اشعث بن قیس (مفرداتنهجالبلاغه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اَشْعَث بن قِیس (به فتح الف و عین) یکی از مفردات
نهج البلاغه و نام یکی از
منافقان مشهور صدر اسلام بود که بعد از رحلت
رسول خدا (صلیاللّهعلیهوآله) مرتد گردید،
حضرت علی (علیهالسلام) درباره فوت پسر اشعث و
هدیهای که اشعث برای ایشان آورده بود از این واژه استفاده نموده است.
اَشْعَث بن قِیس (به فتح الف و عین) از منافقان و شخصیت معروف صدر اسلام است که بعد از رحلت رسول خدا (صلیاللّهعلیهوآله) مرتد گردید،
ابوبکر او را
اسیر کرد ولی از
گناه او گذشت و خواهرش ام فروه را که کور بود به او تزویج نمود، او شروع به
ذبح گوسفندان اهل مدینه نمود. فریاد مردم بلند شد که اشعث بار دیگر مرتدّ شده است او بالای بلندی آمد و گفت: چون داماد خلیفه شدهام، برای
ولیمه چنین کردم گوشتها مال شما، پول گوسفندان را از من بگیرید، محمد پسر اشعث از قاتلان کربلاست. دختر اشعث بنام
جعده قاتل
امام حسن (علیهالسّلام) است، خود اشعث از منافقان بود و در قتل امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) شرکت کرد، و چهل روز بعد از شهادت آن حضرت در
کوفه از دنیا رفت،
قاضی نور الله شوشتری فرموده در
نهروان در حال ارتداد کشته شد.
این واژه در موارد متعددی در نهج البلاغه استعمال شده است.
امام (صلواتاللهعلیه) در خصوص فوت پسر اشعث به او فرمود: «
«یَا أَشْعَثُ إِنْ تَحْزَنْ عَلَی ابْنِکَ فَقَدِ اسْتَحَقَّتْ مِنْکَ ذَلِکَ الرَّحِمُ»؛
ای اشعث اگر به پسرت محزون باشی مقتضای
رحم همین است و اگر
صبر کردی
خدا اجرت خواهد داد» و فرمود: «
«یَا أَشْعَثُ إِنْ صَبَرْتَ جَرَی عَلَیْکَ الْقَدَرُ وَ أَنْتَ مَأْجُورٌ»؛
ای اشعث اگر صبر کنی
قضا و قدر بر تو خواهد گذشت در حالیکه مأجور باشی و گرنه
قضای الهی جای خود را میگیرد در حالیکه گناهکاری.» و در آخر فرمود:«
«یَا أَشْعَثُ ابْنُکَ سَرَّکَ وَ هُوَ بَلاَءٌ وَ فِتْنَهٌ وَ حَزَنَکَ وَ هُوَ ثَوَابٌ وَ رَحْمَهٌ»؛
اى اشعث! فرزندت تو را مسرور ساخت در حالى كه سبب
آزمایش و فتنه بر تو بود؛ ولى تو را محزون ساخت در حالى که براى تو
ثواب و
رحمت است.»
(
حکمت ۲۹۱)
امام (صلواتاللهعلیه) بالای منبر سخن میگفت، اشعث به آن حضرت اعتراض کرده و گفت: این سخن بر علیه شماست نه نه نفع شما. آن حضرت چشم باو انداخته و فرمود: «
«مَا یُدْرِیکَ مَا عَلَیَّ مِمَّا لِی عَلَیْکَ لَعْنَهُ اللَّهِ وَ لَعْنَهُ اللاَّعِنِینَ حَائِکٌ ابْنُ حَائِکٍ مُنَافِقٌ ابْنُ کَافِرٍ وَ اللَّهِ لَقَدْ أَسَرَکَ الْکُفْرُ مَرَّهً وَ اَلْإِسْلاَمُ أُخْرَی فَمَا فَدَاکَ مِنْ وَاحِدَهٍ مِنْهُمَا مَالُکَ وَ لاَ حَسَبُکَ وَ إِنَّ امْرَأً دَلَّ عَلَی قَوْمِهِ السَّیْفَ وَ سَاقَ إِلَیْهِمُ الْحَتْفَ لَحَرِیٌّ أَنْ یَمْقُتَهُ الْأَقْرَبُ وَ لاَ یَأْمَنَهُ الْأَبْعَدُ»؛
تو چه میدانی کدام کلام بر له من و کدام بر علیه من است، لعنت خدا و لعنت لعنتکنندگان بر تو باد. احمق پسر احمق منافق پسر
کافر به خدا هم
کفر تو را اسیر کرده و هم
اسلام، در هیچ یک نه مال تو مانع شد و نه حسب تو. مردیکه شمشیر را به سوی قوم خود کشید سزاوار است که نزدیکان او را دشمن دارند و اجانب او را امین ندانند.»
امام (صلواتاللهعلیه) با این بیان از چند جهت او را رسوا کرده است، اوّلا به او لعنت کرده معلوم میشود که
مؤمن نبوده و مستحق لعنت است. ثانیاً فرموده است: «حائک من حائک» جولا پسر جولا در بیان بیخردی و حماقت اوست، اشعث یمانی است و اهل
یمن در تعبیر آوردن با حائک (جولا) حماقت قصد میکنند. ثالثاً فرمود: کفر تو را اسیر کرده، در جاهلیت قبیله مراد پدر اشعث یعنی قیس را کشتند، اشعث به خونخواهی پدرش به جنگ آنها رفت و اسیر شد و با
فدیه آزاد گردید. رابعاً فرموده است: اسلام تو را اسیر کرد، بعد از رحلت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
بنیولیعه مرتد شدند
زیاد بن لبید انصاری به جنگ آنها رفت، آنها از اشعث یاری خواستند، اشعث گفت: تا پادشاهم نکنید شما را یاری نمیکنم، آنها تاج بر سر او نهاده پادشاهش کردند، او با آنها به جنگ مسلمین آمد، در اثر رسیدن نیروی امدادی از مدینه، اشعث در محاصره افتاد، از
مسلمانان خواست او را با ده نفر از نزدیکانش پیش ابوبکر بفرستند و تسلیم رأی خلیفه باشد. در نتیجه اشعث دروازه قلعه را باز کرد، مسلمانان هم هشتصد نفر را که در قلعه بودند کشتند فقط اشعث و آن ده نفر را دست بسته پیش خلیفه فرستادند، خلیفه همه آنها را عفو کرد و خواهر کورش امفروه را تزویج اشعث نمود و او را به دامادی خلیفه مفتخر گردانید.
منظور از فرمایش امام (صلواتاللهعلیه): «
«و انّ رجلا دلّ علی قومه السیف»»
به نقل
محمد عبده قضیه فوق است ولی
سید رضی در ذیل کلام حضرت آنرا اشاره میداند به جریانیکه اشعث قوم خود را در
یمامه فریفت و آنها را در اختیار
خالد بن ولید قرار داد و خالد آنها را قتل عام کرد و قومش بعد از این قضیه او را «عرف النار» (حیلهگر) مینامیدند.
امام (صلواتاللهعلیه) در خصوص
هدیهای اشعث آورده بود در
خطبه ۲۲۴ فرموده است: «
«وَ أَعْجَبُ مِنْ ذَلِکَ طَارِقٌ طَرَقَنَا بِمَلْفُوفَهٍ فِی وِعَائِهَا وَ مَعْجُونَهٍ شَنِئْتُهَا کَأَنَّمَا عُجِنَتْ بِرِیقِ حَیَّهٍ أَوْ قَیْئِهَا فَقُلْتُ: أَ صِلَهٌ أَمْ زَکَاهٌ أَمْ صَدَقَهٌ؟ فَذَلِکَ مُحَرَّمٌ عَلَیْنَا أَهْلَ الْبَیْتِ! فَقَالَ: لاَ ذَا وَ لاَ ذَاکَ وَ لَکِنَّهَا هَدِیَّهٌ. فَقُلْتُ: هَبِلَتْکَ الْهَبُولُ! أَ عَنْ دِینِ اللَّهِ أَتَیْتَنِی لِتَخْدَعَنِی؟ أَ مُخْتَبِطٌ أَنْتَ أَمْ ذُو جِنَّهٍ أَمْ تَهْجُرُ»؛
از اين شگفتانگيزتر داستان كسى است (اشعث بن قيس منافق) كه نيمه شب در خانه را زد و ظرف سرپوشيدهاى (پر از حلواى خوشطعم و شيرين) براى من
هدیه آورد. معجونى بود كه من از آن متنفر شدم گويى با آب دهان مار يا استفراغ او خمير شده بود. به او گفتم: آيا اين
هديه است يا
زکات يا
صدقه؟ كه اين هردو بر ما
اهلبیت حرام است. او گفت: نه اين است و نه آن ولى
هديه است! گفتم: زنان بچه مرده بر تو گريه كنند آيا از طريق آيين خدا به سراغ من آمدهاى تا مرا بفريبى؟ آيا تعادل فكرى خود را از دست دادهاى يا
جن زدهاى يا بر اثر شدت بيمارى هذيان مىگويى؟»
ابن ابی الحدید و محمد عبده گوید: آورنده آن اشعث بن قیس بود که میخواست، به حضرت
رشوه بدهد.
این واژه سه بار در «نهج البلاغه» آمده است.
قرشی بنابی، علیاکبر، مفردات نهج البلاغه، برگرفته از مقاله «اشعث بن قیس»، ج۲، ص۵۹۸.