اصول روششناسی سلفیه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ویژگیهای روششناختی
سلفیه معاصر، این جریان را در وضعیت معرفتی و عملی خاصی قرار داده که متفاوت از
اهل سنت، پیامدهای مختلفی در عرصه نظر و عمل به وجود آورده است. با توجه به مهمترین آموزه سلفیگری، یعنی بازگشت بیواسطه به
قرآن، در ذات خود،
رادیکالیسم را در بیرون و درون
جهان اسلام موجب شده است.
روششناسی سلفی، خصوصاً سلفیه جهادی، با تاکید بر فهم
سلف صالح و ظاهرگرایی افراطی،
عقل را به حاشیه برده، نتایج مهمی از حیث تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به بار آورده است که مهمترین آن، بازتولید ناگزیر خشونت به نام
جهاد از سوی این جریان است.
این مقاله به پیشینه روششناختی سلفیه و اصول روششناختی سلفیگری و همچنین به گونهشناسی جریانهای معاصر سلفیگری و پیامدهایی پرداخته که بر اساس اصول روششناسی سلفیگری، خود به خود، باعث بازتولید ناگزیر خشونت تحت عنوان اصل عملی جهاد شده است.
سلفیان، روششناسی ویژهای برای جست و جو و فهم
دین برگزیدهاند که بر اساس آن، برای تشخیص درست
شریعت باید به قرآن،
سنت و سیره مسلمانان آغازین رجوع کرد. این نگرش با توجه به روششناسی ویژهای که برگزیدهاند، نتایج متفاوتی در عرصه نظر و عمل به وجود آورده است. سلفیسم بر کتاب و سنت و شیوه سلف صالح تاکید دارد، در حالیکه اهل سنت از منظر روششناسی، منابع را کتاب، سنت،
اجماع،
قیاس،
مصالح مرسله،
سد ذرایع و غیره میدانند. این روششناسی با توجه به ضرورت بازگشت بیواسطه به قرآن در ذات خود، بستر را برای ورود غیرکارشناسان فراهم میکند؛ فهم کسانی که متاثر از پیرامون، مسائل و دشواریهای سیاسی – اجتماعی خود بوده و میتواند باعث برداشتهای نسنجیده شود.
درخواستهای غیرجامع، روشهای نقطهای، فهمهای ناروشمند و دغدغههای برخاسته از عقدههای فروخورده ناشی از اجتماع، زمینه را برای خشونت و رادیکالیسم فراهم میکند. این امور، پیامدهای مهمی از حیث تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دربردارد که مهمترین آنها تعطیل
فقه یا دست کم تقلیل آن به علم جمعآوری و
تبویب احادیث است. با این روش، زمینه
اجتهاد و فهم اجتهادی از میان میرود و واسطههای کارشناس فهم نصوص، حذف میشود که این امر به تولید ناگزیر خشونت به نام جهاد میانجامد.
روششناسی، جزء مقوم هر اندیشهای، از جمله اندیشهی سیاسی است، فقدان روش یا برساختن روشی که بر قوانین و قواعد دانش و اندیشهی مورد نظر مبتنی نباشد، به دنبال خود نوعی هرج و مرج در فهم به وجود میآورد و زمینهساز روندهایی خطرناک در برداشت از متون میشود. با توجه به اهمیت مسأله روششناسی و تاثیرگذاری مستقیم آن در شناخت بنیادهای فکری جریانهای
تکفیری، این نوشتار درصدد تبیین رابطه بین روششناسی سلفیگری و تولید خشونت است. به بیان دیگر، پیامدهای التزام و عدم التزام به روششناسی مطلوب در جریانهای
تکفیری را بررسی میکنیم.
«سلف» در لغت، به معنای پیشین است. به گفته
ابن فارس سلف، اصلی است که بر تقدم و سبقت دلالت دارد؛ پس سلف کسانی هستند که در گذشته بودهاند.
معنای اصطلاحی سلف از دید نظریهپردازان سلفیه به صورتهای گوناگونی تعریف شده است؛ مثلاً
ابن تیمیه معتقد است سلف کسانی هستند که در سه قرن بهترِ
اسلام زندگی میکردند و تمام فضایل را داشتند و برای حل هر مشکلی از دیگران شایستهترند که شامل
صحابه،
تابعان، و تابعانِ تابعان میشوند.
ابن قیم جوزی، در کتاب
اعلام الموقعین، بحثی تحت عنوان «فی جواز الفتوی بالاثار السلفیه و الفتاوی الصحابیه» دارد که با استناد به آیه ۱۰۰
سوره توبه،
مسلمانان را به پیروی از نخستین گروندگان به
اسلام، از
مهاجران و
انصار، دعوت میکند.
مهمترین دلیل سلفیه برای مشروعیت سلف، حدیث «خیره» است که
پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «خیر الناس قرنی، ثم الذین یلونهم، ثم الذین یلونهم، ثم یجیء اقوام تسبق شهادة احدهم یمینه و یمینه شهادة؛
بهترین مردم، مردمان قرن من هستند. سپس کسانی که در پی ایشان میآیند و سپس دیگرانی که در پی میآیند. پس از ایشان مردمانی میآیند که گواهی هر یک سوگندشان، و سوگند هر کدام، گواهیشان را نقض میکند.»
سلفیان با تکیه بر این حدیث، سه قرن نخستین اسلام را بهترین قرون اسلام میشمارند و به همین سبب برای کسانی که در این سه قرن زندگی کردهاند،
مرجعیت در ابعاد مختلف قائلاند.
سلفیه پدیدهای است ناخواسته و نوساخته که انحصارطلبانه، مدعی مسلمانی است و همه را جز خود،
کافر میشمرد. این در حالی است که باید دید چگونه برساختن مذهبی به نام سلفیه و
تکفیر همه دیگر
مذاهب، بدعتی است که با ادعای پیروی از سلف سازگاری ندارد.
جریانهای مختلف سلفیگری، هر چند از نظر خاستگاه و پیشینه با هم مشترکاند، اما سه عامل «
عقاید»، «
سیاست» و «روش رسیدن به هدف»، تفاوتهایی در جریانهای مختلف سلفیگری به وجود آورده است؛ مثلاً در بحث عقاید، در اینکه منبع معرفتی،
حدیث است یا اینکه باید مستقیماً به
نص مراجعه کرد یا در مورد مکتب دیوبند، که به دو اصل
طریقت و شریعت قائلاند، تفاوتهایی وجود دارد.
در بحث سیاست، مسائلی مانند حد و مرز، حضور در سیاست، چگونگی تعامل با
دولت و نحوه برخورد با مسلمانان و غیر مسلمانان، از موارد اختلافی است. آنگونه که روش رسیدن به هدف، روش
ترور و خشونت و جهاد برای رسیدن به هدف با این فرض که همه سعی مسلمانان باید معطوف به جهاد باشد و نیز دعوت و روش تبلیغی، یعنی
امر به معروف و نهی از منکر، که مهمترین معرف
توحید و خروج از
شرک است، از بحثهایی است که دیدگاههای مختلفی در خصوص آنها وجود دارد.
بر اساس این شاخصههای ذکر شده، میتوان جریانهای سلفی را به چند دسته تقسیم کرد:
سابقه
تکفیر به قرن اول هجری باز میگردد که هم زمان با ظهور
خوارج است. دغدغه اصلی خوارج، مسئله
ایمان و
کفر بود که میتواند تاثیرهای مهم سیاسی به لحاظ برخورداری افراد از حقوق ناشی از عضویت در
جامعه اسلامی، همچون حرمت جان، مال و حق زندگی داشته باشد. آموزه دیگر خوارج را میتوان نفی حکومت دانست.
به دلیل فهم نادرست از آیه «اِنِ الحُکمُ اِلاَّ لِلهِ».
طبق دیدگاه خوارج، خداوند باید مستقیماً در این جهان
حکومت کند. بر اساس مسئله ایمان و
کفر، خوارج مرتکب
گناه کبیره را
کافر میدانستند. فرد با ارتکاب کبیره از عضویت در جامعه اسلامی نیز خارج میشود.
امر به معروف و نهی از منکر در همه درجات آن
واجب است که لازمه آن، نظارت شدید بر رفتار فردی و اجتماعی افراد است و یکی از مراتب امر به معروف و نهی از منکر را وجوب خروج و جنگ با حاکم ستمگر میدانستند. براساس این آموزهها، ویژگیهای روش شناختی خوارج را میتوان چنین برشمرد:
الف. تمرکز بر آموزههای نقلی دینی و پرهیز از رجوع به عقل؛
ب. اخذ ظواهر دینی و رد هرگونه
تفسیر و
تأویل؛
ج.
عملگرایی شدید در اندیشه و تقدم عمل بر نظریه؛
د. پایان تقدیس قدرت سیاسی پس از
رحلت پیامبر و انتقال آن به کل جامعه اسلامی،
هـ دیدگاه خوارج در مورد اعتقاد به
دموکراسی فراگیر و افراطی که به برابری تمام مسلمانان در امر حکومت معتقد بودند و نیز «
آنارشیسم» که برخی از محققان تاریخ اسلام، بهویژه خاورشناسان، به آن توجه کردهاند.
در دوران معاصر، سلفیگری
تکفیری بر اساس آموزه خوارج، مرتکب کبیره را
کافر میدانند. لذا مخالفان خود را
کافر میشمارند و نوعی تلازم بین ایمان و عمل قائلاند. این جریان، هیچ تفاوتی میان
کافران و مسلمانان شیعه و سنی قائل نیست و همه را مستحق مرگ میداند.
البته باید به این نکته اشاره کرد که کشورهای غربی هم از این ظرفیت برای مقابله با رشد
اسلامگرایی در غرب استفاده میکنند. آنها پروژه
اسلام ستیزی در جهان اسلام را با استفاده از این گروهها دنبال میکنند.
سلفیه جهادی، جریانی است که در اندیشههای
ابوالاعلی مودودی ریشه دارد. به نظر «حمید عنایت»، جان کلام نظریه آمادهسازی
انقلاب اسلامی مودودی این است که
حکومت اسلامی، بدون انقلابی اسلامی، لاجرم وامیماند و فرو میریزد.
ریشههای دیگر این جریان در اندیشه
سید قطب است که همه جوامع را
جوامع جاهلی نام نهاد و نیز در اندیشه
محمد عبدالسلام که بحث «الفریضة الغائبه» را مطرح کرد.
به این ترتیب، مفهوم «جهاد» یکی از لوازم بازگشت به عظمت اسلامی تلقی شد که دو صورت داشت: جهاد با دشمن داخلی و جهاد با دشمن خارجی. طبق این عقیده، بر هر مسلمانی واجب است که هر سال جهاد انجام دهد یا هزینه دوازده ماهه یک سرباز را تامین کند.
عبداللطیف هرماسی سلفیگری جهادی را چنین توصیف میکند: سلفیگری جهادی در فعالیتهای خود به تعریف رایج میان علمای اسلامی توجهی ندارند که جهان را به دو بخش اسلام و
کفر تقسیم میکنند، بلکه با توسعه در مفهوم شرک و
کفر، گروه بزرگی از مسلمانان را نیز از دایره اسلام خارج میکنند. از سوی دیگر، رنگی کاملاً سیاسی به فعالیتهای خود میدهند و روش آنان در مبارزه، جهاد است، که برای توجیه آن، ناگزیر باید برای مخالفان خود حکم
کفر و
ارتداد صادر کنند.
"
جریانهای
بن لادن و
طالبان و
گروه النصره و جریانهایی که علیه
سوریه و
عراق عمل میکنند، جزء سلفیهای جهادی هستند. این گروهها قائل به جهادند و اصل اعتقادیشان بر این است که باید با جهاد، حکومت اسلامی برپا کرد که این جریان به «رادیکالیسم» تمایل یافته و اقدامات افراط گرایانه و خشونت آمیزی در جهان انجام داده است.
سلفیگری تبلیغی، نوعی از سلفیگری است که محور فعالیت خود را تبلیغ اندیشهها و مبانی سلفیگری قرار میدهد. این جریان میکوشد با بهرهگیری از فناوری پیش رفته ارتباطی، گفتمان سلفیگری را جهانی کند. همچنین با ترویج مبانی سلفیگری، مثل
حدیثگرایی،
گذشتهگرایی، توحید و شرک و ایمان و
کفر از یک طرف و شبهه افکنی برای تخریب عقاید بقیه مسلمانان، هدف خود را پیگیری میکند.
پیروان این جریان با ورود به
فضای مجازی و استفاده از آن، نوعی اسلام سلفی آنلاین به وجود آوردهاند. آنها با استفاده از شبکههای اجتماعی مجازی و تارنماهای اینترنتی، بستر ارتباط معنادار گفتمان اسلام سلفی و جهانیسازی را فراهم کردهاند. نمونه جریان سلفیگری تبلیغی،
جماعت تبلی است. این گروه به روش چهره به چهره معتقد است و در ایران نیز فعال است. اهل قرآن پاکستان هم در سلک سلفیگری تبلیغی فعالیت میکنند.
ریشههای روششناسانه سلفیه را باید در جریان
ظاهرگرایی پی گرفت. این جریان با
احمد بن حنبل شروع شد. آنها به جای آنکه معیار رسیدن به حق را
وحی قرار دهند،
حدیث را ملاک فهم وحی قرار میدهند و هر چه از حدیث به دست میآورند، بر قرآن تحمیل میکنند و در حقیقت، از این طریق رأی خودشان را بر قرآن تحمیل میکنند.
این جریان با ظهور
اشعریان، رفته رفته از رونق افتاد، ولی به کلی منسوخ نشد.
جریان سلفی، که زبان دین را انعطافناپذیر میدانستند، بار دیگر در قرن هشتم هجری با ظهور
ابن تیمیه رواج یافت. ابن تیمیه با توجه به برداشتی که از آیات و روایات داشت، خطی انحرافی ایجاد کرد که در دورههای بعد شاگردانش آن را دنبال کردند. از جمله عقاید ابن تیمیه که بر روششناسی سلفیه، تاثیری انکارناپذیر دارد، موارد زیر است:
یکی از بنیادهای فکری ابن تیمیه، مخالفت با
برهان عقلی است، از همین بزنگاه است که برای خداوند قائل به جسم شده است. به نظر وی، موجود قائم بالنفس، غیر قابل اشاره حسی و رؤیتناپذیر وجود خارجی ندارد و صرفاً ساخته و پرداخته ذهن است: «و اما اثبات موجود قائم بنفسه لایشار الیه و لا یکون داخل العالم و لاخارجه، فهذا مما یعلم العقل استحالته و بطلانه.»
ابن تیمیه به دلیل رویکرد حسگرایانه خود، معیارهای موجود مادی و غیرمادی را خلط کرده است، زیرا رؤیت به معنای ادراک حسی، مسلتزم جسم بودن مرئی است. لذا برای خداوند قائل به جسم شده است و چون حسگراست، جمود بر ظواهر کرده است و از این مرحله فراتر نمیرود. ابن تیمیه در نقض المنطق بر «حس مشهود» تاکید میکند. وی با بیاعتبار کردن قیاس برهانی، برای عقل در گسترش علوم، مجالی باقی نمیگذارد و حس و استقرا را «فعال ما یشاء» میداند.
این حسگرایی موجب میشود ابن تیمیه خداوند را به اجسام و مخلوقات تشبیه کند که دست، چشم و گوش دارد و بر عرش نشسته است.
ابن تیمیه و شاگردان و پیروان او دچار
نقلگرایی افراطیاند و با توجه به همین امر است که از نظر روششناسی، ابن تیمیه روش خود را بر سه پایه بنیان نهاده است: ستیز با
فلسفه و
منطق، جدال با
علم کلام،
نقلگرایی سلفی.
وی در کتاب
الرد علی المنطقیین به شدت به فلسفه و منطق میتازد و مسلمانان را از فراگیری فلسفه و منطق نهی میکند و خاستگاه منطق را
یونان میداند.
او همچنین در
الفتوی الحمویه الکبری، به سختی با علم کلام مخالفت میکند و متکلمان را متهم میکند که قول خلف را بر قول سلف ترجیح میدهند و این امر موجب نادانی دو چندان آنها شده است. به عقیده وی، حیرانترین مردم در هنگام مرگ، اصحاب کلاماند.
لذا وی در نتیجه مقابله با عقلگرایی، نقلگرایی را در تمام حوزههای
الاهیات،
احکام،
اخلاق و
اصول دین میپذیرد و تنها رجوع به کتاب و سنت را مشروع میداند. این مسأله منجر به سلفگرایی و گذشتهگرایی میشود که به جای توجه به زمان و مکان و اجتهاد، راه را برای جمود بر ظواهر به صورت خودکار باز میکند.
یکی از باورهای دیگری که اثری مستقیم بر روششناسی ابن تیمیه و جریانهای
تکفیری دارد، تعصبات شدید مذهبی است، به گونهای که به سادگی به خود حق میدهند تا دیگران را به
کفر و شرک متهم کنند. از این جهت، ابن تیمیه با
مذهب شیعه، ضدیت شدیدی دارد. وی مهمترین دیدگاه خود را علیه شیعه در دو کتاب
منهاج السنة النبویة فی النقض علی الرافضة و القدریة و
رأس الحسین آورده است.
منهاج السنة در مقابل
منهاج الکرامة علامه حلی است که به شدت به شیعه حمله کرده است و نسبتهای ناروایی به شیعه داده است.
وی همچنین شرک بودن
زیارت قبور و
توسل و نفی فضائل اهلبیت (علیهمالسّلام) و امور دیگری را نیز به مکتب خود افزود و نگرش متفاوتی در امر دین عرضه داشت. هر چند از اندیشههای او استقبال گستردهای نشد، اما قرنها بعد، یعنی در قرن دوازدهم هجری، مبنای فکری
محمد بن عبدالوهاب نجدی قرار گرفت.
در اثر همین تعصبات و باورهای ناشایست، محمد بن عبدالوهاب موجی از تندروی و سختگیری به راه انداخت و کم کم همه مسلمانان را
تکفیر کرد و مذاهب دیگر را
اهل بدعت خواند و مدعی شد که اسلام ناب در اختیار سلف است و فهم آنها از کتاب و سنت برای همگان حجت است و هر کس از این راه عدول کند، بدعتگذار و خارج از اسلام است.
محمد بن عبدالوهاب در کتاب
کشف الشبهات حکم به ارتداد مسلمانان میدهد و در نتیجه، جواز قتل آنها را صادر کرده، همه مسلمانان عصر خود را
کافر معرفی میکند. این کتاب، مبنای
اباحه خون و مال و ناموس مسلمانان و کشتارهای بسیاری را سبب شده است. ابن عبدالوهاب، برخلاف ابن تیمیه که بیشتر در عرصه نظر فعال بود، توانست سلفیگری را به عرصه عمل وارد کند. وی مسلمانان را
کافر و سزاوار مرگ دانست و تصاحب اموال و ناموس آنها را مباح اعلام کرد.
پس از اشاره به پیشینه روششناختی سلفیگری، اصول روششناختی سلفیه را بررسی میکنیم:
اساس بحث سلفیه بر این امر استوار است که مستقیماً به متن مراجعه کنید و رهبران مذهبی را رها کنید. بر اساس این آموزه، واسطهها حذف میشوند و به بازگشت به نص توجه میشود. مراجعه به نص بدون تئوری به این معناست که هر حکمی در نص هست، باید همانطور اجرا شود و به تأویل و تفسیر و توضیح احتیاج ندارد.
به نظر
قرضاوی ظاهرگرایان جدید، وارث ظاهریه قدیم هستند که به فهم حرفی دلایل شرع اکتفا کرده، از مقصود
شارع در ورای این الفاظ غفلت میکنند. وی این جریان را «فقه النصوص بمعزل عن المقاصد» مینامد.
و شش ویژگی برای آن برمیشمرد:
۱. فهم و تفسیر حرفی نصوص دین؛
۲. میل به تشدید و سخت گیری در احکام؛
۳. تکیه و اعتماد غرورآمیز به رأی و دیدگاهشان؛
۴. انکار و طرد شدید مخالفان؛
۵.
تکفیر مخالفان؛
۶. بیمبالاتی در ایجاد فتنه.
سلفیه در فهم قرآن فقط به ظاهر آن، یعنی ظواهر الفاظ و لغات توجه میکنند، هر چند مستلزم معنای خلاف عقل باشد. این روش نتیجه جمود فکری و برداشتهای سطحی از آیات و معارف قرآن است. محدود کردن فهم قرآن به کشف معنای لغات، در حقیقت بستن راه فهم آن است. زیرا چنین فهمی قرآن را از لحاظ زمانی و مکانی محدود میکند و نتیجه چنین روشی، بیتوجهی به مصالح جوامع، مسائل نوپیدا و احکام جدید است.
این روش در مقابل روشی است که زبان قرآن را الفاظ آن نمیداند، بلکه
فرهنگ قرآن را پیامآور میداند. این پیام به زبان فطرت بشر تعلق دارد که مربوط به همه فرهنگهاست و اختصاص به زبان خاصی ندارد.
یکی از مباحث مهم روششناختی، نسبت و رابطه عقل و نقل است. این مسأله را میتوان از دیدگاه شریعتمداران و عقلگرایان بررسی کرد. در فقه سیاسی اهل سنت، به عقل و استنباطهای عقلی توجه نشده است. بر اساس نوع برداشت
فقه سیاسی اهل سنت، اجماع و عمل و رأی صحابه، نه به دلیل مجتهد بودن آنها، بلکه به این علت حجت است که آنها در واقع آشنا به سنتاند.
قیاس هم در نظر اهلسنت، به معنای توجه به عقل و روش عقلی نیست، بلکه الحاق احکام غیر صریح به احکام صریح جوهره قیاس است که حجت آن برگرفته از آن احکام صریح و ثابت است.
براساس این شاخصهها، فقه سیاسی اهلسنت از نظر روششناختی، اساساً نصگراست و جایگاه زیادی برای عقل و روش عقلی قائل نیست. ترجیح نقل بر عقل و اولویت نص نازل شده، اعم از قرآن، سنت و عمل صحابه، به مهمترین اصل معرفتشناختی اهل سنت تبدیل میشود که اشعری در کتاب
الابانة عن اصول الدیانة به آن میپردازد. وی در فصل نخست الابانه میگوید:
"قولی که بدان قائل هستیم و دیانتی که به آن تدین داریم، عبارت است از تمسک به کتاب خدا و سنت پیامبران (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و آنچه از بزرگان صحابه و تابعان و ائمه حدیث روایت شده است ما به آنها اعتصام کرده و چنگ زدهایم و نیز به آنچه
ابوعبدالله احمد بن حنبل قائل است و بدان وسیله حق را آشکار و گمراهی را دفع کرده و روش و منهاج را توضیح داده است.
ابن تیمیه نیز برای اینکه از نفوذ عقل در زندگی سیاسی مؤمنان برای همیشه جلوگیری کند، به یک اصل اشاره میکند که برای
اهل حدیث اهمیت فراوانی دارد. او میگوید: «هیچگاه انسان، مؤمن واقعی نخواهد بود، مگر اینکه نسبت به پیغمبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ایمان جازم داشته باشد. ایمان جازم نیز چیزی است که در آن هیچ قید و شرطی نباشد. چنین شخصی هرگز مؤمن واقعی نخواهد بود.»
وی در
درء تعارض العقل و النقل میگوید: "نصوص ثابت از رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هرگز با صریح معقول، معارض نیست تا اینکه بگوییم عقل مقدم بر آن است یا نه؟ و هر آنچه معارض آن نصوص است، نه عقل بلکه شبهات و خیالات است که بر مبنای معانی متشابه و الفاظ مجمل استوار است و هرگاه تفسیر و تبیین شوند، معلوم میشود که شبهه سوفسطایی هستند، نه برهان عقلی.
"
فقه اهل سنت نصگراست، اما در جایی که بخشی از نص اجمال دارد، باید این اجمال را با مکانیزمهای عقلی شفاف کرد. اهل سنت این را میپذیرند، اما سلفیها تفسیر و توجیه را یکی تصور میکنند و میگویند:
"هر تفسیری نوعی توجیه است و این کار شهامت جهان اسلام را میگیرد و این تفاوتی است که با فقه اهلسنت پیدا میکنند. این نگرش باعث شد که میزان، فهم و درک سلف باشد و نتیجه آن در عرصه نظر، تعطیل عقل و شعور است که تنها باید به سخنان سلف گوش داد و در عرصه عمل این است که تنها با سلاح
تکفیر و تفجیر با مسلمانان روبه رو میشوند. "
پس حدیثگرایی احمد بن حنبل در عقاید و فقه و پذیرش اخبار وارده و فهم سلف، باعث شده است که سلفیگری هر گونه عقلگرایی را نفی کند و مخالف هرگونه چند و چون در احادیث موجود باشد. تنها چیزی که اهمیت دارد، اجرای نصوص به هر طریق ممکن است و نتیجه عملی آن، خشونت با استناد به جهاد است، که دراندیشه سید قطب،
عبدالسلام فرج و
عبدالله عزام نظریهپردازی شده است. استفاده از مفهوم جهاد و توسعه مفهومی آن و عدم نیاز به مفسر و مجتهد در توضیح نص، باعث خشونت، حکم به قتل و ترور تحت عناوینی مانند جهاد،
کفر،
نفاق در بینش و روش سلفیگری شده است.
حال پرسش این است که اگر منبع فکری، کتاب و سنت است، این دو منبع بر عقل بسیار تاکید میکنند و واژه «عقل» در قرآن ۴۹ بار آمده است، پس چگونه است که سلفیها عقل را تعطیل میکنند، و با استناد به مفهوم جهاد، چنین فجایعی را انجام میدهند.
روششناسی سلفیگری در مقابل
تقلید، بحث
اتّباع را مطرح میکند. «اتّباع» یعنی خواندن مستقیم متن که پیامدهای فراوانی به دنبال دارد. اهل سنت، رهبران مکتبهای چهارگانه را در واقع مرجع افتاء و تصمیم تلقی میکردند، اما بر اساس روششناسی سلفیگری، جوانان مسلمان مستقیم به نص مراجعه میکنند که نتیجهاش این است که مرجعیت روحانیت سنتی را قبول ندارند و این باعث میشود که مسئله اجتهاد و تقلید یا مفتی و مقلد، بیمعنا شود و نتیجه آن، در حاشیه قرار گرفتن
مذاهب چهارگانه اهل سنت است.
بر اساس این نوع نگاه و روششناسی، سلفیگری نوعی ظاهرگرایی افراطی است که میاندیشد هیچ معنای مصلحت و قصدی ورای معنای حرفی نصوص دینی نیست و در نتیجه، نیاز به هم سنجی
ادله شرعی و
اجتهاد در فهم نصوص نیست، و تنها چیزی که اهمیت دارد، اجرای این نصوص به هر ترتیب ممکن است. این روششناسی با توجه به ضرورت بازگشت بیواسطه به قرآن در ذات خود، مولد رادیکالیسم در درون و بیرون جهان اسلام است.
این در حالی است که بر اساس روششناسی اجتهادی،
استنباط احکام شرعی از منابع معرفتی معتبر با مراجعه فقیهانه صورت میگیرد و عامه مسلمانان از فتوای شرعی او، که شریعتشناسی متخصص بود، تقلید میکردند. منابع برای فقه سیاسی اهل سنت، قرآن، سنت، اجماع و قیاس است که میان آنها ارتباطی از نوع ارتباط اصل و فرع وجود دارد که قرآن مهمترین است و سنت، اجماع و قیاس در مرحله دوم قرار میگیرند، اما سنت بر دو منبع دیگر برتری دارد و در مرتبه بعد، اجماع و سپس قیاس است که ضرورت تحویل منابع دیگر به نص هم در روششناسی اهل سنت نمایان است.
بر اساس این منابع، دراندیشه اهل سنت، بر اساس
نظریه تصویب که حکم خدا در مسئله مورد اجتهاد را همان میداند که
مجتهد پس از جهد و تلاش به آن دست مییابد و بر اساس اندیشه شیعه،
نظریه تخطئه که اجتهاد را فعالیتی خطاپذیر میداند که در صورت اصابت به واقع، دو
ثواب و در صورت عدم اصابت به واقع، یک ثواب دارد.
طبق نظریه «تصویب» در اندیشه اهل سنت و «تخطئه» در اندیشه شیعه، مجتهدان نوعی تساهل و تسامح شناختی و عملی داشتند که در عرصه نظر، مخالفان خود را تحمل میکردند که نتیجه آن
تکثرگرایی بود، اما بر اساس روششناسی سلفیگری،
احکام عملی دین را باید از منابع و نصوص اصلی دین و متون مقدس جست، نه از کتابهایی که فقیهان نگاشتهاند.
طبق نظر اینها،
اشعریان و
معتزلیان و مذاهب چهارگانه فقهی مکتبهای کلامیای هستند که خودشان را بر نص تحمیل میکنند. لذا آموزه «
اتّباع»، یعنی خواندن مستقیم نص، باعث ظهور متفکرانی شد که از جنس فارغ التحصیلان مدارس سنتی نبودند و مطالعاتشان فردی بود؛ یعنی اسلامشناسی و اسلامگرایی آنان بدون معلم بود و با مراجعه مستقیم به نص، رویکرد جهادی پیدا کردند.
آنها معتقد بودند که باید
آیه را برداشت و به آن عمل کرد که در این صورت، دو اصل «دعوت» و «جهاد» برجسته میشود. آنان نوعی درک بسیط از نص دارند که
حرمت و
وجوب را از مجتهد یا
مفتی نمیگیرند. لذا به مجتهدان بزرگ تکیه نمیکنند و این مسائل به تشخیص خودشان از نص باز میگردد. پرسشهایی از قبیل اینکه «آیا نصی بر نص دیگر اولویت دارد یا نه؟» و «آیا شرایطی برای عمل به نص وجود دارد یا نه»، در روششناسی سلفیگری جایگاهی ندارد. بنابراین، این روششناسی، پیامدش خشونت و رادیکالیسم میشود.
محمد عبده معتقد بود که گروههای وهابی و حدیثگرا، چنین میپندارند که غبار تقلید و پردهها و موانعی را که میان آنان و تامل در آیات قرآن و متون روایات وجود دارد، کنار زدهاند، اما این گروه، از گروه علمای مقلد، تنگ نظرتر و متعصبتر هستند. این گروه باور دارند که باید ظاهر الفاظ را اخذ و به آن عمل کرد، بدون آن که به اصولی توجه داشته باشند که دین بر آن بنا شده است. به واقع این گروهها، نه دوستدار علماند و نه علاقهمند به مدنیت و تمدن سالم.
آموزه دیگر سلفیه که از نتایج روششناسی ظاهرگرایی است، رد تأویل و تفسیر است. به نظر سلفیه، اگر باب تأویل یا تفسیر را باز کنیم، اساس دین از بین میرود: «لو فتحنا باب التاویل لانهدم الدین.» همین امر باعث میشود که بسیاری از آیات را با توجه به معنای ظاهری تفسیر کنند. این آموزه در زمینه
صفات الهی موجب
تشبیه و تجسیم الهی شده است، چنان که برای خداوند جسم قائل شدهاند و
ذات خداوند را بسان اجسام مکاندار دانسته، خداوند را به اجسام و مخلوقات تشبیه کردهاند.
جمود بر ظواهر و تدبر نکردن در آیات، موجب میشود معانی عمیق هستیشناختی دین را بر ظاهر محسوس و مادی آن حمل کنند، برای مثال، در آیات «وَ جَاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفّاً صَفّاً»
یا «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ اَیْدِیهِمْ»
میگویند: خداوند را دستی بزرگ است بالاتر از همه دستها، یا خداوند را پایی است که با آن راه میرود و در حالی که
فرشتگان در پیشروی اویند، از مقابل آنها رد میشود.
این روش، یعنی اخذ ظواهر نصوص، باعث انکار تعلیل و تاویل احکام توسط عقل و ایجاد نوعی بدبینی به رأی و عقل و در نتیجه، رواج عقاید باطل در میان مسلمانان، از قبیل تجسیم و تشبیه شده است. نتیجه عملی آن، رفتار خشن و تشدید حکم از طرف معتقدان به سلفیگری است. همین آموزه، سلفیگری را دچار
جمود فکری در مسائل عقیدتی، سیاسی، عبادی، اجتماعی کرده است.
رد تأویل و تفسیر در سلفیه، باعث شده است که با هر گونه تفسیر قرآن مخالف باشند: «برای هیچکس تفسیر قرآن
مطلقاً جایز نیست، اگرچه وی دانشمند و ادیب باشد و اطلاعاتی گسترده در ادّله، فقه، نحو، اخبار و آثار داشته باشد و فقط به روایات پیامبر، صحابه و تابعان استناد جوید.»
همین آموزه در خصوص بحث
حقیقت و مجاز در آیات قرآن اهمیت دارد. سلفیه به نبود مجاز در قرآن باور دارند و معتقدند هر کلمهای که در قرآن آمده است، معنای حقیقی آن اراده شده است. کسانی مانند ابن تیمیه در
مجموعة الفتاوی و
ابن قیم در
مختصر الصواعق المرسلة و معاصرانی مانند
شنقیطی در
منع جواز المجاز فی المنزل التعبد و الاعجاز به آن باور دارند.
پس مخالفت سلفیگری با تأویل و تفسیر، باعث شده که معنای مؤول و معنای مجازی در آیات قرآن انکار شود و عقیدههای باطل و انحرافی در اندیشه سلفی در عرصه نظر و عمل به وجود آید که در زمینه صفات الهی، موجب تشبیه و تجسیم خداوند شده است. آنها مفاهیمی مانند «استوا» و «ید» را به معنای «نشستن» و «دست» به خداوند نسبت میدهند که موجب تشبیه خداوند به انسان شده است و این همه، از نتایج روش شناختی سلفیگری نشأئت میگیرد.
جالب آن که
ناصرالالبانی (۱۹۱۴-۱۹۹۹م.) در کتاب سلسلة الاحادیث الضعیفه، نخستین حدیثی را که رد و انکار کرده و بطلان آن را اعلام میکند این است: «الدین هو العقل و من لادین له لا عقل له.» وی در ادامه تاکید میکند که: «و مما یحسن التنبیه علیه ان کل ما ورد فی فضل العقل من الاحادیث لا یصح منها شیء و هی تدور بین الضعف و الوضع.»
شایان ذکر است که از نگاه سلفیان، هیچیک از احادیث مرتبط با فضیلت عقل، صحیح نیست، بلکه ضعیف و ساختگی است؛ چنان که
عبدالله بن باز (۱۹۱۰-۱۹۹۹م.) مفتی سابق
وهابی، برخلاف همهی ادلهی قطعی عقلی و تجربی، همچنان بر باورهای
قرون وسطایی حرکت خورشید و ثبات زمین تاکید میکند و باور به ثبوت خورشید و عدم حرکت آن را
کفر و گمراهی میداند. خود او به وضوح اعلام کرده است که: «ان القول بثبوت الشمس و عدم جریانها،
کفر و ضلاله.»
سلفیه جدید، دنیا را به توحید و شرک تقسیم میکند؛ یعنی بخشی که
مؤمن هستند و بخشی که غیر مؤمناند و بین اینها رابطه جنگی برقرار میکنند. بر اساس این آموزه، اینها با دو جریان درگیر میشوند:
اول، گروهها و فرقههایی که به نظرشان جامعه را تهدید میکنند که این را اصطلاحاً
عدو قریب میگویند.
دوم، استعمار یا دشمن بیرونی است که آن را
عدو بعید مینامند، ولی بیشترین درگیریشان با داخل و «عدو قریب» است.
از نتایج چنین روشی، برجسته شدن اصل عملی جهاد است که به رادیکالیسم و کاربرد خشونت تحت عنوان جهاد منجر میشود. میتوان گفت دیدگاههای ابوالاعلی مودودی و سید قطب همراه عبدالسلام فرج، چارچوب فکری بسیاری از اسلامگرایان سلفی را در دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی طراحی کرد. لذا به اختصار به مهمترین آموزههای سید قطب اشاره میکنیم.
وی چهار دوره فکری داشته است:
۱. دوره تمایلات الحادی؛
۲. دوره گرایشهای
سکولاریستی؛
۳. گرایش به حکومت اسلامی و پیوند دین و سیاست که کتاب
فی الضلال را مینویسد؛
۴. گرایشهای رادیکالی که پس از سفر وی به آمریکا به وجود آمد و کتاب
معالم فی الطریق در این مقطع نوشته شد که به
مانیفست افراطیان در جهان اسلام تبدیل شده است.
سه مفهوم کلیدی در اندیشه سید قطب عبارت است از:
وی معتقد است تمام جوامع زمان وی، چه مسلمان و چه غیرمسلمان، جاهلیاند. ریشههای
جاهلیت در خواستههای انسان است که اجازه نمیدهد افراد از میل به خودبزرگ بینیشان بیرون بیایند یا در منافع برخی افراد، طبقهها، ملتها یا نژادهاست که منافع آنان بر تقاضا برای
عدالت و
خیر، غالب میشود.
سید قطب،
حاکمیت را ذاتاً و صرفاً امری الاهی میداند که اگر غیرالهی شد، جاهلی میشود. اگر جامعه بخواهد جاهلی نباشد، باید حاکمیت الهی در آن استقرار پیدا کند، اما این روند احیای جامعه اسلامی چگونه آغاز میشود؟ چگونه میتوان اسلام را جایگزین جاهلیت کرد؟ پاسخ سید قطب این است که حیات بخشیدن به جامعه اسلامی، مستلزم ظهور گروه پیشتاز اسلامی است که این گروه پیشتاز تا تشکیل نشود، جامعه الهی هم تحقق نمییابد که این همان مفهوم جماعت است.
این گروه پیشتاز تا تشکیل نشود، جامعه الاهی تحقق نمییابد. گروه پیشتاز در دو سطح باید مقابله کند؛ در سطح نظری با رد آرا و استدلالهای جاهلیت و نشان دادن فساد آن و در سطح عملی، از طریق جنبش سازمان یافته و مجهز به همه تواناییهایی که بتوان از آن برای مبارزه با جاهلیتی قدرتمند بهره برد.
مرحله اول، تکوین و شکلگیری عقیده و مرحله دوم، قیام یا استقرار عقیده است که مفهوم جهاد به اصل کلیدی تبدیل میشود. دین دعوت است و این دعوت، همواره باید همراه با جهاد باشد و جهاد حرکت تهاجمی است نه صرفاً تدافعی.
به نظر سید قطب، ما موظفیم
جامعه جاهلی را به جامعه الهی تبدیل کنیم؛ مانند حرکت خود پیامبر. ماهیت شبکهای بودن جهاد بر اساس شبکهای از رابطههاست و به فرمان فقیه و مفتی نیاز ندارد. بعد از سید قطب،
محمد عبدالسلام فرج، مفهوم «
الفریضة الغائبه» را مطرح کرد که به این ترتیب، مفهوم جهاد یکی از لوازم بازگشت به عظمت اسلامی تلقی شد که دو صورت داشت: جهاد با دشمن داخلی و جهاد با دشمن خارجی. بنابراین، تاثیر سید قطب بر «
بن لادن» و «
ایمن الظواهری» مشهود است و افکار سید قطب در جهان اسلام تحول اساسی ایجاد کرد و رادیکالیسم را به وجود آورد.
برخی عبارات کتاب معالم فی الطریق را به سادگی میتوان دعوتی آشکار به استفاده از خشونت علیه جامعه اسلامی موجود تفسیر کرد. هر کشوری که با مسلمانان به خاطر عقیدهشان سر جنگ داشته باشد و مانع از عمل به دینشان شود و در آن شریعت تعطیل گردد،
دارالحرب است، حتی اگر خانواده و خویشان یا مردمش در آن زندگی کنند.
بر اساس همین آموزه سید قطب، عبدالله عزام در کتاب
اعلان الجهاد میگوید: «فالجهاد عبادة جماعیة لا یقوم الا بوجود جماعة تواجه المجتمع الجاهل او
الکافر.» پس سلفیها با تکیه بر ایدهآلهایشان، خشونت را روا میدارند. مکانیسم اعمال ایدهها، خشونت است. بر اساس منطقی که در اجرا دارند، چیزی را تولید میکنند که به رادیکالیسم معروف است.
پیروان رادیکالیسم به
علوم اسلامی کلاسیک احتیاجی پیدا نمیکنند و همین که
زبان عربی را بدانند و قرآن را بفهمند و آن را به کار ببندند، کافی است. اینکه آیا شرایطی برای جهاد هست یا خیر، اهمیتی ندارد و به حاشیه میرود. بر اساس همین آموزههاست که سازمان الجهاد درباره «مسلمانی» معتقد است که از طریق جهاد دائمی میتوان به آن رسید و کوتاهی مسلمانان و رهبرانشان در اجرای تعهدات اسلام، آنها را
کافر میکند. لذا «
انورالسادات» را به دلیل اینکه یکی از ائمه
کفر است، به قتل رساندند و این در حالی است که در اندیشه علمای سنتی، جهاد باید بر اساس فرمان باشد.
نظریههای کلاسیک، بر اساس
مکاتب اجتهادی عمل میکردند، اما سلفیهای جدید، در صورتی با اجتهاد موافقاند که توجیهگر آنها باشد و الا نه تنها به رهبران مذهبی مراجعه نمیکنند، بلکه انتظار حمایت از آنها را دارند. این جریان با توسعه در دایره بدعت بسیاری از مسائل علمی و مذهبی اختلافی را که اهلسنت در دایره اخلافات اجتهادی قرار میدادند مشمول بدعت میدانند و مخالفان خود را با عنوان اهل بدعت، طرد و
تکفیر میکنند.
پیروان سلفیگری با توجه به روششناسیای که برگزیدهاند، در وضعیت معرفتی و علمی خاصی قرار میگیرند که نه تنها به غیر مسلمانان به دلیل فقدان توحیدشان میتازند، بلکه با استفاده از
تکفیر به غیرسازی و خشونت در جوامع اسلامی نیز حکم میکنند. اینها مفهوم توحید را مقابل بدعت و شرک قرار میدهند که مستلزم خشونت در بیرون و درون جوامع اسلامی است؛ نوعی از ایمانگرایی اسلامی که تنها دغدغه آن جست وجوی دین ناب و انجام دادن دقیق توصیههای وحی بیهیچ تفسیری است، آنگونه که به پیامبر اسلام نازل شده است. لذا این طریقه نوعی ظاهرگرایی افراطی است که نتیجهای جز خشونت ندارد.
در مقاله حاضر، به ویژگیهای روش شناختی سلفیگری و رابطه آن با جواز خشونت پرداختیم. سلفیان، روششناسی ویژهای برای جست و جو و فهم دین برگزیدهاند که طبق آن، تشخیص درست شریعت باید براساس تفسیر به قرآن، سنت و سیره مسلمانان اوایل صورت گیرد؛ یعنی کسانی که در سه قرن اول زندگی میکردند که سلفیها به آنان «سلف صالح» میگویند.
سلفیگری که در جریان ظاهرگرایی ریشه دارد، با تکیه بر آموزههای احمد بن حنبل شروع شد و به دنبال او، یکی از پیروان حنبلی به نام «ابن تیمیه» در قرن هشتم، نگرش متفاوتی در امر دین به واسطه آموزههای او عرضه داشت. گرچه از اندیشههای ابن تیمیه در زمان خودش استقبال نشد، اما در قرن دوازدهم هجری، مبنای فکری محمد بن عبدالوهاب نجدی قرار گرفت. سلفیگری در
نجد، موجی از تندروی و سختگیری به راه انداخت که پیروان آن به
تکفیر همه مسلمانان پرداختند و تنها مدعی اسلام ناب محمدی شدند و مذاهب دیگر را اهل بدعت و خارج از اسلام دانستند.
این آموزهها با تغییراتی در بعضی مفاهیم و نیز توسعه مفاهیمی از قبیل بدعت و جهاد، باعث شد سلفیه معاصر در وضعیت معرفتی و عملی خاصی قرار گیرند که شرایط امکان متفاوت
مشرب قدمایی خود داشته باشد.
مشرب قدمایی، با تکیه بر نظریه «تصویب» مجتهدان، نوعی
تساهل و تسامح شناختی و عملی داشت و به ناچار مخالفان خود را حداقل در نظر تحمل میکرد و در عمل نیز کم و بیش شاهد تکثرگرایی آنها هستیم، اما سلفیه معاصر، نه تنها به غیر مسلمانان به دلیل فقدان توحیدشان میتازند، بلکه با استناد به حربه «
تکفیر» به غیرسازی و خشونت در جوامع اسلامی حکم میکنند.
روششناسی سلفیه معاصر با آموزه بازگشت به نص و رها کردن رهبران مذهبی، مسأله اجتهاد و تقلید یا مفتی و
مقلد را از بین میبرد و تنها چیزی که اهمیت دارد، اجرای نص به هر ترتیب ممکن، به ویژه با استناد به جهاد است. بر اساس این روششناسی، احکام عملی دین را باید از منابع و نصوص اصلی دینی متون مقدس جست، نه از کتابهایی که فقیهان نگاشتهاند.
پیامد این کار «رادیکالیسم» است، چون بیتوجه به مقاصد، به فهم حرفی نصوص اهمیت میدهد. هم چنین شرایط اجرای نص، مجمل و مبیّن، حقیقت و مجاز در نصوص و نیز شرایط جهاد بیمعنا میشود؛ و برای انجام دادن جهاد هم، نظر حاکم شرط نیست، چون وجوب و حرمت را از نظر مفتی نمیگیرند و به تشخیص خودشان عمل میکنند که این باعث افراط گرایی و رادیکالیسم براساس روششناسی سلفیگری میشود.
نکتهای کلیدی که در این باره باید به آن توجه کرد این است که با نفی اجتهاد، جریانهای
تکفیری – سلفی، فاقد نظریه شده است و این یعنی مراجعه به نص بدون نظریه، که نتیجهاش امری ناروشمند است. لذا هر حکمی که در نص هست، باید به همان نحو اجرا شود و به تأویل، تفسیر و توضیح احتیاج ندارد. اگر در سلفیه قدیم، «اتباع اجتهادی» وجود داشت، یعنی مجتهدی بود که روش استنباط را به کار میبست و عامه مسلمانان از فتوای شرعی او، که شریعتشناسی متخصص بود، «تقلید» میکردند، اما سلفیه جدید، «اتباع» را نه در مقابل تفاسیر رها از نصوص دینی، بلکه در برابر «تقلید از مجتهد» قرار میدهند. بنابراین، حقیقت یا
احکام عملی دین درست را باید از منابع و نصوص اصلی دین جست و جو کرد، نه از کتابهایی که فقیهان نگاشتهاند.
این امر تغییری اساسی در نوع برداشتها و هرج و مرجی در فهم نصوص به وجود میآورد که دیدگاه شخصی افراد، بدون وساطت فقها، معنادار و معتبر میشود. پس فرد، خود جهاد میکند و به حکم عالم یا مفتی نیاز ندارد. در این حال، شخص برداشت خود را به قرآن نسبت میدهد و طبیعی است که علاوه بر احساس تکلیف، تحریک روحی – روانی نیز میشود.
از اصول روش شناختی سلفیه، تقسیم دنیا به توحید و شرک با استفاده از مفهوم بدعت و رابطه جنگی برقرار کردن بین مذاهب و نیز
تکفیر مذاهبی است که مانند آنان نمیاندیشند. آنها با استفاده از آموزههای سید قطب در مورد جامعه جاهلی، تمام جوامع موجود را جاهلی میدانند و با دو گروه درگیر میشوند: گروهی که جامعه را تهدید میکنند که آنها را «عدو قریب» مینامد و گروهی که استعمار و دشمن بیرونی است که آنان را «عدو بعید» مینامند و بیشترین درگیری سلفیها با «عدو قریب» با استفاده از اصل عملی جهاد است.
از دیگر اصول روششناختی سلفیگری، تقدیم نقل بر عقل و ظاهرگرایی افراطی است که به تعطیل عقل انجامیده است و خود به خود، خشونت و
ترور را برای رسیدن به هدف در پی دارد.
آموزه دیگر، رد هر گونه تأویل و تفسیر است که این آموزه باعث شده است سلفیگری به این معتقد شود که اگر باب تأویل باز شود، دین از بین خواهد رفت. این امر سبب شد سلفیها در زمینه صفات الاهی قائل به تشبیه و تجسیم شوند و خداوند را به اجسام و مخلوقات تشبیه کنند. آموزه رد تأویل و تفسیر موجب به وجود آمدن نوعی بدبینی به رأی و عقل و رواج عقاید باطل شد که نتیجه عملی آن، رفتار خشن و تشدید حکم از طرف معتقدان به سلفیگری است.
این اصول روش شناختی، سلفیگری را دچار جمود فکری در مسائل عقیدتی، سیاسی، عبادی و اجتماعی کرده است. پس نوع روششناسی سلفیگری بر جواز خشونت بر اساس اصل عملی جهاد از سوی این جریان تاثیر مستقیمی داشته، آثار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زیادی در جهان به وجود آورده است.
کشورهای غربی نیز با اهداف سیاسی خود از ظرفیت این جریانها استفاده میکنند و هدف
اسلام هراسی را با توجه به عملکرد خشونت بار این گروهها دنبال میکنند تا مسلمانان را خشن، قاتل، و ویرانگر نشان دهند. این در صورتی است که علمای شیعه و سنی، روش و بینش این جریان را محکوم کردهاند و برداشت اینها از اسلام با دین پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که دین دعوت به
صلح و
اخلاق است، فرسنگها فاصله دارد.
در فقه و اندیشهی سیاسی اهل سنت، نوعی حدیثگرایی و روحیه اشعری گری وجود دارد که چندان برداشتهای خردورزانه را برنمیتابد؛ اشعریهای که نه تنها معتزله را، بلکه همراه با آن، کل روند گفتمان خردگرایانه کلامی – فقهی را به کناری نهاد.
در گذر زمان، جنبش اصلاحی که «
سید جمال» آغاز کرد، چون به «محمد عبده» رسید، متأسفانه روندی کاهشی به خود گرفت و زمانی که به «
رشید رضا» رسید، با افکار تعصب آلود و سلفی به افول گرایید. او، که در آغازاندیشههایی اصلاحی داشت، در آخر به دام گرایشهای سلفی ابن تیمیه و وهابیت درافتاد. سلفیه غالباً با روش نصگرا، نقلگرا و حدیثگرایی که دارد، سر از اقدامات افراط گرایانه و خشونتآمیز درمیآورد که اجتهاد را نمیپذیرد و به جهاد و
تکفیر میپردازد.
(۱) ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، الرد علی المنطقیین، دار ترجمان السنة، پاکستان، بی تا.
(۲) الفتاوی الحمویة الکبری، تحقق حمد بن عبدالحسین تویجری، دارالصمیعی، ریاض ۱۴۲۵ ق.
(۳) مجموعة الفتاوی، تحقیق عامر الجزار و انوار الباز، دارالوفا، ۱۴۲۶ ق، بی جا.
(۴) مختصر منهاج السنة، ترجمه اسحاق دبیر، انتشارات حقیقت، تهران، ۱۳۸۶ ش.
(۵) نقض المنطق، تحقیق محمد عبدالرزاق حمزه و سلیمان بن عبدالرحمن، مکتبة السنة المحمدیة، قاهره ۱۴۰۶ ق.
(۶) ابن حنبل، احمدبن محمد، مسند الامام احمد بن حنبل، تحقیق شعیب الارنووط و عادل مرشد، مؤسسة الرساله، ۱۴۲۱ ق. بی جا.
(۷) ابن قیم جوزیه، محمدبن ابی بکر، مختصر الصواعق المرسله، دارالحدیث، ۱۴۱۲ ق، بی جا.
(۸) اعلام الموقعین عن رب العالمین، دار ابن جوزی، ۱۴۲۳ ق، بی جا.
(۹) اشعری، ابوالحسن، الابانة عن اصول الدیانة، تحقیق فوقیت حسین محمود، دارالانصار، قاهره ۱۳۹۷ ق.
(۱۰) بلک، آنتونی، تاریخ اندیشه سیاسی اسلام، ترجمه محمدحسین وقار، اطلاعات، تهران، ۱۳۸۵.
(۱۱) بن باز، عبدالعزیز بن عبدالله، الادلة النقلیة و الحسیة علی جریان الشمس و سکون الارض و امکان الصعود الی الکواکب، چاپ اول، مکتبة الریاض الحدیثة، ریاض ۱۴۰۲ ق./ ۱۹۸۲ م.
(۱۲) البوطی، سعید رمضان، سلفیه، بدعت یا مذهب، ترجمه حسین صابری، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، مشهد ۱۳۸۷ ش.
(۱۳) پارسیانا، حمید، حدیث پیمانه (پژوهشی در انقلاب اسلامی)، دفتر نشر معارف، قم ۱۳۸۹.
(۱۴) جوادی آملی، عبدالله، دین شناسی، نشر اسراء، قم، بی تا.
(۱۵) ذهبی، محمدحسین، التفسیر و المفسرون، مکتبة الوهبه، بی جا، بیتا.
(۱۶) سبحانی، جعفر، البحوث فی الملل و النحل، مؤسسه نشر اسلامی، قم ۱۴۱۴ ق.
(۱۷) سید قطب، معالم فی الطریق، ترجمه محمود محمودی، نشر احسان، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۱۸) شنقیطی، محمدامین، منع الجواز المجاز فی المنزل اللتعبد و الاعجاز، مکتبة ابن تیمیه، قاهره، بی تا.
(۱۹) صفی، لوآی م، چالش مدرنیته: جهان عرب در جست و جوی اصالت، ترجمه سید احمد موثقی، نشر دادگستر، تهران ۱۳۸۰.
(۲۰) عزام، عبدالله، اعلان الجهاد، مرکز الشهید عزام الاعلامی، پاکستان، ۱۴۱۳ ق.
(۲۱) علیزاده موسوی، سیدمهدی، تبارشناسی سلفیگری و وهابیت، دفتر تبلیغات اسلامی، قم ۱۳۹۳.
(۲۲) عنایت، حمید، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، خوارزمی، تهران ۱۳۷۲.
(۲۳) فیرحی، داوود، روششناسی دانش سیاسی در تمدن اسلامی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم ۱۳۸۷ ش.
(۲۴) فقه و سیاست در ایران معاصر، نشر نی، تهران ۱۳۹۱ ش.
(۲۵) قرضاوی، یوسف مصطفی، دراسة فی فقه مقاصد الشریعة بین المقاصد الکلیة و النصوص الجزئیة، دارالشروق، قاهره ۱۴۲۷ ق.
(۲۶) میراحمدی، منصور، درس گفتارهایی در فقه سیاسی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم ۱۳۸۹.
(۲۷) البانی، ناصرالدین، سلسلة الاحادیث الضعیفة و الموضوعة و اثرها السوء فی الامة، چاپ اول: دارالنشر مکتبة المعارف، ریاض ۱۴۱۲ ق./ ۱۹۲۲م.
پایگاه تخصصی وهابیتپژوهی و جریانهای سلفی، برگرفته از مقاله «اصول روششناسی سلفیه»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۱۲/۱۶.