اعلامیه استقلال
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اعلامیه استقلال،
سندی است که بر اساس آن، کلنیهای ۱۳ مستعمره، همگی تصمیم به قطع رابطه با
انگلستان گرفتند و به این وسیله اعتقادشان را نسبت به ارزشمندی منزلت انسانی و
مردمسالاری ابراز داشتهاند. از جمله مهمترین تحولات مربوط به دوران اواخر عصر روشنگری، وقوع حوادث سیاسی و انقلابهای حقوق بشری و جنبشهای آزادیخواهانهای است که پایهگذاری آزادیهای فردی و اجتماعی و
استقلال و
حاکمیت ملی از جمله مهمترین ثمرات این تحولات است. تدوین و تصویب این
اعلامیه نیز، از جمله اقدامات مهم این دوران محسوب میشود که رهآوردهای حقوق بشری متعددی داشته و بسیار حایز اهمیت است.
از جمله مهمترین تحولات مربوط به دوران اواخر عصر روشنگری، وقوع حوادث سیاسی و انقلابهای حقوق بشری و جنبشهای آزادیخواهانهای است که دستآوردهای حقوق و آزادیهای فردی مهمی از آنها ناشی شده است. پایهگذاری آزادیهای فردی و اجتماعی و استقلال و حاکمیت ملی از جمله مهمترین ثمرات این تحولات است.
رهایی از
استعمار و برداشتن گامهای اساسی برای استقلال و
آزادی در سطح ۱۳ مستعمره اصلی
آمریکا نیز در این دوران صورت پذیرفته است. تدوین و تصویب سندی تحت عنوان «اعلامیه استقلال» که بر اساس آن، کلنیهای ۱۳ مستعمره، همگی تصمیم به قطع رابطه با
انگلستان گرفتند
و به این وسیله اعتقادشان را نسبت به ارزشمندی منزلت انسانی و مردمسالاری ابراز داشتهاند، از جمله اقدامات مهم این دوران محسوب میشود که رهآوردهای حقوق بشری متعددی داشته و بسیار حایز اهمیت است. در این مختصر، ضمن اشاره اجمالی به نحوه پیدایش و تدوین اعلامیه استقلال آمریکا، محتوا و رهآوردهای حقوق بشری این اعلامیه را شرح میگردد.
وقایع و حوادث سیاسی و آرمانهای آزادیخواهانهای که در قرن هفدهم به ویژه در
انگلستان صورت پذیرفته، دستآوردهای حقوقی و آزادیهای فردی را به دنبال داشت که این جریانات، الهامبخش مهاجران
انگلیسی و اهالی مستعمرات
انگلیسی در آمریکا برای مبارزه علیه
انگلیس در آن سامان گشته است؛
تا آن که رشد و توسعه فکری رو به گسترش در آمریکا در قرن هیجدهم، نهایتا سیزده مستعمره اصلی آمریکا را بر آن داشت تا با اتحاد و هماهنگی، گامی اساسی برای استقلال و آزادی خویش بردارند. در همین راستا، در چهارم ژوئیه ۱۷۷۶، «
کنگره عمومی» (Continental Congress) در ایالت «
بوستون» (Boston)، به نمایندگی از طرف سیزده «
کلنی» (Colony) (مستعمره) و در قیام بر ضد سلطه
انگلیسی، به اتفاق آراء، اقدام به تصویب اعلامیهای تحت عنوان «اعلامیه استقلال» نمودند که بر اساس آن، مستعمرههای یاد شده همگی در سال ۱۷۷۶ تصمیم به قطع ارتباط با
انگلستان گرفتند.
(البته در خصوص تاریخ تصویب این اعلامیه اختلافاتی وجود دارد و برخی تاریخ تصویب آن را دوم اوت میدانند.)
این قطعنامه را «
ریچارد هنری لی» (Richrd Henry Lee)، نماینده ایالت «
ویرجینیا» (Virjinia) پیشنهاد کرده بود، اما توسط «
توماس جفرسن» (Thomas Jefferson) (از مستعمره ویرجینیا که بعدا به ریاست جمهوری دوره دوم آمریکا رسید) تهیه و تنظیم شد و پس از این هم توسط «
جان آدامز» (John Adams) (سومین رئیس جمهور آمریکا) و «
بنجامین فرانکلین» (Benjamin Franklin) اصلاح و ویرایش گردید و به تصویب کنگره عمومی رسید.
از آنجاییکه این اعلامیه سندی برای اعلام استقلال مستعمرههای آمریکا از سلطه
انگلستان است، در آن انگیزههای مستقیم انقلاب از جمله وضع عوارض، ممنوعیتهای
بازرگانی، تغییرات در دولت و سایر اشکالات نسبت به
پادشاه انگلستان مطرح شده است. اما فراتر و مهمتر از این اعلام استقلال، تاکیداتی است که این اعلامیه نسبت به شناسایی برخی از حقوق اساسی بشر دارد.
به این ترتیب در ابتدای اعلامیه، ضمن اذعان به ضرورت بیان دلایل قاطع برای استقلال، اصل برابری انسانها و بهرهمندی آنها از «حقوق غیر قابل سلب» (Unalienable Rights) را مورد تاکید قرار داده و چنین آورده: «ما این حقایق را از بدیهیات میدانیم که تمامی انسانها برابر آفریده شدهاند و خداوند برای آنها پارهای از حقوق غیر قابل سلبی مانند حق حیات، آزادی و حق جستجوی خوشبختی را قایل شده است...»
اهداف حکومتها نیز تضمین این حقوق دانسته شده و بر این امر که قدرت حکومتها باید به طور واقعی برخاسته از رضایت مردم باشد، تاکید دارد. بنابراین ضمن حمایت از حقوق طبیعی انسانها که هیچکس حق سلب آنها را ندارد، به مفهوم توافق یا قرارداد بین حاکمان و مردم در امر حکومت اشاره نموده و حتی حق سرنگونی و تغییر حکومت را نیز برای مردم شناسایی نموده تا در صورتی که حکومتی از این اهداف منحرف شود، مردم حق تغییر آن و تشکیل حکومت دیگری را با سازماندهی شیوه مناسبی داشته باشند، به گونهای که برای همگان حداکثر امنیت و خوشبختی را فراهم آورد.
البته اعلامیه در ادامه پاراگراف دوم خود این نکته را نیز مدنظر قرار داده که دوراندیشی ایجاب مینماید، دولتهای با سابقه را نباید به دلایل جزئی، کم اهمیت و گذرا تغییر داد.
تجربه نیز در تمامی زمانها نشان میدهد که افراد نسبت به
ظلم و بدی حکومتها تا آنجا که قابل تحمل باشد، بردباری میکنند و حاضر نیستند، حکومتی را که به آن عادت کردهاند، سرنگون سازند؛ اما چنانچه ادامه تجاوز و تصرفهای نابجای حقوق مردم با همان هدف همچنان از جانب حکومتها بدون هیچگونه تغییری ادامه یابد و شرایط به گونهای شود که حاکی از مسلط ساختن استبداد مطلق بر آنها باشد، در این صورت مردم حق و تکلیف دارند که چنین حکومت و قدرتی را سرنگون نمایند و نگهبانان جدیدی را برای حفاظت از امنیت آینده خود بگمارند.
پس از بیان این نکات، اعلامیه به این امر توجه میدهد که وضعیت مستعمرهنشینهای این ایالات همینگونه بوده است و این همان ضرورتی است که آنها را به تغییر نظامهای دولت پیشین بر میانگیزد.
سپس اعلامیه به موارد متعددی از ظلم و ستمگریهای حکومت
بریتانیا نسبت به مستعمرهها پرداخته و آن اقدامات را در راستای استقرار حکومتی مستبد مطلق بر سر این ایالات دانسته است. اقداماتی از قبیل منع فرمانداران از تصویب قوانین مهم و ضروری، اجتناب از وضع قوانین برای اسکان مردمان بومی، فراخوانی هیئتهای قانونگذاری به مکانهای نامتعارف و دور از محل نگهداری
اسناد ملی جهت فرسوده کردن آنها، انحلال خانه نمایندگان مردم، ممانعت از اجرای قوانین اعطای
تابعیت به اتباع خارجی برای جلوگیری از افزایش جمعیت ایالات، سلب استقلال قضات، راهاندازی محاکمههای نمایشی برای دریافت
مالیات بدون رضایت افراد و قطع
تجارت با بخشهایی از جهان و... از جمله اقدامات ظالمانهای است که توسط حکومت بریتانیا در این ایالات انجام شده و در این اعلامیه مورد تصریح قرار گرفته است. بخش عمدهای از اعلامیه به بیان اینگونه اقدامات و ظلم و ستمها اختصاص یافته است.
پس از بیان این موارد، در پاراگراف آخر اعلامیه به این شرح به نتیجهگیری و اعلام استقلال پرداخته است: «بنابراین، ما نمایندگان دولتهای متحده آمریکا در «کنگره عمومی» با عنایات خداوند و داور بزرگ عالم و به نام مردم خوب این سامان، رسما اعلام میکنیم که این مستعمرههای متحد حق دارند به عنوان دولتهای آزاد و مستقل که خود را آزاد از اطاعت در مقابل مقام
پادشاهی بریتانیای کبیر میدانند و تمام روابط سیاسی خود را به طور کامل با دولت بریتانیای کبیر قطع نمودهاند و باید این قطع ارتباط همچنان ادامه یابد، همانند دولتهای آزاد و مستقل دارای قدرت تام برای اعلان جنگ و انعقاد
صلح و هرگونه قرارداد اتحاد و انتظام امور تجاری و به طور کلی هرگونه اقدامی که هر دولت مستقلی حق انجام آن را دارد، باشند. بنابراین، با اعتماد راسخ به حمایت خداوند، به این وسیله استقلال ممالک متحده آمریکا را اعلام و آزادی جان و مال و آبروی خود را افتخاری بزرگ میدانیم». در پایان هم، نام نمایندگان ایالتها که اعلامیه را امضاء نمودهاند، ذکر شده است.
این ایالتها عبارتند از:
جورجیا-
کارولینای شمالی،
کارولینای جنوبی-
ماساچوست،
مریلند، ویرجینیا،
پنسیلوانیا،
نیوجرسی،
نیوهمپشایر-
ماساچوست و
رودآیلند.
هر چند هدف اصلی اعلامیه استقلال آمریکا، اعلام استقلال و آزادی مستعمرههای ایالات آن از استعمار
انگلستان است و از اینروی عمده متن اعلامیه نیز به بیان دلایل و انگیزههای انقلاب و استقلالطلبی پرداخته است تا برای دولت بریتانیا و تمامی جهانیان دلایل این اقدامشان را آشکار سازند، اما با این حال، این سند مشتمل بر عباراتی است که آن را میتوان پیامآور مبارزه برای احیای منزلت انسانی و پیروزی
حقوق بشر دانست.
این سند، بر مفهوم
حقوق بشر ذاتی (Inherent)، جهانی (Universal) و غیر قابل سلب (Unalienable) برای همگان نیز تاکید کرده است.
به نظر برخی اعلامیه استقلال بر مبنای مفاهیم «
حقوق طبیعی» (Natural Law) نگاشته شده و یکی از دو سند مهم تاریخی- فلسفی محسوب میشود که حقوق بشر مدرن را پایهگذاری نموده است.
سند مهم دیگر،
اعلامیه حقوق بشر و شهروند فرانسه (۱۷۸۹) است و معمولا از این دو سند در کنار هم نام برده میشود.
اهمیت تدوین این سند (اعلامیه استقلال) از حیث تاریخی و اینکه در سال ۱۷۷۶ میلادی یعنی حدود ۱۷۲ سال پیشتر از «تصویب
اعلامیه جهانی حقوق بشر (۱۹۴۸)،
برخی از اصول مهم حقوق بشری را مطرح ساخته بر کسی پوشیده نیست. گرچه این امر در سطحی بسیار محدودتر از اعلامیه جهانی حقوق بشر صورت پذیرفته است و اعلامیه مزبور را نمیتوان اعلامیه حقوق بشری تلقی نمود؛ اما از جهت وضعیت حقوقی، تا حدودی وضعیت آن مشابه سایر اعلامیههای حقوق بشری است.
این اعلامیه را میتوان الهامبخش
قوانین اساسی دوازده ایالت اولیه و سپس دیگر ایالات آمریکا دانست، گرچه در خصوص نقش تفسیری اعلامیه استقلال نسبت به قوانین اساسی عمیقا اختلاف نظر وجود دارد.
برخی آن را قلب قانون اساسی میدانند
و آن را در فهم صحیح قانون اساسی مهم و اساسی تلقی مینمایند و معتقدند، آمریکاییها باید قوانین اساسی خود را از نگاه و منظر اعلامیه استقلال و در پرتو آن تفسیر نمایند.
در مقابل برخی دیگر نیز فهم و تفسیر معنای قانون اساسی بر اساس اعلامیه استقلال را تقریبا غیر قابل پذیرش و باور میدانند، زیرا معتقدند، اعلامیه استقلال هیچگونه دستور العمل ثابتی (دایمی) در خصوص چگونگی تفسیر قانون اساسی ارایه ننموده است.
با این حال، در اینکه اعلامیه استقلال یکی از چندین منبع اصلی در درک مفهوم متون قانون اساسی محسوب میشود، تردیدی وجود ندارد.
در کنار این موارد اعلامیه استقلال، رهآوردهای حقوق بشری دیگری نیز داشته است. از جمله اینکه پارهای از حقوق جداییناپذیر بشری نظیر حق حیات، حق آزادی و حق جستجوی خوشبختی و رفاه را مورد شناسایی قرار داده و بر اصل برابری انسانها تاکید نموده است. همچنین هدف اصلی حکومتها و نهاد قانونگذاری را تضمین این حقوق اساسی بشر دانسته و مشروعیت حاکمیت را تنها در پرتو رضایت واقعی مردم مورد پذیرش قرار داده که بیانگر پذیرش و شناسایی یکی از مهمترین اصول
دمکراسی است. در همین راستا حتی حق انقلاب و سرنگونی حکومت ظالم و مستبد را برای مردم شناسایی نموده است.
در مجموع گرچه، آنچه در این اعلامیه در خصوص حقوق بشر مطرح شده بسیار مختصر است؛ اما میتوان این متن را پیامآوری برای مبارزه در راستای احیای جایگاه و منزلت انسانی و حمایت از حقوق بشر دانست.
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اعلامیه استقلال»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۱۱/۱۹.