واژهبدیع از ریشه «ب د ع » گرفته شده و درباره خدا به معنای مبدع (یا مبتدع ) به کار می رود. یکی از دو مفهوم اصلی این ریشه، آفریدن چیزی بدون نمونه پیشین است.
فیروز آبادی در القاموس المحیط نیز «اَبْدع » را مترادف «اَبْدَأَ» دانسته است. به دلیل اشتقاق «بدیع » از صورت ثلاثی مجرد «بَدَعَ»، ازهری، افزوده است که چون کاربرد «اَبْدَعَ» (از باب اِفعال ) بیش از کلمه «بَدَعَ» است، بدیع را مترادف «مُبْدِع » (به جای «بادِع ») دانسته اند.
اما عده ای معتقدند که اختراع به معنای آفرینش بی علّت و بدون موجب خارجی است، در حالی که ابداع به آفرینش بدون نمونه گفته می شود وخدا از آن جهت که عالم را از روی نمونه نیافریده است بدیع، و از آنرو که نباید آفرینش عالم را به سببوانگیزه بیرونی به او نسبت داد، «مخترع » است.
این واژه را در مورد خداوند به معنای بی مانند دانسته اند. فخررازی
[۲۳]شرح اسماءالله الحسنی المسمی لوامع البینات شرح اسماءالله تعالی و الصفات، ص۳۵۰.
، با افزودن معنای «کسی که شگفتیهایصنع خود را آشکار کرده است » و با توجه به معنای نخست ـ بیمانند (عدیم المثل ) ـ این نام را در شمار نامهای دالّ بر تنزیهوتقدیس قرار داده است
در تفاسیر نیز غالباً به معنای لغوی بدیع بسنده شده و گاه به مترادفهای آن، چون اختراعوانشا اشاره کرده اند. در این میان، طباطبائی با اشاره به این نکته علمیوفلسفی که هیچ دو موجودی از همه جهات یکسان نیستند، از «بدیع » بودن همه آفریده هاسخن گفته (فکُلُّ موجودٍ فَهُوَ بدیعُ الوجودِ علی غیرٍ مثالٍ سابقٍ) و کاربرد «بدیع » را در قرآن برای خدا متضمن این معنا نیز دانسته است.
در احادیث، مشتقاتگوناگون ریشه «ب د ع » به منظور افاده همین معانی برای خدا به کار رفته است، مانند ابتدعَ عَجائبَ الامورِ؛ ابْتَدَعَ الخَلقَ؛ ابْتَدَأَ مَا ابْتَدَعَ؛ ابْتَدَعْتَهُمْ لامِنْ شیی ء و مُبْدِی ءُ البَدائِع.
نوشته است: از آداب کسی که بر این نام خدا معرفت می یابد احتراز از بدعتوپایبندی بر سنّت است. ابن عربی نیز بدیع را به معنای مبدع دانسته و گفته است: هر موجودی از آن جهت که چیزی جز ظهور عین ثابتش نیست واعیان همه از یکدیگر متمایزند، بیمانند است وبدیع خواندن خدا بیان وجه ارتباط خاصّ هر موجودی با اوست (فَکُلُّ مافی الوجودِ مُبْتَدَعٌ لِلّهِ فَهُوَ البدیع ).