ابومصبح عبدالرحمان بن عبدالله اعشی همدان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اَعْشی هَمْدان، ابومصبح عبدالرحمان بن عبدالله (۳۰-۸۳ق/ ۶۵۱ -۷۰۲م)، شاعر عصر
اموی میباشد.
اصل او از جُشَم (شاخه ای از قبیله
یمنی همدان ) است.
اعشی در
کوفه متولد شد. وی در آغاز در ردیف
فقیهان و
قاریان کوفه بود و با
عامر شعبی (ولادت ۱۰۳ قمری)، فقیه مشهور کوفه همنشینی داشت و خواهر او را به زنی گرفت، اما سرانجام،
فقه و
قرائت را رها ساخت و به
شعر روی آورد.
بلاشر
گرایشی موقتی و ضمنی به
تشیع را در این دگرگونی بی تأثیر نمیداند.
گفتهاند که اعشی با موسیقی دان هم روزگارش
احمد نصیبی دوستی داشته، و نصیبی اشعار او را به
آواز میخوانده است.
اعشی را میتوان شاعری سیاسی و هوادار
زبیریان دانست، هر چند که شعرش از برخی عواطف سلحشوری، یا مدایح فرصت طلبانه تهی نیست. نیز گرایش تند به
یمنیان و دفاع از ایشان، در سراسر شعرش آشکار است.
وی در ۶۱ قمری در شمار سپاهیان
سلم بن زیاد بود که به
خُجَنده گسیل شدند.
ظاهراً پس از این واقعه در ۶۳ قمری به زبیریان که در صدد براندازی حکومت
امویان بودند، پیوست.
پس از روی کار آمدن
مروان بن حکم (حک ۶۴ – ۶۵ قمری /۶۸۴ – ۶۸۵ میلادی) به
شام رفت و پس از چندی سرگردانی به
نعمان بن بشیر ، کارگزار
حمص که هوادار زبیریان بود، پیوست و با مدایحی از او و دیگر یمنیان حمص، پاداش های کلان ستاند.
پس از مرگ نعمان در ۶۵ قمری، اعشی به ناچار به
کوفه که تحت سیطره زبیریان بود، بازگشت.
از اشعار وی در این دوره قصیده ای است که در آن شاعر نبرد
توّابین به رهبری
سلیمان بن صرد در
عین الورده ، و شکست آنان را تصویر کرده است. او کشته شدگان را
رثا میگوید و به امویان میتازد. این
قصیده از مهم ترین قصایدی است که برضد
امویان سروده شده است.
میان سال های ۶۶ و ۶۷ قمری، اعشی در کنار اشراف کوفه و همدل با
زبیریان بود که در جنگ های
جبانة السبیع ،
فدار اول و
فدار دوم شرکت جست. وی در برخی از سروده های خود با اشاره به این وقایع،
مختار و هوادارانش را سرزنش میکند و خود را دوستدار خاندان
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و پیرو
قرآن معرفی مینماید.
در ۶۷ قمری، وی با سپاهیان مهلب که از سوی
مصعب بن زبیر برای جنگ با
خوارج فرستاده شده بودند، همراه میگردد. شاعر تا ۷۱ قمری در کنار مصعب است و پس از مرگ او قصیده ای طولانی در رثایش میسراید،
اما پس از شکست زبیریان، وی گویا برای تقرب به دستگاه خلافت
بنی امیه ، در زمان
بشر بن مروان که بر
عراق حکومت داشت، به سپاهیان
زبیر بن خزیمه خثعمی برای جنگ با خوارج (در جلولاء) می پیوندد و پس از شکست سپاهیان اموی زبان به هجو فرمانده سپاه میگشاید که پنج بیت از آن در
الاغانی نقل شده است.
پس از این تاریخ شاعر با دوست خود
خالد بن عتاب ریاحی که از جانب
حجاج عامل
اصفهان شده بود، به آن شهر میرود، اما در آنجا از خالد که پیش تر بدو وعده یاری داده بود، جفا میبیند و گفتهاند که مدتی نیز به زندان افکنده میشود، به همین سبب به کوفه باز میگردد.
پس از بازگشت به کوفه از جانب
حجاج به سرزمین دیلم و نواحی
دستبا (میان ری و همدان) فرستاده میشود و به اسارت
دیلمیان در میآید، اما پس از چندی، به یاری دختری دیلمی که عاشق او شده بود، می گریزد (که در منابع دختر ترک پنداشته شده است). قصیده ای از او در این باره در دست است
.
بار دیگر در حالی که به گفته خود حدود ۵۰ سال داشته است، به اجبار همراه سپاهی از کوفیان به
مکران میرود و بر اثر اقامت طولانی در آنجا بیمار میشود. وی رنج های خود را در مکران ضمن قصیده ای بلند بیان میکند که تنها ۵۸ بیت از آن موجود است.
به نظر میرسد که شاعر پس از تحمل سختی هایی در مکران، دیگر مایل نبود که به
کوفه باز گردد، از همین روی، راهی
سیستان میشود. در آن زمان
عبیدالله بن ابی بکره والی سیستان در حال جنگ با
رتبیل پادشاه ترک بود (۷۹ قمری) و پس از شکست عبیدالله، اعشی او را به سبب سوء تدبیر
هجو میکند و بر سپاه شکست خورده اش، می گرید.
پس از مرگ عبیدالله،
عبدالرحمان ابن اشعث به ولایت سیستان رسید (۸۰ قمری) و اعشی که با او خویشاوندی داشت،
از او خواست که از
مالیات سیستان سهم بیشتری به او بخشد، اما ابن اشعث با درخواستش موافقت نکرد و به همین سبب، شاعر در
قصیده ای مفصل که حاوی اطلاعات تاریخی است به برشماردن جنگ ها، دلاوری ها و یاوری های خود در دفاع و حمایت از ابن اشعث میپردازد و بدین سان، او را سرزنش میکند.
در ۸۱ قمری /۷۰۰ میلادی هنگامی که ابن اشعث بر
حجاج خروج کرد، و اعشی که از حکومت
بنی امیه دلخوشی چندانی نداشت و از جانب حجاج نیز چند بار بهسختی و رنج گرفتار آمده بود، فرصت را غنیمت شمرده، با ابن اشعث همراه شد و او را مدح، و سپاهیانش را در
کوفه به جنگ ترغیب کرد و حجاج را با زبانی گزنده
هجو گفت.
پس از شکست ابن اشعث در
واقعه دیرالجماجم در ۸۳ قمری، اعشی به همراه گروهی دیگر به
اسارت در آمد، او را نزد حجاج بردند و حجاج اشعاری را که وی در هجوش سروده بود، یادآور شد. و تلاش شاعر برای جلب عطوفت حجاج و انکار هجویات خود به جایی نرسید و به دستور حجاج کشته شد.
آنگونه که شایسته است اهتمامی به گردآوری و بررسی اشعار اعشی نشده است.
رودلف گایر تنها ۵۰ قطعه از سروده های او را همراه
دیوان اعشی ،
میمون بن قیس به چاپ رسانید (لندن ۱۹۲۸ میلادی) که از آن میان ۱۵
قصیده طولانی و با اهمیت است.
اصمعی از اعشی به عنوان شاعری بزرگ یاد کرده است.
شعر اعشی به همان شیوه کهن و بسیار روان، و تعبیراتش دارای طراوتی خاص است.
وی در زمینه های مختلف چون
مدح ،
هجا ،
عتاب و
غزل شعر سروده، اما اشعار خود را بیشتر وسیله ای برای بیان حماسه های سیاسی، فتوحات و جنگ ها قرار داده است و به همین سبب، این نوع از اشعار او جایگاه ویژه ای دارد و برای
ادب عربی ثروتی گرانبها به شمار میرود.
دو
قصیده شکوائیه نیز دارد که پس از جدا شدن از همسرش ام الجلال، و
ازدواج با زنی به نام جزله (یا خوله) سروده است.
در باب
زهد نیز ابیاتی از او در دست است که به عقیده برخی معاصران باید در ردیف نخستین سروده های او باشد، یعنی زمانی که با
شعبی و دیگر خطیبان و واعظان
کوفه آمد و شد داشته است.
سروده های اعشی آنجا که برگرفته از تجارب شخصی و انفعالات درونی اوست، صادقانه و عمیق، و دارای تصویری هنری و لطیف است که
خیال در آن موج میزند.
در قصیده پنجم دیوان که نوعی رثای سیاسی است،
امام حسین (علیهالسلام) را ستوده، و بر
شهیدان کربلا گریسته است.
از چند کلمه
فارسی که او به کار برده، کلمه نیم (لباس کوتاه، نیم تنه) جالب توجه است که در قصیده ۴۵ بیت ۷ آمده است.
بلاشر ساختمان قصاید اعشی را بررسی کرده است.
نسخه خطی شش
قصیده از او در
کتابخانه برلین موجود است.
(۱) آمِدی حسن، المؤتلف و المختلف، به کوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، ۱۳۸۱ق /۱۹۶۱م.
(۲) ابن اثیر، الکامل.
(۳) ابن حبیب محمد، اسماء المغتالین، به کوشش عبدالسلام هارون، قاهره، ۱۳۷۴ق /۱۹۵۵م.
(۴) ابن خلدون، العبر.
(۵) ابن شاکر محمد، عیون التواریخ، نسخه عکسی موجود در کتابخانه مرکز.
(۶) ابن عساکر علی، تاریخ مدینة دمشق، عمّان، دارالبشیر.
(۷) ابن کثیر، البدایة و النهایة، به کوشش احمد ابوملحم و دیگران، بیروت، ۱۴۰۷ق /۱۹۸۷م.
(۸) ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد القومی.
(۹) اصمعی عبدالملک، فحولة الشعراء، به کوشش چ تُری، بیروت، ۱۴۰۰ق /۱۹۸۰م.
(۱۰) اعشی عبدالرحمان، بخشی از دیوان، همراه الصبح المنیر فی شعر ابی بصیر، به کوشش رودلف گایر، لندن، ۱۹۲۸م.
(۱۱) بلاذری احمد، انساب الاشراف، بغداد، ۱۹۳۶م.
(۱۲) بهبیتی نجیب محمد، تاریخ الشعر العربی حتی آخر القرن الثالث الهجری، قاهره، ۱۳۸۷ق /۱۹۶۷م.
(۱۳) تنوخی محسن، الفرج بعد الشدة، به کوشش عبود شالجی، بیروت، ۱۳۹۸ق /۱۹۷۸م.
(۱۴) خلیف یوسف، حیاة الشعر فی الکوفة الی نهایة القرن الثانی للهجرة، قاهره، ۱۳۸۸ق /۱۹۶۸م.
(۱۵) خلیفة بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۶۸م.
(۱۶) دینوری احمد، الاخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر و جمال الدین شیال، قاهره، ۱۹۶۰م.
(۱۷) ذهبی محمد، تاریخ الاسلام، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، ۱۴۱۱ق /۱۹۹۰م.
(۱۸) سمعانی عبدالکریم، الانساب، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۲ق /۱۹۸۲م.
(۱۹) صفدی خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش ایمن فؤاد سید، ویسبادن، ۱۴۰۸ق /۱۹۸۸م.
(۲۰) ضیف شوقی، تاریخ الادب العربی، العصر الاسلامی، قاهره، ۱۹۷۶م.
(۲۱) طبری، تاریخ.
(۲۲) محاسنی زکی، شعر الحرب فی ادب العرب، قاهره، ۱۹۶۱م.
(۲۳) مسعودی علی، مروج الذهب، به کوشش شارل پلا، بیروت، ۱۹۷۳م.
(۲۴) همدانی حسن، الاکلیل من اخبار الیمن و انساب حمیر، بیروت، ۱۴۰۷ق /۱۹۸۷م.
(۲۵) یاقوت حموی، معجم البلدان.
(۲۶) بلاشر رژی، تاریخ ادبیات عرب، پاریس، ۱۹۵۲-۱۹۶۶.
(۲۷) آلوارت فون ویلهلم تئودور، «فهرست نسخههای خطی عربی کتابخانۀ سلطنتی برلین» در ۱۰ جلد، به آلمانی، برلین، ۱۸۸۷-۱۸۹۹م.
(۲۸) فارمر، هنری جورج، تاریخچه موسیقی عرب، لندن، ۱۹۶۷.
(۲۹) نالینو کارلو آلفونسو، تاریخ ادبیات عرب، پاریس، ۱۹۵۰.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «اعشی همدان»، ج۹، ص۳۶۹۰.