الجمامع لمفرادت الادویة و الاغذیة (کتاب)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
الجامع لِمفردات
الادویة و الاغذیة، تألیف گیاه شناس و داروشناس نامدار اَندَلُسی،
ضیاءالدین ابومحمد عبدالله مالَقی (منسوب به مالَقَه در اسپانیا) مشهور به
ابن بیطار (وفاتش در
دمشق در ۶۴۶/۱۲۴۸) در باره داروها و خوراکیهای «مُفْرَد» است.
عنوان الجامع (تقریباً به معنای دایرة المعارف) را خودِ ابن بیطار به این تألیفِ عظیم داده است.
(مأخذ ما در مقالة حاضر همین چاپ بَسْ مغلوط مصر است؛ چاپ جدیدتر
بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲، از حیث غلطها و اشتباهات همانند چاپ بولاق است با این تفاوت که ناشر، مقالاتِ آن را پاراگراف بندی کرده و با حروف خوانای جدید و با تفکیک واژهها از یکدیگر به چاپ رسانده است)؛ بقیّة عنوان را ظاهراً نویسندگان سپسین به آن افزوده اند (در بعض منابع عنوان این تألیف به ناروا به صورتِ
جامع المفردات یا
جامع الادویة نیز آمده است). ابن بیطار این دانشنامه را به درخواست و برای
نجم الدین الملک الصالح ، فرمانروای ایّوبی
مصر و
شام (حک: ۶۰۳ـ۶۱۵) تدوین کرده است.
به عقیدة بسیاری از حکیمانِ سپسینِ دورة اسلامی و بعض دانشمندان غربی، الجامع مبسوط ترین و، بالنسبه، روشمندترین تألیف داروشناسی دورة اسلامی است ــ از ترجمة عربی اِصْطِفَن بن بَسیل (با اصلاحات حُنَین بن
اسحاق ، سدة سوم) از
کتاب الحشائش دیوسکوریدس (سدة اول میلادی) گرفته تا تألیفات مشابه در قرنهای اخیر. فضیلت ابن بیطار و تألیف او دلایلی چند دارد، که خود مؤلف نیز در پیشگفتارِ خود
به بعض آنها اشاره کرده است و ما در اینجا آنها را توضیح و تکمیل میکنیم.
۱) او در میهن خود، پیش از مسافرتِ مطالعاتی به خاور و استقرار در
مصر و
شام ، نزدِ و همراه گیاه داروشناسان اندلسی نامداری چون
عبداللّه بن صالح ،
ابن حَجّاج و ، به ویژه،
ابوالعبّاس نباتی کارآموزی و شاگردی کرده و به راهنمایی ایشان، به شناخت و گردآوری گیاهان دارویی پرداخته و نتایج را بر بیاض کاغذ یا به لوح ضمیر سپرده بود. آشکارترین گواه بر این، ذکر نامهای اندلسی گیاهان است (چه عربی اندلسی و چه به «عَجَمیّة اندلس» یا «لَطینی»، یعنی به زبان ساکنان اصلی شبه جزیرة ایبری یا، به عبارت دیگر، زبان اسپانیاییِ در حال تحوّل از زبان لاتینی) به عنوان مترادفهای نامهای یونانی نامأنوس گیاهان در ترجمة عربی
کتاب دیوسکوریدس و نیز برای موادّ نویافتة نامذکور در این
کتاب.
ابن بیطار این مطالعه و جُست وجو را پس از گذشت از تنگة
جَبَل الطّارق، در طیّ سفر طولانیش در شمال
افریقا (
الجزایر،
مراکش ،
تونس و جز اینها) و غالباً با پُرس وجو از آگاهان و فضلای محلی، ادامه داد. شاهد بر این جست وجو ذکرِ وصف، خواص و نامهای محلّی (عمدتاً، بَربَری) این (نو) یافتهها در الجامع است. این فعالیت او پس از استقرارش در مصر (قاهره) و شام (دمشق) و با استقبال و ارج شناسی و حمایت فرمانروایان آن دیار، یعنی الملِک الکامل و سپس پسرش الملک الصالحِ مذکور، ادامه یافت، خصوصاً پس از اینکه وی در ۶۳۳ در
دمشق با دانش پژوه و مُتطَبِّب نسبتاً جوانی که به گیاه داروشناسی نیز سخت شایق بود، یعنی
ابن ابی أُصَیبِعَه (۶۰۰ـ۶۶۸) آشنا شد، که شیفتة کمالات معنوی و گستردگی شگرف معلومات گیاهداروشناسی او گشت و به شاگردی و دستیاری او درآمد
از اخلاق
حمیدة ابن بیطار و از تسلط او بر محتوای
کتاب دیوسکوریدس ،
کتاب احمد غافقی ، و بعض
کتابهای جالینوس و دیگران). از اشاراتی که ابن بیطار به رویشگاههای فلان یا فلان گیاه کرده چنین برمی آید که وی دامنة جست وجوی خود را از پایگاهش در
دمشق فراتر برده و به بخشی از کرانة مدیترانه ای
آناطولی ، به بخشهایی از شمال
عربستان و حتی تا
بین النهرین یا به قولی
تا «
عراق و
ایران» سفر کرد. یکی از عوامل جامعیّت نِسبی الجامع همین گستردگی جغرافیایی مطالعات ابن بیطار است.
۲) ابن بیطار از بیشتر تألیفات پیشینیان و معاصران خود در
داروشناسی و پزشکی بهره برده است، چه مستقیماً و چه به واسطة منقولات دیگران از ایشان ــ از شرقیترین عربی نویسانِ آنان،
ابن سینا ، گرفته تا غربی ترینشان یعنی گیاهداروشناسان اندلس. سهم خود او، چه به صورت نوآوری چه به صورت نقد مطالب دیگران، چنان که خواهیم دید، اندک نیست. به شمارش تقریبی لوکلر
،
الجامع حاوی منقولاتی از (بیش از) «۱۵۰ مؤلف» یا مأخذ است. نویسندة حاضر نمیداند آیا این عدد شامل کتابهایی نیز میشود یا نه که ابن بیطار مؤلفان آنها را نمیشناخته یا به سببی تعیین نکرده است ــ آثاری چون (
کتاب)
التَجرِبَتَین (۱۶۳ نقل)
،
کتاب الطلسمات (یک منقول، مقالة «جُوز جَندم»،
)، و الطبّ القدیم.
یکی از مزایای الجامع این است که ابن بیطار بدینسان قطعات یا مطالبی را که سپس کُلّاً یا جُزئاً از دست رفته برای ما حفظ کرده است.
شمارة مآخذ یونانی و غیر یونانی در الجامع چنین است
: در حدود نیمی از محتویات الجامع منقول از یونانیان است، و در صدرِ اینان،
دیوسکوریدس و
جالینوس که
ابن بیطار تقریباً همة مطالب مربوطه را عیناً از ترجمة عربی آثار آنها نقل کرده است. از میانِ دیگر حکیمان یونانی:
ارسطو ،
روفوس و،
پائولوس آیگینائی (بُولُس اجانیطی)، هریک در حدود سی بار. در مورد عربی نویسان (غیریونانی) شمار تقریبی منقولات از ایشان چنین است:
محمدِ زکریای رازی (
الکتاب الحاویِ او)، در حدود چهار صد بار؛
ابن سینا (به ویژه از «
کتابِ» دوّمِ القانون و
کتاب الادویة القلبیّة او) بیش از سیصد بار؛ شریف ادریسی، در حدود دویست بار؛
ابن باجَه،
اسحاق بن عمران ، و
ابن ماسویه ، هریک در حدود ۱۶۰ بار؛ ابن ماسَّه و
ابوحنیفة دینوَری، هر یک، در حدود ۱۳۰ بار؛
مسیح بن حَکَم و
ابوالعباس نباتی ، هریک در حدود صد بار.
در اینجا توضیحی در مقایسة کار ابن بیطار و احمد غافقی لازم است. به گواهی ابن
ابن ابی اصیبعه،
کتاب مفردات الادویة غافقی یکی از چند
کتاب «جلیلی» بود (البته به جز تألیف دیوسکوریدس و
کتاب مذکور
جالینوس ) که او و ابن بیطار در گردشها و مطالعات گیاهداروشناسی خود در
شام با خود میداشتند و ابن بیطار آگاهی کامل از محتوای این
کتاب هموطنِ خود نیز داشت. بدبختانه از تألیف غافقی جز نیمی به دست نیامده است (مقالات حروف الف تا کاف به الفبای ابجدی؛ نسخة مصوّر رنگینِ محفوظ در کتابخانة اوسلر دانشگاه مَک گیل، شهر مونترآل (کانادا)، ش ۷۵۰۸؛ استفادة نویسندة حاضر از فتوکپی سیاه و سفید آن نسخه بوده است). ابن بیطار، گرچه در پیشگفتار الجامع ارج شناسی مخصوصی از غافقی و کار او ننموده ولی در متن هر جا که چیزی از او نقل کرده صادقانه این مأخذ خود را تصریح کرده است. دانشمند نامدار آلمانیِ مُقیم قاهره،
ماکس مایرهوف (۱۸۴۷ـ۱۹۴۵) در مقدمة خود بر شرح أسماء العُقّارِ
ابن میمون قُرطُبی که به فرانسوی ترجمه و شرح کرده، (ماکس مایرهوف، ص XXXI-XXX, XI)، با تأکید بر اینکه ابن بیطار «همة محتوای
کتاب غافقی» را در الجامع گنجانیده است، خواسته است نامستقیم ابن بیطار را به استراق متهم و فضل تقدم را در این زمینه در دورة اسلامی از آنِ غافقی و استاد ابن بیطار،
ابوالعباس نباتیِ مذکور، بنمایاند و بدینسان از ارزش الجامع بکاهد. به گمان نویسندة حاضر، گرچه رأی مایرهوف اساساً درست است، اما الجامع مزایایی دارد که آن را از کار غافقی ممتاز میکند، از جمله:
۱) گستردگیِ بیشتر دامنة جغرافیایی پژوهشهای ابن بیطار.
۲) شمار بیشتر مآخذ
ابن بیطار .
۳) غافقی مواد خود را فقط به حسب حرف اول نامهای مفردات عرضه کرده، اما ابن بیطار آنها را به حسب حروف اول و دوم (و این خود تسهیل بزرگی برای یافتن مطالبِ منظور است).
۴) غافقی مُرادفهای نامهای مواد (اندلسی، بربری و جز اینها) را در بخش جداگانه ای پس از هر حرف گرد آورده است (غالباً با توضیحاتی کوتاه) اما ابن بیطار این مُرادفها را در جای الفبایی آنها در متن آورده و وصف کامل را به مدخل اصلی ارجاع کرده است ــ شیوه ای که وقت خواننده را ضایع نمیکند («دود الصَبّاغین» در غافقی، گ (۲۷۸) و در ردیف الفبایی آن در الجامع).
۵) درست است که بنای ابن بیطار (مانند کار داروشناسی بیشترِ حکیمان دورة اسلامی، مثلاً
کتاب خود غافقی و بخش مفردات
الحاوی رازی و القانون
ابن سینا ) بر «تألیف» است، اما الجامع تألیفی است هوشمندانه، منتقدانه و نسبتاً روشمند («
کتاب» دوم القانون، که ابن سینا وسواسی برای ذکر مآخذ خود نمینماید). همچنان که
ابن ابی اصیبعه حکایت میکند
ابن بیطار نه فقط درستی و نادرستی مطالب «
کتاب دیوسکوریدس را از رویِ «متن یونانی آن» وارسی و تحقیق میکرد بلکه در نقل نوشته های متأخّران «موارد و مواضع غلط و اشتباه ایشان» را هم ذکر میکرد (در متن چاپی موجود، تحتِ عنوان «المؤلف»، «اَقول» («من میگویم») و «لی» («از من است»)؛ مثلاً به مقاله های «آاطریلال»، «آاکثار» و «جُمَّیز»).
۶) از اینها گذشته، شمار نوآوریها، انتقادها و توضیحات سودمند خودِ ابن بیطار اندک نیست: در حدود ۳۰۵ مورد و شمار مواد جدید، ۹۳ تا.
چنانکه اشاره کردیم، یکی از مزایای الجامع ذکر نامهای مرادف بسیاری از مواد دارویی (به ویژه گیاهی) است، نه فقط به زبانهای , کلاسیک، داروشناسی دورة اسلامی (یعنی عربی، یونانی معرّب و سُریانی) بلکه به زبانها و گویشهای اندلس، شمال افریقا (بَربَری)، خاور نزدیک و میانه (
مصر ،
شام و جز آن) و حتی به
فارسی و (در مورد مواد وارداتی از
هند یا جنوب شرقی آسیا) به هندی.
ابن بیطار این مرادفها را یا در آغاز مدخلهای اصلی آورده است و یا جداگانه به صورت مدخلهای ارجاعی/ ترادفی که گاهی با اندک توضیحی همراه اند. شمار این نامهای مرادف بیش از ۹۳۱ است. ذکر این مرادفها برای داروگران و عطاران و گیاهشناسان مختلف اللسان جهان اسلام آن روزگار و پس از آن، کمک بزرگی بود. اینک یکی دو نمونه از مدخلهای ارجاعی/ ترادفی : «اَقتالوقی (اَقَنْتا لوقی > معرّبِ acantha leukإ یونانی) : معنای آن به یونانی , خارِ سفید، است و آن باذاورد است که ذکر آن در حرف باء خواهد آمد»؛ «اَنب: به نوشته ابوحنیفه (دینوری)
بادنجان است و ما این را در حرف باء ذکر خواهیم کرد».
نکتة جالب توجه درباره این مرادفها که شمار آنها
المصطلح الاعجمی فی کتب الطّب و الصیدلة العربیة بالغ بر ۰۸۲، ۱ میشود، این که، گرچه ترجمة نوشته های مؤلفان یونانی منبع عمدة پزشکی ـ داروشناسی دانشمندان دورة اسلامی بوده است، شمار عناصر واژگانی فارسی الاصل، ۴۵۴ تا، بیش از عناصر یونانی، ۴۲۸ تا، در الجامع است، یعنی به ترتیب ۹۶ر۴۱% و ۵۶ر۳۹% کلِ مذکور.
البته ابن بیطار این عناصر
فارسی را (همچون دیگر واژه های غیرعربی) به صورت معرّبِ کمابیش بد و نادرستی ضبط کرده است (و این تعریبها در نتیجة نادانی ناسخان غالباً مَمسوخ تر گشته است). به هر حال، از این تعریبها و تعبیرها چنین برمی آید که دانش ابن بیطار از واژگان فارسی
بسیار سطحی و محدود بوده است ــ برخلاف نظر رنه باسه (رنه باسه، ص ۵۳) که ابن بیطار فارسی و
بربری را هم خوب میدانست. این گمانِ باسه ظاهراً فقط ناشی از این است که «معانی لفظی دقیقی درمواردی عدید برای نامها و یا مترادفهای فارسی ذکر کرده است»، مثلاً: «فیلجوش (پیل /فیل گوش، آذان الفیل، کاو زُبان (گاو زبان)، لسان الثَور، سِبِستان (سَگْپستان)، أطْباء الکَلبَة، فنجلکشت/ بنجنکشت (پَنج انگُشت) ذو خَمسة أصابع...». مع ذلک، مثالهای بسیار دیگری نشان میدهد که ذکر معانی لفظی واژه های فارسی در الجامع معمولاً محدود به نامهای مرکّبی است که ترکیب آنها برای ابن بیطار یا راویان کمابیش , شفّاف، (آشکار) و روشن بوده است. نامهای فارسی بسیاری، چه بسیط چه مرکّب، برای مواد گوناگون در الجامع هست که مؤلف از اصل فارسی و یا معنای لفظی آنها ناآگاه مانده است، مثلاً: آذریون (آذرگون)، اِسْفیداج/ اسفیذاج (اسپیدآب، سفیدآب)، برنجاسف/ بلنجاسف (بِرِنجِ اَسب/ اَسپ)، بَرسیاوُشان/ بَرشاوُشان (پَرِسیاوشان)، سَوْسَن الاَزاد (سُوسنِ آزاد)، اُسْرُب، تَدرُج، زَیبَق، قَبجْ، به ترتیب معرّبِ سُرب، تَذَرو، جیوه و کَبْک فارسی. در مواردی دیگر، معانی لفظی واژه های فارسی جُزئاً یا تماماً نادرست است، مثلاً مَیْبُختَج، «مَطبوخ العِنَب» (در فارسی، مَیْپُخته)، ماهوبذانَه، «القائم بِذاتِه» ! (ماهو (ب) دانه)، دیودار، «شَجَرالجِنّ» ! (فارسی دیودار، سنسکریت ¦ru ¦deva - da، لفظاً «درختِ خدا/ الاهی»)، جَمِسْفَرَم، «ریحان سُلیمان» (جَم اسپَرَم/ اسپَرغَم، لفظاً «گیاه خوشبویِ جَم» (جمشید)؛ (در بارة عناصر فارسی در الجامع، د. ایرانیکا، مقالة r" ¦a ¤l-Bayt A "Ebn).
نگارنده کاملاً باور دارد که نمیبایست و نمیتوان با معیارهای گوناگون امروزین درباره سبک و روش و محتوای نوشته های علمی پیشینیان داوری و انتقاد کرد؛ مع ذلک، چون چاپی مُنقَّح از الجامع لازم است و در آینده محتملاً کسانی به این کارِ گران خواهند پرداخت، در اینجا شماری از موارد ناروشمندی در الجامع را که سبب ضَیاع وقت و بسا سَردَرگُمی و اشتباه خوانندگان میشود، ذکر میکنیم.
(۱) ذکر مؤلفی واحد با عنوانهای مختلف، مثلاً:
حنین بن اسحاق ،
ابن اسحاق ؛ «
کُنّاش ابن اسحاق »،
. گاهی تصریح نام مؤلف و گاهی اکتفاء به عنوان
کتاب او، مثلاً:
ابن جَزْلَه / «المِنهاج» (
منهاج البیان )
(۲) ذکر عنوان مأخذ بی ذکر مؤلف آن، که به جز در موارد معروف (القانون (
ابن سینا ) و الحاوی (
محمدبن زکریای رازی )، خوانندة امروزی باید به دشواری مؤلف آن را در مراجع دیگر جست وجو کند، مثلاً:
کتاب التکمیل مؤلف آن البالِسی،
؛
کتاب الیاقوتة ؛ مؤلف آن، ابوعُمَر محمد بن عبدالله معروف به «الزّاهد»، تعلیقات
یوسف الهادی در
الجَماهر ؛ (
کتاب)
التَجرِبَتَین (۱۶۳ بار،)
کتاب الطلسمات الطبّ القدی م (چهار بار، مثلاً)
(۳) ذکر کتابهایی که چند تن درباره موضوع واحدی نگاشته اند، بی ذکر مؤلف آنها، مثلاً
الفِلاحة که معلوم نیست منظور
کتاب الفلاحة الرومیة یا
کتاب الفلاحة الفارسیّة یا
کتاب دیگری است در زمینة کشاورزی.
(۴) ابهام در بسیاری از موارد که ابن بیطار مأخذ خود را به صورتِ «بَعضُهُم» («دیگری (گفته است)» یا «به زعم بعض دانشمندان ما» ذکر کرده است.
(۵) نقل از مؤلفان ناشناس یا کم شناخته شدة بسیار، که شاید نزد خودِ او شناخته شده بودند اما اکنون تعیین هویت آنان شاید ناممکن باشد. نامهایی هندی نما از این گونه است، که نگارنده نتوانست به مدد مراجع موجود در دسترس خود (و تاریخ پزشکی در هند، اطلاعی درباره آنان بیابد: اطرا الهندی، اَطهورسُفُس/ اطهورسیفس/
اطهورسقس که ظاهراً
کتابی در بارة «خواصّ» (خواص عجیب و نامتعارف بعض مواد) داشته است (مانند
کتاب الخواصّ ابن زُهْر؛ سه بار:
،
سندهشار الهندی /
سندهسار (نُه نقل قول، مثلاً)
، العُلهمان/ القلهمان (هفت نقل قول)
،
مهراریس (شش بار)
، و
مساوس / مشاوس
محتملاً همة یا بیشتر این منقولات از نویسندگان هندی مأخوذ از
الحاوی رازی است.
دیوسکوریدس (سدة اول میلادی)، یکی از مُقتدایان ابن بیطار، در مقدمة خود بر «
کتاب لحشائش به معایب و نقایص کار همروزگاران خود در داروشناسی اشاره کرده و مدعی است که کوشیده تا تألیفِ خودش از آن عیبها و نقیصهها خالی باشد. انتقاد عمدة او این است که آنان مواد دارویی را با تجربه و آزمایش شخصی وصف نکرده اند، از کارگری (مؤثّریّت) قوای مواد دارویی سَرسَری گذشتهاند و با استماع و ضبط روایات و اکاذیبِ شخاص دچار اشتباهات و تناقضهای بسیار شده اند. اما میدانیم که تألیف «الافْضَل دیسقوریدوس» خالی از رافات و همواره مبتنی بر مشاهده و تجربه و آزمایش شخصی نیست !
به هر تقدیر، ابن بیطار، ظاهراً به تَبَع دیوسکوریدس، در پیشگفتار خود
ادعا میکند که چیزی از نوشته های پیشینیان و مُحدَثان نقل نکرده مگر اینکه درستی آن را با مشاهده، «نَظَر» و تجربة شخصِ خود وارسی و تحقیق کرده باشد و در مورد «قُوا و کیفیّات» موادّ دارویی و خوراکی، آنچه را که مخالف «مشاهدة حسّ،
صواب و تحقیق» بوده به کنار گذاشته است و در این کار نقد و انتقاد، از قدیمیها به خاطر سَبَقشان و از متأخران فقط به دلیل اعتماد دیگران به راستگویی ایشان، خطاپوشی نکرده است.
این ادعای ابن بیطار اغراق آمیز و ناصواب است، مثلاً در مورد چیزهایی (جانورانی یا کانیهایی) که در دسترس او نبوده، و به ویژه در مورد «خواصّ» (به معنای مذکور در پیش، یعنی خواص
جادویی ، خُرافی و علماً توجیه ناپذیر و نامجرّب) بسیاری از موادی که از
ابن زهر و
مهراریس و شاید دیگران نقل کرده است، خصوصاً که وارسی و استعمال بعض مواد بسی کراهت دارد و سخت دشوار است، مثلاً:
اکتحال ِبْل تمساح- لکّه های سفید (روی قَرنیّة) چشم را زایل میکند (به نقل از ابن زُهر)؛ بستن
قلبِ حُباری در تکّه ای پارچه بر شخصِ بسیارْخواب مانع از خوابیدن او میشود (به نقل از شریفِ اِدریسی)؛ اگر صداق (عقدنامة
ازدواج ) را بر پوست گوسفندی بنویسند که ذِئب (گرگ) او را دریده باشد، هرگز وِفاقی میان زن و شوهر نخواهد بود (به نقل از جاحظ)؛ خوردن گوشت موش سبب فراموشی مفرط میشود و گذاشتن آن بر تیغها و خردة چوبها (که داخل پوست شده) اینها را بیرون میآورد (به نقل از «دیگری»، مقالة «فأر»)؛ بَول و خصوصاً بول آدمی که چندی در آوندی مِسین مانده و غلیظ شده باشد برای ازالة «بیاض» و جَرَب چشم سودمند است
خاکستر خفّاش بینایی/ دید را تیز میکند (به نقل از «دیگری»)؛ چکانیدن جِرم بِنْت وَرْدان (سوسکهای حمّام)، ساییده یا پخته با
روغن زیتون ، در گوش گوشْ درد را آرام میکند (به نقل از دیوسکوریدس)؛ خوردنِ جگر برشتة حِمار (خر) به ناشتا برای مصروعان(صرع) نیک است.
(۱) ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء فی طبقات الاطباء.
(۲) ابن بیطار، الجامع لمفردات
الادویة و الاغذیة.
(۳) ابوریحان بیرونی، الجماهر فی الجواهر.
(۴) ابراهیم بن مراد، المصطلح الاعجمی فی
کتب الطّب و الصیدلة العربیة.
(۵) احمدبن محمد غافقی،
کتاب فی
الادویة المفردة.
(۶) Renإ Basset, "Les noms berbةres des plantes dans le Traitإ des simples d , Ebn el-Beفtha ¦r", Giornale della Societب Asiatica Italiana , (Florence (, ۱۲ (۱۸۹۹) , ۵۳-۶۶;.
(۷) Pedanius Dioscorides, The Greek herbal of Dioscorides , tr John Goodyer, ۱۶۵۵, ed Robert T Gunther, Oxford ۱۹۳۴;.
(۸) EIr , sv "Ebn A l-Bayt ¤a ¦r" (by Hu ¦s §ang A ـ lam) ;.
(۹) Ibn Bayt ¤a ¦r, Traitإ des simples , tr Lucien Leclerc, Paris ۱۸۷۷-۱۸۸۳, repr Paris) nd) ;.
(۱۰) Lucien Leclerc, Histoire de la mإdecine arabe , Paris ۱۸۷۶;.
al- ـ uqqa ¦r شرح أسماء العّار (L , explication des noms de drogues) , un glossaire de matةre mإdicale, trÝ(۱۱) Maفmonide, S §arh ¤asma ¦ & ed Max Meyerhof, Cairo ۱۹۴۰.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «الجامع لِمفردات الادویة و الاغذیة»