• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اصل در حال

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



"اصل در حال"، از مجموعه مباحث "حال" است که به صورت جداگانه مورد بررسی قرار می‌گیرد از این رو به خواننده‌ی محترم توصیه می‌شود جهت فهم مطالب این نوشتار و شناخت جایگاه و اهمیت عنوان آن به مدخل "حال" و مطالب مذکور در آن مراجعه کند. در این مجموعه، شش اصل در "حال" بیان می‌شود که به تبیین هر یک پرداخته می‌شود.این مجموعه، شش اصل در "حال" را بیان کرده و در ضمن هر اصل به تبیین موارد مخالف با آن می‌پردازد:



اصل در کاربرد "حال" این است که بعد از عامل خود ذکر شود؛
[۱] صفایی البوشهری، غلامعلی، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ.ش، چاپ اول، ص۱۸۵.
اما در مواردی به جهت وجود شرایط و قرائنی در کلام، با این اصل مخالفت شده و "حال" بر عامل مقدّم می‌شود. حکم تقدّم و تاخّر "حال" نسبت به عامل بر چند گونه است:

۱.۱ - وجوب تقدّم حال بر عامل

در صورتی که "حال"، صدارت طلب باشد تقدّم آن بر عامل ضروری است؛
[۲] طهرانی، سید‌هاشم، علوم العربیّة، اصفهان، انتشارات خاتم الانبیاء، ۱۳۹۰هـ.ش، چاپ اوّل، قسم النحو، ص۱۹۱.
مانند: «کیفَ رجعَ سلیمٌ؟»؛ در این مثال "کیفَ" حال واقع شده که اسم استفهام و صدارت طلب است؛ از این رو تقدّم آن بر عامل (رجع) ضروری است.

۱.۲ - امتناع تقدم حال بر عامل

در موارد ذیل تقدّم حال بر عامل جایز نیست:
۱. در صورتی که عامل "حال" فعل جامد باشد؛ مانند: «نِعمَ المهذارُ ساکتاً»؛ در این مثال "ساکتاً" حال و عامل آن (نِعمَ) فعل جامد است؛ از این رو تقدّم حال بر عامل (ساکتاً نِعمَ المهذار) جایز نیست.
۲. در صورتی که عامل "حال"اسم فعل باشد؛
[۴] طهرانی، سید‌هاشم، علوم العربیّة، اصفهان، انتشارات خاتم الانبیاء، ۱۳۹۰هـ.ش، چاپ اوّل، قسم النحو، ص۱۹۱.
مانند: «نَزالِ مسرعاً»؛ در این مثال "مسرعاً" حال و عامل آن (نزالِ) اسم فعل است؛ از این رو تقدّم حال بر عامل (مسرعاً نزالِ) جایز نیست.
۳. در صورتی که عامل "حال" مصدری باشد که تقدیر آن به فعل و حرف مصدری صحیح است؛ مانند: «سرّنی او یَسرُّنی اغترابُک طالباً للعلم»؛ در این مثال "طالباً" حال و عامل آن (اغتراب) مصدری است که تقدیر آن به فعل و حرف مصدری (ان تغترب) صحیح می‌باشد؛ از این رو تقدّم حال بر عامل (طالباً للعلم اغترابُک) جایز نیست.
۴. در صورتی که عامل "حال"، صله برای "ال" باشد؛ مانند: «خالدٌ هو العاملُ مجتهداً»؛ در این مثال "مجتهداً" حال و عامل آن (عاملُ) صله برای "ال" است؛ از این رو تقدّم حال بر عامل (مجتهداً العاملُ) جایز نیست.
۵. در صورتی که عامل "حال" صله برای حرف مصدری باشد؛ مانند: «سرَّنی ما سَعَیتَ صابراً»؛ در این مثال "صابراً" حال و عامل آن (سَعَیتَ) صله برای حرف مصدری (ما) است؛ از این رو تقدّم حال بر عامل (صابراً ما سَعَیتَ) جایز نیست.
۶. در صورتی که عامل "حال" مقرون به "لام" ابتدا باشد؛ مانند:
[۸] طهرانی، سید‌هاشم، علوم العربیّة، اصفهان، انتشارات خاتم الانبیاء، ۱۳۹۰هـ.ش، چاپ اوّل، قسم النحو، ص۱۹۱.
«لَاصبِرُ مُعتمِلاً»؛ در این مثال "معتملاً" حال و عامل آن (اَصبِرُ) مقرون به "لام" ابتدا است؛ از این رو تقدّم حال بر عامل (مُعتمِلاً لَاصبر) جایز نیست.
۷. در صورتی که "حال"، مؤکِّد عامل خود باشد؛ مانند: «فتبسّم الصدیقُ ضاحکاً»؛ در این مثال "ضاحکاً" حال بوده و عامل خود (تبسّم) را تاکید می‌کند؛ از این رو تقدّم حال بر عامل (ضاحکاً فتبسّم الصدیق) جایز نیست.
۸. در صورتی که "حال" جمله و مقترن به "واو" باشد؛
[۱۰] حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۲۹۹.
مانند: «جئتُ و الشمسُ طالعةٌ»؛ در این مثال "و الشمسُ طالعةٌ" حال جمله و مقترن به "واو" می‌باشد؛ از این رو تقدّم حال بر عامل (و الشمسُ طالعةٌ جئت) جایز نیست.

۱.۳ - جواز تقدّم حال بر عامل

در غیر موارد وجوب و امتناع تقدّم، با وجود قرینه در صورتی که عامل "حال" فعل متصرّف (فعل متصرف، فعلی است که همیشه به صورت یک صیغه واحد نیست بلکه به صیغه‌های دیگری می‌آید همچون "عَلِمَ" که به صورت "یَعلَمُ" و "اعْلم" نیز می‌آید. در مقابل، فعل غیر متصرف است که فقط به یک صیغه می‌آید، مانند: "عسی" و "تعال".)
[۱۱] حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۸۰.
باشد، تقدّم حال بر عامل خود جایز است؛ مانند: «راکباً جاء علیّ»؛ در این مثال "راکباً" حال و عامل آن (جاء)، فعل متصرّف است؛ از این رو تقدّم حال بر عامل جایز می‌باشد.


اصل در کاربرد "حال" این است که بعد از صاحب‌حال ذکر شود؛
[۱۳] صفایی البوشهری، غلامعلی، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ.ش، چاپ اول، ص۱۸۵.
اما در مواردی به جهت وجود شرایط و قرائنی در کلام، با این اصل مخالفت شده و "حال" بر صاحب‌حال مقدّم می‌شود. حکم تقدّم و تاخّر "حال" نسبت به صاحب‌حال بر چند گونه است:

۲.۱ - وجوب تقدّم حال بر صاحب‌حال

در موارد ذیل تقدم "حال" بر صاحب‌حال ضروری است:
۱. در صورتی که صاحب‌حال به ضمیری اضافه شود که مرجع آن با حال ارتباط دارد؛ مانند: «جاء منقاداً للوالدِ ولدُه»؛ در این مثال "ولدُ" صاحب‌حال و مضاف به ضمیری (هاء) است که مرجع آن (والد) با حال (منقاداً) ارتباط ("للوالد" جار و مجرور متعلق به حال (منقاداً) است.) دارد؛ از این رو حال بر صاحب‌حال مقدّم شده است.
۲. در صورتی که صاحب‌ حال، محصورفیه باشد؛
[۱۵] طهرانی، سید‌هاشم، علوم العربیّة، اصفهان، انتشارات خاتم الانبیاء، ۱۳۹۰هـ.ش، چاپ اوّل، قسم النحو، ص۱۹۱.
مانند: «ما فاز خطیباً الّا البلیغُ»؛ در این مثال "البلیغُ" صاحب‌حال و محصورفیه واقع شده است؛ از این رو تقدّم حال (خطیباً) بر صاحب‌حال ضروری است.

۲.۲ - امتناع تقدّم حال بر صاحب‌حال

در موارد ذیل تقدّم "حال" بر صاحب‌حال جایز نیست:
۱. در صورتی که "حال" محصورفیه باشد؛ مانند: «ما جاءَ خالدٌ الّا ناجحاً»؛ در این مثال "ناجحاً" حال و محصورفیه است؛ از این رو تقدّم حال بر صاحب‌حال (خالدٌ) جایز نیست.
۲. در صورتی که صاحب‌حال مضاف‌الیه و مجرور باشد؛
[۱۷] حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۲۹۵.
مانند: «سرَّنی عملُک مخلصاً»؛ در این مثال ضمیر مجروری "کاف" در "عملُک"، صاحب‌حال و مضاف‌الیه واقع شده است؛ از این رو تقدّم حال (مخلصاً) بر صاحب‌حال جایز نیست.
۳. در صورتی که "حال" جمله و مقترن به "واو" باشد؛ مانند: «جاء علیٌّ و الشمسُ طالعة»؛ در این مثال "و الشمسُ طالعة" حال جمله و مقترن به "واو" است؛ از این رو تقدّم حال بر صاحب‌حال (علیٌ) جایز نیست.

۲.۳ - جواز تقدّم حال بر صاحب‌حال

تقدّم حال بر صاحب‌حال در غیر از موارد وجوب و امتناع تقدّم با وجود قرینه، جایز است؛ مانند: «جاء راکباً سعیدٌ»؛ در این مثال "راکباً" حال بوده که بر صاحب‌حال (سعیدٌ) مقدّم شده است.


اصل در کاربرد عامل "حال" این است که در کلام ذکر شود اما گاهی با این اصل مخالفت شده و عامل حذف می‌شود. حکم حذف عامل "حال" بر دو گونه است:

۳.۱ - وجوب حذف عامل

در موارد ذیل حذف عامل حال واجب است:
۱. در صورتی که حال، زیادی و یا نقصان تدریجی را بیان کند؛ مانند: «اشتریتُهُ بدرهمٍ فصاعداً»؛ در این مثال "صاعداً" حال بوده و بر زیادی تدریجی مبلغ پرداخت شده (ثمن) در خرید دلالت دارد؛ از این رو حذف عامل آن (ذَهَبَ) ضروری است. تقدیر عبارت "ذَهَبَ الثمنُ صاعداً" بوده است.
۲. در صورتی که حال برای توبیخ ذکر شود؛ مانند: «اتَمِیمیّاً مرّةً و قَیسیّاً اُخری؟»؛ در این مثال دو لفظ "تَمِیمیّاً" و "قَیسیّاً" حال و برای توبیخ ذکر شده‌اند؛ از این رو حذف عامل آن دو ("توجد" و "تتحوّل") ضروری است. تقدیر عبارت " اتوجد تَمِیمیّاً مرّةً و تتحول قَیسیّاً اُخری؟ " بوده است.
۳. در صورتی که حال برای تاکید مضمون جمله باشد؛ مانند: «انت اخی مواسیاً»؛ در این مثال "مواسیاً" حال و مضمون جمله قبل خود (انت اخی) را تاکید می‌کند؛ از این رو حذف عامل آن (اعرفک) ضروری است.
۴. در صورتی که حال جانشین خبر شود؛ مانند: «تادیبی الغلامَ مُسیئاً»؛ در این مثال "مُسیئاً" حال و جانشین خبر شده از این رو حذف عامل آن (حاصلٌ) ضروری است.

۳.۲ - نکته

در مواردی عامل حال در گویش عربی به نحو سماعی حذف می‌شود؛ همچون صورتی که به شخصی که چیزی را به دست آورده گفته شود: «هَنیئاً لَکَ»؛ در این مثال "هَنیئاً" حال و عامل آن (ثبت) محذوف است.

۳.۳ - جواز حذف عامل

در غیر موارد وجوب حذف در صورتی که در کلام قرینه‌ای باشد که بر عامل محذوف دلالت کند، حذف عامل جایز است؛
[۲۲] جامی، عبدالرحمن بن احمد، الفوائد الضیائیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۵۷.
همچون صورتی که به شخص آماده سفر گفته شود: «راشِداً»؛ در این مثال "راشِداً" حال و عامل آن (سِر) با وجود قرینه (آمادگی مخاطب برای سفر) حذف شده است؛ تقدیر عبارت "سِر راشداً" بوده است.


اصل در کاربرد "حال" این است که در کلام ذکر شود اما گاهی با این اصل مخالفت شده و "حال" حذف می‌شود؛ حکم حذف "حال" بر دو گونه است:

۴.۱ - امتناع حذف حال

در موارد ذیل حذف "حال" از کلام، جایز نیست:
۱. در صورتی که حال در جایگاه جواب از سوال واقع شود؛ مانند: "ماشیاً" در جواب سوال «کیفَ جِئتَ؟»؛ در این مثال "ماشیاً" حال و در جایگاه جواب از سوال واقع شده که با حذف آن در واقع جوابی برای سوال حاصل نمی‌شود؛ از این رو حذف آن جایز نیست.
۲. در صورتی که حال، محصورفیه واقع شود؛ مانند: «ما جاءَ خالدٌ الّا ناجحاً»؛ در این مثال "ناجحاً" حال و محصورفیه واقع شده است که با حذف آن غرض این کلام (حصر) حاصل نمی‌شود.
۳. در صورتی که حال جانشین خبر شود؛ مانند: «تادیبی الغلامَ مُسیئاً»؛ در این مثال "مُسیئاً" حال و جانشین خبر شده است که با حذف آن، لازم می‌آید نائب (حال) و منوب‌عنه (خبر) هر دو حذف شوند و این صحیح نمی‌باشد؛ از این رو حذف حال جایز نیست.
۴. در صورتی که "حال" مورد نهی واقع شود؛
[۲۴] سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر، البهجة المرضیة فی شرح الالفیة، دار الحکمة، ۱۳۷۶هـ.ش، چاپ چهارم، ص۲۰۷.
مانند: «یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا لا تَقرَبُوا الصَّلاةَ وَ اَنتُم سُکاری ؛ای کسانی که ایمان آورده‌اید در حالی که مست هستید به نماز نزدیک نشوید تا بدانید چه می‌گویید». در این آیه شریفه "وَ اَنتُم سُکاری" حال بوده و از نماز در این حالت، نهی شده است؛ با حذف حال لازم می‌آید که انسان هرگز نماز نخواند و این خلاف مراد است.

۴.۲ - جواز حذف حال

حذف "حال" در غیر موارد امتناع حذف با وجود قرینه، جایز است. حذف حال بیشتر در صورتی است که حال مشتق از مادّه "قول" باشد؛ مانند: «وَ المَلائِکَةُ یَدخُلُونَ عَلَیهِم من کلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَیکُم ؛ فرشتگان از هر دری بر آنان وارد می‌گردند[و به آنان می‌گویند:] سلام بر شما بخاطر صبر و استقامتتان! چه نیکوست سرانجام آن سرا[ی جاویدان]! » در این آیه شریفه لفظ "قائلینَ"، حال محذوف و از مادّه "قول" می‌باشد. تقدیر آیه "یدخلون قائلین سلامٌ علیکم" بوده است.


اصل در کاربرد "حال" این است که نکره باشد ولی گاهی با این اصل مخالفت شده و "حال" معرفه می‌آید و این در صورتی است که تاویل آن به نکره صحیح باشد؛ مانند: «آمنتُ بالله وحدَهُ»؛ در این مثال "وحدَهُ" حال مضاف به ضمیر و در تاویل نکره (منفرداً) است؛ از این رو با وجود معرفه بودن حال واقع شده است.


اصل در کاربرد "صاحب‌حال" این است که معرفه باشد ولی گاهی با این اصل مخالفت شده و همچون موارد ذیل "صاحب‌حال" نکره می‌آید:
۱. در صورتی که "حال" بر "صاحب‌حال" مقدّم شود؛ مانند: «جاءنی مُسرعاً مُستنجدٌ فانجدتهُ»؛ در این مثال "مُسرعاً" حال و مقدّم بر صاحب‌حال نکره (مُستنجدٌ) است.
۲. در صورتی که صاحب‌حال بعد از نفی، نهی و یا استفهام ذکر شود؛ مانند: «ماجاءنی احدٌ الّا راکباً»، «لایَبغِ امروٌ علی امریء مُستسهلاً بَغیَهُ» و «اجاءَکَ رجلٌ راکباً»؛ در این سه مثال به ترتیب "احدٌ"، "امروٌ" و "رجلٌ" صاحب‌حال و نکره هستند که به ترتیب بعد از نفی، نهی و استفهام واقع شده‌اند.
۳. در صورتی که صاحب‌حال، موصوف باشد؛
[۳۲] جامی، عبدالرحمن بن احمد، الفوائد الضیائیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۴۱.
مانند: «جاءنی صدیقٌ حمیمٌ طالباً مَعونتی»؛ در این مثال "صدیقٌ" صاحب‌حال نکره بوده که به "حمیمٌ" توصیف شده است.
۴. در صورتی که صاحب‌حال، مضاف باشد؛ مانند: «مَرَّت علینا ستةُ ایامٍ شدیدةً»؛ در این مثال "ستةُ" صاحب‌حال نکره و مضاف به "ایام" است.
۵. در صورتی که "حال" جمله مقرون به "واو" باشد؛
[۳۴] طهرانی، سید‌هاشم، علوم العربیّة، اصفهان، انتشارات خاتم الانبیاء، ۱۳۹۰هـ.ش، چاپ اوّل، قسم النحو، ص۱۸۶.
مانند: «اَو کَاَلَّذِی مَرَّ عَلَی قَریَةٍ وَ هِیَ خَاوِیَةٌ عَلَی عُرُوشِها ؛ یا همانند کسی که از کنار یک آبادی[ویران شده] عبور کرد، در حال که دیوارهای آن به روی سقف‌ها فرو ریخته بود». در این مثال "وَ هِیَ خَاوِیَةٌ عَلَی عُرُوشِها"، جمله حالیه مقرون به "واو" و "قَریَةٍ"، صاحب‌حال نکره است.


۱. صفایی البوشهری، غلامعلی، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ.ش، چاپ اول، ص۱۸۵.
۲. طهرانی، سید‌هاشم، علوم العربیّة، اصفهان، انتشارات خاتم الانبیاء، ۱۳۹۰هـ.ش، چاپ اوّل، قسم النحو، ص۱۹۱.
۳. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۸۰.    
۴. طهرانی، سید‌هاشم، علوم العربیّة، اصفهان، انتشارات خاتم الانبیاء، ۱۳۹۰هـ.ش، چاپ اوّل، قسم النحو، ص۱۹۱.
۵. غلایینی، مصطفی، جامع الدروس العربیّة، لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵ ه.ق، چاپ اوّل، ج۳، ص۹۵.    
۶. غلایینی، مصطفی، جامع الدروس العربیّة، لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵ ه.ق، چاپ اوّل، ج۳، ص۹۵.    
۷. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۸۰.    
۸. طهرانی، سید‌هاشم، علوم العربیّة، اصفهان، انتشارات خاتم الانبیاء، ۱۳۹۰هـ.ش، چاپ اوّل، قسم النحو، ص۱۹۱.
۹. غلایینی، مصطفی، جامع الدروس العربیّة، لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵ ه.ق، چاپ اوّل، ج۳، ص۹۶.    
۱۰. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۲۹۹.
۱۱. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۸۰.
۱۲. غلایینی، مصطفی، جامع الدروس العربیّة، لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵ ه.ق، چاپ اوّل، ج۳، ص۹۶.    
۱۳. صفایی البوشهری، غلامعلی، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ.ش، چاپ اول، ص۱۸۵.
۱۴. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۸۰.    
۱۵. طهرانی، سید‌هاشم، علوم العربیّة، اصفهان، انتشارات خاتم الانبیاء، ۱۳۹۰هـ.ش، چاپ اوّل، قسم النحو، ص۱۹۱.
۱۶. مدنی، سید علیخان، حدائق الندیّة، قم، ذوی القربی، ۱۴۳۱ه.ق، چاپ اوّل، ص۳۱۸.    
۱۷. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۲۹۵.
۱۸. غلایینی، مصطفی، جامع الدروس العربیّة، لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵ ه.ق، چاپ اوّل، ج۳، ص۹۶.    
۱۹. مدنی، سید علیخان، حدائق الندیّة، قم، ذوی القربی، ۱۴۳۱ه.ق، چاپ اوّل، ص۳۱۶-۳۱۷.    
۲۰. غلایینی، مصطفی، جامع الدروس العربیّة، لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵ ه.ق، چاپ اوّل، ج۳، ص۹۶.    
۲۱. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۴۰۸.    
۲۲. جامی، عبدالرحمن بن احمد، الفوائد الضیائیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۵۷.
۲۳. غلایینی، مصطفی، جامع الدروس العربیّة، لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵ ه.ق، چاپ اوّل، ج۳، ص۹۶.    
۲۴. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر، البهجة المرضیة فی شرح الالفیة، دار الحکمة، ۱۳۷۶هـ.ش، چاپ چهارم، ص۲۰۷.
۲۵. نساء/سوره۴، آیه۴۳.    
۲۶. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۴۰۸.    
۲۷. رعد/سوره۱۳، آیه۲۳۲۴.    
۲۸. غلایینی، مصطفی، جامع الدروس العربیّة، لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵ ه.ق، چاپ اوّل، ج۳، ص۹۶.    
۲۹. غلایینی، مصطفی، جامع الدروس العربیّة، لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵ ه.ق، چاپ اوّل، ج۳، ص۸۳.    
۳۰. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۱۳.    
۳۱. رضی استرابادی، محمد بن حسن، شرح الرضی علی الکافیة، قم، دار المجتبی، ۱۴۳۱ ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۲۳.    
۳۲. جامی، عبدالرحمن بن احمد، الفوائد الضیائیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـ.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۴۱.
۳۳. غلایینی، مصطفی، جامع الدروس العربیّة، لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵ ه.ق، چاپ اوّل، ج۳، ص۸۹.    
۳۴. طهرانی، سید‌هاشم، علوم العربیّة، اصفهان، انتشارات خاتم الانبیاء، ۱۳۹۰هـ.ش، چاپ اوّل، قسم النحو، ص۱۸۶.
۳۵. بقره/سوره۲، آیه۲۵۹.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اصل در حال»، تاریخ بازیابی۹۵/۵/۲۳.    


رده‌های این صفحه : ادبیات عرب | مقالات پژوهه | منصوبات | نحو




جعبه ابزار