اقرار ابوبکر به هجوم به خانه حضرت زهرا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در برخی منابع
اهلسنت وارد شده که خود
ابوبکر به هجوم به خانه
حضرت زهرا اقرار میکند. برخی از مغرضین با نادیده گرفتن این مستندات سعی کردهاند این واقعه تاریخی را انکار کنند. در این مقاله به بررسی این روایات و صحت و سقم آنها میپردازیم.
عبدالرحمن دمشقیه، نویسنده معاصر وهّابی، در مقالهاش با عنوان «قصة حرق عمر رضی الله عنه لبیت فاطمة رضی الله عنها» که در سایت «فیصل نور» آمده، درباره
روایت ابن ابیشیبه مینویسد:
۱. وددت انی لم احرق بیت فاطمة... (قول ابیبکر). فیه عُلْوان بن داود البجلی
قال البخاری وابو سعید بن یونس وابن حجر والذهبی «منکر الحدیث» وقال العُقیلی
در روایت
ابوبکر، نام
داوود بن عُلْوان بَجَلِی وجود دارد که بخاری،
ابوسعید بن یونس،
ابنحجر و عقیلی وی را
منکر الحدیث میدانند.
ابنزنجویه در
الاموال،
ابنقتیبه دینوری در
الامامة و السیاسه،
طبری در تاریخش،
ابن عبد ربه در
العقد الفرید،
مسعودی در
مروج الذهب،
طبرانی در
المعجم الکبیر،
مقدسی در
الاحادیث المختاره،
شمسالدین ذهبی در
تاریخ الاسلام و... داستان اعتراف ابوبکر را با اندک اختلافی نقل کردهاند که متن آن را از کتاب الاموال ابنزنجویه، از دانشمندان قرن سوم
اهلسنت نقل میکنیم:
«انا حمید انا عثمان بن صالح، حدثنی اللیث بن سعد بن عبدالرحمن الفهمی، حدثنی علوان، عن صالح بن کیسان، عن حمید بن عبدالرحمن بن عوف، ان اباه عبدالرحمن بن عوف، دخل علی ابیبکر الصدیق (رحمةاللهعلیه) فی مرضه الذی قبض فیه... فقال (ابوبکر): «اجل انی لا آسی من الدنیا الا علی ثَلاثٍ فَعَلْتُهُنَّ وَدِدْتُ اَنِّی تَرَکْتُهُنَّ، وثلاث ترکتهن وددت انی فعلتهن، وثلاث وددت انی سالت عنهن رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، اما اللاتی وددت انی ترکتهن، فوددت انی لم اَکُنْ کَشَفْتُ بیتَ فاطِمَةَ عن شیء، وان کانوا قد اَغْلَقُوا علی الحرب....»
عبدالرحمن بن عوف به هنگام بیماری ابوبکر به دیدارش رفت و پس از سلام و احوال پرسی، با او گفت و گوی کوتاهی داشت. ابوبکر به او چنین گفت:
من در دوران زندگی بر سه چیزی که انجام دادهام تاسف میخورم، دوست داشتم که مرتکب نشده بودم، یکی از آنها هجوم به خانه فاطمه زهرا بود، دوست داشتم خانه فاطمه را هتک حرمت نمیکردم؛ اگر چه آن را برای جنگ بسته بودند....
شبهه عبدالرحمن دمشقیه را میتوان به چند صورت پاسخ داد که در ادامه به این پاسخها اشاره میشود.
این روایت با چندین سند نقل شده است که تنها در یکی از آنها «علوان بن داوود» وجود دارد؛ از جمله
شمسالدین ذهبی پس از نقل روایت میگوید: رواه هکذا واطول من هذا ابن وهب، عن اللیث بن سعد، عن صالح بن کیسان، اخرجه کذلک ابن عائذ.
ابنوهب و نیز
ابنعائذ، این روایت را با تفصیل بیشتری نقل کردهاند.
در این سند هیچ نامی از علوان بن داوود به میان نیامده و
لیث بن سعد به طور مستقیم از
صالح بن کیسان روایت را نقل کرده است.
ابنعساکر نیز با این سند روایت را نقل میکند:
اخبرنا ابوالبرکات عبدالله بن محمد بن الفضل الفراوی وام المؤید نازیین المعروفة بجمعة بنت ابیحرب محمد بن الفضل بن ابیحرب قالا انا ابوالقاسم الفضل بن ابیحرب الجرجانی انبا ابوبکر احمد بن الحسن نا ابوالعباس احمد بن یعقوب نا الحسن بن مکرم بن حسان البزار ابوعلی ببغداد حدثنی ابوالهیثم خالد بن القاسم قال حدثنا لیث بن سعد عن صالح بن کیسان عن حمید بن عبدالرحمن بن عوف عن ابیه....
و پس از نقل روایت میگوید: کذا رواه خالد بن القاسم المدائنی عن اللیث واسقط منه علوان بن داود وقد وقع لی عالیا من حدیث اللیث وفیه ذکر علوان.
مدائنی نیز این روایت را از لیث نقل کرده و در از آن علوان بن داوود نامی نبرده و روایتی که من از لیث نقل کردهام و علوان در آن وجود دارد، با سلسه سند کوتاهتری نقل شده است.
بلاذری در
انساب الاشراف همین روایت را با سند ذیل نقل میکند: حدثنی حفص بن عمر، ثنا الهیثم بن عدی عن یونس بن یزید الایلی عن الزهری ان عبدالرحمن بن عوف قال: دخلت علی ابیبکر فی مرضه....
بنابراین، دست کم این روایت با سه سند گوناگون نقل شده است. حتّی اگر فرض کنیم که همه این اسناد مشکل داشته باشند، باز هم نمیتوانیم از حجیّت آن دست برداریم؛ زیرا بر مبنای قواعد
علم رجال اهل سنّت، اگر سند روایت از سه عدد گذشت، حتّی اگر همه آنها ضعیف باشد، یک دیگر را تقویت کرده و حجّت میشود؛ چنانچه
بدرالدین عینی (متوفای ۸۵۵هـ) در
عمدة القاری به نقل از
محییالدین نووی مینویسد:
وقال النووی فی (شرح المهذب): ان الحدیث اذا روی من طرق ومفرداتها ضعاف یحتج به، علی انا نقول: قد شهد لمذهبنا عدة احادیث من الصحابة بطرق مختلفة کثیرة یقوی بعضها بعضا، وان کان کل واحد ضعیفا.
نووی در شرح مهذب گفته است: اگر روایتی با سندهای گوناگون نقل شود؛ ولی برخی از راویان آن ضعیف باشند، بازهم به آن احتجاج میشود، افزون بر این که ما میگوییم: تعدادی حدیث از صحابه و از راههای گوناگونی نقل شده است که برخی از آن برخی دیگر را تقویت میکنند؛ اگرچه هریک از آن احادیث ضعیف باشند.
ابنتیمیه حرانی در
مجموع فتاوی مینویسد: تعدّد الطرق وکثرتها یقوی بعضها بعضا حتی قد یحصل العلم بها ولو کان الناقلون فجّارا فسّاقا فکیف اذا کانوا علماء عدولا ولکن کثر فی حدیثهم الغلط.
زیادی و تعدد راههای نقل حدیث برخی برخی دیگر را تقویت میکند که خود زمینه علم به آن را فراهم میکند؛ اگر چه راویان آن فاسق و فاجر باشند؛ حال چگونه خواهد بود حال حدیثی که تمام راویان آن افراد عادلی باشند که خطا و اشتباه هم در نقلشان فراوان باشد.
هنگامی که روایتی طرق متعدد داشته باشد و راویان آن همگی فاسق و فاجر باشند، هم دیگر را تقویت کرده و حجت میشود، روایت اقرار ابوبکر که تنها یکی از راویان آن متّهم به «منکر الحدیث» بودن شده است، به یقین حجّت خواهد بود.
محمدناصر البانی در
ارواء الغلیل پس از نقل طُرُق یک روایت میگوید: وجملة القول: ان الحدیث طرقه کلها لا تخلو من ضعف ولکنه ضعف یسیر اذ لیس فی شئ منها من اتهم بکذب وانما العلة الارسال او سوء الحفظ ومن المقرر فی «علم المصطلح» ان الطرق یقوی بعضها بعضا اذا لم یکن فیها متهم.
خلاصه آن که، تمام سندهای این حدیث بدون ضعف نیست؛ اگر چه ضعف مهمی نیست؛ زیرا کسی که متهم به دروغ باشد، در طُرُق حدیث وجود ندارد و علّت ضعف یا ارسال آن است و یا کم حافظه بودن راوی. از مسائل ثابت شده در علم رجال این است که سندهای متعدد درصورتی که در سلسله سند فرد متّهمی نباشد، یک دیگر را تقویت میکنند.
در نتیجه، این روایات حتّی اگر از نظر سند هم ضعیف باشند، بازهم
حجّت و قابل استدلال هستند.
علمای اهلسنت در مواضع مختلفی این روایت را
صحیح دانستهاند که در ادامه برخی از آنها ذکر میشود.
سعید بن منصور، از بزرگان حدیث در قرن سوم هجری در سنن خود این روایت را نقل کرده و گفته که این روایت «
حسن» است.
جلالالدین سیوطی در
جامع الاحادیث و
مسند فاطمة و
متقی هندی در
کنز العمّال پس از نقل این روایت میگویند: اَبوعبید فی کتاب الاَمْوَالِ، عق و خیثمة بن سلیمان الطرابلسی فی فضائل الصحابة، طب، کر، ص، وقال: اِنَّه حدیث حسن اِلاَّ اَنَّهُ لیس فیه شیءٌ عن النبی.
این روایت را ابوعبید در کتاب الاموال، عقیلی، طرابلسی در
فضائل الصحابه، طبرانی در معجم الکبیر، ابن عساکر در
تاریخ مدینه دمشق و
سعید بن منصور در سنن خود نقل کردهاند و سعید بن منصور گفته: این حدیث «حسن» است؛ مگر این که در آن سخنی از رسول خدا نیست.
طبق آن چه سیوطی و متّقی هندی در مقدّمه کتابشان گفتهاند، مقصود از (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سعید بن منصور در سنن او است؛ چنانچه میگوید: (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لسعید ابن منصور فی سننه.
ذهبی درباره او مینویسد: سعید بن منصور. ابن شعبة الحافظ الامام شیخ الحرم... وکان ثقة صادقا من اوعیة العلم... وقال ابوحاتم الرازی هو ثقة من المتقنین الاثبات ممن جمع وصنف.
سعید بن منصور، حافظ و امام و شیخ حرم بود... وی فردی دانشمند، مورد اعتماد و راست گو بود،
ابوحاتم رازی او را مورد اعتماد و از نویسندگان و مؤلّفان قوی معرّفی کرده است.
و در
تذکرة الحفاظ میگوید: سعید بن منصور بن شعبة الحافظ الامام الحجة....؛ سعید بن منصور، حافظ، امام و حجت بود.
اعتراف شخصی مانند سعید بن منصور در قرن سوم هجری و تعبیر او از این روایت به «حسن»، نشان دهنده این است که این روایت در قرون نخستین اسلامی مطرح و مورد قبول دانشمندان اهلسنت بوده است.
مقدسی حنبلی، از مشاهیر قرن هفتم هجری و از بزرگان علم حدیث اهل سنت، این روایت را «حسن» دانسته، میگوید: قلت وهذا حدیث حسن عن ابیبکر الا انه لیس فیه شیء من قول النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).
این روایت از ابوبکر «حسن» است؛ گرچه در آن سخنی از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیست.
ذهبی درباره او مینویسد: الضیاء الامام العالم الحافظ الحجة محدث الشام شیخ السنة ضیاء الدین ابوعبدالله محمد بن عبدالواحد... الحنبلی صاحب التصانیف النافعة... وحصل اصولا کثیرة ونسخ وصنف وصحح ولین وجرح وعدل وکان المرجوع الیه فی هذا الشان.
قال تلمیذه عمر بن الحاجب: شیخنا ابوعبدالله شیخ وقته ونسیج وحده علما وحفظا وثقة ودینا من العلماء الربانیین وهو اکبر من ان یدل علیه مثلی کان شدید التحری فی الروایة مجتهدا فی العبادة کثیر الذکر منقطعا متواضعا
سهل العاریة.
رایت جماعة من المحدثین ذکروه فاطنبوا فی حقه ومدحوه بالحفظ والزهد سالت الزکی البرزالی عنه فقال: ثقة جبل حافظ دین قال بن النجار: حافظ متقن حجة عالم بالرجال ورع تقی ما رایت مثله فی نزاهته وعفته وحسن طریقته وقال الشرف بن النابلسی: ما رایت مثل شیخنا الضیاء.
ضیاء مقدسی، پیشوای حافظ، دانشمند و محدّث اهل شام، استاد حدیث، صاحب آثار مفید بود... دو بار به
اصفهان رفت و از آن جا بهرههای فراوانی برد که قابل وصف نیست؛ از جمله نسخهبرداری تالیف و تصحیح و جرح و تعدیل راویان و مصنّفان که مرجع دیگران نیز بود، از آثار و برکات حضورش در این شهر بود.
عمر بن حاجب، شاگرد مقدسی در باره وی گفته است: استاد ما ابوعبدالله یگانه روزگار و تنها دانشمند زمانش از نظر عمل و دین بود، مورد اعتماد و از دانشمندان بنام به شمار میرفت، من کوچکتر از آن هستم که در باره او سخن بگویم، او روایتشناس، در
راز و نیاز با
خداوند پرتلاش و از دنیا بریده بود و اهل
تواضع و فروتنی بود.
گروهی از محدّثان و راویان را دیدم که در حقّ وی زیاد سخن میگفتند و با الفاظی مانند: حافظ و زاهد او را وصف میکردند، از زکی برزانی در باره وی پرسیدم، گفت: مقدسی مورد اعتماد، حافظ و دیندار بود،
ابننجار او را با وصف حافط، حجّت، آگاه به علم رجال، اهل
ورع و تقوای که مانند او ندیدم، میستاید. و شرف نابلسی در حق وی گفته است: مانند استادم ضیاء مقدسی کسی را ندیدم.
همین مطالب را
ابنرجب حنبلی،
جلالالدین سیوطی و
عکری حنبلی نقل کردهاند.
با تعریف و تمجیدی که بزرگان اهل سنت از مقدسی کردهاند، برای اعتبار روایت کفایت میکند.
در این بخش ابتدا به بررسی سند روایت پرداخته و سپس سخنان عبدالرحمن دمشقیه و دیگر همفکران او را که در تضعیف روایت به دلیل «منکر الحدیث بودن عُلوان» استناد کردهاند بررسی و ثابت میکنیم که اولاً: وثاقت عُلوان ثابت است؛ ثانیاً: نسبت «منکر الحدیث» به وی صحت ندارد؛ ثالثاً: بر فرض صحت این انتساب، منکر الحدیث بودن علوان ضرری به اعتبار روایت وارد نمیسازد.
حمید بن مخلد بن قتیبة بن عبدالله الازدی (متوفای ۲۴۸ یا ۲۵۱هـ)، صاحب کتاب الاموال. ابن حجر در باره او میگوید: حمید بن مخلد بن قتیبة بن عبدالله الازدی ابواحمد بن زنجویه وهو لقب ابیه ثقة ثبت له تصانیف.
عثمان بن صالح بن صفوان السهمی (متوفای ۲۱۹هـ)، از روات
بخاری،
نسائی و
ابنماجه.
عثمان بن صالح بن صفوان السهمی مولاهم ابویحیی المصری صدوق.
اللیث بن سعد بن عبدالرحمن الفهمی (متوفای۱۷۵هـ)، از روات بخاری، مسلم و …
اللیث بن سعد بن عبدالرحمن الفهمی ابوالحارث المصری ثقة ثبت فقیه امام مشهور.
علوان بن داوود، به صورت تفصیلی بررسی خواهد شد.
صالح بن کیسان (متوفای بعد از ۱۳۰ یا ۱۴۰ هـ)، از روات صحیح بخاری، مسلم و…
صالح بن کیسان المدنی ابومحمد او ابوالحارث مؤدب ولد عمر بن عبدالعزیز ثقة ثبت فقیه.
حمید بن عبدالرحمن بن عوف (متوفای ۱۰۵هـ)، از روایت صحیح بخاری و مسلم.
حمید بن عبدالرحمن بن عوف الزهری المدنی ثقة.
عبدالرحمن بن عوف صحابی است.
آیا عُلْوَانَ بن داوود، منکر الحدیث است؟
تنها اشکال سندی که به این روایت وارد کردهاند، این است که علوان بن داوود، منکر الحدیث است. ذهبی و ابنحجر عسقلانی پس از نقل روایت اقرار ابوبکر میگویند: قال البخاری: عُلْوَانُ بن دَاوُد، ویقال ابن صالح. منکر الحدیث؛ بخاری گفته: علوان بن داوود منکر الحدیث است.
این سخن اشکالات متعددی دارد که به آنها میپردازیم.
ابنحبان، از دانشمندان مشهور علم رجال اهل سنت، علوان بن داوود را در کتاب «
الثقات» ذکر کرده است:
عُلْوان بن داود البِجِلّی من اهل الکوفة یروی عن مالک بن مِغْوَل روی عنه عمر بن عثمان الحِمْصی.
و این دلیل بر وثاقت او است. ممکن است کسی اشکال کند که ابن حبان از متساهلین بوده است یعنی دقت لازم را در توثیق راویان به خرج نداده و به آسانی نسبت به توثیق آنان نظر میداده. با توجه به قرائن و شواهد موجود، چنین مطلبی صحّت ندارد و بلکه بزرگان اهل سنت، عکس آن را قائل هستند و او را سختگیر در امور وثاقت میدانند.
در اینکه توثیقات ابنحبان چه میزان اهمیت دارند، نظرات متعددی وجود دارد که ادامه به برخی از آنها اشاره میشود.
شعیب ارنؤوط، محقق کتاب صحیح ابن حبان پس از نقل کلام ذهبی در اقسام عالمان رجال مینویسد:
من هنا برزت اهمیة توثیق ابن حبان، ولاهمیتها فقد اعتمد الحافظ المزی علی کتاب «الثقات» له، والتزم فی «تهذیب الکمال» اذا کان الراوی ممن له ذکر فی «الثقات» ان یقول: ذکره ابن حبان فی «الثقات».
وتابعه الحافظ ابن حجر فی «تهذیب التهذیب». ولکن بعضهم، مع هذا، نسب ابن حبان الی
التساهل، فقال: وهو واسع الخطو فی باب التوثیق، یوثّق کثیراً ممن یستحق الجرح.
به همین جهت توثیقات ابن حبان اهمیتش را نشان میدهد، حافظ
مزی بر کتاب ثقات او اعتماد کرده است و بنای او در کتاب
تهذیب الکمال این است که اگر یک راوی نامش در کتاب ثقات ابن حبان ذکر شده باشد، به همین خاطر او را توثیق میکند.
ابن حجر در تهذیب التهذیب از مزی پیروی کرده و همین اعتقاد را دارد؛ ولی برخی ابن حبان را به
سهل انگاری نسبت داده و گفتهاند: ابن حبان در توثیقاتش وسعت نظر دارد؛ زیرا افراد زیادی را توثیق کرده است که استحقاق جرح و ذم را دارند.
ذهبی، ابن حبان را سرچشمه شناخت ثقات میداند. وی در کتاب
الموقظه میگوید: ویَنْبُوعُ معرفة الثقات: تاریخُ البخاریِّ، وابنِ ابیحاتم، وابنِ حِبَّان، وکتابُ تهذیب الکمال.
کتابهای
تاریخ بخاری، ابن ابیحاتم، ابن حبان و کتاب تهذیب الکمال، منبع و سر چشمه شناخت افراد مورد اطمینان میباشند.
این سخن ذهبی نشان دهنده جایگاه رفیع ابن حبان است که در حقیقت میخواهد بگوید: اگر میخواهید افراد ضعیف را از ثقه تشخیص دهید، من شما را راهنمایی میکنم که به کسانی همچون ابن حبان مراجعه کنید؛ چرا که او منبع شناخت ثقات است.
سیوطی
تساهل ابن حبان را صحیح نمیداند. وی نیز در تدریب الراوی به نقل از ابن حازم، در پاسخ این مطلب که ابن حبان از متساهلین است، میگوید:
وما ذکر من
تساهل ابن حبان لیس بصحیح؛ فان غایته انه یسمی الحسن صحیحاً فان کانت نسبته الی
التساهل باعتبار وجدان الحسن فی کتابه فهی مشاحة فی الاصطلاح وان کانت باعتبار خفة شروطه فانه یخرج فی الصحیح ما کان راویه ثقة غیر مدلس.
آنچه که در باره
تساهل ابن حبان گفته شده است، درست نیست؛ زیرا نهایت چیزی که گفته شده آن است که وی روایت حسن را صحیح میداند؛ پس اگر مقصود از
تساهل وی این باشد که در کتاب او روایات حسن وجود دارد، این تنها اشکال در اصطلاح ابن حبان است (و نه به خود وی) و اگر اشکال به جهت سبک گرفتن شرائط صحت روایت باشد؛ بازهم بر او ایرادی نیست؛ زیرا او در کتاب صحیح خویش از راویان مورد اطمینان غیر مدلس روایت کرده است.
شمسالدین سخاوی،
تساهل ابنحبان را رد میکند. وی مینویسد: مع ان شیخنا (ابن حجر) قد نازع فی نسبته (ابن حبان) الی
التساهل من هذه الحیثیة وعبارته ان کانت باعتبار وجدان الحسن فی کتابه فهی مشاحة فی الاصطلاح؛ لانه یسمیه صحیحا.
استاد ما ابنحجر نسبت
سهل
انگاری در وثاقت راویان را به
ابنحبان مردود میداند و میگوید: اگر در کتاب وی از وصف به «حَسَن» فراوان دیده میشود، این در حقیقت نوعی اختلاف در کاربرد اصطلاحات است که او آن را صحیح نامیده است.
همین مطلب را
عبدالحی لکنوی در
الرفع و التکمیل و
محمد جمالالدین قاسمی در
قواعد التحدیث نقل کردهاند.
بر خلاف ادعای شهرت ابن حبان به
سهل انگاری در توثیق برخی معتقدند وی فردی متشدد و سختگیر در توثیق است. در ادامه به برخی از این نظرات اشاره میشود.
ذهبی در کتاب
میزان الاعتدال میگوید: ابن حبان ربما قصب (جرح) الثقة حتی کانه لا یدری ما یخرج من راسه.
ابن حبان، فرد مورد اعتماد را آن چنان تضعیف میکند که
انگار متوجه نیست که از کلهاش چه چیزهایی خارج میشود، و نمیفهمد که چه میگوید.!!!
ابوالحسنات لکنوی در الرفع و التکمیل مینویسد: وقد نسب بعضهم
التساهل الی ابن حبان وقالوا هو واسع الخطو فی باب التوثیق، یوثّق کثیراً ممّن یستحق الجرح وهو قول ضعیف.
فانّک قد عرفت سابقاً انّ ابن حبان معدود ممن له تعنت واسراف فی جرح الرجال ومن هذا حاله لا یمکن ان یکون متساهلاً فی تعدیل الرجال وانّما یقع التعارض کثیراً بین توثیقه وبین جرح غیره لکفایة ما لا یکفی فی التوثیق عند غیره عنده.
بعضی ابنحبان را به
سهل
انگاری متهم نموده و گفتهاند: وی در باب توثیق افراد وسعت نظر دارد؛ زیرا افراد زیادی را
مدح و
توثیق کرده است که مستحق
ذم و
جرح میباشند؛ ولی این سخن بی اساس و ضعیف است؛ زیرا پیش از این گفتیم که ابنحبان از افرادی است که در ذم و جرح افراد، زیاده روی کرده است؛ پس کسی که حالش این گونه باشد، امکان ندارد که در نسبت دادن عدالت به افراد،
سهل
انگاری کند. آری، بین توثیقات او و جرح دیگران تعارض وجود دارد؛ زیرا آن مقدار که در توثیق نزد وی کفایت میکند نزد دیگران مکفی نیست.
شعیب ارنؤوط، محقق کتاب صحیح ابنحبان در این باره مینویسد: قد اشار الائمة الی تشدده وتعنته فی الجرح؛ پیشوایان و بزرگان علم به این مطلب اعتراف دارند که وی در غیر موثق دانستن افراد زیادهروی میکند.
سپس موارد متعددی از سختگیریهای ابنحبان را در توثیق رجال ذکر میکند.
با تفحص در کتابهای بخاری؛ از جمله
التاریخ الکبیر،
الکنی،
التاریخ الاوسط و ضعفاء الصغیر، هیچ شرح حالی از علوان بن داوود پیدا نکردیم تا به صحت نسبت «منکر الحدیث» بودن علوان از دیدگاه بخاری اطمینان پیدا کنیم. نخستین کسی که این مطلب ذکر کرده، عقیلی در کتاب
الضعفاء الکبیر است که از
آدم بن موسی، از بخاری نقل کرده است:
حدثنی آدم بن موسی قال سمعت البخاری قال علوان بن داود البجلی ویقال علوان بن صالح منکر الحدیث.
آدم بن موسی میگوید: از بخاری شنیدم که میگفت: علوان بن داوود بجلی که به او علوان بن صالح نیز میگویند، روایات وی غیر قابل قبول است.
اشکال اساسی این است که نامی از آدم بن موسی ناقل سخن بخاری، در هیچ یک از کتابهای رجالی اهل سنت نیامده است و در حقیقت مجهول است؛ چنانچه محمدناصر البانی در
ارواء الغلیل در رد روایتی که آدم بن موسی در سلسله سند آن وجود دارد مینویسد: لکن آدم بن موسی لم اجد له ترجمة الآن؛ درباره آدم بن موسی تا کنون شرح وتوضیحی ندیدهام.
بنابراین اصل استناد چنین سخنی به بخاری قابل اثبات نیست.
هر منکر الحدیثی نمیتواند ضعیف باشد؛ چرا که این اصطلاح درباره بسیاری از راویان
ثقه نیز به کار رفته است.
ذهبی و
ابنحجر نیز در جای دیگر که تقویت راوی به نفع آنها بوده، تصریح کردهاند که هر منکر الحدیثی، ضعیف نیست.
ذهبی در
میزان الاعتدال در ترجمه
احمد بن عتاب مروزی میگوید: ما کل من روی المناکیر یضعّف؛ هر کسی که روایت منکر نقل کند، نباید تضعیف شود.
ابنحجر عسقلانی در
لسان المیزان در ترجمه
حسین بن فضل بجلی میگوید: فلو کان کل من روی شیئاً منکراً استحق ان یذکر فی الضعفاء، لما سلم من المحدثین احد.
اگر بنا باشد هر کسی که روایت منکری را نقل کرده است ضعیف بدانیم و نام او را در ردیف ضعفا بیاوریم، هیچ یک از محدثان و راویان سالم نخواهند ماند.
حال باید از ذهبی و ابن حجر پرسید که دلیل این برخورد دوگانه چیست؟! آیا جز تعصب و دفاع جانبدارانه از خلفا، میتوان برای آن دلیل دیگری یافت؟ و اتفاقا تنها روایتی که او نقل کرده و از دیدگاه عالمان سنی «منکر» شمرده شده، همین روایت است.
دار قطنی در
سؤالات الحاکم مینویسد: فسلیمان بن بنت شرحبیل؟ قال: ثقة. قلت: الیس عنده مناکیر؟ قال: یحدث بها عن قوم ضعفاء؛ فاما هو فهو ثقة.
از
حاکم نیشابوری درباره
سلیمان بن داود پرسیدم، پاسخ داد: او مورد اعتماد است، گفتم: مگر وی روایات منکرن دارد؟ پاسخ داد: احادیث منکر را از راویان ضعیف نقل میکند؛ ولی خود مورد اعتماد است.
شمسالدین سخاوی مینویسد: وقد یطلق ذلک (منکر الحدیث) علی الثقة اذا روی المناکیر عن الضعفاء؛ اگر راوی مورد اعتماد روایات منکر از ضعفا نقل کند، واژه «منکر الحدیث» به وی اطلاق میشود.
در صحیح بخاری که صحیحترین کتاب اهل سنت پس از
قرآن به شمار میرود، از راویان متعددی نقل کرده است که اصطلاح «منکر الحدیث» در باره آنان به کار رفته است؛ به عنوان نمونه به نام چند نفر از آنان اشاره میکنیم:
شمسالدین ذهبی در
المغنی فی الضعفاء مینویسد: خالد بن مخلد القطوانی من شیوخ البخاری. صدوق ان شاء الله. قال احمد بن حنبل: له احادیث مناکیر. وقال ابن سعد: منکر الحدیث مفرط التشیع. وذکره ابن عدی فی الکامل فَساقَ له عشرة احادیث منکرة. وقال الجوزجانی: کان شتّاماً معلناً بسوء مذهبه. وقال ابوحاتم: یکتب حدیثه ولا یحتج به.
خالد بن مخلد قطوانی، استاد بخاری و راستگو است،
احمد بن حنبل میگوید: او احادیث منکری دارد،
ابنسعد او را منکر الحدیث و
شیعه افراطی نامیده است،
ابنعدی در کتاب
الکامل فی الضعفاء ده حدیث منکر از او نام میبرد،
جوزجانی میگوید: او فحاش است و مذهب باطل خود را آشکارا ترویج میکرده است. ابوحاتم گفته: حدیث خالد را میشود نوشت و یادداشت کرد؛ ولی نمیشود به آن استدلال کرد.
ابن حجر در تهذیب التهذیب مینویسد: (خ م کد ت س ق) البخاری ومسلم وابی داود فی مسند مالک والترمذی والنسائی وابن ماجة خالد بن مخلد القطوانی ابوالهیثم البجلی مولاهم الکوفی... قال عبدالله بن احمد عن ابیه، له احادیث مناکیر... وقال بن سعد: کان متشیعاً، منکر الحدیث، مفرطا فی التشیع وکتبوا عنه للضرورة.
بخاری، مسلم، ابوداوود در مسند مالک،
ترمذی،
نسائی و
ابنماجه از خالد بن مخلد قطوانی روایت نقل کردهاند.
عبدالله، پسر احمد از پدرش نقل میکند که گفت: خالد بن مخلد، احادیث غیر قابل قبول نقل کرده است و ابن سعد گفته: خالد، گرایش به تشیع داشت و در آن افراط میکرد و منکر الحدیث است؛ ولی بهاندازه ضرورت، احادیث وی نقل میشود.
ابنحجر عسقلانی در ترجمه
نعیم بن حماد مینویسد: وقرات بخط الذهبی ان هذا الحدیث لا اصل له ولا شاهد تفرد به نعیم وهو منکر الحدیث علی امامته. قلت نعیم من شیوخ البخاری.
دست نوشته ذهبی را خواندم که گفته بود: این حدیث ریشه ندارد و حدیث دیگری شاهد بر صحت آن نیست؛ زیرا تنها راوی آن نعیم است، با این که او از پیشوایان اهل سنت محسوب میشود، منکر الحدیث است. من (ابن حجر) میگویم: نعیم از استادان بخاری است.
و در
النکت الظراف مینویسد: قرات بخط الذهبی: لا اصل له ولا شاهد، ونعیم بن حماد منکر الحدیث مع امامته؛ برای این حدیث نه شاهدی بر صحت آن از احادیث دیگر وجود دارد و نه اساسی دارد، نعیم با آن که پیشوا بود؛ ولی منکر الحدیث است.
مزی در شرح حال
محمد بن عبدالرحمن طفاوی مینویسد: (خ د ت س): محمد بن عبدالرحمن الطفاوی، ابوالمنذر البَصْرِیّ... وَقَال ابوزُرْعَة: منکر الحدیث.
بخاری، ابوداوود، ترمذی و نسائی از محمد بن عبدالرحمن طفاوی روایت نقل کردهاند. ابوزرعه گفته: او منکر الحدیث است.
مقصود از (خ) بخاری؛ (د) ابوداوود؛ (ت) ترمذی و (سلاماللهعلیها) نسائی است.
ابوولید باجی (متوفای۴۷۴هـ) مینویسد: محمد بن عبدالرحمن ابوالمنذر الطفاوی، البصری، اخرج البخاری فی الرقاب والبیوع عن علی بن المدینی واحمد بن المقدام. عنه عن ایوب والاعمش وهشام بن عروة قال ابوحاتم الرازی: لیس به باس، صدوق، صالح؛ الا انه یهم احیانا. وقال ابوزرعة الرازی: هو منکر الحدیث.
بخاری، از محمد بن عبدالرحمن طفاوی در مبحث رقاب و بیع حدیث نقل کرده است،
ابوحاتم رازی گفته: اشکالی در وی نیست، او راستگو و صالح است، فقط بعضی وقتها دچار وهم وخیال میشده و اشتباه میکرده.
ابوزرعه او را منکر الحدیث نامیده است.
ابن حجر در شرح حال
حسان بن حسان بصری مینویسد: (خ: البخاری) حسان بن حسان البصری ابوعلی بن ابیعباد نزیل مکة روی عن شعبة وعبدالله بن بکر.... وعنه البخاری وابو زرعة وعلی بن الحسن الهسنجانی... قال ابوحاتم: منکر الحدیث. وقال البخاری: کان المقری یثنی علیه، توفی سنة ۲۱۳.
بخاری از او روایت نقل کرده. حسان بن حسان بصری، ساکن
مکه بود و از شعبه و
عبدالله بن بکیر روایت نقل کرده است. بخاری، ابوزرعه و
علی بن حسن هسنجانی از او روایت نقل کردهاند. ابوحاتم گفته: او منکرالحدیث است و بخاری گفته: مقری او را ستایش کرده است.
ذهبی در باره
حسن بن بِشْر مینویسد: (خ ت س) البخاری والترمذی والنسائی الحسن بن بشر بن سلم بن المسیب الهمدانی البجلی ابوعلی الکوفی روی عن ابیخیثمة الجعفی.... وعنه البخاری وروی له الترمذی والنسائی بواسطة ابیزرعة... وقال احمد: ایضا روی عن زهیر اشیاء مناکیر. وقال ابوحاتم: صدوق. وقال النسائی: لیس بالقوی. وقال: بن خراش: منکر الحدیث.
بخاری، ترمذی و نسائی از او روایت نقل کردهاند. حسن بن بشر همدانی، از
ابوخیثمه جعفی روایت نقل کرده، و از او بخاری، و نسائی ـ با واسطه ابوزرعه ـ روایت نقل کردهاند. احمد گفته: حسن بن بشر از زهیر روایات منکر نقل کرده است، ابوحاتم او را راستگو میداند،
نسائی گفته: قوی نیست و
ابنخراش او را منکر الحدیث میداند.
ابن حجر در باره
مفضل بن فضاله قتبانی مصری میگوید: وثقه یحیی بن معین وابو زرعة والنسائی وآخرون وقال ابوحاتم وابن خراش: صدوق. وقال ابن سعد: منکر الحدیث. (قلت) اتفق الائمة علی الاحتجاج به وجمیع ماله فی البخاری حدیثان.
یحیی بن معین و ابوزرعه و نسائی و دیگران او را توثیق کردهاند، ابوحاتم وابن خراش او را راستگو دانسته؛ ولی ابن سعد او را منکر الحدیث میداند.
من میگویم: بزرگان از علما همه اتفاق دارند بر استدلال به روایات وی با توجه به اینکه در بخاری فقط دو حدیث از وی نقل شده است.
ابن حجر در باره
داوود بن حُصین مدنی میگوید: داود بن الحصین المدنی وثقه ابن معین وابن سعد والعجلی وابن اسحاق واحمد بن صالح المصری والنسائی... وقال الساجی: منکر الحدیث متهم برای الخوارج.
ابن معین، ابن سعد، عجلی، ابن اسحاق،
احمد بن صالح مصری و نسائی او را توثیق کردهاند؛ ولی ساجی احادیث وی را منکر دانسته و میگوید: او از
خوارج بود و از عقاید آنان پیروی میکرد.
با این حال در ادامه مینویسد: (قلت) روی له البخاری حدیثا واحدا؛ من (ابن حجر) میگویم: بخاری یک حدیث از وی نقل کرده است.
ابن حجر عسقلانی در ترجمه
اسماعیل بن عبدالله بن زراره میگوید: قلت: وقد ذکر اسماعیل بن عبدالله بن زرارة الرقی ایضا فی شیوخ البخاری الحاکم وابو اسحاق الحبال وابو عبدالله بن مندة وابو الولید الباجی وابن خلفون فی الکتاب المعلم برجال البخاری ومسلم وقال: قال الازدی: منکر الحدیث جداً وقد حمل عنه.
عالمان رجال؛ مانند حاکم نیشابوری،
ابواسحاق حبال،
ابنمنده، باجی، و
ابنخلدون در کتاب
المعلّم برجال البخاری ومسلم، اسماعیل بن عبدالله بن زراره را در زمره استادان بخاری ذکر کردهاند؛ ولی ازدی میگوید: او منکر الحدیث است و از وی روایت نقل شده است.
زیعلی در
نصب الرایه مینویسد: وقد قال احمد بن حنبل فی محمد بن ابراهیم التیمی: یروی احادیث منکرة وقد اتفق علیه البخاری ومسلم والیه المرجع فی حدیث «انّما الاعمال بالنیات»
احمد بن حنبل گفته است:
محمد بن ابراهیم تیمی احادیث غیر قابل قبول نقل کرده است و حال آن که بخاری و مسلم به او عقیده دارند و حدیث «انما الاعمال بالنیات» به او برمی گردد.
وکذلک قال فی زید بن ابیانیسة: فی بعض حدیثه انکارة وهو ممن احتج به البخاری ومسلم وهما العمدة فی ذلک....؛ همچنین احمد بن حنبل در باره
زید بن انیسه گفته است: در برخی از احادیث او منکراتی وجود دارد؛ ولی بخاری و مسلم به روایت او اعتماد کردهاند. و همین اعتماد بخاری و مسلم اساس صحت روایت او است.
جالب این است که برخی از عالمان اهل سنت، به خاطر حفظ آبروی
ابوبکر، روایت را تحریف میکنند.
ابوعبید قاسم بن سلام در کتاب الاموال و
بکری اندلسی در کتاب
معجم ما استعجم مینویسند: اما انی ما آسی الا علی ثلاث فعلتهن وثلاث لم افعلهن وثلاث لم اسال عنهن رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وددت انی لم افعل کذا لخلة ذکرها. قال ابوعبید: لا ارید ذکرها.
آگاه باشید که من بر سه چیز که انجام دادم غصه میخورم و سه چیز که انجام ندادهام و سه چیز که دوست داشتم آن را از
رسول خدا میپرسیدم. دوست داشتم که من فلان کار را نمیکردم!!! آن گاه موارد آن را ذکر کرده. ابوعبیده میگوید: من نمیخواهم بگویم ابوبکر چه گفت....
حاکم نیشابوری به صورت کامل بحث هجوم به خانه صدیقه شهیده را از روایت حذف کرده تا خیال همه راحت شود و اصلا نیازی به بحثهای رجالی نباشد:
اخبرنا الحسین بن الحسن بن ایوب انبا علی بن عبدالعزیز ثنا ابوعبید حدثنی سعید بن عفیر حدثنی علوان بن داود عن صالح بن کیسان عن حمید بن عبدالرحمن بن عوف عن ابیه قال دخلت علی ابیبکر الصدیق رضی الله عنه فی مرضه الذی مات فیه اعوده فسمعته یقول وددت انی سالت النبی صلی الله علیه وسلم عن میراث العمة والخالة فان فی نفسی منها حاجة.
سند این روایت همان سندی است که از مصادر دیگر نقل شد و قضیه ملاقات عبدالرحمن بن عوف نیز همانند روایات گذشته مربوط به آخرین روزهای حیات ابوبکر است؛ ولی متاسفانه دست امانت دار ناقلین
تاریخ متن روایت را کاملا تحریف کرده تا کوچکترین اهانت و طعنی به جناب خلیفه صورت نپذیرد.
این تحریفات بهترین دلیل بر صحت آن است؛ چرا که اگر روایت ضعیف بود، نیازی به تحریف نبود و میتوانستند به جای دستبردن به روایت، ضعف آن را گوشزد کنند.
تنها اشکالی که به این روایت شده، منکر الحدیث بودن عُلوان بن داوود بود، این اشکال مردود است؛ چرا که اولاً: برخی از بزرگان اهل سنت، روایت را تصحیح کردهاند؛ ثانیاً: ابن حبان شافعی که به اعتقاد برخی از بزرگان
اهلسنت از متشددین در توثیق است، علوان بن داوود را توثیق کرده؛ ثالثاً: منکر الحدیث بودن علوان بن داوود قابل اثبات نیست، رابعاً: بر فرض صحت این مطلب، ضرری به صحت روایت نمیزند؛ چرا که تعبیر «منکر الحدیث» در باره بسیاری از ثقات و حتی راویان کتاب بخاری نیز به کار برده شده است. در نتیجه
روایت از نظر سندی هیچ مشکلی ندارد.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «اقرار ابوبکر به هجوم به خانه حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)»