افشار
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
افشار، نام یک گروه بزرگ قومی - عشایری از اقوام ترک زبان
ایران است. این اسم بر گرفته از نام یکی از پسران یولدوزخان پسر سوم اغوز به معنای چالاک میباشد. مراکز اصلی سکونت آنان در ایران استانهای
آذربایجان غربی،
خراسان،
کرمان و
فارس است؛ اما تیرههایی از آنان را در استانهای
لرستان،
قزوین،
زنجان،
کرمانشاه،
کهگیلویه و بویراحمد،
همدان (صالح آباد)،
خوزستان،
استان مرکزی،
البرز (شهرستان ساوجبلاغ) و
چهارمحال و بختیاری (شهرکرد و شهرستان بن) میتوان یافت.
سرزمین اصلی افشارها دشت قپچاق در
ترکستان بود.دستهای از آنها در دوره آخر
سلجوقیان آنجا را ترک کردند و در منطقه خوزستان ساکن گردیدند. دسته دوم هنگام حمله
مغول به ترکستان آنجا را ترک گفته به آذربایجان ایران مهاجرت کردند.
افشار در متنهای قدیم به صورتهای اَوْشار،
اَوشر،
اَوْشَریّه، اوشاریه و افشاریه
نیز آمده است.
افشار یکی از نیرومندترین
ایلات ترک زبان
در تاریخ ایران به شمار میرفته است. در زمان
سلجوقیان نام افشار چنان وحشتانگیز بود که اقوام
ترکمان،
ازبک و
تاتار کودکان خود را با گفتن عبارت «اوشار گَلدی»
میترساندند.
ایل افشار یکی از
ایلات تشکیلدهنده سپاهیانی است که اقتدار
شاه اسماعیل اول صفوی (سل ۹۰۷-۹۳۰ق) را در ایران استوار کردند و یکی از ۳۲ قبیله اشرافی دارای امتیازات ویژه
و نیز از
ایلات عمده و معتبر قزلباش
در دوره
صفوی بوده است. سران و امیران طایفههای افشار در جنگهای پادشاهان صفوی با عثمانیها و ازبکها، در سپاه نادرشاه نقش بزرگ و مهمی داشتند. بخش بزرگی از نیروی سپاه
قاجار را نیز مردان طایفههای
ایل افشار تشکیل میدادند
امروزه بیشتر طایفههای افشار در شهرها و روستاهای ایران اسکان یافتهاند و فقط گروههای کوچکی از آنها شیوه چادرنشینی و کوچندگی را حفظ کردهاند و ییلاق و قشلاق میکنند.
نخستینبار
کاشغری در دیوان لغات الترک (تألیف: ۴۶۶ق) از
ایل افشار نام میبرد و افشارها را از ترکان اُغوز یا ترکمان و یکی از ۲۲ تیره آن قوم به شمار میآورد.
اوشر یا اوشار را نام یکی از ۴ فرزند یولدوزخان، پسر سوم اغوز، و آن را به معنی «چالاک و به شکار جانوران مهوس»
و یا کسی که کاری را به چالاکی انجام میدهد،
آوردهاند. قوم افشار ظاهراً نام خود را از نام سر دودمان قومی خود «اَوْشَر» گرفته است
مقدسی از دهی بزرگ به نام اوشر در ترکستان یاد میکند.
شاید به سبب اقامت گروهی از نیاکان افشار در این ده، آن را اوشر میخواندند.
هر یک از ۲۲ یا ۲۴ تیره
قوم اغوز از جمله افشارها، تَمْغا، یا نشان مخصوصی برای خود داشتند که «فرمانها، خزاین و گله و رمه»هایشان را بدان نشانهگذاری میکردند و به اینگونه از یکدیگر متمایز میشدند.
نشان دودمانی - طایفگی افشار را کاشغری
به شکل آورده است.
ایل افشار یک اونقون یا جانور مقدس نیز داشت. این اونقون میان افشارها و ۳ تیره دیگر از فرزندان یولدوزخان مشترک بود.
رشیدالدین فضلالله واژه اونقون را برگرفته از کلمه «انیق» ترکی و به معنای مبارک نوشته است. اونقون
ایل افشار «طوشنجیل» نامیده میشد که احتمالاً یک پرنده شکاری بود. افشارها طوشنجیل را مقدس و مبارک میشمردند و شکار و آزار این پرنده را منع کرده بودند و گوشتش را هم نمیخوردند.
هر یک از تیرههای اغوز مجاز بودند که به هنگام «طوی» (جشن، به خصوص جشن عروسی) و پختن غذا فقط اندام معینی از گوشت حیوان را به کار برند و بخورند.
اندام گوشت تعیین شده برای افشار و ۳ تیره دیگر فرزندان یولدوزخان «صاغ اوباحه» بود که کاربرد و خوردن آن برای قبیلههای دیگر قوم اغوز حرام شمرده میشد.
به نظر یکی از پژوهشگران ایرانی، نظام اونقونپرستی پیش از انتخاب تمغا و شیوه نشانهگذاری بر گله و رمه در میان اقوام اغوز پدید آمده بود. این پژوهشگر اونقون را مختص به دوره «گردآوری خوراک» و گذران زندگی از راه شکار و صید، و تمغا را مختص به دوره «تولید خوراک» و تلاش در اندوختن و حفظ ذخایر، گله و رمه و متمایز کردن آنها از متعلقات دیگران، دانسته است.
سرزمین اصلی افشارها دشت قپچاق در ترکستان بود. بنابر دادههای تاریخی، در اواخر دوره سلجوقی یک دسته بزرگ از افشارها این سرزمین را ترک کردند و به
ایران آمدند.
دستهای از افشار به سرکردگی
یعقوب بن ارسلان افشری ظاهراً پیش از ۵۴۳ق (دهه ۵۴۰ق) به خوزستان مهاجرت کردند.
گریختن یکی از امیران برجسته
ایل افشار به نام آیدغدی، یا کُشْطغان، (برخى مانند بنداري اصفهانى نام او را آيدغدي بن كشطغان نيز آوردهاند) معروف به شَمْله یا شومله، در ۵۴۷ق از
همدان به
خوزستان،
و اشاره
ابناثیر به گرد آمدن جمع بسیاری ترکمان در خوزستان در ۵۵۰ق، اقامت طایفههایی از
ایل افشار را از آغاز دهه ۵۴۰ق، یا حتی پیش از آن تاریخ، در خوزستان تأیید میکنند.
احمد کسروی نیز بر آن است که اگر گروهی از افشارها در خوزستان زندگی نمیکردند، هیچگاه شومله در آنجا پناه نمیگرفت.
بدلیسی نیز در شرفنامه از ترکان افشری تابع سلجوقیان به سرکردگی حسامالدین شوملی نام میبرد که
حاکم منطقه لر کوچک در خوزستان بود.
از قرن ۷ تا ۱۰ق از افشارهای ساکن خوزستان آگاهی درست و روشنی در دست نیست. در دوره صفوی باز به نام افشارها و شمار انبوه مردم این
ایل در سرزمین خوزستان در متون آن دوره برمیخوریم که در کهگیلویه، رامهرمز، دورق، شوشتر و دزفول پراکنده بودند.
اسکندربیک در وقایع دوره پادشاهی طهماسب صفوی (سل ۹۳۰-۹۸۴ق) از حدود ۱۰ هزار خانوار افشار در کهگیلویه، به هنگامی که خلیلخان افشار
حاکم آنجا بود، یاد میکند.
در این زمان دو تن از سران طایفههای افشار خوزستان به نامهای مهدیقلی سلطان و حیدرقلی سلطان در شوشتر و دزفول
حکومت میکردند. در ۹۴۶ق، وقتی که مهدیقلی سلطان سرکشی کرد و قلعه شوشتر را گرفت و به غارت مردم در شهرها و روستاها پرداخت، حیدرقلی سلطان از جانب
حکومت مرکزی به دفع او، و پایان بخشیدن به غارتگری مردم طایفه او مأموریت یافت.
اسکندربیک در عالمآرای عباسی از چند شورش طایفههای افشار خوزستان در زمان شاه عباس اول صفوی (سل ۹۹۶- ۱۰۳۸ق) یاد میکند. او یکبار
بهشورش افشارهای
شوشتر در ۱۰۰۳ق، و بار دیگر به طغیان و نافرمانی افشارهای کهگیلویه و رامهرمز در ۱۰۰۵ق اشاره دارد و در شرح شورش افشارها در رامهرمز از دو طایفه گُندوزلو و اَرَشلو افشار نام میبرد.
کسروی بجز این دو طایفه، طایفه الپلو را هم از طایفههای بنام و شناخته شده
ایل افشار در خوزستان معرفی میکند.
ایل افشار در ناحیه وسیعی از خاور هویزه تا ناحیه دورق در خوزستان میزیستند. دورق پایگاه اصلی این
ایل بود. اعراب کَعبی که در آغازِ زمامداریِ صفویان پیرامون هویزه و در کنار کرخه بودند، پس از مرگ شاه طهماسب اول به قلمرو افشارها حمله کردند و آنها را بیرون راندند. در دوره
شاه عباس، امامقلیخان والی فارس، اعراب
قبیله کعب را از سرزمین
ایل افشار بیرون کرد و مردم این
ایل را به سرزمینشان بازگرداند.
پس از مرگ نادرشاه (۱۱۶۰ق) کعبیها با بهرهگیری از آشفتگی اوضاع و فریب سران طوایف افشار و کشتن شماری از آنها به کمک نیروهای رزمنده والی هویزه به دورق حمله کردند و دوباره
ایل افشار و طوایف ترک دیگر را از آنجا بیرون راندند. پس از این واقعه، گروهی از طایفههای افشار به کنگاور و اسدآباد، و گروهی دیگر به
اورمیه مهاجرت کردند و شماری از آنها نیز که از طایفه گندوزلو بودند، در همسایگی شوشتر و
دزفول سکنی گزیدند.
گندوزلو تنها طایفه عمده افشارهای خوزستان بودند که رفتهرفته به صورت یک
ایل مستقل درآمدند.
این
ایل از دوره صفوی تاکنون در خوزستان بازماندهاند. قلمرو استقرار و کوچ آنها را از بند داوود تا شوشتر و از شوشتر تا نزدیک کوهانک و پیرامون رود دزفول نوشتهاند.
از ده بُلَیتی
در نزدیک شوشتر و کنار آب گرگر به عنوان محل خاننشین گندوزلوها نام برده، و نوشتهاند که چراگاه دام این گروه حوالی رودخانه گرگر و بند قیر بوده است.
کسروی براساس آمار کتابچه سرشماری سال ۱۲۸۶ق مینویسد: شمار طایفههای گندوزلو در ابتدا ۱۲ طایفه بود که ۳ طایفه از آنها در زمان سرشماری از میان رفته بودند. او نامهای این ۹ طایفه را ساربان، چمکناری، آل شالو، خلج، عالی کلو، میرجانی، احقانلو، حرحات کهی؟ و فیلی آورده است.
به نوشته او، گندوزلوهای شوشتر و روستاهای پیرامون آن که شمارشان به هزار خانوار میرسید، پس از چند نسل زیستن با مردم بومی آن ناحیه،
زبان ترکی را فراموش کرده بودند و همه به گویش شوشتری سخن میگفتند. مردم
ایل تا اوایل سده ۱۴ش شکل زندگی
ایلی - عشایری را حفظ کرده بودند و از لحاظ شیوه زندگی و آداب و رسوم و جامه با شوشتریان تفاوت داشتند..
دسته دوم افشارها در زمان استیلای مغولان بر
ترکستان، آنجا را ترک کردند و به غرب ایران رفتند و در آذربایجان سکنی گزیدند
بنابر روایتی، امیرتیمور، گرگین بیک اوصالوی افشار را در ۸۰۲ق به
حکومت منطقه اورمیه گماشت. او با گروهی از افشارهای وابسته به طایفه اوصالو (نک: ه د، اصانلو) به توپراق قلعه،
حاکمنشین اورمیه، رفت
در وقایع سال ۹۰۵ق، وقتی که شاه اسماعیل صفوی به آذربایجان و ارزنجان رفت، نزدیک به ۷ هزار سپاهی از
ایلات مختلف آنجا، از جمله
ایل افشار، در بارگاه وی گرد آمدند.
شاردن شمار افشارهای ایران را در دوره صفویان با توجه خاص به افشارهای خوزستان، ۸۸ هزار تن نوشته است.
افشارهای مستقر در خوزستان و آذربایجان به تدریج بنابر خواست خود، یا خواست
حکومتها، و یا ستیزههای
ایلی - طایفگی به نواحی دیگر کوچیدند:
در اینجا به بررسی پراکندگی
ایل افشار در نقاط مختلف ایران میپردازیم:
نخستین گروه افشار که در اورمیه استقرار یافتند، افشارهایی بودند که ظاهراً همراه گرگینبیک در ۸۰۲ق به آنجا رفتند. پس از مرگ وی پسر ارشدش الامه سلطان و پس از او برادر کهترش یادگار سلطان اوصالو،
حکومت اورمیه را به دست گرفتند.
نیکیتین بیش از ۴۰ تن از
حاکمان اورمیه را نام میبرد که از سران طایفههای افشار قاسملو (۱۶ تن)، ایمانلو (۵ تن)، افشار (۶ تن)، اوصالو (۳ تن)، ارشلو (۲ تن)، پاپالویی و کوسه احمدلو (از هر طایفه یک تن) و چند تن از طایفههای دیگر بودند و از ۸۰۲ق تا ۱۲۶۴ق و سالها بعد
حکومت اورمیه را در دست داشتند. برخی از آنان به منصب بیگلربیگی هم رسیدند. همو در جای دیگر از طایفههای افشار اورمیه، ۶ طایفه قاسملو، ایمانلو، ارشلو، گندوزلو، بکشلو و کوه گلو را از طوایف عمده افشار یاد میکند.
اوبرلینگ نام طایفه کوهگلو را احتمالاً منتسب به کهگیلویه میداند و مینویسد که این طایفه افشار پس از قتل نادرشاه از منطقه کهگیلویه به اورمیه مهاجرت کردند.
قاسمسلطان از طایفه ایمانلوی افشار در زمان شاه عباس اول رهبری دستهای از افشارهای اورمیه را برعهده داشت. وظیفه او نگهداشتن سپاهی از
ایل افشار در مرز غرب
ایران و
کرمانشاه و پاسداری از مرز بود.
قاسمسلطان ایمانلو رئیس و بنیانگذار
ایل افشار اورمیه بود
شاه عباس او را به رتبه بلند «
خانی» سرافراز گرداند.
به سبب دلیریها و جنگاوریهای او و حرمت و حفظ نامش، اولاد و احفاد و طایفه زیر فرمان و سرپرستی او به طایفه قاسملو شهرت یافتند.
پس از قاسم سلطان پسرش کلبعلی سلطان سرپرستی طایفه را برعهده گرفت و حکمران اورمیه شد
کلبعلیخان پس از بازگشت پیروزمندانه از جنگ با عشایر کرد متمرد مرزنشین ایران و
عثمانی، در توپراققلعه نشیمن گزید. او برای سکنی دادن طایفههای افشار، برای هر یک بلوک و ناحیهای مخصوص تعیین کرد و در اختیار آنها گذاشت.
نادرشاه که خود از طایفه قرقلوی افشار ساکن در ابیورد
خراسان بود، گروه بزرگی از افشارهای اورمیه را به نواحی دیگر ایران کوچاند: ۱۲ هزار خانوار را به ابیورد خراسان، ۳ هزار خانوار را به صاین قلعه و ۶ هزار تن را برای دفاع از مرزهای غرب ایران به مرز آذربایجان و خاک عثمانی منتقل کرد.
صاین قلعه (شاهیندژ کنونی) در دره رود جغاتو (زرینهرود) در جنوب آذربایجان در آغاز قرن ۱۹م (دهه دوم قرن ۱۳ق)، بنابر نوشته راولینسون دارای ۳۰۰ پارچه آبادی بود که حدود ۵۰۰، ۳ خانوار افشار همراه طایفههای دیگر در آنها میزیستند. پس از آمدن گروه بزرگی از طایفه «چهاردولی» به جغاتو، بسیاری از افشارها ناگزیر از ترک این ناحیه شدند و به اورمیه بازگشتند. در ۱۳۳۹ش/۱۹۶۰م افشارهای صاین قلعه که از ۳ طایفه قاسملو، قلیچ
خانی و قرخلو (= قرقِلو) بودند، در ۱۵۰ آبادی به سر میبردند. شمار بزرگی از آنها تابستانها را با گلههای خود در دامنه کوههای منطقه میگذراندند.
از شمار جمعیت افشارهای اورمیه آمار دقیقی در دست نیست. خانم شیل که در سالهای ۱۲۶۵-۱۲۶۹ق/۱۸۴۹-۱۸۵۳م در ایران بوده است، شمار آنها را که مرکب از ترک و تات بودند، ۷ هزار خانوار میدهد.
اوبرلینگ شمار آنها را دست کم ۳۰ هزار تن تخمین زده است که همه اسکان یافتهاند.
مینورسکی استقرار افشارها را در فارس مدتها پیش از دوره صفوی دانسته، مینویسد: منصوربیک افشار که اقامتگاهش در کهگیلویه بود، به پاداش کمکش در به تخت نشاندن محمد بن یوسف آققویونلو در ۹۰۳ق، به
حکومت فارس منصوب شد
روملو مینویسد: منصور بیک در ۹۰۴ق
حکومت آنجا را به دست گرفت
افشارها احتمالاً در اوایل دوره صفوی از خراسان،
یا از نواحی مرکزی ایران
به
کازرون فارس مهاجرت کرده بودند.
سران افشار مدت ۲۵۰ سال در کازرون حکمرانی کردند. نخستین
حاکم از
خوانین افشار خواجه پیر بداق بود که شاه عباس اول او را پس از ۱۰۰۰ق به
حکومت کازرون برگماشت و آخرین
حاکم عباسقلیخان بود که تا چند سال پس از ۱۲۶۰ق فرمانروایی داشت.
فسایی در فهرست اسامی تیرههای
ایل اینالو (ه م) و نیز در فهرست تیرههای
ایل قشقایی به تیره «افشار اوشاغی»،
و در فهرست تیرههای
ایل قشقایی به تیره «افشار کرمانی» اشاره میکند.
افشار کرمانی طایفهای از
ایل کشکولی کوچک را در اتحادیه
ایل قشقایی شکل میداد. این طایفه احتمالاً به هنگام کوچ گروههایی از «لک» و ترک به سیرجان کرمان، در پی منازعه با
حکومت فارس در اواخر نیمه قرن ۱۳ق/ اوایل دهه ۱۸۳۰م به قشقاییها پیوستهاند
خانم شیل این گروه را با نام «قاجار افشار» و مرکب از ترک و لک معرفی میکند. وی جمعیت آنها را ۳۵۰ خانوار ذکر میکند که ۲۵۰ خانوار از آنها ترک بودند.
شمار آنها در ۱۳۳۷ش/۱۹۵۸م حدود ۱۲۹ خانوار بوده است.
طایفههایی از
ایل افشار در دوره صفوی در منطقه کهگیلویه استقرار یافته بودند. در گروه سوارانی که در ۹۳۶ق به سپاه شاه طهماسب اول، برای جنگ با عبیداللهخان ازبک، پیوسته بودند، ۳ هزار سوار دلاور از
ایل افشار کهگیلویه و شولستان فارس به سرکردگی الوند سلطان،
حاکم آن ناحیه شرکت داشتند
در ۹۴۰ق نیز الوند سلطان افشار همراه با هزار سوار از افشارهای کهگیلویه به اردوی شاه طهماسب در دزفول پیوستند و به سوی
تبریز رفتند.
اسکندربیک شمار افشارهای کهگیلویه را در زمان شاه طهماسب ۱۰ هزار خانوار، و از خلیل بیک افشار به عنوان
حاکم وقت کهگیلویه یاد میکند.
قاضی احمد قمی در وقایع سال ۹۹۴ق به ارتباط میان سران طایفههای افشار کهگیلویه و فارس اشاره میکند.
افشارهای کهگیلویه عمدتاً از دو طایفه گندوزلو و ارشلو بودهاند. سران این دو طایفه در دهمین سال جلوس شاه عباس اول (۱۰۰۵ق) شورش کردند و با گروهی سوار جنگجوی افشار در ناحیه رامهرمز گرد آمدند. شاه عباس، اللهوردیخان
حاکم فارس را با سپاهی به رامهرمز فرستاد. وی افشارهای شورشی را سرکوب کرد و بسیاری از آنها را کشت.
پس از این شکست، دوره حکمرانی
ایل افشار در کهگیلویه پایان یافت و طایفههای افشار آنجا را ترک کردند و به مناطق دیگر، از جمله حدود شوشتر و دره خزینه و منصوریه و حومه
بهبهان مهاجرت کردند. شماری از افشارها نیز به
ایل آقاجری کهگیلویه پیوستند
گروه کوچکی از افشارها نیز در کهگیلویه بازماندند که تا اوایل قرن ۱۳ق/۱۹م در آن سرزمین میزیستند.
منابع تاریخی زمان مهاجرت نخستین گروههای
ایل افشار به خراسان را در آغاز دوره صفوی گزارش میدهند. استرابادی در
جهانگشای نادری به مهاجرت
ایل قرقلو از آذربایجان به خراسان در زمان شاه اسماعیل اول، و سکنیگزیدن آن
ایل در شمال خراسان اشاره میکند و مینویسد: نواحی سرچشمه میاب کوبکان در کوهستانهای جنوبی محال ابیورد ییلاق، و اتک، شمالیترین ناحیه کوبکان یا کوپکان، و دستجرد و درّه جَز (درهگز) قشلاق طایفههای
ایل افشار بود
گزارشهای تاریخی دیگر نیز استقرار گروههای افشار را در این دوره در خراسان تأیید میکنند. مثلاً
خواندمیر به فرستادن سپاهی به فرماندهی شاهرخ بیکافشار در ۹۱۹ق به
قندهار برای سرکوب شجاعبیک یاغی و فتح آن ولایت اشاره میکند.
در وقایع سال ۹۳۶ق، به هنگام گرد آمدن جنگجویان عشایر ترک در سپاه شاه طهماسب از طایفه احمد سلطانِ
ایل افشار نام میبرند که مدت ۲۰ سال در خراسان،
مرو،
سرخس،
مشهد مقدس و
طوس با ازبکان میجنگیدهاند.
اسکندربیک نیز به خسرو سلطان کوراوغلی، رهبر افشارها در خراسان اشاره دارد و از مبارزات او پس از مرگ عبیداللهخان ازبک (۹۴۶ق) یاد میکند.
در دوره شاه عباس اول، جمعی دیگر از
ایلات و احشامات (=طایفهها) افشار آذربایجان را برای مقابله با حملات و تجاوزات ازبکان به نواحی خراسان کوچاندند. در میان این کوچندگان، ۵۰۰، ۴ خانوار نیز از
ایل افشار اورمیه بودند. اینان نیز در نواحی ابیورد و درهگز اقامت گزیدند.
احتمالاً اشاره کسروی به کوچ طایفه قرقلوی افشار در زمان شاه عباس اول به نواحی ابیورد و نسا، همراه با دستههایی از کردهای چَمِشْکَزَکِخوار و
ورامین تهران، به این مرحله از کوچ افشارها بوده است.
بنابر قولی، در دوره صفوی ناحیه کوپکان را به پاس وطنخواهی و مبارزات
ایل افشار و جنگ دلیرانه آنها با قوای ازبک و شکست دادن آنان، به رسم سیورغال (تیول، اقطاع) به
ایل افشار بخشیده بودند.
نادرشاه در حدود ۵۶ هزار خانوار از
ایلات فارس،
عراق و آذربایجان را در ۱۱۴۳ق به خراسان کوچانید. از این عشایر، ۱۲ هزار خانوار افشار بودند که ۲ هزار تن از آنها به طایفه قرقلو تعلق داشتند. گروهی از قرقلوها را در میاب کوپکان، یورت قدیم نادر و جایگاه اولیة طایفه قرقلو، جا دادند و بقیه افشارها را در کلات نشاندند و برای آنها ییلاق و قشلاق تعیین کردند.
بنابر اطلاعاتی که استرابادی درباره طایفههای افشار خراسان و سرکردگان آنان میدهد، طایفههای پاپالو،
اَمِرلو یا امیرلو،
قرقلو،
کوسه احمدلو،
کندرلو یا کوندرزلو (ظاهراً همان گندوزلو)
از جمله طایفههای عمده افشار در دوره نادری در نواحی مختلف خراسان بودهاند.
برخی طایفههای کنونی افشار ساکن در خراسان را (در ۱۳۶۹ ش) اِمبِرْلو یا ایمرلو، ارشلو، اوتانلو، اَیَدلو، ایمانلو (معروف به عبدالملکی)، پاپالو، تکللو یا تَکهلو، زَنگانلو، سَروَرلو، قِرقلو یا قِرخِلو یاد کردهاند که در نواحی درهگز خراسان پراکندهاند.
اوبرلینگ به نقل از بروگ به اقامت برخی طایفههای افشار در جنوب بجنورد، قوچان، و نواحی میان
سبزوار و
نیشابور اشاره میکند.
تاریخ دقیق مهاجرت طایفههای افشار به کرمان و مبدأ یا مبادی مهاجرت آنها روشن نیست. قدیمترین خبر از کوچ افشارها به کرمان از زمان به قدرت رسیدن
شاه اسماعیل اول به بعد بوده است. نخستین گروه افشار ظاهراً طایفه قاسملو بود که در حدود سال ۹۱۶ق به سرکردگی بیرامبیک به کرمان مهاجرت کردند.
شاه طهماسب در ۹۳۳ق، شاه قلیسلطان افشار، پسر مصطفیقلیسلطان را که با طایفه خود در
کرمان میزیستند، به حکمرانی آنجا گماشت.
شاهقلی سلطان در ۹۴۳ق با گروهی از دلاور مردان طایفههای افشار کرمان به اردوی شاه پیوست و در چهارمین لشکرکشی او به خراسان برای سرکوب عبیدخان ازبک شرکت کرد.
افشارهای کرمان تا زمان
کریمخان زند قدرت داشتند و تنی چند از سرکردگان طوایف این
ایل پس از شاه قلیسلطان در کرمان
حکومت کردند. آخرین حکمران از این
ایل، شاهرخ خان افشار بود که در ۱۱۷۲ق به دست خدا مرادخان، سردار سپاه کریمخان زند کشته شد.
احمدعلی وزیری در جغرافیای کرمان
ایل افشار را عمدهترین
ایلات کرمان و شمار آنها را حدود هزار خانوار، و شامل ۳۰۰، ۹تن دانسته است. وی علیقرلو، اشرفلو، قاسملو، پیر مرادلو، ره درازلو، حیدرمحمد شاهلو، آمویی (یا عمویی)، میرجانی، جانقلی اشاغی، فارسیمدان، صفیقلی اولادی و ساربان را از طایفههای این
ایل برمیشمارد و نام چند تن از سرپرستان طایفهها را که با لقب «سلطان» شهرت داشتند، یاد میکند.
وزیری در شرح اشتغال و ییلاق و قشلاق مردم طایفههای افشار مینویسد: این گروه بیشتر با گوسفندداری زندگی میگذراندند. قشلاقشان بلوک اُرزویه، و ییلاقشان بلوک اَقطاع بود. عشایر وقتی که در اقطاع بهسر میبردند، به زراعت نیز میپرداختند. در آن زمان در
ایل افشار ۳۰۰ سوار و ۷۰۰ تفنگچی خوب و پر دل بودند که در جنگ با چماق و شش پَرْ شرکت میکردند و بیش از تفنگچیان
ایلات دیگر مهارت نشان میدادند.
همو در جای دیگر، شمارة تیرههای افشار را ۵۲ میآورد، در صورتی که در فهرستی که از نام تیرهها میدهد، از حدود ۸۰ تیره یاد میکند
در این فهرست نام برخی از طایفهها و تیرههای
ایلات و عشایر دیگر کرمان که ظاهراً به
ایل افشار پیوسته بودند، از ابواب جمعی
ایل افشار و در زمره طایفهها و تیرههای افشار به شمار آمدهاند. شماری از این تیره و طایفهها نیز به خطا جزو
ایل افشار قلمداد شدهاند.
افشارهای کرمان از ۳ گروه عمده جهانشاهی، عمویی و میرحبیبی تشکیل یافته بودند.
افشار جهانشاهی احتمالاً به طایفه جهانشاهلو از افشارهای دویرانی خمسه
زنجان و افشار اوشاغیِ فسا وابسته بودند. بنابر ادعای بزرگان طایفه جهانشاهلوها قبلاً در شمال غربی ایران میزیستند و پیش از آمدن به سیرجان کرمان و استقرار در آنجا، زمانی دراز در همسایگی فسا و جهرم فارس سکنی داشتند.
فیلد شمار این دسته از افشارها را با عنوان افشارهای سیرجان در ۱۳۱۳ش/۱۹۳۴محدود هزار خانوار،
و اوبرلینگ در ۱۳۳۶ش/۱۹۵۷م حدود ۲۰۰، ۱خانوار گزارش میدهند. این گروه تا زمان تحقیق اوبرلینگ کوچ میکردند.
افشار عمویی را میگویند نادرشاه از اورمیه به کرمان کوچاند.
شمار آنها را سایکس
خانوار و اوبرلینگ
حدود ۴۰۰ خانوار تخمین زدهاند. این دسته از
ایل افشار کوچنده بودند.
افشارهای میرحبیبی از کوچندگان ساکن نواحی اطراف بردسیر بودند. شمار آنها را سایکس ۲۵ خانوار ذکر کرده است.
اوبرلینگ
بچاقچیهای کرمان را هم وابسته به
ایل افشار آورده است و به نقل از سالخوردگان این طایفه مینویسد: بچاقچیها از افشارهای زنجان و
ری بودهاند که نادرشاه آنها را به کرمان کوچاند. این گروه تا ۱۳۳۶ش/۱۹۵۷م کوچ میکردند. شمار آنها حدود ۵۰۰ خانوار بوده است.
خانم شیل شمار افشارهای کرمان را به طور کلی ۱۵۰۰ خانوار تخمین زده است.
مسعود کیهان شمار افشارهای کرمان را ۵ هزار خانوار کوچنده یاد کرده که بافت، هشون، چهار گنبد، گوغر، بردسیر و سیرجان ییلاقشان، و ازرویه و دشت جیرفت قشلاقشان بوده است.
بنابر آمار،
در تیرماه ۱۳۶۶ عشایر کوچنده
ایل افشار کرمان دارای ۲۶ طایفه بوده است. طایفهها عبارت بودند از اشرفلو، آقاجانلو، ال کستو، بارچی، برآوردی، پیرمرادلو، جامعه بزرگی، جلاللو، حمزه خانلو، حمزهلو، حیدر ممشالو، خلج، زرگر، شول، صادقی، صفی قلی اولادی، عمویی، فارسیمدان، قاسم اولادی، قره قویونلو، قره گزلو، قوجه بیگلو، گیل، مهنی، میرجانی و میرحبیبی. ییلاقات
ایل در شهرستانهای بافت، سیرجان و مشیز، و قشلاقات آن در شهرستانهای بافت و سیرجان و بندرعباس قرار داشت. بنابر آمار سال ۱۳۶۶ش، جمعیت
ایل ۲۰۷۴ خانوار (شامل ۱۲۱، ۱۲ تن) بود.
گروهی از
ایل افشار نیز احتمالاً از دوره صفوی در منطقه خمسه زنجان سکنی داشتهاند. هنری فیلد مینویسد که
ایل افشار همراه
ایل ترک زبان دَویران از آذربایجان به خمسه آمدند و با قبایل قزلباش خمسه اتحادیه شاهسون (ه م) را تشکیل دادند. افشار های خمسه را «افشار دَویرانی» مینامیدند و با این عنوان آنها را از «افشار صاین قلعه» در آذربایجان، و «افشار خرقان» در
قزوین متمایز میکردند.
۴ طایفه بدیرلو، جهانشاهلو، جمعهلو و قَرَاُسانلو (= قراصانلو) را از طوایف
افشار خمسه نام بردهاند که در ناحیه میان ابهررود و گروس پراکنده بودند. این طایفههای افشار تا زمانی که کوچ میکردند، ییلاقشان بالای سلطانیه و در شمال خاوری کوهستان طارم و نیز در بخش باختری رودخانه قزلاوزن بود و پس از مالکیت بر زمینهای ییلاقی، در آنجا دهنشین شدند و به کشاورزی پرداختند.
دهستان قشلاقات افشار، در دو سوی رودخانه قزل اوزن، در جنوب غربی زنجان را محل استقرار قشلاقی بیشتر طایفههای افشار خمسه نوشتهاند.
ژوبر که در ۱۲۲۱ق/۱۸۰۶م، در زمان سلطنت
فتحعلیشاه، به ایران آمده بود، افشارهای خمسه را از
ایلهای چادرنشین زنجان معرفی میکند و مینویسد: بازار زنجان مرکز داد و ستد افشارها بوده است که قالیها، نمدها و بافتههای پشمین خود را در آن میفروختند و به جای آنها ماهوت و اسلحه و باروت و ساچمه از بازار میخریدند.
هوتوم شیندلر در ۱۸۸۰م به دستهای از افشارها در جلگه اُجارود، میان زنجان و رود قزل اوزن، و در دهکده چراغ تپه در ۳۲ کیلومتری شمال خاوری تکاب اشاره میکند.
شمار افشارهای خمسه سابقاً ۵ هزار خانوار بود که در ۱۳۳۹ش/ ۱۹۶۰م به حدود هزار خانوار تقلیل یافت.
شیل شمار آنها را ۲۰۰ خانوار نوشته است.
گروهی از
ایل افشار در آبادیهای جلگهای در
اسدآباد همدان که به «جلگه افشار» شهرت دارد، زندگی میکنند.
زمان مهاجرت این گروه از افشارها به اسدآباد روشن نیست. اگر فرار شومله، یکی از امیران
ایل افشار را از همدان به خوزستان قرینهای بر حضور احتمالی شماری از افشارها در همدان بگیریم، نشانی از ورود افشارها در دوره سلجوقی به این ناحیه به دست میآید. اوبرلینگ حضور افشارها در
کرمانشاه را در اوایل دوره صفوی میداند و شمار آنها را در دهه نخست سده ۱۹م (۱۲۱۶- ۱۲۲۵ق) حدود ۷ هزار تن یاد میکند.
گفته شده است که نادرشاه پس از آنکه سپاه متجاوز عثمانی را که تا همدان رخنه کرده بودند، از ایران بیرون راند، گروهی از افشارهای منتسب به قاسملو، به سرپرستی ۴ برادر: زهرمارخان، نصرالله خان، صالحخان و خانجان خان را به همدان کوچاند و در جلگه اسدآباد سکنی داد.
پس از مرگ نادرشاه نیز گروه دیگری از طایفههای افشار از دورق خوزستان به اسدآباد و کنگاور مهاجرت کردند.
نام «افشاریان»، روستایی از روستاهای کنگاور،
ظاهراً به سکنی گزیدن این دسته از افشارهای مهاجر خوزستانی در این روستا اشاره دارد.
گروهی از
ایل افشار در مجاورت
تهران استقرار یافته بودند و تا اوایل قرن ۱۴ش به ییلاق و قشلاق کوچ میکردند. دامنه کوههای البرز ییلاق آنها، و اطراف شهریار و غار، در چند کیلومتری جنوب غربی ری، قشلاق آنها بود.
شیل شمار افشارهای
تهران را ۹۰۰ خانه و چادر ذکر میکند و قلمرو زندگی آنها را در نواحی میان تهران و قزوین میداند.
احتمالاً گروهی از این دسته افشارها در دهستان افشاریه در جلگه ساوجبلاغ کرج
سکنی داشتهاند که آن دهستان به نام آنها نامیده شده است.
گروهی از افشارها نیز در دوره صفوی به حوالی قزوین مهاجرت کرده، و در آبادیهای پیرامون آن استقرار یافته بودند. اسکندربیک
به
ایلهای اوسالو (= اُصالو = اُصانلو) و اَمرلوی افشار ساکن در حوالی قزوین، در زمان سلطنت
سلطان محمد خدابنده (حک ۹۸۵ تا ۹۹۶ق)، فیلد به دستهای از افشارهای آذربایجان که به خرقان قزوین کوچ کرده بودند،
و گلریز به افشارهای ساکن در ناحیهای از قزوین به نام «افشاریه»
اشاره میکند. بنابر نظر گلریز افشارهای قزوین نزد مردم منطقه به نام شاهسون معروف شده بودند.
پراکندگی
ایل افشار تنها به مناطق یاد شده محدود نمیشود. گروههایی از این
ایل در چند سده گذشته به جاهای دیگری از ایران مانند
اصفهان،
یزد و
مازندران نیز کوچیده بودند که اشاراتی به حضور آنها در آن مناطق جسته گریخته در منابع تاریخی - جغرافیایی آمده است
تا سپری شدن سده ۵ق/۱۱م، تاریخ افشار را تنها در مسیر تاریخ قوم اغوز (ترکمن) میتوان پیجویی کرد و تلاش برای یافتن اسناد تاریخی مستقل در باره این شاخه از قوم، به نتیجه نرسیده است؛ این سده از آن روی به عنوان نقطه عطفی در تاریخ قبایل اغوز شناخته میشود که مهاجرت اغوزان به غرب در این سده روی داده است و در نتیجه تاریخنگاران توانستهاند درباره قبایل گوناگون این قوم مطالبی عنوان کنند. در سده ۵ق/۱۱م وجود دو سد بزرگ بر سر راه تاخت و تازهای غزان، یعنی دولت قراخانی در
ماوراءالنهر و سلجوقی در منطقه خراسان - خوارزم، دیگر بار عاملی برای جا به جایی اغوزان بود. عامل مهم دیگر مهاجرت جدید کومانی - قپچاقی از اواخر سده ۱۰م به سوی غرب بود که این رانش را شدت میبخشید.
در طی سالهای ۴۴۲-۴۴۳ق/۱۰۵۰-۱۰۵۱م، بخشی از جمعیت اغوزان، دوباره روی به غرب نهادند و با راندن پچنکها به غرب، در زیستگاههای پیشین آنان در آن سوی اورال جای گرفتند،
اما هنوز اغوزان ساکن در شمال ماوراءالنهر، فشار را برخود احساس میکردند. در اواخر دوره
سلجوقیان وضع قلمرو آنان موقعیت مناسبی را برای اغوزان فراهم میساخت. این بار مقصد مهاجران اغوز سرزمینهای اسلامی در ایران و غرب آن بود و بدین ترتیب، با گردش زمان از سده ۵ به ۶ ق، موجی از مهاجرت ترکمانان اغوز به ایران و برخی دیگر از سرزمینهای اسلامی پای گرفت.
با اینکه نزدیکی آسیای مرکزی به مسکن پیشین اغوزان شمال حوزه سیر دریا در دشت قپچاق، موجب شده است که بخشی از اغوزان مهاجر در این مناطق اسکان یابند و از نظر بافت قومی نیز، با نام جدیدتر ترکمن در سراسر این منطقه، شناخته شدهاند، اما پی جویی قبایل کهن اغوز، مانند افشار در آسیای مرکزی قرین توفیق نبوده است. در واقع، تغییر رخداده در طبقهبندی قومیتهای ترکمن در آسیای مرکزی آن اندازه گسترده بوده است که جز مواردی استثنایی، عنوان قبایل شناخته از ترکمن در تاریخ متأخر آسیای مرکزی کمتر با عناوین کهن قبایل اغوز همخوانی دارد. از این رو، نباید در شگفت بود که چگونه در میان قبایل ترکمن در آسیای مرکزی و نیز
افغانستان، نامی از افشار و بسیاری دیگر از قبایل کهن اغوز برجای نمانده است.
(برای بررسی در باره اغوزان حوزه سیر دریا،
)
مورخان مسلمان در طول سدههای نخست آشنایی خود با ترکمانان، غالباً آنان را جز به نامهایی عام چون «غُز» (اغوز) یا «ترکمان» نمیشناختند و همین نکته موجب گشته تا جز در مواردی اندک، چون تاریخ
حکومت شمله و جانشینان او در خوزستان، در ثبت وقایع تاریخی مربوط به افشار و دیگر قبایل ترکمن، از نام قبایل کمتر سخن به میان آید. همین ویژگی سبب شده است که با وجود وفور اخبار راجع به ترکمن در متون تاریخی مربوط به سدههای میانه اسلامی، پیجویی یک تاریخ پیوسته برای قبیلهای مشخص چون افشار با دشواری فراوان روبهرو باشد.
گفتنی است که طوایف گوناگون افشار در خلال قرون متمادی نقشی پیگیر، ولی نه همواره آشکار را در تاریخ
آناتولی و
شام برجای نهادهاند. این قبیله اگرچه در بخشهایی از این مناطق با ثباتی چشمگیر تا امروز ادامه حیات داده است، اما به علت کمبود گزارشهای مستقیم، بازسازی تصویری از نقشآفرینی آن در صحنه تاریخ هنوز با دشواری بسیاری روبهروست. در این راستا، فاروق سومر در تحقیقاتش، توفیق یافته است تا تصویری پایه از این تاریخ ارائه دهد. وی که بررسی خود در باره افشار را نخست طی مقالهای در مجموعه «ارمغان کوپریلی» منتشر ساخت، توانست مطالعات خود را به نحوی گستردهتر و نظامیافتهتر در کتاب «اغوزان» (چ ۲، ۱۹۷۲م) عرضه نماید (برای برخی منابع در باره زبان و فرهنگ افشار نک:
)
به عنوان نقطه آغاز بر حضور افشار در تاریخ آناتولی، باید توجه داشت که بر پایه شواهد تاریخی، جنگجویان افشار در جریان فتح آناتولی نقشی اساسی ایفا کردهاند؛ در واقع بر پایه تحلیل مورخان، همین ویژگی موجب بوده است تا بازتاب حضور این قبیله در جغرافیای تاریخی منطقه بسیار گسترده باشد.
بر پایه نوشته سلجوقنامه، از یازیجی اوغلی، خاندان قرامان که در ردیف نخستین سلسلههای
حکومتگر اسلامی در آسیای صغیر شناخته میشوند، خود از منسوبان افشار بودهاند (برای نسخه خطی توپکاپی نگاه کنید به
)، باید افزود که بر پایه یک وقایعنامه ارمنی از مؤلفی ناشناس پرداخته شده در ۶۹۹ق/۱۳۰۰م، شخصی به نام اسلامبیک رئیس
ایل افشار در ۶۵۲ق/۱۲۵۴م، از حملهاش به نواحی مرزی فتح نشده سخن گفته است
سومر بر آن است که این رئیس، احتمالاً با
حکام خاندان قرامان در ارتباط بوده است.
به عنوان نکتهای درخور تأمل باید به رابطهای تاریخی اشاره کرد که میان برخی از جمعیتهای افشار در سواحل جنوب شرقی آناتولی، با افشارهای شام برقرار بوده است؛
برای مورخ تنها الهامبخش چنین ارتباطی بوده باشد، اما وجود چنین پیوندی در حدود سده ۹ق/۱۵م، به خوبی دانسته است. در حدود همین سده، شعبهای مهم از افشار در منطقه سیس (در کیلیکیه)، شناخته است که در نتیجه پایگیری بیکنشین ذوالقدری، و فتح سیس از سوی ممالیک، از افشارهای شمال سوریه جدا افتادهاند.
همچنین در حدود سده بعد، باید به تشکل قومی «ترکمنان دیاربکر» اشاره کرد که به عنوان یکی از ارکان خود، بر قبیله افشار تکیه داشت و با دو تشکل شامی، یعنی «ترکمنان حلب» (در بردارنده بخشی از افشار) و «افشار ذوالقدری» اتحادی تاریخی یافته بود.
به هر روی باید توجه داشت که بر اساس دفاتر تحریر عثمانی، در آناتولی از قرن ۱۰ق/۱۶م نامهای جغرافیایی پرشماری به ثبت رسیده که از واژه افشار یا ترکیبی از آن ساخته شده است. در یک مقایسه، میتوان گفت که پس از قبیله رقیب قایی، افشار از نظر کثرت تأثیر در نامهای جغرافیایی منطقه رتبه پسین را داراست. چنین نامهایی با پایه افشار، افزون بر مناطق مرکزی و غربی آناتولی، مانند قسطمونی، قونیه، کتاهیه، آنکارا و قیصریه، حتی در روملی نیز دیده میشوند..
در باره نخستین مراحل راهیابی افشار به منطقه شام، جز دانستههای عمومی در باب حضور ترکمانان، سخن آشکاری نمیتوان گفت. در واقع از حدود سده ۸ق/۱۴م است که افشار به طور خاص در متون تاریخی از خود ردی مشخص برجای نهاده است. در خلال سدههای ۸ و ۹ق/۱۴ و ۱۵م، در میان جناح بوز - اوق از ترکمنان ساکن در
حلب، عینتاب و
انطاکیه، قبیله افشار از نظر اهمیت در ردیف نخست دیده میشود و حتی قبیلهای پرتوان چون بیات را تحت الشعاع قرار داده است.
در آغاز سده ۹ق، بیاتها و نیز اینالوها، با استفاده از منازعات میان امیران مملوک، به دستاندازی پرداختند و از همین رو، چکیم امیر مملوک، تحرک شدیدی را بر ضد آنان سامان داد. با وجود چندی گریز از معرکه، پس از قتل چکیم، آنان به موطن خود بازگشتند و در کشاکش قدرت میان امیران مملوک به ایفای نقش پرداختند. در این میان، گزارشی از سال ۸۱۱ق ناظر به حضور جماعت افشار در سپاه امیر دمرداش، نایب حلب،
گزارشی از سال ۸۱۲ق حاکی از ایفای نقش برخی سرداران افشاری به عنوان امیر لشکر
و گزارشی دیگر از سال ۸۲۰ق مبنی بر حضور جمع کثیری از سربازان افشاری در لشکر سلطان آقبای نایب شام،
نمونههایی یادکردنی است.
میدانیم که در همین اوان، افشارها در اتحاد با بیات و اینالو، به تحرکاتی خشونتبار روی آوردند و از جمله، حملهای را به ناحیه ماردین ترتیب دادند. از آنجا که افشارها و متحدان آنان منافع قراقویونلوها را تهدید میکردند، به هنگام لشکرکشی قرایوسف در ۸۲۱ق به عینتاب، با اینکه وی دشمن دیگری را تعقیب میکرد، افشارها منطقه را ترک گفته، به ناحیه
طرابلس گریختند، اما درنگ آنان در طرابلس با استقبال گرمی مواجه نگردید و دیری نپایید که مجموع شرایط، آنان را وادار به بازگشت به موطن ساخت.
افشارهای شام با آققویونلوها روابط حسنهای داشتند و در میان یاران نزدیک اوزون حسن، منصور بیک از افشارهای شام دیده میشد.
در طول سدههای ۱۰ و ۱۱ق/۱۶ و ۱۷م، افشارهای شام برخی از تشکلهای قومی جدید را پیریختند که در آن میان، باید به تشکل «ترکمنهای حلب» با مراکز ثقلی چون افشارهای کوپک و گوندوز اشاره کرد که از سده پیشین به عنوان دودمانهای غالب در میان افشار شام ایفای نقش کرده بودند. تشکل دیگر «افشار ذوالقدری» بود که خود از شعبههایی متنوع تشکیل مییافت و سرانجام، باید به تشکلی با عنوان «بوز الوس» اشاره کرد که از اتحادی میان این دو تشکل شامی با تشکل «ترکمنهای دیاربکر» پدید آمده بود.
به عنوان نکتهای دیگر برای تأمل باید به جای دادن شماری از قبایل، از جمله افشار از سوی دولت عثمانی، در نواحی حران و رها اشاره کرد که در سده ۱۱ق/۱۷م صورت گرفته است.
گفتنی است که در گزارشهای تاریخی مربوط به افشار شام در سدههای ۱۲ و ۱۳ق/۱۸ و ۱۹م، بیشتر از بازماندگان تشکل «ترکمنهای حلب» سخن رفته
برای جایگاه افشار در میان ترکمانان شام، نیز.
در اینجا به عنوان اشارهای به جایگاه افشار در میان ترکمنان
عراق، باید یادآور شد که برخی تحلیلگران، ورود قبایل ترکمن به عراق، به خصوص منطقه
موصل در شمال آن سرزمین را همزمان با گسترش مهاجرت ترکمنان به ایران و سرزمینهای غربی آن دانستهاند
با آنکه قوم ترکمن تاکنون به عنوان اقلیتی کوچک در سرزمین عراق مانده است،
نشانهای از تمایز میان قبیلههای ترکمن، آنگونه که در آناتولی و شام به چشم میخورد، دیده نمیشود. در این میان، آنچه به عنوان پایهای برای بررسی جایگاه افشار در عراق درخور توجه است، میتواند کاربرد واژه افشار در نامهای جغرافیایی منطقه باشد
(۱) ابناثیر، علی، الکامل فی التاریخ، دار صادر.
(۲) ابنتغری، بردی، النجوم.
(۳) ابوالحسن، مستوفی، گلشن مراد، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۴) ابوالغازی، بهادرخان، شجرة ترک، به کوشش دمزن، ۱۲۸۷ق/۱۸۷۱م.
(۵) اروجبیک بن سلطان علی بیک، دون ژوان ایرانی، به کوشش لسترنج، ترجمة مسعود رجبنیا، تهران، ۱۳۳۸ش.
(۶) استرابادی، محمدمهدی، جهانگشای نادری، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۷) اسکندربیک، منشی، عالم آرای عباسی، تهران، ۱۳۵۰ش.
(۸) افشار، محمودلو عبدالرشید، تاریخ افشار، به کوشش محمود رامیان و پرویز شهریار افشار، تبریز، ۱۳۴۲ش.
(۹) بابنو هوسه، سفرنامة جنوب ایران، ترجمة محمد حسن اعتمادالسلطنه، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۱۰) باور، محمود، کوهگیلویه و
ایلات آن، تهران، ۱۳۲۴ش.
(۱۱) باستانی پاریزی، محمدابراهیم، «افشارها در تاریخ و سیاست کرمان»، ناموارة دکتر محمود افشار، به کوشش ایرج افشار و کریم اصفهانیان، تهران، ۱۳۶۶ش، ج ۴.
(۱۲) بدرالدین، عینی، السیف المهند، به کوشش فهیم محمد شلتوت، قاهره، ۱۹۶۶-۱۹۶۷م.
(۱۳) بدلیسی، شرفالدین، شرفنامه، به کوشش محمد عباسی، تهران، ۱۳۴۳ش.
(۱۴) بنداری اصفهانی، فتح، زبدة النصرة، مختصر تاریخ آل سلجوق عمادالدین کاتب، قاهره، ۱۹۷۴م.
(۱۵) پورکریم هوشنگ، ترکمنهای ایران، هنر و مردم، تهران، ۱۳۴۶ش، شم ۶۱ -۶۲.
(۱۶) جمالی اسدآبادی، ابوالحسن، «چند سند از طایفة افشار اسدآباد»، بررسیهای تاریخی، تهران، ۱۳۵۴ش، س ۱۰، شم ۲.
(۱۷) خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۳۳ش.
(۱۸) دوبد، س، سفرنامة لرستان و خوزستان، ترجمة محمدحسین آریا، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۱۹) راوندی، محمد، راحة الصدور، به کوشش محمد اقبال، تهران، ۱۳۳۳ش.
(۲۰) رشیدالدین، فضلالله، جامع التواریخ، به کوشش بهمن کریمی، تهران، ۱۳۳۸ش.
(۲۱) روملو، حسن، احسن التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۵۷ش.
(۲۲) ژوبر، پ ا، مسافرت در ارمنستان و ایران، ترجمة علیقلی اعتماد مقدم، تهران، ۱۳۴۷ش.
(۲۳) ساروی، محمدفتحالله، تاریخ محمدی، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۲۴) سرشماری اجتماعی - اقتصادی عشایر کوچنده، (۱۳۶۶ش)، نتایج تفصیلی،
ایل افشار، مرکز آمار ایران، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۲۵) شیروانی، زینالعابدین، بستان السیاحة، تهران، ۱۳۱۵ق.
(۲۶) فرهنگ جغرافیایی ایران (آبادیها)، تهران، ۱۳۲۸-۱۳۳۱ش.
(۲۷) فسایی، حسن، فارسنامة ناصری، به کوشش منصور رستگار فسایی، تهران، ۱۳۶۷ش.
(۲۸) فیلد، هنری، مردمشناسی ایران، ترجمة عبدالله فریار، تهران، ۱۳۴۳ش.
(۲۹) قاضی، احمدقمی، خلاصة التواریخ، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۵۹ش.
(۳۰) قدوسی، محمدحسین، نادرنامه، مشهد، ۱۳۳۹ش.
(۳۱) قزوینی، یحیی، لب التواریخ، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۳۲) قلقشندی، احمد، صبح الاعشی، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
(۳۳) کاشغری، محمود، دیوان لغات الترک، استانبول، ۱۳۳۳ق.
(۳۴) کسروی، احمد، کاروند، به کوشش یحیی ذکاء، تهران، ۱۳۵۶ش.
(۳۵) کیهان، مسعود، جغرافیای مفصل ایران، تهران، ۱۳۱۱ش.
(۳۶) گلریز، محمدعلی، مینودر، قزوین، ۱۳۶۸ش.
(۳۷) لایارد، هنری و دیگران، سیری در قلمرو بختیاری و عشایر بومی خوزستان، ترجمة مهراب امیری، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۳۸) مروی، محمدکاظم، عالم آرای نادری، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، ۱۳۶۴ش.
(۳۹) مظلومزاده، محمدمهدی، طایفة افشار کازرون، ناموارة دکتر محمود افشار، به کوشش ایرج افشار و کریم اصفهانیان، تهران، ۱۳۶۷ش، ج ۴.
(۴۰) مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، لیدن، ۱۹۰۶م.
(۴۱) مقریزی، احمد، السلوک، به کوشش سعید عبدالفتاح عاشور، قاهره، ۱۹۷۲م.
(۴۲) میرنیا، علی،
ایلها و طایفههای عشایری خراسان، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۴۳) مینورسکی، ولادیمیر، تاریخچة نادرشاه، ترجمة رشید یاسمی، تهران، ۱۳۱۳ش.
(۴۴) وزیری کرمانی، احمدعلی، تاریخ کرمان، به کوشش محمدابراهیم باستانی پاریزی، تهران، ۱۳۶۴ش.
(۴۵) وزیری کرمانی، احمدعلی، جغرافیای کرمان، به کوشش محمدابراهیم باستانی پاریزی، تهران، ۱۳۵۳ش.
(۴۶) آیتی، عبدالمحمد، وصاف، تاریخ، تحریر، تهران، ۱۳۴۶ش.
(۴۷) ابوبکر طهرانی، دیاربکریه، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، آنکارا، ۱۹۶۲-۱۹۶۴م.
(۴۸) بندر اوغلو، عبداللطیف، عراق ترکمن دیلی، بغداد، ۱۹۷۶م.
(۴۹) وصاف، تاریخ، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۴۶ش.
(۵۰) هروات، آندراس پ، پچنگها، کومانها و یاسها، ترجمه رقیه بهزادی، تهران، ۱۳۷۵ش.
(۵۱) Avery, P, X Nadir Shah and the Afsharid Legacy n , The Cambridge History of Iran, ۱۹۹۱, vol VII.
(۵۲) Chardin, J, Voyages, Paris, ۱۸۱۱.
(۵۳) EI ۲.
(۵۴) Iranica.
(۵۵) Lockhart, L, Nadir Shah, Lahore, ۱۹۷۶.
(۵۶) id, X The Persian Army in the W afav/ Period n , Der Islam, Berlin, ۱۹۵۹, vol XXXIV.
(۵۷) Minorsky, V, X Ainallu/Inallu n , Rocznik Orientalistyczny, Krak F w, ۱۹۵۳, vol XVII.
(۵۸) id, X A Civil and Military Review in F rs in ۸۸۱/۱۴۷۶ n , Bulletin of the School of Oriental and African Studies, London, ۱۹۷۵, vol X.
(۵۹) Nikitine, B, X Les Af l rs d'Urumiyeh n , JA, Paris, ۱۹۲۹, vol CCXIV.
(۶۰) Shiel, M, Glimpses of Life and Manners in Persia, New York, ۱۹۷۳.
(۶۱) Sykes, P M, Ten Thousand Miles in Persia, New York, ۱۹۰۲.
(۶۲) Barthold, VV, X Ocherk istorii turkmenskogo naroda n , Sochineniya, Moscow, ۱۹۶۳, vol II (۱).
(۶۳) Cahen, C, X Quelques textes n E glig E s concer- nant les Turcomans de R C m au moment de l'invasion mongole n , Byzantion, ۱۹۳۹, vol XIV.
(۶۴) IA.
(۶۵) Jirmunskiy, VM, X Sirderya boyunda Oguzlara dair izler n , Belleten, Istanbul, ۱۹۶۱, vol XXV.
(۶۶) Karabaev, B, X Turkmeny Turtsii n , Turkmeny zarubezhnogo vostoka, Ashkhabad, ۱۹۹۳.
(۶۷) Ovezov, K & N Gadzharov, X Turkmeny Iraka n , Turkmeny zarubezhnogo vostoka, Ashkhabad، ۱۹۹۳.
(۶۸) refik, A, Anadoluda T O rk a s iretleri, Istanbul, ۱۹۸۹.
(۶۹) somer, F, Oguzlar (T O rkmenler) , Ankara, ۱۹۷۲.
(۷۰) Sakhatmuradov, A, X T O rkmeny Sirii n , Turkmeny zarubezhnogo vostoka, Ashkhabad، ۱۹۹۳.
(۷۱) Shakerim Qudaiberdiuly, Tur o k, qyrqyz- qazaq ham khandar shezh o res o , Almaty, ۱۹۹۱.
(۷۲) Yagmurov, A, X Turk- meny Afganistana n , Turkmeny zarubezhnogo vostoka, Ashkhabad, ۱۹۹۳؛
•
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «افشار»، شماره۳۷۲۹.