحمدخان متناقض و بیانسجام بود. از یک سو با عزمی جزم از کشیده شدن به عرصه سیاست پرهیز داشت و شعار او آموزش، آموزش بود (که این عزم او به کناره گرفتن از نهضتهای سیاسی، غالبا مورد
سوء ظن و
تمسخر واقع شده) و از سوی دیگر تردیدی نیست که وی دستآموز سیاست مزورانه انگلیس بوده است.
توصیه سیاسی مهم او همین بود که مسلمانان باید با تمسک به ذیل عنایت
اسلام، خود یک ملت مستقل و واحدی باشند. اما این تمسک به ذیل اسلام، در عمل، توسل به ذیل عنایت دولت علیه بریتانیا شد. تصور نمیرود که عنوان پر افتخار سر که انگلیسیها در سال ۱۳۰۵ ق/ ۱۸۸۸ م به سیداحمدخان دادند در جهت تحکیم مبانی اسلام و تحقق امت واحده اسلامی بوده باشد. به تعبیر دیگر میتوان گفت: وی توجیه کننده مظالم استعمار انگلیس بوده و دور نیست چنین نقشی را ناخودآگاهانه در پیش گرفته باشد و مراد اصلی او (که شامه و
فقه سیاسی پیشرفتهای نداشت) تنشزدایی و ایجاد ائتلاف و تامین آرامش اجتماعی برای با فرهنگتر شدن مسلمانان و جبران عقب ماندگی آنان باشد. ولی همهجا نمیتوان رفتار و گفتار وی را چنین حمل بر صحت کرد؛ از جمله آنجا که میگوید:
... اگر
خداوند،
اطاعت و دست نشاندگی ما را در قبال نژاد دیگر (انگلیسیها) مقدر کرده باشد، نژادی که آزادی دینی را از ما دریغ نمیدارند و برای ما عادلانه حکم میرانند و صلح و صفا برقرار میدارند و مال و جان ما را حفظ میکنند؛ چنان که انگلیسیها در هند، بر همین نهج رفتار میکنند، بر ماست که خیرخواه آنان باشیم و دست دوستی آنان را بفشاریم....
تفسیر القرآن و هو الهدی و الفرقان با تفسیر
سوره حمد شروع میشود و با تفسیر
سوره نحل پایان میپذیرد. زبان آن
اردو است و ظاهراً به
عربی یا هیچیک از زبانهای اروپایی ترجمه نشده است.
القرآن و هو الهدی و الفرقان (این تفسیر، ۱۶ سوره اول
قرآن (تا
سوره نحل) را در برمیگیرد و به دست
سیدمحمدتقی داعی گیلانی (به طور ناقص) به
فارسی ترجمه شده است و در انتشارات علمی در
تهران به چاپ رسیده است) نوشته
سیداحمدخان هندی، نخستین تفسیری بود که راه
تاویل به
شیوه عصری را در تبیین مفاهیم قرآن گشود. احمدخان بهگمان خود، آنچه را پیشینیان گفته بودند و با
علم و
عقل سازش نداشت، فرو ریخت و از نو بنیادی متناسب با فهم روز فراهم ساخت.
شهرت این
تفسیر، علاوه بر تقدم زمانی آن،
بدان سبب است که مؤلف آن از پیشگامان اصلاحطلبی در
هند بوده
و از سوی دیگر، مخالفتهای
سیدجمالالدین اسدآبادی با آرای وی، بر اندیشمندان اسلامی تأثیر نهاده است.
احتمالاً طرح دیدگاههای ویژه و نو در این تفسیر سبب شده است که بدان نسبت «
مادیگرایی» دهند
و این امر داوری بیطرفانه را مشکل ساخته است.
بخشی از آن، تا پایان
آیه ۲۸۱
سوره بقره را که تقریباً معادل دو
جزء و نیم از
قرآن است، محمدتقی فخر داعی به
فارسی ترجمه کرده است.
یکی از نویسندگان معاصر درباره او چنین مینویسد: چنانکه شیوه رایج است ابتدا کوشیدند تا حصاری نامرئی پیرامون او بکشند و او را در یک جو کنترل شده و قرنطینه نامحسوس بگیرند تا بتوانند شرایط ذهنی خاصی را که میخواهند برایش بهوجود آورند و بر گردش هالهای بکشند تا همه چیز را از ورای آن ببیند و کم کم استحاله شود و زمینه روحی برای استخدام ناآگاهانه و سپس نیمه آگاهانه و سرانجام آگاهانهاش فراهم گردد.
ماموران مخفی کمپانی انگلیسی، در چهره مسلمانان و ارادتمندان جدیدش بر گرد او حلقه زدند و به نام پرداخت وجوه مذهبی و کمکهای مالی بر امور اسلامی و اداره موسسات علمی و تاسیس مدرسه دینی علیگره و جز آن، او را تقویت کردند و سپس به نام مشاور و استاد و متخصص فنی و کمک کننده به اداره مدرسه علیگره و سپس در چهرههای بینقاب، اما بهعنوان حمایت انگلستان از مسلمین هند و علاقه نایب السلطنه (لقب حاکم انگلیسی در هند که عنوان نیابت پادشاه انگلستان را داشت) به پیشرفت امور اجتماعی و فرهنگی مسلمانان و تقویت آنان در برابر هندوها، او را یکسره در اختیار گرفتند و رابطههای پنهانی و پولهای به ظاهر شرعی، کم کم رو شد و سیداحمدخان رسما همدستی با نایب السلطنه را برای حفظ
بیضه اسلام و حمایت از حوزههای علمی مسلمین لازم شمرد و اعلام کرد که باید ما خواستار حکومت نایب السلطنه انگلیسی و ابقای نظام استعماری باشیم تا بدینوسیله بتوانیم استقلال، هویت و ملیت اسلامی خود را حفظ و شکوفا سازیم
یعنی در زیر سایه بزرگترین دشمن اسلام و مسلمین، دولت بریتانیا.
در میان دیدگاههای کلامی سیداحمدخان، سخنان او درباره
ملائکه،
نبوت و
معجزه و ... بسیار جنجالبرانگیز بوده، بهویژه طرح آرای خاص او درباره فرشتگان سبب شده که منتقدان او را
مادیگرا بدانند.
میتوان گفت: نگرش سیداحمدخان شباهت تام و تمامی به روشنفکران دیندار عصر عقلگرایی
قرن هجدهم اروپا داشت که با ایمانی که تابع
عقل بود نه
وحی و
دین، قائل به وجود خدا بودند. بهتعبیر دیگر، او معتقد به اصالت عقل و اصالت طبیعت بود.
سیداحمدخان که اوج گرفتن کار و با علم و حضیض گرفتن کاروبار دین را در اروپای معاصر خود از دور و نزدیک دیده و شنیده و خوانده بود، گویی بهاین نتیجه رسیده بود که چاره از دو حالت بیرون نیست: یا باید دست از دین شست یا باید عقلگرا و علمگرا شد و حتی المقدور برای تبیین و توجیه اصول و فروع
شریعت، از عقل و علم بهره جست و هرچه را در پیمانه این دو نمیگنجد انکار و اگر ممکن باشد تاویل کرد.
میتوان گفت سیداحمدخان معتقد و مطمئن بود که حقیقت و حقانیت
دین اسلام ابدی است ولی این حقانیت و ابدیت فقط به شرط تعبیر روز پسند و انطباق مداوم حقایق دین با دقایق علم و عقل، قابل حصول است؛ او به شرط این انطباق، تعارض و تضادی میان عقل و وحی یا علم و دین نمیدید. در واقع همه تعارضها را به نفع علم و عقل و به زیان دین و وحی، حل کرد و همان روشی را دنبال کرد که روشنفکران دیندار غربی پیموده بودند.
وی، به رغم تلقیاش از وحی، همچون همه
مسلمانان تصریح میکند که
قرآن بر قلب پیامبر اکرم وحی شده و علاوه بر معانی، قالب الفاظ نیز از جانب خدا آمده است.
به عقیده سیداحمدخان،
نبوت ملکه طبیعی خاصی نظیر سایر قوای بشری است که به هنگام اقتضای وقت و محیط، شکوفا میشود؛ چنانکه میوه و گل به موقع خویش میشکفند و میرسند و در اینراه، انبیا و دیگر مصلحان بزرگ جهان، تفاوتی ندارند.
به عقیده او هیچ میانجیای بین
خداوند و
پیامبر نیست و وحی چیزی نیست که از بیرون به پیامبر برسد؛ بلکه همانا فعالیت عقل الوهی در نفس و عقل بشری او است. در واقع وحی بازتاب ژرفنای درون انسانی است به هنگام تماس با حق؛ و حقیقتی است که با آن میزید، میجنبد و به کمک آن موجودیت مییابد.
سیداحمدخان در بحث نبوت تصریح میکند که
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) خاتم پیامبران الهی است.
او، ضمن نقد تصورات غالب، نبوت را منصبی اعتباری ندانسته آن را قوه و استعدادی فردی بر میشمارد
که همچون دیگر قوای انسانی بهتدریج قوی میشود. ملکه قدسی نبوت قوّت یافته و هنگامی که به بروز و ظهور میرسد، در عرف عام به
بعثت تعبیر میشود.
سید احمدخان در نتیجه همین بینش دئیستی (خداشناسانه طبیعی) اش از
ذات خداوند و ارتباط او با جهان امکان وقوع
معجزه و تاثیر
دعا را انکار میکند. او معجزه را بهعنوان نقض یا خرق قوانین طبیعت نمیپذیرد؛ با این استدلال که به قول و قرار و وعده عملی خداوند است که این قوانین آنچنانکه هست رخ میدهد و هیچیک از آنها تخلفپذیر نیست و اگر بگوییم پدیده یا حادثهای به نحو دیگری رخ داد، خداوند را به
خلف وعده متهم کردهایم. او میگوید: من معجزات را از آنجهت که خلاف عقل است انکار نمیکنم؛ بلکه انکار من از اینجهت است که
قرآن، وقوع حوادث یا واقعههایی را که برخلاف قوانین و نوامیس طبیعت یا جریان عادی امور و اشیا باشند، تایید نمیکند.
سیداحمدخان با همین شیوه، تاثیر دعا را نیز به آن صورت که
عرف مومنان است رد میکند. به نظر او قوانین طبیعت تخطی ناپذیر است و هیچ چیز نمیتواند آنها را تغییر دهد؛ حتی خداوند هم نمیتواند برخلاف آنها کاری صورت بدهد. تنها تاثیر دعا همان اثر روحی است که بر دعا کننده وارد میشود و رنج و اضطرابهای ناشی از وقایع ناگوار زندگی را تخفیف میدهد.
سیداحمدخان در تفسیر
آیات راجع به معجزات و امور خارقالعاده، با تعمیم این قاعده کلامی که «خداوند از وعده خود تخلف نمیکند»، گذشته از وعدههای قولی به وعدههای فعلی خداوند اعتقاد دارد
و مراد از آنها را قوانین حاکم بر جهان و مصداق
آیه شریفه «... وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّه تَبدیلاً؛
» میداند.
از نظر او،
علم به مرور زمان پارهای از این قوانین را کشف کرده و قطعیت بسیاری از یافتههای علمی ثابت شده است.
(نظریات او درباره داستانهای خارقالعاده در بخشهای مختلفی از تفسیرش آمده است
).
سید احمدخان کوشیده است تا ظهور انسان را بر روی کره خاکی، بهعنوان یک حادثه ویژه در طی یک روند تکامل طولانی و سختکوشانه، توجیه کند؛ اگرچه خداوند را که کلمه خلاقه کن را ادا کرده است سلسله جنبان این روند میداند. (این نظریه کم و بیش در میان برخی نویسندگان معاصر رواج یافته و بر این باورند که
آیات قرآن اگر بر نظریه تکاملی آفرینش انسان دلالت نداشته باشد، لااقل مباینتی با آن ندارد و برخی جلوتر رفته، قائلند که قرآن، این نظریه را کاملا تایید میکند.
).
کلمه ملک (
فرشته) به نظر او بیانگر قدرت بیمنتهای
خداوند و قوای طبیعی نظیر آب و باد و ابر است. آشکارا میگوید: صلابت کوهها، روانی آب، نیروی رشد گیاهان، قوه جذب و دفع الکتریسیته و همه نیروهایی که مادر اشیای گوناگون جهان جلوه گر مییابیم، با کلمه ملک بیان شده است. به همین ترتیب شیطان به نظر او موجودی نیست که وجود خارجی و موجودیتی بیرون از ما داشته باشد، بلکه نشانگر قوای شر موجود در جهان است.
به نظر وی، مردم فرشتگان را دارای
جسم و شکل و صورت پنداشتهاند که خود متأثر از
اهلکتاب بوده است.
او در اثبات عدم حجیت
روایات دالّ بر این امر، بهتفصیل سخن گفته و در اثبات نظر خود به اقوال
ابن عربی در
فصوص و
شرح قیصری استناد کرده است.
با این همه، او احتمال وجود موجوداتی با ویژگیهای ملائکه نزد عموم را رد نمیکند و بر آن است که
علم نمیتواند وجود آنها را انکار کند. در عینحال معتقد است که در قرآن نمیتوان دلیلی بر وجود آنها یافت.
به هر حال، سیداحمدخان ایمان به ملائکه را ضروری میداند و بحث او فقط ناظر به چگونگی ملائکه است.
او بر مبنای دیدگاهی که درباره ملائکه دارد و آنها را نیروهای موجود در
هستی میداند، مراد از
جبرئیل را نیز همین ملکه قدسی نبوت میداند که در وجود نبی قرار دارد و واسطِ بین خدا و رسول است
و بدینسان
آیاتی، همچون
آیات نخستینِ
سوره نجم، را که در آنها بهصراحت از وجود واسطهای در انتقال وحی سخن به میان آمده،
تأویل میکند و آن را عکسی از تجلیات ربانی قلب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میداند.
سید احمدخان وجود روح را باور دارد و آن را جاوید میداند و به
معاد جسمانی و
روحانی معتقد است؛ اما بهشت و دوزخ را که در قرآن با تعابیر محسوس و مادی بیان شدهاند، صرفا
استعاره و تمثل از احوال روحی در حیات اخروی میداند. به نظر او محال است حقیقت چیزهای ماورای حس با کلمات بیان شود، حتی اگر آن کلمات، جزو کلام الهی باشد.
سخن اخیر وی با اندکی تعدیل، امروزه مورد قبول همه مفسران است؛ از جمله صاحب
تفسیر المیزان که بر این امر تاکید دارد.
سیداحمدخان درباره
آخرت نیز دیدگاه کلامی خاصی دارد؛ او بر اساس آیه «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما اُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلْونَ؛
» و
روایت «وَقالَ الله تَعالی أَعْدَدْتُ لِعِبادِیَ الصّالِحینَ مالاعَیْنٌ رَأَتْ وَلا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لاخَطَرَ علی قَلْبِ بَشَرٍ» (
خداوند تعالی میفرماید: نعمتهایی برای بندگان شایستهام آماده کردهام که هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و بر قلب هیچکس خطور نکرده است) که محتوای آن دو را حاکم بر نصوص دیگر میداند، بر اینباور است که نعمتها و عذابهای آخرت، آنچیزی که مفسران از
ظاهر آیات پنداشتهاند، نیست بلکه تمام این توصیفات، مثالهایی هستند متناسب با ادراک و فهم ما.
به گفته وی، مراد خداوند از ذکر نعمتها و عذابها، راحت و لذت و رنج و الم حاصل از آنهاست.
او تصریح میکند که حمل این
آیات بر مفاهیم ظاهری آنها، مخالف
عقل و منافی مقصود اصلی بانی
اسلام است و به حقانیت و عظمت و تقدس مذهب صدمه میزند.
وی اگرچه وجه این تنافی را تبیین نمیکند، بهنظر میرسد که وجه آن در محدود کردن آخرت به نعمتهای محدود مادّی باشد.
با این همه، او اصل
آیات را میپذیرد و حتی این شیوه بیان قرآن را توجیه میکند و آن را برای دینی که میخواهد نفوس همه آدمها، از عامی تا عالِم، را
تربیت کند،
ضروری میداند.
«انکار نسخ» در
آیات احکام، یکی از
عقاید غوغا برانگیز اوست.
او معتقد است که در
احکام اسلام نسخ واقع نمیشود بلکه تنها
ادیان هستند که هر یک، احکام دین پیش از خود را نسخ میکنند و از این لحاظ،
اسلام ناسخ ادیان پیشین است.
از نظر او، در هیچیک از
آیات مورد ادعا، تفاوت حیث و جهت وجود ندارد تا بتوان آنها را مخالف هم تلقی کرد و مدعی نسخ شد.
همچنانکه نمیتوان به
اخبار آحاد برای
نسخ قرآن تمسک جست.
افزون بر آن، دعوی
اجماع هم با وجود مخالفانی از
علما در اینباره پذیرفته نیست.
او علاوه بر آنکه منکر وجود نسخ است، در برابر قول به نسخ التلاوة و
تحریف نیز بهشدت موضع میگیرد.
سیداحمدخان در بحث از
آیات احکام، از موضع فقهی بحث نمیکند تا چگونگی استنباط حکم از آیه را باز گوید، بلکه متکلمانه به موضوعاتی میپردازد که معاندان دین به آن هجوم بردهاند و میکوشد تا آنها را به طور علمی و عقلانی توجیه کند. اما در این بررسی نتوانسته به حکمت تمام جزئیات احکام بپردازد یا اختلافات فقهی مذاهب مختلف را طرح کند، از اینرو کوشیده است تا با ارائه تقسیمات خودساخته، دایره احکامی را که قرار است حکمت آنها را بنمایاند، محدود سازد.
او همچنین در بحث خود، تنها به
آیات ناظر به یک موضوع و حکم توجه میکند و از احادیث سخنی بهمیان نمیآورد. با توجه به اینکه او
فقیه نبوده و نمیخواسته بحث فقهی کند، میتوان شیوه برخورد او را دالّ بر انکار احکامِ برگرفته از حدیث ندانست، چنانکه در بحث از
حج، هم به
ارکان حج که در
قرآن آمده، اشاره میکند هم به مواردی که در قرآن نیامده است، از جمله
میقات یا نوع لباس، که ذکر نشدن آنها را در قرآن دلیل واجب نبودنِ آنها نمیداند.
وی در موارد مختلف، داوری درباره حدیث را خارج از بحث خود معرفی میکند؛
با اینهمه، در برخی از فقرات بحثها، بیمهری وی به حدیث تا حدی نمایان است.
سیداحمدخان، در مواردی، از بحث متکلمانه فراتر رفته
فتوا میدهد. اجتهادهای او، صرفنظر از پرسش درباره صلاحیت وی، در مواردی شاذ مینماید. همچنانکه برای
قربانی کردن در حج، با توجه به اینکه در زمان او گوشت حیواناتِ قربانی شده بیمصرف میمانده، ضرورتی قائل نیست.
در بحث
ربا نیز گرفتن آن را از فقرا جنایت، و از متمکنان بیاشکال میداند. سود سپرده بانکها را نیز (که از نظر وی برای مقاصد تجاری و پیشرفت اقتصادی است) بدون اشکال میداند.
سیداحمدخان، شکافته شدن دریا برای
حضرت موسی را بهعنوان جزر و مد تعبیر کرده است؛
جاری شدن آب از ضرب عصای موسی را به پیدا کردن چشمه سارها از بالای کوهستان تفسیر نموده است؛
معنای ضرب را ضرب فی الارض (راه پیمودن در زمین برای یافتن آب) و حجر را به معنای کوهستان گرفته است. درباره
حضرت عیسی نیز منکر ولادت وی بدون پدر شده و بر اینباور است که چنانکه در انجیل متی و لوقا آمده است
حضرت مریم در عقد شرعی یوسف نجار بوده و قول مریم لم یمسسنی بشر
ناظر به پیش از در آمیختن یوسف با وی بوده است.
او، سخن گفتن عیسی در گهواره
نزول مائده آسمانی بر او،
شفای بیماران و احیای موتی
آفرینش پرنده از گل
و عروج آن حضرت و زنده ماندنش را انکار میکند
و پذیرفتن آنها را از سوی علمای اسلام متاثر از اخبار
یهودیان و
مسیحیان میداند و سرانجام معجزات
پیامبر اسلام از جمله یاری رساندن فرشتگان به او را در جنگها مورد انکار قرار میدهد.
حاصل آنکه میگوید: معجزه اگر هم وقوع پیدا کند هیچوقت در آن، چنین وضوحی برای حق و واقعی بودن و نیز از طرف خدا بودن آن یافت نمیشود.
نظیر اینگونه تاویلات را،
محمدحسین ذهبی از یکی از نویسندگان معاصر خویش گزارش میکند: وی درباره مصائب وارد بر
حضرت ایوب میگوید: این مصیبتها، مصیبت نافرمانی قوم وی بوده است که تمامی انبیا به آن گرفتار بودهاند و مقصود از ارکض برجلک
همان سعی و کوشش و جدیت در امر تبلیغ است که سرانجام آن هذا مغتسل بارد و شراب:
پاکی درونها و نوشیدن آب گوارای موفقیت و دستیابی بههدف است و مقصود از «و وهبنا له اهله و مثلهم معهم»
ایمان آوردن کسان و دیگران به او و پیروی کردن آنان از اوست.
سیدجمالالدین اسدآبادی در یکی از تبعیدهای خود که در
هند بهسر میبرد، با سخنان و مقالات سیداحمدخان آشنا شد و با شامّه تیز خود به دهریگری یا اصالت طبیعی بودن او پی برد و به قول بسیاری از صاحبنظران، رساله پنچریه را در رد او و همفکرانش نوشت. مقاله ویژهای با عنوان تفسیر و مفسر درباره این تفسیر دارد که در آن آمده است: شنیدم که شخصی در حالت کبر سن و کثرت تجربیات و سیاحت ممالک فرنگ، پس از کد و جهد، بهجهت اصلاح جامعه اسلامی تفسیری بر
قرآن نوشته است ... و گمان بردم که گمشده خود را یافتهام؛ ولی چون تفسیر بهنظر (م) گذشت (دیدم) به هیچوجه در راه یاد شده قدم نگذارده، تنها همت خود را بر آن گماشته که هر آیهای که در آن ذکری از
ملک و یا
جن و یا
روح الامین و یا
وحی و یا جنت و نار و یا معجزهای از
معجزات انبیا (علیهمالسّلام) میرود، آن آیه را از ظاهر خود برآورده به تاویلات بارده زندیقهای قرون گذشته تاویل نماید. فرق همین است که
زنادقه سلف دانشمندانی بودهاند و این مفسر بیچاره بسیار عوام است؛ لهذا نمیتواند اقوال ایشان را هم بهخوبی فراگیرد ... و عجیبتر آن است که این مفسر، رتبه مقدسه الهیه
نبوت را تنزل داده، به پایه رفارمر (واژهای انگلیسی است (refomer) به معنای مصلح مذهبی) فرود آورده و
انبیا (علیهمالسّلام) را چون واشنگتن و ناپلئون و ... گمان کرده است... (با تلخیص و نقل به معنا)
تذکر: شاید گفته شود که روا نبود تا ایناندازه (درباره شناسایی افکار و عقاید سیداحمدخان) سخن به درازا کشیده شود! ولی باید توجه داشت که در واقع، از شخص سیداحمدخان سخن نمیگوییم؛ بلکه سخن از یک جریان است که در
جهان اسلام از همان زمان آغاز شده و همچنان بهدست خود باختگان گوناگون (که دست
استعمار از ورای آن مشهود است) و هدف آن نیز جز سست کردن باورهای دینی نیست تا زمینه برای سلطه استثمارگران فراهم گردد.
لذا توجه دادن نسل حاضر به سرمنشا اینگونه افکار و اندیشههای بهظاهر نو ولی از پیش ساخته، ضرورتی است که وظیفه دینی و ملی ما آن را ایجاب میکند. البته بر این باوریم که روشنفکران علاقمند به دین، خود به این حقیقت تلخ واقفند و در سایه عنایت الهی از گزند آفات مصون خواهند بود. «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین؛
آنانکه در راه ما بکوشند، هر آینه راه را به آنان نشان میدهیم. خداوند همواره با نیکاندیشان و نیکگفتاران و نیک کرداران است.»
تفسیر سیداحمدخان از ویژگیهایی برخوردار است که به آنها پرداخته میشود. سیداحمدخان، معدودی از
آیات را گزینش و تفسیر میکند.
او میکوشد تا از یک سو، دیدگاه مسلمانان را اصلاح کند و عواماندیشیها و خرافات و ناخالصیها را از آن بزداید
و از سوی دیگر، به اعتراضات مخالفان و مستشرقان پاسخ گوید.
به همینسبب، به
آیات اخلاقی چندان توجه نمیکند و بر موضوعات کلامی، مانند
ملائکه و
نبوت و
آخرت، متمرکز میشود و بر اساس دیدگاههای خاص کلامی به تفسیر مجدد داستانها میپردازد.
سیداحمدخان،
بسمله را آیهای از
آیات هر سوره میداند و محدوده
آیات را توقیفی ندانسته، هر مفسر را مجاز به تعیین آن با توجه به تناسب کلام میداند.
با این همه در
شماره
گذاری آیات و تعیین ابتدا و انتهای آن، از روش گوستاو فلوگل، قرآنپژوه آلمانی قرن سیزدهم / نوزدهم، در نجوم الفرقان پیروی میکند و برای پرهیز از اخلال در
شماره آیات، برای بسمله
شمارهای مستقل قرار نمیدهد.
وی به بحث
احکام نیز عنایتی خاص دارد و میکوشد تا وجه حکیمانه احکام را باز نمایاند و کارآمدی آن را در روزگار کنونی محقق سازد.
به عقیده سیداحمدخان،
الفاظ قرآن مجید کلام خداست، اما چون به
عربی نازل شده، باید در درک آن همان قواعدی را در نظر گرفت که برای درک کلام یک عربیدان بسیار فصیح و بلیغ در نظر میگیریم. بر همین اساس، او معتقد است همانطور که گوینده فصیح و بلیغ در کلام خود
استعاره،
مجاز،
کنایه،
تشبیه و
تمثیل بهکار میبرد، قرآن هم از همه این صنایع لفظی بهره برده است.
از اینرو او در موارد متعدد،
آیات قرآن را بر معانی غیرحقیقی حمل کرده، به مجاز میگراید.
از نظر سیداحمدخان، برای درک معنای لغت باید به معنای آن در عصر نزول توجه کرد، اگر چه دسترسی به آن را در تمام موارد ممکن نمیداند و معتقد است که ناچار باید به آنچه رسیده اکتفا کرد و در کنار آن از شیوه استعمال آن واژه در خود قرآن، برای درک معنای آن یاری جست.
او درباره لغات به اختصار بحث میکند
و عموماً سند قول و نظر خود را ارائه نمیدهد و در مواردی که بدان تصریح میکند، نه به منابع دست اول، بلکه به تفاسیر ارجاع میدهد.
از نظر مؤلف، قرآن هم طبق شیوه گفتگوهای انسانی، صنایع لفظی را بهکار میگیرد و هم از شیوههای گوناگون القای معنا استفاده میکند و دلایل لِمّی، دلیل اقناعی، خطابی و مانند اینها را نیز بهکار میبندد.
بنابراین، قرآن برخی عقاید
مشرکان و
اهلکتاب را مفروض میگیرد و نظر خود را، بدون محاجّه درباره درستی و نادرستی این مفروضات، بیان میکند.
از نظر او، اگرچه این باورها لزوماً صحیح نیستند، نادرستی آنها در حقانیت و صحت قرآن خللی بهوجود نمیآورد، زیرا در اصل استدلال، این مفروضات مقصود اصلی گوینده نبودهاند.
از اینرو او اینگونه باورها را که برای همزبانی با مردم عصر نزول عنوان شده، کلام «غیر مقصود» میخواند.
از همین منظر، مسئله
هفت آسمان و دروازه داشتن
آسمان را (که در آیه ۴۰
سوره اعراف مطرح شده) عقاید رایج مردم عصرِ نزول معرفی میکند.
سیداحمدخان، در مقام تفسیر، برای اثبات برداشتهای خود از
قرآن و
اسلام، بارها به
حدیث استشهاد میکند.
در مواردی، همچون بحث از آخرت، نیز تفسیر خود را بر اساس تنها یک روایت استوار میسازد؛
با این همه به حدیث چندان اعتماد نداشته و بارها از ضعف روایات سخن گفته است. وی برای رد یا پذیرش روایات هیچ ملاکی ارائه نمیکند.
(نمونههایی از دیدگاههای او راجع به روایات اسباب نزول،
نسخ و قصههای قرآن در بخشهای مختلف تفسیرش آمده است.)
سیداحمدخان در مواردی به
تورات و
انجیل استناد میکند.
او در بحث از
ملائکه، برای تبیین نظر خود، به دیدگاه
اهلکتاب و
مشرکان در اینباره اشاره دارد،
همچنانکه در بحث از احکام نیز، بهضرورت، دیدگاه اهلکتاب را مطرح میکند.
وی در بحث از داستانهای قرآن و تبیین جزئیات، بیش از همهجا از این دو کتاب بهره میگیرد.
او تاریخ و حدیث را دو منبعِ شناخت داستانها میداند
و معتقد است که تاریخ در مواردی انگشت
شمار در تورات و انجیل متجلی شده است.
با وجود این، در نقل او از تورات و انجیل، اثری از
اسرائیلیات نیست.
او در مواردی که بین گزارش اهلکتاب و قرآن همخوانی نمیبیند، میکوشد دور از هرگونه
تعصب و پیشداوری برتری قرآن را با
دلایل عقلی و براهین معتبر علمی اثبات کند.
سیداحمدخان، همچون دیگر مفسران متأخر، به یافتههای علمی بسیار توجه کرده است. وی
طبیعت را فعل خدا و قرآن را قول او میداند و مخالفت بین گفتار خدا با مصنوعاتش را محال میشمارد.
او یافتههای علوم جدید را بر
قیاس و فرض مبتنی نمیداند و معتقد است که تجربه آن را به سرحد مشاهده و یقین رسانده است.
اگرچه تغییر باورهای علمی را نیز محتمل میداند.
او بر مسلمانان واجب میداند که قرآن را در پرتو پیشرفت دانش بشری مجدداً تفسیر کنند.
هرچند به این اشکال نیز واقف است که تطبیق دادن قرآن با علوم، آن را در معرض تغییر و تحول همیشگی قرار میدهد، معجزه بزرگ قرآن را در این میبیند که قرآن با حقیقت امور مطابق است و هر درجه
علم پیشرفت کند، الفاظ و کلمات قرآن هم با آن مطابقت خواهند داشت و در صورت تغییر یافتههای علمی در خواهیم یافت که نقصان از علم ما بوده و قرآن از هر نقصی مبراست.
البته او تمام معارف قرآنی را مصداق این تطبیق نمیداند و تصریح میکند که علومی که به تعلیمات روحانی باز میگردند (یا به تعبیر خود وی، حاوی لااله الاالله و محمد رسولالله هستند) هیچگاه تغییر نخواهند کرد.
مهمترین استفادهای که او از علم در تفسیر خود میکند، در تعیین معنا و مراد آیه است و علم را قرینهای میداند که در کنار دلایل عقلی موجب میشود تا از ظاهر لفظ منصرف شده به مجاز بگراییم،
همچنانکه در بحث از امور خارقالعاده، قوانین علمی را وعده فعلی خداوند میداند که خداوند از آن تخلف نمیکند
و آگاهی به آن، ما را از برداشتهای اشتباه در تفسیر این دسته
آیات باز میدارد.
اما نکته آن است که او اگرچه بهطور کلی به علم استناد میجوید، در تفسیر خود بهندرت به یافتههای معیّن و جزئی علم اشاره میکند.
مؤلف در تفسیر
آیات کلامی، در بحث از صفات خدا، به مجاز میگراید و انتساب دست و پا و برخی حالات انسانی را به
خداوند، معارض دلیل عقلی میداند
و
تجلی را میپذیرد، اما اینرا که خداوند در یک صورت مادی یا فانی بگنجد، محال میانگارد.
در عینحال، او بین قدرت مطلقه خداوند و وفا به وعدههایی که خداوند از سر اختیار در قرآن داده، تعارضی نمیبیند و تصریح میکند که خداوند از وعدههای خود تخلف نمیورزد.
(نمونهای از مباحث کلامی راجع به
جبر و
اختیار در بخش یک تفسیر القرآن و هو الهدی و الفرقان سیداحمدخان،
آمده است).
تفسیر سیداحمدخان تلاشی است برای ارائه تفسیری نو از قرآن که به سبب مطرح کردن برداشتهایی مخالف برداشتهای رایج مسلمانان، بهشدت از آن انتقاد شده است. دیدگاههای او در تفسیر پارهای از
آیات، در میان اندیشمندان اسلامی معتقدانی یافته است.
در مجموع، ناتوانی او در تشخیص صحت و سقم حدیث، بیشترین لطمه را به تفسیر او زده است.
• محمد اکرم، «سرسیداحمدخان هندی و دانشگاه علیگر»، ترجمه علی قلی قرائی و رسول جعفریان، تاریخ و فرهنگ معاصر، سال ۱، ج ۲ (زمستان ۱۳۷۰).
• علیاکبر ثبوت، «نگاهی به تفسیر سرسیداحمدخان»، نامه فرهنگ، سال ۳، ش ۱ (بهار ۱۳۷۲).
• سیدجمالالدین اسدآبادی، مجموعه رسائل و مقالات: «رساله تفسیر مفسر»، چاپ هادی خسروشاهی، تهران ۱۳۷۹ ش.
• سیداحمدخان، تفسیر القرآن و هوالهدی و الفرقان، ترجمه محمدتقی فخرداعی گیلانی، بخش ۱، تهران، بخش ۲، تهران ۱۳۳۲ ش.
• موسی صدر و امانالله فرید، «تحولات تفسیرنگاری در قرن چهارده»، فصلنامه پژوهشهای قرآنی، ش ۷ـ ۸ (پاییز و زمستان ۱۳۷۵).
• ایگناتس گولدتسیهر، مذاهب التفسیر الاسلامی، ترجمه عبدالحلیم نجّار، قاهره ۱۳۷۴/ ۱۹۵۵.
• وحید اختر، «سرسیداحمدخان و اندیشه دینی»، ترجمه رسول جعفریان، تاریخ و فرهنگ معاصر، سال ۱، ش ۱ (مهر ۱۳۷۰).
• Ernest Hahn، "Sir Sayyid Ah ¤ mad Kha ¦ n's The controversy over abrogation ( in the Qur'a ª n )"، The Muslim world، LXIV (۱۹۷۴).
معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، ج۲، ص۵۰۹-۵۱۶. دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرةالمعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تفسیر سیداحمدخان»، شماره۳۷۱۰.