اصل آزمونپذیری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مشخصترین و مهمترین اصل و آموزه پوزیتیویستهای منطقی اصل تحقیقپذیری یا آزمونپذیری است، به این بیان که شرط لازم برای معنای محصل داشتن هر جمله یا
گزاره یا
قضیه این است، که باید بصورت قضیهای بیان شود که یا تحلیلی باشد، یعنی صدقش از خودش برآید، به گونهای که انکارش مستلزم تناقض باشد و یا اینکه از نظر تجربی تحقیقپذیر باشد.
اما ما باید دنبال ابزار
معرفت و شناخت دیگری غیر از
حس و
تجربه باشیم که بتواند صدق یا کذب گزارههای متافیزیکی را برای ما روشن کند. از آنجا که ابزار معرفت ما منحصر در تجربه نیست، بلکه ابزار شناخت دیگری مانند
عقل و
وحی و دل هم وجود دارد که از طریق آنها ما میتوانیم تحصیل معرفت کنیم، لذا معیار اثبات یا ابطال و یا تحقیق در قضایای گوناگون با توجه به ابزار معرفت در آن
قضایا متفاوت خواهد بود.
گروهی از اندیشمندان براساس تفکرات اصالت تجربی و به شکل افراطی آن با محوریت شلیک (
موریتس شلیک (۱۸۸۲-۱۹۳۶)؛ یکی از بنیانگذاران فلسفه تحلیلی جدید و رهبر بوزیتویستهای منطقی
حلقه وین است. در برلین متولد شد. در ۱۸سالگی برای ادامه تحصیل در رشته فیزیک وارد دانشگاه برلین شد و در ۱۹۰۴ درجه دکتری گرفت. آراء فلسفی او به شدت تحت تاثیر
ویتگنشتاین و
کارناپ بود. او از ۱۹۲۲ تا پایان عمر در دانشگاه
وین تدریس کرد.
در ۱۹۳۰ یک انجمن علمی و فلسفی دایر کرد که به
حلقه وین معروف شد. شلیک در سال ۱۹۳۶ هنگام رفتن به کلاس درس به ضرب گلوله یکی از دانشجویان کشته شد.)
در
وین اتریش دور هم گرد آمدند و
حلقهای به نام
حلقه وین را تشکیل د ادند.
افرادی مانند نویرات، وایسمان، یوهوس، کافمن، کرافت و کارناپ جزء اعضای این
حلقه بودند و عنوان
پوزیتیویسم منطقی عنوانی بود که
بلومبرگ و
هربرت فایگل در سال ۱۹۳۱ به مجموعهای از افکار پیشنهادی توسط
حلقه وین دادند. نامهای مترادف دیگری از قبیل: اصالت تجربه همساز، اصالت تجربه منطقی، اصالت تجربه عملی و پوزیتیویسم منطقی نوین نیز بر این نحله اطلاق میشود.
از نظر آنها ما سه نوع جمله یا گزاره یا قضیه داریم:
۱) گزارههای مشاهداتی یا گزارههای مربوط به گزارههای مشاهداتی که نهایتا به
تجربه و
تجربه حسی تکیه دارد.
۲) گزارههای تحلیلی که ضرورت و بداهت منطقی دارند.
۳) گزارههایی که و لو ممکن است ساختمان نحوی درستی هم داشته باشند ولی از لحاظ منطقی ساختمان آنها خلل دارد. این دسته را شبه گزاره مینامند که نه صادقاند نه کاذب بلکه مهمل و بدون معنا هستند.
از نظر پوزیتیویستها فقط دسته اول و دوم دارای معنی هستند. آنها با اتکاء و استناد به رساله ویتگنشتاین،
متافیزیک را مهمل و فاقد معنی میشمردند و معتقد بودند، گزارههای متافیزیک نه صادقاند و نه کاذب، بلکه یکسره تهی از دلالتاند. البته مراد پوزیتیویستها از اینکه میگویند احکام متافیزیکی فاقد معنی است، این است که این احکام فاقد معانی محصل یا معرفتبخش است، یعنی این احکام معرفتی به ما نمیدهد، فقط علم میتواند این نوع اطلاع را به ما بدهد.
مشخصترین و مهمترین اصل و آموزه پوزیتیویستهای منطقی اصل تحقیقپذیری یا آزمونپذیری است، به این بیان که شرط لازم برای معنای محصل داشتن هر جمله یا
گزاره یا
قضیه این است، که باید بصورت قضیهای بیان شود که یا تحلیلی باشد، یعنی صدقش از خودش برآید، به گونهای که انکارش مستلزم تناقض باشد و یا اینکه از نظر تجربی تحقیقپذیر باشد.
مثلا گزارۀ «زمین از ما بزرگتر است» یا عملا و با تجربهای بالفعل صدق و کذب آن را میتوان تعیین کرد و یا اینکه قابلیت این کار را دارد، یعنی امکان استناد آن به مشاهدات تجربی منتقی نیست. به نظر پوزیتیویستهای منطقی این اصل، محال بودن متافیزیک را روشن میکند و نشان میدهد که روش
علوم تجربی تنها روشی است که به کمک آن میتوان معرفتی نسبت به جهان حاصل کرد.
یکی از شخصیتهای اصلی این مکتب رودلف کارناپ است. کارناپ مدعی است که گزارههای متافیزیکی به دست انسان یا هیچ موجود متناهی و محدودی تحقیقپذیر نیست. به نظر کارناپ معنای یک گزاره در روش تحقیقپذیری آن نهفته است، و یک گزاره همان قدر محتوا یا حقیقت دارد که تحقیقپذیر باشد.
شخصیت دیگری که در تبیین و توضیح مکتب پوزیتیویسم مورد توجه است،
الف. ج. آیر میباشد. او در کتاب خود به نام «زبان، حقیقت و منطق» بخشی را تحت عنوان «حذف مابعدالطبیعه» میآورد و مدعی است هیچ قضیهای که مربوط به عالم ماوراء تجربه حسی باشد، هرگز نمیتواند معنی حقیقی داشته باشد و افرادی هم که دنبال وصف چنین قضایایی بودند در واقع عمرشان را صرف مهملات کردهاند.
آیر مدعی میشود پس ما باید دنبال ارائه ملاکی باشیم که طبق آن، جملهای را که شامل قضیه حقیقی در مورد یک امر واقعی است، مشخص کرده، بعد نشان دهیم که جملات مابعدالطبیعی این معیار را ندارد، پس نشانگر قضیه حقیقی در مورد امر واقعی نیستند. آیر مانند کارناپ ملاک «قابلیت تحقیق» را بعنوان ملاک مورد نظر ارائه میکند و میگوید که یک قضیه فقط در صورتی میتواند برای یک فرد معین معنی پیدا کند که آن فرد بتواند صحت و سقم محتوای آن جمله را تحقیق و اثبات کند، در غیر این صورت این قضیه برای آن شخص، شبه قضیه یا قضیهای کاذب است و این جمله برای او حقیقتا دارای معنی نیست، اگرچه از نظر احساسات و عواطف ممکن است برای او حاوی معنایی باشد.
سپس آیر توضیح میدهد که منظور او از قابلیت تحقیق، قابلیت تحقیق اصولی است نه عملی چرا که قضیهای ممکن است از نظر اصولی قابلیت تحقیق داشته باشد، ولی فعلا به دلیل عدم دسترسی ما به ابزار تحقیق آن، عملا برای ما چنین تحقیقی ممکن نباشد. مثلا قضیه «در نیمکره تاریک ماه کوه وجود دارد.» از نظر ما دارای معناست چرا که اگر شرایط مشاهده فراهم آید چنین تحقیقی ممکن خواهد بود.
برخی ابطالپذیری را بعنوان ملاک معناداری مطرح کردند، ولی آیر ابطالپذیری را بعنوان ملاک معناداری
قضایا رد میکند و معتقد است، که همانطور که هیچ قضیهای قابل اثبات قطعی نیست، قابل ابطال قطعی هم نیست، چرا که مشاهداتی را که ما دلیل بر ابطال یک قضیه میدانیم قبل از آن، شرایطی را مفروض گرفتهایم که امکان دارد این اوضاع و شرایط غیر از آن باشد که ما تصور میکردیم، لذا ابطال ما درست نخواهد بود.
پوزیتیویستها گزارههای اخباری صدق و کذببردار را منحصر در دو شق تحقیقپذیر و تحلیلی کردهاند، در حالی که این سخن درست نیست بلکه همه گزارههای اخباری که خبری را به ما میدهند قابلیت صدق و کذب را دارند به این دلیل که طبق اصل
تناقض گزاره خبری نمیتواند نه صادق و نه کاذب باشد. به اعتقاد خود آیر طبق اصل امتناع تناقض هر قضیهای یا صادق است و یا کاذب، یعنی محال است نه خود قضیه و نه نقیض آن هیچ یک صادق نباشد. حال اگر قضیه «خدا هست» نه صادق و نه کاذب باشد، نقیض آن یعنی «خدا نیست» نمیتواند نه صادق و نه کاذب باشد، پس قول به اینکه «خدا هست» و «خدا نیست» هیچکدام نه صادق است نه کاذب، برابر است با این که، بگوئیم خدا، نه هست و نه نیست، و این اجتماع نقیضین و مطلقا امری محال است.
از سوی دیگر آنها مدعیاند، که اگر گزارهای نه صادق باشد و نه کاذب بیمعناست و این سخن نادرست است به دلیل اینکه تا گزارهای معنا نداشته باشد نمیتوان در مورد صدق و کذب آن سخن گفت و جملهای که بیمعنا باشد، قابلیت صدق و کذب را ندارد، نه اینکه چنین جملهای نه صادق است و نه کاذب.
آنها مدعیاند که تنها راه معناداری گزارههای غیرتحلیلی اینست که از لحاظ تجربی تحقیقپذیر باشند چرا که تنها راه کسب
معرفت نسبت به جهان را راه تجربه میدانند. این که ما تنها راه کسب معرفت را روش تجربی بدانیم و بگوئیم، اگر صحت یا سقم گزارهای را نتوانستیم با تجربه ثابت کنیم. بی معنا خواهد بود، سخنی است بیپایه و اساس، یعنی اصل تحقیقپذیری که یکی از اصول اساسی و پایهای مورد ادعای پوزیتیویستهاست، ادعایی بیش نیست و هرگز دلیلی محکم و قابل قبول برای آن ارائه نکردند و همین مطلب باعث شد بسیاری از بزرگان این مکتب از نظر خود عقبنشینی کردند.
از جمله پویر در زندگینامه فکری خود میگوید: «نکته دیگری که آیر بعدها به آن اذعان میکند، بیهودگی مطلق به کار بردن تحقیقپذیری، به عنوان یک معیار معنا بود. چگونه میتوان گفت یک نظریه به صرف اینکه به تحقیق تجربی نمیرسد مهمل و لا طائل است، مگر لازم نیست ابتدا معنی یک نظریه فهمیده شود تا سپس داوری شود که میتواند به حقیقت برسد یا نه؟
آنوقت یک نظریه فهمیدنی چگونه ممکن است «بخاطر تحقیقپذیری تجربی نبودن» بکلی لاطائل باشد؟
درست است که هر گزاره تجربی معنیدار است ولی اینگونه نیست که هر گزاره معنیداری هم باید بتواند به تحقیق تجربی برسد.
از سوی دیگر بیمعنا خواندن گزارههای غیر تجربی یعنی گزاره «جملهای که قابل تحقیق تجربی نیست، معنا دار نیست» غیر قابل تحقیق تجربی است، یعنی نه با تجربه، قابل اثبات است و نه ابطالپذیر، پس طبق مبنای پوزیتیویستها باید بیمعنی باشد.
پس تقسیمبندی پوزیتیویستها، که گزاره را به تحقیقپذیر و غیر تحقیقپذیر تجربی تقسیم کرده، و تحقیقپذیر را مساوی با معنیدار گرفتهاند، ناقص است و هر گزارهای – چه تحقیق پذیر و چه غیر تحقیقپذیر تجربی - معنا دارد و معرفتی به مخاطب خود منتقل میکند، اما این گزاره معنادار، یا قابلیت تحقیقپذیری را دارد و یا ندارد، در هر دو حالت یا صادق استیا کاذب. نهایتا پوزیتیویستها میتوانند بگویند که ما نمیتوانیم در مورد صدق یا کذب گزارههای متافیزیکی بوسیله ابزار تجربی و حسی قضاوتی بکنیم چون راهی در تجربه برای اثبات یا نفی آنها وجود ندارد.
اینکه معتقدین به اصل آزمونپذیری ادعا میکنند چون در تجربه هیچ راهی برای اثبات یا نفی گزارههای ما بعد الطبیعی وجود ندارد، پس این گزارهها تحقیقپذیر نیستند، فقط میتواند این نتیجه را بدهد که گزارههای مابعدالطبیعی فقط از لحاظ تجربی تحقیقپذیر نیستند و این مطلب هرگز به این معنی نیست، که مطلقا تحقیقپذیر نباشند. پس ما باید دنبال ابزار معرفت و شناخت دیگری غیر از
حس و تجربه باشیم که بتواند صدق یا کذب گزارههای متافیزیکی را برای ما روشن کند.
از آنجا که ابزار معرفت ما منحصر در تجربه نیست، بلکه ابزار شناخت دیگری مانند
عقل و
وحی و دل هم وجود دارد که از طریق آنها ما میتوانیم تحصیل معرفت کنیم، لذا معیار اثبات یا ابطال و یا تحقیق در قضایای گوناگون با توجه به ابزار معرفت در آن قضایا متفاوت خواهد بود، مثلا گزارههای تجربی با روش تجربی قابل تحقیقاند و گزارههای فلسفی و منطقی که عقلانیاند، با شیوه عقلی قابل رد و اثباتند - همچنان که خود پوزیتیویستها در مورد قضایای تحلیلی یا پیشینی از همین روش استفاده میکنند- و گزارههای نقلی و تاریخی را از طریق نقل میتوان نقض یا اثبات کرد و معادلات ریاضی هم با شیوه
ریاضی و قواعد حاکم بر آن قابل تحقیقاند پس قضایای متافیزیکی درست است که به روش تجربی تحقیقپذیر نیستند، اما از راه عقل یا وحی قابل تحقیق و نقض یا اثباتند.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اصل آزمون پذیری یا تحقیق پذیری»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۸/۷/۰۳.