اسناد زیارت عاشورا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مصدر اصلی زیارت عاشورا، دو کتاب «
کامل الزیارات» تألیف
جعفر بن محمد بن قولویه قمی و «
مصباح المتهجد» تألیف
شیخ طوسی (رضواناللهتعالی) است.
بدون تردید، چنین روایتی که تمامی علمای شیعه از قدیم الایام تا کنون به آن عمل کرده و بر استحباب آن اصرار داشتهاند، بینیاز از بررسی سندی است؛ اما در عین حال سعی میکنیم در این مقاله به صورت مختصر، سند آن را بررسی و تحقیق نماییم.
مصدر اصلی این زیارتنامه، دو کتاب معتبر؛ یعنی «
کامل الزیارات» تالیف
جعفر بن محمد بن قولویه قمی و «
مصباح المتهجد» تالیف
شیخ طوسی (رضواناللهتعالی) است و این دو بزرگوار، تقریباً با شش سند این زیارت را نقل کردهاند.
شیخ طوسی (رحمةاللهعلیه)، در کتاب «مصباح المتهجد» سند اصل زیارت عاشورا و متن آن را اینگونه نقل میفرماید:
«قَالَ صَالِحُ
بْنُ عُقْبَةَ وَ سَیْفُ
بْنُ عَمِیرَةَ قَالَ عَلْقَمَةُ
بْنُ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِیُّ قُلْتُ لِاَبِی جَعْفَرٍ (علیهالسّلام) عَلِّمْنِی دُعَاءً اَدْعُو بِهِ ذَلِکَ الْیَوْمَ اِذَا اَنَا زُرْتُهُ مِنْ قُرْبٍ وَ دُعَاءً اَدْعُو بِهِ اِذَا لَمْ اَزُرْهُ مِنْ قُرْبٍ وَ اَوْمَاْتُ مِنْ بُعْدِ الْبِلَادِ وَ مِنْ دَارِی بِالسَّلَامِ اِلَیْهِ قَالَ فَقَالَ لِی یَا عَلْقَمَةُ اِذَا اَنْتَ صَلَّیْتَ الرَّکْعَتَیْنِ بَعْدَ اَنْ تُومِئَ اِلَیْهِ بِالسَّلَامِ فَقُلْ بَعْدَ الْاِیمَاءِ اِلَیْهِ مِنْ بَعْدِ التَّکْبِیرِ هَذَا الْقَوْلَ فَاِنَّکَ اِذَا قُلْتَ ذَلِکَ فَقَدْ دَعَوْتَ بِمَا یَدْعُو بِهِ زُوَّارُهُ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ کَتَبَ اللَّهُ لَکَ مِائَةَ اَلْفِ اَلْفِ دَرَجَةٍ وَ کُنْتَ کَمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَیْنِ (علیهالسّلام) حَتَّی تُشَارِکَهُمْ فِی دَرَجَاتِهِمْ وَ لَا تُعْرَفُ اِلَّا فِی الشُّهَدَاءِ الَّذِینَ اسْتُشْهِدُوا مَعَهُ وَ کَتَبَ لَکَ ثَوَابَ زِیَارَةِ کُلِّ نَبِیٍّ وَ کُلِّ رَسُولٍ وَ زِیَارَةِ کُلِّ مَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ (علیهالسّلام) مُنْذُ یَوْمَ قُتِلَ (علیهالسلام) وَ عَلَی اَهْلِ بَیْتِهِ.»
«
علقمه میگوید: به
امام باقر (علیهالسّلام) عرض کردم: دعایی به من آموزش بده که اگر در آن روز
امام حسین (علیهالسّلام) را از نزدیک زیارت کردم، آن را بخوانم و اگر نتوانستم از نزدیک زیارت کنم، از شهرهای دور و از خانهام به سوی او با سلام اشاره کرده و آن دعا را بخوانم. امام فرمود: هر گاه که آن دو رکعت را به جا بیاوری و بعد از آن با سلام به سوی آن حضرت اشاره کردی، در حال اشاره
تکبیر بگویی و بخوانی این زیارت را، همان دعایی را خواندهای که فرشتگان در هنگام زیارت آن حضرت میخوانند.»
برای مطالعه ادامه زیارت نامه به روایت شیخ طوسی به لینک زیر مراجعه شود.
همانگونه که در متن مشاهده میشود، این سند با دو طریق نقل شده و ما هر دو طریق را بررسی خواهیم کرد:
طریق اول:
صالح بن عقبه عن
علقمة بن محمد عن
ابیجعفر (علیهالسلام)طریق دوم:
سیف بن عمیره عن علقمة
بن محمد عن ابیجعفر (علیهالسلام)
بررسی طریق اول: صالح
بن عقبه عن علقمة:
از آنجایی که مرحوم
شیخ طوسی روایت را از کتاب صالح
بن عقبه نقل میکند، باید طریق ایشان تا صالح
بن عقبه نیز بررسی شود.
شیخ طوسی در کتاب
الفهرست طریق خود را تا صالح
بن عقبه اینگونه بیان میکند:
«صالح
بن ابیالاسود، له کتاب. و صالح
بن عقبة، له کتاب. اخبرنا بهما ابن ابی جید، عن ابن الولید، عن الصفار، عن
محمد بن الحسین، عن
محمد بن اسماعیل
بن بزیع، عنهما؛
صالح
بن عقبه، کتابی دارد که آن را برای ما
ابن ابیجید از
ابن ولید و از
صفار از
محمد بن حسین از
محمد بن اسماعیل بن بزیع از او نقل کرده است.»
پس در حقیقت سند روایت اینگونه خواهد شد:
«شیخ طوسی: علی
بن احمد بن محمد بن ابی جید،
محمد بن حسن
بن ولید، صفار،
محمد بن الحسین،
محمد بن اسماعیل
بن بزیع، صالح
بن عقبة،
علقمة بن محمد خضرمی، امام باقر (علیهالسلام).»
طریق شیخ طوسی تا صالح
بن عقبه درست است؛ چنانچه
آیتالله خویی در ترجمه صالح
بن عقبه میفرماید:
«وطریق الصدوق الیه:
محمد بن موسی
بن المتوکل... والطریق کطریق الشیخ الیه صحیح، وان کان فی الاول منهما:
محمد بن موسی وعلی
بن الحسین السعد آبادی، وفی الثانی ابن ابی جید، لانهم ثقات علی الاظهر.»
هر چند صراحت کلام مرحوم آیتالله العظمی خویی برای اثبات صحت اسناد شیخ تا صالح
بن عقبه کفایت میکند؛ اما برای استحکام اعتبار طریق، راویان سند را نیز بررسی میکنیم.
۱. ابن ابیجید؛ اسم ایشان در کتابهای رجال شیعه «علی
بن احمد بن محمد بن ابی جید» ذکر شدهاست. وی از اساتید مرحوم شیخ طوسی و مرحوم
نجاشی بوده و
مشایخ نجاشی همگی به اتفاق علما
موثق هستند و نیازی به بررسی ندارند؛ چنانچه مرحوم آیتالله العظمی خویی (رضواناللهتعالیعلیه) میفرماید:
«طریق الشیخ الیه
صفار
صحیح فی غیر کتاب بصائر الدرجات، بل فیه ایضا علی الاظهر، فان فی طریقه ابن ابی جید، فانه ثقة، لانه من مشایخ النجاشی؛
سند شیخ تا صفار در غیر کتاب
بصائر صحیح است؛ بلکه در آن کتاب نیز بنا بر اظهر چنین است؛ زیرا در طریق آن، ابن ابیجید است و او
ثقه است؛ زیرا از مشایخ نجاشی است.
۲.
محمد بن حسن
بن ولید؛ وی از اجلاء و بزرگان
شیعه و از علمای
جرح و تعدیل بوده که بینیاز از توثیق و تعریف است. مرحوم نجاشی او را اینگونه میستاید:
«
محمد بن الحسن
بن احمد بن الولید ابو جعفر شیخ القمیین، وفقیههم، ومتقدمهم، ووجههم. ویقال: انه نزیل قم، وما کان اصله منها. ثقة ثقة، عین، مسکون الیه؛
ابوجعفر
محمد بن حسن
بن احمد بن ولید، بزرگ اهل قم و از دانشمندان و پیشوایان و سرشناسان
قم بوده است؛ ایشان از هر جهت مورد وثوق و اطمینان و مایه افتخار بوده است.»
۳.
محمد بن حسن صفار؛ مرحوم نجاشی در باره وی میگوید:
«
محمد بن الحسن
بن فروخ الصفار... کان وجها فی اصحابنا القمیین، ثقة، عظیم القدر، راجحا، قلیل السقط فی الروایة؛
محمد بن حسن... سرشناس شیعیان در قم بود؛ مورد اطمینان و والا مقام، برتر (از دیگران) و بسیاراندک از روایات وی سقط دارد.»
۴.
محمد بن حسین
بن ابیالخطاب؛ مرحوم نجاشی در باره وی میفرماید:
«
محمد بن الحسین
بن ابی الخطاب ابو جعفر الزیات الهمدانی، واسم ابی الخطاب
زید، جلیل من اصحابنا، عظیم القدر، کثیر الروایة، ثقة، عین، حسن التصانیف، مسکون الی روایته؛
محمد بن حسین... بزرگواری از شیعیان، والا مقام، روایت
زیاد دارد، مورد اطمینان، مایه افتخار، نوشتههای وی نیکو است، روایت وی مورد اعتماد است.»
۵.
محمد بن اسماعیل
بن بزیع؛ مرحوم نجاشی در باره وی میگوید:
«
محمد بن اسماعیل
بن بزیع ابو جعفر مولی المنصور ابی جعفر، وولد بزیع بیت، منهم حمزة
بن بزیع. کان من صالحی هذه الطائفة وثقاتهم، کثیر العمل؛
محمد بن اسماعیل... او در خاندانی به دنیا آمد که
حمزة بن بزیع از ایشان است؛ از نیکان
شیعه و مورد اطمینان بوده و عمل بسیار داشت.»
و در ادامه این روایت را نقل میکند:
«اخبرنا والدی رحمه الله قال: اخبرنا
محمد بن علی
بن الحسین قال: حدثنا
محمد بن علی ما جیلویه، عن علی
بن ابراهیم، عن ابیه، عن علی
بن معبد، عن الحسین
بن خالد الصیرفی. قال: کنا عند الرضا (علیهالسلام)، ونحن جماعة، فذکر
محمد بن اسماعیل
بن بزیع، فقال: وددت ان فیکم مثله؛
پدرم به من گفت:
محمد بن علی
بن حسین گفت:
محمد بن علی ماجیلویه به من روایت نقل کرد از... گفت: ما گروهی نزد
امام رضا (علیهالسّلام) بودیم، پس یادی از
محمد بن اسماعیل بزیع شد، پس فرمودند: من دوست داشتم که در بین شما مثل او بود.»
و مرحوم شیخ طوسی نیز در باره وی میفرماید:
«
محمد بن اسماعیل
بن بزیع، ثقة صحیح»
۶.صالح
بن عقبة؛ وی از اصحاب
امام صادق و
امام کاظم (علیهماالسّلام) بوده و بزرگان بسیاری از او نقل روایت کردهاند. مرحوم نجاشی وی را اینگونه معرفی میکند:
«صالح
بن عقبة
بن قیس
بن سمعان
بن ابی ربیحة مولی رسول الله صلی الله علیه وآله، قیل: انه روی عن ابی عبدالله (علیهالسلام)، والله اعلم. روی صالح عن ابیه عن جده، وروی عن
زید الشحام،
و
روی عنه
محمد بن الحسین
بن ابی الخطاب وابنه اسماعیل
بن صالح
بن عقبة، قال سعد: هو مولی. له کتاب یرویه
عنه
جماعةمنهم
محمد بن اسماعیل
بن بزیع. اخبرنا الحسین
بن عبید الله عن ابن حمزة قال: حدثنا علی
بن ابراهیم عن ابن ابی الخطاب قال: حدثنا
محمد بن اسماعیل عن صالح بکتابه.»
«
صالح بن عقبه بن قیس بن سمعان... غلام
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله). گفته شده است که وی از امام صادق (علیهالسّلام) روایت نقل کرده اما خداوند بهتر میداند. صالح از پدرش از جدش و از
زید شحام روایت کرده است. و از وی،
محمد بن الحسن بن ابیالخطاب و پسرش
اسماعیل بن صالح بن عقبه روایت نقل کردهاند.
سعد گفته است: او کتابی دارد که جماعتی از او روایت کردهاند از جمله آنها میتوان
محمد بن اسماعیل
بن بزیع را نام برد.
حسین بن عبیدالله از
ابنحمزه نقل کرده که برای ما
علی بن ابراهیم از
ابن ابیالخطاب نقل کرد که او گفت: حدیث کرد برای ما
محمد بن اسماعیل از صالح
بن عقبه به کتابش.»
دو مطلب در کلام
نجاشی در باره صالح
بن عقبه:
۱. مرحوم نجاشی در باره ایشان توثیقی ندارد و از طرفی تضعیف هم نکرده است.
۲. نجاشی برای او کتابی ذکر کرده که گروهی از آن روایت نقل کردهاند و از جملهای آنها
محمد بن اسماعیل
بن بزیع (راوی قبل) است. و این راوی در سند
زیارت عاشورا نیز قرار دارد که از نظر علمای رجال، وثاقتش ثابت شده است.
۳. بنا بر یک قول، صالح
بن عقبه از اصحاب امام صادق (علیهالسّلام) میباشد.
مرحوم شیخ طوسی نیز تصریح میکند که ایشان از اصحاب امام صادق (علیهالسّلام) بوده است:
«صالح
بن عقبه، من اصحاب ابی عبدالله (علیهالسلام)؛
ابنغضائری در کتاب رجالش، صالح
بن عقبه را تضعیف کرده و میگوید:
«صالح
بن عقبة
بن قیس
بن سمعان
بن ابیذبیحة، مولی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم). روی عن ابی عبدالله (علیهالسّلام). غال، کذاب، لا یلتفت الیه؛
صالح
بن عقبه
بن قیس
بن سمعان
بن ابیذبیحه غلام رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله). وی از امام صادق (علیهالسّلام) نقل روایت دارد. او غالی و بسیار دروغگو بوده و به روایاتش توجه نمیشود.»
بزرگان و علمای رجال شیعه، از تضعیف ابنغضائری پاسخ داده و سخنانی را در باره ایشان گفتهاند که وثاقت و حسن حال او را ثابت میکند.
ایشان در تعلیقه کتاب «
منهاج المقال» اثر مرحوم میرزا
محمد، از تضعیف ابن غضائری که برخی علما از جمله صاحب کتاب منهاج المقال آن را نقل کرده، چنین پاسخ میدهد:
«قوله فی صالح
بن عقبة
بن قیس کذاب (اه): الظاهر انه من غض ومر ما فیه فی الفائدة الثانیة مع ان الظاهر من (جش) عدم صحة ما نسبه الیهسیما من قوله له کتاب یرویه جماعة (اه) ویؤید عدم الغلو ما فی (جخ) و (ست) وروایته فی کتب الاخبار صریحة فی خلاف الغلو کما مر فیها وفی الفائدة الثالثة قال جدی الظاهر ان الغلو الذی نسبه الیه غض للاخبار التی تدل علی جلالة قدر الائمة (علیهمالسّلام) کما رایناها ولیس فیها غلو و یظهر من المصنف یعنی الصدوق انه کتابه معتمد الاصحاب ولهذا ذکر اخباره المشایخ وعملوا علیها انتهی.»
«سخن مصنف در باره صالح
بن عقبه
بن قیس که وی دروغگو است، ظاهرا از ابن غضائری گرفته شده است. و در فائده دوم گذشت که با توجه به سخنان نجاشی، این نسبت صحیح نیست به ویژه این قول نجاشی که صالح
بن عقبه کتابی دارد و جماعتی از او روایت نقل کردهاند، صحیح نبودن این نسبت را ثابت میکند. آنچه در رجال شیخ و فهرست شیخ آمده و نیز وجود روایت ایشان در کتابهای روایی، صریح در خلاف غلو ایشان است؛ چنانچه در فائده سوم گذشت. جد من گفته است: ظاهراً غلوی که ابنغضائری به وی نسبت داده، به خاطر روایاتی است که بر علو مقام ائمه (علیهمالسّلام) دلالت دارند؛ همچنانکه ما این روایات را دیدیم و در آنها غلو نیست. از ظاهر
شیخ صدوق نیز بر میآید که کتاب صالح
بن عقبه مورد اعتماد علمای شیعه بوده است ازاینرو، روایاتش را بزرگان ذکر کردهاند و طبق آنها عمل کردهاند.»
توضیح قسمت دوم کلام مرحوم بهبهانی که از جدش نقل کرده این است: جناب ابنغضائری و قمیون مرتبه خاصی را برای ائمه معصومین (علیهمالسّلام) قائل بودند و معتقد بودند که قائل شدن مرتبه بالاتر از آن، غلو است. برخی از قمیون حتی برخی از معجزات و کرامات و نیز اعتقاد به
علم غیب ائمه (علیهمالسّلام) را
غلو میدانستند و گوینده این سخنان و یا ناقل روایات را متهم به غلو میکردند؛ در حالی که چنین اعتقادی، غلو نیست. یکی از این افراد مورد اتهام، صالح
بن عقبه است که چنین روایاتی از وی نقل شده است؛ لذا بلا فاصله بعد از نقل روایت، به غالی بودن و دروغگویی متهم شده است.
در نتیجه به نظر مرحوم وحید بهبهانی نمیتوان به صرف اتهام این گروه، اعتماد کرده و کسی را غالی دانست.
مجلسی اول نیز از سخنان ابن غضائری، در باره صالح
بن عقبه پاسخ داده و میفرماید:
«و الظاهر ان الغلو الذی نسبه ابن الغضائری الیه للاخبار التی تدل علی جلالة قدر الائمة (علیهمالسّلام) کما رایناها و لیس فیها غلو و یظهر من المصنف ان کتابه معتمد الاصحاب و لهذا ذکر اخباره المشایخ و عملوا علیها؛
ظاهراً غلوی را که ابنغضائری به وی نسبت داده، به خاطر روایاتی است که ایشان نقل کرده و بر علو مقام ائمه (علیهمالسّلام) دلالت دارند. در حالی که ما این روایات را دیدیم و غلوی در آن نبود. از کلام مصنف (
شیخ صدوق) استفاده میشود که کتاب او مورد اعتماد علمای شیعه بوده است؛ از این جهت بزرگان روایات آن را نقل کرده و طبق آنها عمل کردهاند.»
ایشان نیز با قاطعیت تمام، تضعیف ابن غضائری را رد کرده و در ضمن آن نکات دیگری را نیز یادآوری میکند و در نتیجه این راوی از نظر ایشان
ثقه میباشد:
«اقول: لا یعارض التضعیف المنسوب الی ابن الغضائری، توثیق علی
بن ابراهیم، لما عرفت غیر مرة من ان نسبة الکتاب الی ابن الغضائری لم تثبت، فالرجل من الثقات. وطریق الصدوق الیه:
محمد بن موسی
بن المتوکل - رضی الله عنه -، عن علی
بن الحسین السعد آبادی، عن
احمد بن محمد بن خالد، عن ابیه، عن
محمد ابن سنان، ویونس
بن عبد الرحمان، جمیعا عن صالح
بن عقبة
بن قیس
بن سمعان
بن ابی ربیحة، مولی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم). والطریق کطریق الشیخ الیه صحیح، وان کان فی الاول منهما:
محمد بن موسی وعلی
بن الحسین السعد آبادی، وفی الثانی ابن ابی جید، لانهم ثقات علی الاظهر.»
«میگویم: تضعیف منسوب به ابنغضائری با توثیق علی
بن ابراهیم تعارض ندارد؛ زیرا بیشتر از یک مرتبه گفتیم که انتساب کتاب یعنی
رجال ابنغضائری به ابنغضائری ثابت نیست. پس این شخص از افراد مورد اطمینان است. طریق شیخ صدوق به ایشان این است:
محمد بن موسی بن متوکل از
علی بن حسین سعد آبادی، از
احمد بن محمد بن خالد، از پدرش، از
محمد بن سنان، و
یونس بن عبدالرحمان، همه آنها از صالح
بن عقبة
بن قیس بن سمعان بن ابیربیحة غلام رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله). طریق به کتاب صالح
بن عقبه همانند طریق شیخ به صالح
بن عقبه، صحیح است؛ هر چند در طریق اول از آنها
محمد بن موسی و علی
بن الحسین سعد آبادی و در طریق دوم ابن ابیجید هستند؛ زیرا آنها ثقه هستند.»
جهت توضیح کلام آیتالله خویی باید گفت:
اولا: آیتالله خویی (رحمةاللهعلیه) به سندی اشاره دارد که مرحوم شیخ صدوق آن را در پایان کتاب «
من لا یحضره الفقیه» به جناب صالح
بن عقبه ذکر کرده است:
«وما کان فیه عن صالح
بن عقبة فقد رویته عن
محمد بن موسی
بن المتوکل رضی الله عنه عن علی
بن الحسین السعد آبادی، عن
احمد بن محمد بن خالد، عن ابیه، عن
محمد بن سنان، ویونس
بن عبد الرحمن جمیعا عن صالح
بن عقبة
بن قیس
بن سمعان
بن ابی ربیحة مولی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)؛
روایاتی را که در سند آنها صالح
بن عقبه قرار دارد، از
محمد بن موسی
بن متوکل... از صالح
بن عقبه
بن قیس
بن سمعان... نقل کردهام.»
و شیخ صدوق در ابتدای کتاب درباره منابع کتابش فرموده است:
«وجمیع ما فیه مستخرج من کتب مشهورة، علیها المعول والیها المرجع؛
تمام آنچه در این کتاب آمده، از کتابهای مشهوری که مورد اعتماد و مرجع بوده، استخراج شده است.»
همین ذکر سند، نشان دهندهای این است که کتاب وی مورد اعتماد شیخ صدوق بوده است.
ثانیا: آیتالله خویی اسناد کتاب صالح
بن عقبه را نیز ذکر کرده و عبارت «و الطریق کطریق الشیخ الیه صحیح، ...» به همین نکته اشاره دارد.
نکاتی که در کلام آیتالله خویی بیان شده این است:
۱. صالح
بن عقبه در اسناد
تفسیر علی بن ابراهیم واقع شده که راویان این کتاب، توثیق عام دارند.
۲. تضعیف ابنغضائری با توثیق علی
بن ابراهیم در تعارض نیست؛ زیرا انتساب کتاب رجال، به ابنغضائری ثابت نیست در نتیجه توثیق علی
بن ابراهیم، بدون معارض میشود.
۳. این راوی در اسناد روایات مرحوم شیخ صدوق واقع شده و صالح
بن عقبه و کتابش مورد اعتماد شیخ صدوق بوده است. در نتیجه نسبت غلو به ایشان نیز بیاساس است.
ایشان نیز اینگونه پاسخ میدهد که بنای مرحوم شیخ طوسی در فهرست و مرحوم نجاشی در رجالش بر این بوده که راویانی امامی را ذکر نمایند و راوی غیر شیعه را حتماً تذکر میدهند؛ پس هر راوی را که این دو بزرگوار به صورت مطلق آوردهاند، دلالت میکند که صحیح المذهب و همچنین ممدوح به مدح عام هستند.
ایشان در فائده دهم از
فوائد الرجالیه میفرمایند:
«فائدة الظاهر ان جمیع من ذکر الشیخ فی (الفهرست) من الشیعة الامامیة الا من نص فیه علی خلاف ذلک من الرجال: الزیدیة، والفطحیة، والواقفیة وغیرهم، کما یدل علیه وضع هذا الکتاب، فانه فی فهرست کتب الاصحاب ومصنفاتهم، دون غیرهم من الفرق. وکذا (کتاب النجاشی). فکل من ذکر له ترجمة فی الکتابین، فهو صحیح المذهب ممدوح بمدح عام یقتضیه الوضع لذکر المصنفین العلماء والاعتناء بشانهم وشان کتبهم، وذکر الطریق الیهم، وذکر من روی عنهم ومن رووا عنه. ومن هذا یعلم ان اطلاق الجهالة علی المذکورین فی (الفهرست) و (رجال النجاشی) من دون توثیق او مدح خاص، لیس علی ما ینبغی.»
«ظاهر این است، هرکسی که شیخ او را در کتاب فهرست آورده،
شیعه دوازده امامی است؛ مگر کسانی که در آنها تصریح به خلاف شده است؛ که
زیدی و
فطحی و
واقفی مذهب مذهب بوده است. و هدف شیخ از تألیف کتاب فهرست همین بوده است که فقط تألیفات شیعیان را گردآوری نماید.
و همچنین کتاب نجاشی؛ هر کسی را که در این کتاب ذکر کرده دارای مذهب صحیح و شیعه دوازده امامی است و به صورت عموم مورد مدح است؛ چون مقصود نجاشی از تألیف کتاب بررسی تألیفات بزرگان شیعه و ذکر موقعیت آنان بوده است. و از همینجا مشخص میشود که مجهول دانستن کسانیکه در این دو کتاب نام ایشان آمده است، اما توثیق یا مدحی ندارند، شایسته نیست.»
میرزا حسین نوری صاحب کتاب «
خاتمة المستدرک»، چند دلیل بر وثاقت صالح
بن عقبه ذکر کرده است:
«و اما هو فیشیر الی مدحه بل وثاقته ولو بالمعنی الاعم امور:
منها: روایة یونس عنه هنا، وفی الکافی فی باب ما تجب فیه الدیة کاملة، وهو من اصحاب الاجماع.
ومنها: روایة
محمد بن احمد بن یحیی عنه کما فی التهذیب فی باب الکفارة عن خطا المحرم، وفی الاستبصار فی باب من قتل جرادة، وما استثناه القمیون عن نوادره فهو عندهم ممن یعتمد علی روایاتهم.
ومنها: روایة جملة من الثقات عنه غیرهما، کمحمد
بن سنان،
ومحمد ابن اسماعیل
بن بزیع،
ومحمد بن الحسین
بن ابی الخطاب،
ومحمد بن خالد الطیالسی.
ومنها: انه یروی عنه الحسن
بن علی
بن بقاح الجلیل، الذی قالوا فی حقه: صحیح الحدیث، ومر فی الفائدة السابقة، ویاتی فی (رنط) دلالة هذه الکلمة علی وثاقة کل من یروی عنه فلاحظ.
ومنها: ان النجاشی ذکره فی کتابه الموضوع لذکر المصنفین من اصحابنا، وذکر نسبه وقال: له کتاب یرویه جماعة منهم
محمد بن اسماعیل
بن بزیع، ثم ذکر طریقه الیه، وکذا الشیخ فی الفهرست ذکره وکتابه وطریقه الیه، ولم یطعنا علیه بشئ، وکذا السروی فی المعالم.
ومنها: ان الصدوق عد کتابه من الکتب المعتمدة. ومن جمیع ذلک یعلم ان ما نقله ابن داود عن ابن الغضائری فی ترجمته: لیس حدیثه بشئ، کذاب غال، کثیر المناکیر، ومثله فی الخلاصة من غیر نسبة الیه، والظاهر انه تبعه واخذه عنه، فی غیر محله، والغلو الذی یعتقده ابن الغضائری ان لم یزدهم مدحا وعلوا لیس مما یجرح به.»
«در مدح صالح
بن عقبه؛ بلکه بر وثاقت وی هر چند به صورت عمومی، به چند مورد اشاره میشود:
اولا:
یونس بن عبد الرحمان در این جا (کتاب مرحوم شیخ صدوق) و کتاب کافی در باب «ما تجب فیه الدیة کامله» از وی روایت نقل شده و او از
اصحاب اجماع است.
ثانیا: در کتاب
تهذیب و
استبصار،
محمد بن احمد بن یحیی از وی روایت نقل کرده و قمیون نیز وی را از جمع راویان کتاب نوادر، استثنا نکرده و به روایاتش اعتماد کردهاند.
ثالثا: گروهی از افراد موثق همانند:
محمد بن سنان،
محمد بن اسماعیل
بن بزیع،
محمد بن حسین
بن ابیخطاب، و
محمد بن خالد طیالسی، از وی روایت نقل کردهاند.
رابعا: حسن
بن علی
بن بقاح که از افراد جلیل است و در حق او تعبیر «صحیح الحدیث» را به کار بردهاند، از وی روایت نقل کرده؛ همچنانکه گذشت و خواهد آمد این کلمه بر وثاقت تمام افرادی که از شخصی روایت نقل کند، دلالت دارد.
خامسا: نجاشی ایشان را در کتاب خودش که موضوع آن ذکر مؤلفین شیعه است، آورده و نسبش را ذکر کرده و گفته است: او کتابی دارد که گروهی از جمله
محمد بن اسماعیل
بن بزیع آن را روایت کردهاند. و نیز شیخ در فهرست، کتاب و طریقش را ذکر کرده و هردوی آنها هیچ طعنی بر او وارد نکردهاند.
سادسا: مرحوم شیخ صدوق کتاب صالح
بن عقبه را در شمار کتابهای مورد اعتماد ذکر کرده است. از مواردی که گفته شد به دست میآید که آنچه ابن داود از ابنغضائری در ترجمه وی آورده و گفته: «حدیثه بشئ، کذاب غال، کثیر المناکیر» و همانند آن را در خلاصه آورده، و نسبت به او نداده، ظاهراً از ابنغضائری پیروی کرده و از او گرفته و هیچگونه واقعیتی ندارد. و غلوی را که ابنغضائری در باره وی اعتقاد داشته اگر بر مدح و علو مقام او
نیفزاید، جرح نیز به حساب نمیآید و از مقام او نمیکاهد.»
جمعبندی سخنان علما در رد تضعیف ابنغضائری و توثیق صالح
بن عقبه:
۱. تنها کسیکه صالح
بن عقبه را تضعیف کرده، ابنغضائری است و برخی دیگر همانند
علامه حلی سخن او را تکرار کردهاند. پس سخنان همه آنها برگرفته از نجاشی است و این عقیده یک نفر در باره ایشان است.
۲. از اینکه
نجاشی و
شیخ طوسی (از علمای بزرگ رجال) شرح حال ایشان را ذکر کرده؛ اما در تضعیف وی سخن نگفتهاند، روشن میشود که نسبت غلو به ایشان صحت ندارد. و از طرفی، مورد مدح عام نیز میباشد.
۳. از آنجایی که این راوی، در اسناد روایات مرحوم
شیخ صدوق در
من لا یحضره الفقیه واقع شده، و بزرگان دیگر نیز از وی روایت نقل کرده و به آن روایات عمل کردهاند، روشن میشود که از نظر علما مورد اعتماد بوده است.
۴. گروهی از بزرگان و محدثان شیعه، مثل «
محمد بن سنان،
محمد بن الحسین
بن ابی الخطاب
ومحمد بن اسماعیل
بن بزیع،
محمد بن خالد طیالسی و حسن
بن علی
بن بقاح و
اصحاب اجماع همانند یونس
بن عبدالرحمان»، از او روایت نقل کردهاند و این مطلب شاهد محکم بر وثاقت این شخص است؛ چرا که اشخاص موثق و اصحاب اجماع از شخص ضعیف روایت نقل نمیکنند.
۵. مرحوم شیخ صدوق کتاب ایشان را از کتابهای معتبره ذکر کرده است.
۶.
محمد بن احمد بن یحیی، صاحب کتاب «
نوادر الحکمه» شخص موثق و مورد اعتماد علمای شیعه است. علمای قم تعدادی از روایات غیر معتبر او را استثنا کرده و بقیه را قبول کردهاند. اسم صالح
بن عقبه در شمار استثنا شدگان نیست از اینجا روشن میشود که علمای قم، وی راضعیف نمیدانستهاند.
بنابراین، نسبت غلو به ایشان بیاساس و او از نظر علما مورد اعتماد و موثق است؛ چنانچه مرحوم آیتالله خویی به این مطلب تصریح کرده است.
۷.علقمة
بن محمد الخضرمی؛ ایشان از
اصحاب امام باقر و
امام صادق (علیهماالسّلام) بوده است. شیخ طوسی (رحمةاللهعلیه) در یک جا نام او را در زمره اصحاب امام باقر (علیهالسّلام) ذکر میکند:
«۳۸ - علقمة
بن محمد الحضرمی، اخو ابی بکر الحضرمی؛
علقمه
بن محمد حضرمی، برادر ابوبکر حضرمی است.»
و در جای دیگر ایشان را از اصحاب امام صادق (علیهالسّلام) آورده و عبارتی را در باره او به کار برده است که نشان میدهد او در اخذ روایت، مورد اعتماد علما و محدثان بوده است:
«۶۴۱ - علقمة
بن محمد الحضرمی الکوفی، اَسنَد عنه؛
علقمه
بن محمد حضرمی از اهل کوفه است که بزرگان از وی روایت نقل کردهاند.»
در کتابهای رجال، صریحاً ایشان توثیق ندارد؛ اما از بررسی شرح حال و روایاتی که در باره ایشان است و نیز روایاتی که خودش نقل کرده، وثاقت او ثابت میشود:
الف: روایت
کشی در حسن اعتقاد او:
مرحوم کشی در ترجمه علقمه و برادرش ابیبکر حضرمی این روایت را نقل کرده است:
«حَدَّثَنِی عَلِیُّ
بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ الْقُتَیْبِیُّ، قَالا حَدَّثَنَا الْفَضْلُ
بْنُ شَاذَانَ، قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی، عَنْ
مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ، عَنْ بَکَّارِ
بْنِ اَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ قَالَ:، دَخَلَ اَبُو بَکْرٍ وَ عَلْقَمَةُ عَلَی
زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ، وَ کَانَ عَلْقَمَةُ اَکْبَرَ مِنْ اَبِی، فَجَلَسَ اَحَدُهُمَا عَنْ یَمِینِهِ وَ الْآخَرُ عَنْ یَسَارِهِ، وَ کَانَ بَلَغَهُمَا اَنَّهُ قَالَ لَیْسَ الْاِمَامُ مِنَّا مَنْ اَرْخَی عَلَیْهِ سَتْرَهُ، اِنَّمَا الْاِمَامُ مَنْ شَهَرَ سَیْفَهُ، فَقَالَ لَهُ اَبُو بَکْرٍ وَ کَانَ اَجْرَاَهُمَا یَا اَبَا الْحُسَیْنِ اَخْبِرْنِی عَنْ عَلِیِّ
بْنِ اَبِی طَالِبٍ (علیهالسّلام) اَ کَانَ اِمَاماً وَ هُوَ مُرْخِی عَلَیْهِ سَتْرَهُ اَوْ لَمْ یَکُنْ اِمَاماً حَتَّی خَرَجَ وَ شَهَرَ سَیْفَهُ قَالَ، وَ کَانَ
زَیْدٌ یُبْصِرُ الْکَلَامَ، قَالَ، فَسَکَتَ فَلَمْ یُجِبْهُ، فَرَدَّ عَلَیْهِ الْکَلَامَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ، کُلَّ ذَلِکَ لَا یُجِیبُهُ بِشَیْءٍ، فَقَالَ لَهُ اَبُو بَکْرٍ: اِنْ کَانَ عَلِیُّ
بْنُ اَبِی طَالِبٍ اِمَاماً فَقَدْ یَجُوزُ اَنْ یَکُونَ بَعْدَهُ اِمَامٌ مُرْخِی عَلَیْهِ سَتْرَهُ، وَ اِنْ کَانَ عَلِیٌّ (علیهالسّلام) لَمْ یَکُنْ اِمَاماً وَ هُوَ مُرْخِی عَلَیْهِ سَتْرَهُ فَاَنْتَ مَا جَاءَ بِکَ هَاهُنَا، قَالَ، فَطَلَبَ اِلَی عَلْقَمَةَ اَنْ یَکُفَّ عَنْهُ! فَکَفَّ.»
«
بکار بن ابیبکر حضرمی میگوید: ابوبکر و علقمه بر
زید بن علی وارد شدند. علقمه از پدرم ابوبکر بزرگتر بود یکی طرف راست و دیگری طرف چپ
زید نشستند. این دو شنیده بودند که
زید گفته است کسی که در خانه بنشیند امام نیست؛ بلکه امام کسی است که با شمشیر قیام کند.
ابوبکر که جرات بیشتری داشت گفت: یا اباالحسین (کنیه
زید بود) آیا علی
بن ابیطالب تا وقتی خانهنشین بود امام نبود؟ وقتی با شمشیر قیام کرد امام شد؟
زید که مرد زیرکی بود چیزی نگفت سه مرتبه این سخن را تکرار کرد
زید هیچ جوابی نداد. ابوبکر گفت: اگر علی
بن ابیطالب امام بود، پس جایز است بعد از او نیز امام خانهنشین باشد، و در صورتی که علی
بن ابیطالب در زمان خانهنشینیاش امام نباشد، تو چرا اینجا آمدهای. علقمه تقاضا کرد از پدرم ابیبکر که دست از او بردارد، پدرم از سخن خودداری کرده ادامه نداد.»
از این روایت چند مطلب به دست میآید که حُسن حال ایشان را ثابت میکند:
اولا: این روایت به صراحت دلالت دارد که علقمه با برادرش در امر ولایت ائمه اطهار (علیهمالسّلام) اهتمام فراوان داشتند؛ لذا نزد
زید بن علی رفتند و در مقابل او از امامت
امیر مؤمنان (علیهالسّلام) دفاع کردند و علقمه در این گفتگو، جانب برادرش را گرفته بود.
ثانیا: از اینکه مرحوم کشی این روایت را در ترجمه علقمه آورده نشان میدهد که وی نسبت به این دو برادر اهتمام خاصی داشته و مورد اعتماد وی بوده است.
مرحوم سید
علی بروجردی از این روایت، حُسن حال، امامی بودن و ثبات اعتقاد او را استفاده کرده و میگوید:
«۴۹۰۵- علقمة
بن محمد الحضرمی الکوفی، اسند عنه «ق» وهو اخو ابی بکر الحضرمی کما فی «قر» وکان علقمة اکبر من اخیه کما فی حدیث بکار عن ابیه عبدالله وعمه علقمة، وحکی فیه مناظرة ابیه مع
زید، وفیه اشعار علی حسنه وکونه امامیا ثابت الاعتقاد؛
«شیخ طوسی در رجالش او را از اصحاب امام صادق (علیهالسّلام) شمرده و گفته است: با سند از وی روایت نقل شده است و نیز او را از اصحاب امام باقر شمرده و گفته است که او برادر ابیبکر حضرمی و بزرگتر از او بوده است؛ همانطوری که در حدیث بکار از پدرش عبدالله و عمویش علقمه آمده است. این روایت بر حسن اعتقاد و این که او امامی و ثابت الاعتقاد بوده، دلالت دارد.»
ب: روایت خزار قمی در اثبات ولایت مداری علقمة
بن محمد خضرمی؛
مرحوم خزاز قمی روایتی در کتابش نقل کرده که ولایتمداری و اعتقاد ایشان را به امامت ائمه طاهرین (علیهمالسّلام) بیان میکند:
«اَخْبَرَنَا
مُحَمَّدُ بْنُ عبدالله الشَّیْبَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا
مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی الْعَطَّارُ عَنْ سَلَمَةَ
بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ
مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الطَّیَالِسِیِّ عَنْ سَیْفِ
بْنِ عَمِیرَةَ وَ صَالِحِ
بْنِ عُقْبَةَ جَمِیعاً عَنْ عَلْقَمَةَ
بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِیِّ عَنِ الصَّادِقِ (علیهالسّلام) قَالَ: الْاَئِمَّةُ اثْنَا عَشَرَ قُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَسَمِّهِمْ لِی قَالَ مِنَ الْمَاضِینَ عَلِیُّ
بْنُ اَبِی طَالِبٍ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ عَلِیُّ
بْنُ الْحُسَیْنِ وَ
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّثُمَّ اَنَا قُلْتُ فَمَنْ بَعْدَکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ اِنِّی قَدْ اَوْصَیْتُ اِلَی وَلَدِی مُوسَی وَ هُوَ الْاِمَامُ بَعْدِی قُلْتُ فَمَنْ بَعْدَ مُوسَیقَالَ عَلِیٌّ ابْنُهُ یُدْعَی بِالرِّضَا یُدْفَنُ فِی اَرْضِ الْغُرْبَةِ مِنْ خُرَاسَانَ ثُمَّ بَعْدَ عَلِیٍّ ابْنُهُ
مُحَمَّدٌ وَ بَعْدَ
مُحَمَّدٍ ابْنُهُ عَلِیٌّ وَ بَعْدَ عَلِیٍّ الْحَسَنُ ابْنُهُ وَ الْمَهْدِیُّ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ....»
«از
علقمه بن محمد حضرمی نقل شده که
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: امامان دوازده نفرند، عرض کردم: ای فرزند رسول خدا نامهایشان را برای من بیان فرما، فرمود: از گذشتگان
علی بن ابیطالب و
حسن و
حسین و
علی بن الحسین و
محمد بن علی هستند، سپس منم. عرض کردم: ای فرزند رسول خدا امام بعد از شما کیست؟ فرمود: من به فرزندم
موسی وصیت کردهام و او امام بعد از من است؛ عرض کردم: پس از موسی کیست؟ فرمود: فرزندش
علی که او را «رضا» خوانند و در زمین غربت در
خراسان دفن شود، و پس از علی فرزندش
محمد، و بعد از
محمد فرزندش
علی است، و پس از علی فرزندش
حسن، و
مهدی از فرزندان حسن (علیهمالسّلام) است....»
طبق این روایت، علقمه از امام صادق (علیهالسّلام) از نام
ائمه خود سؤال کرده و این نشان میدهد که ایشان یک فرد ولایتمدار و شیعه اهل بیت (علیهمالسّلام) بوده است.
د: نقل
خطبه غدیر از علقمه
بن محمد حضرمی؛ خطبه غدیر سندهای فراوان دارد، در یکی از اسناد این خطبه، علقمه
بن محمد حضرمی است که از امام باقر (علیهالسّلام) آن را نقل کرده و
مرحوم طبرسی در کتاب
الاحتجاج همین سند را آورده است:
«... عَنْ عَلْقَمَةَ
بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ
مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) اَنَّهُ قَالَ: حَجَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مِنَ الْمَدِینَةِ وَ قَدْ بَلَّغَ جَمِیعَ الشَّرَائِعِ قَوْمَهُ غَیْرَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَةِ فَاَتَاهُ جَبْرَئِیلُ (علیهالسّلام) فَقَالَ لَهُ یَا
مُحَمَّدُ اِنَّ اللَّهَ جَلَّ اسْمُهُ یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ اِنِّی لَمْ اَقْبِضْ نَبِیّاً مِنْ اَنْبِیَائِی وَ لَا رَسُولًا مِنْ رُسُلِی اِلَّا بَعْدَ اِکْمَالِ دِینِی وَ تَاْکِیدِ حُجَّتِی وَ قَدْ بَقِیَ عَلَیْکَ مِنْ ذَاکَ فَرِیضَتَانِ مِمَّا تَحْتَاجُ اَنْ تُبَلِّغَهُمَا قَوْمَکَ فَرِیضَةُ الْحَجِّ وَ فَرِیضَةُ الْوَلَایَةِ وَ الْخِلَافَةِ مِنْ بَعْدِکَ فَاِنِّی لَمْ اُخَلِّ اَرْضِی مِنْ حُجَّةٍ وَ لَنْ اُخَلِّیَهَا اَبَداً...»
«امام باقر (علیهالسّلام) میفرماید:
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
مدینه به
حج رفت در حالی که غیر از حج و
ولایت همه
شریعت را به قومش اعلام کرده بود.
جبرئیل به محضر رسول خدا نازل شد و عرض کرد: ای
محمد! همان خدای متعال سلام میرساند و میگوید: من پیامبری از انبیای خود و رسولی از رسولان خود را قبض روح نکردم مگر بعد از اینکه دینم را کامل و حجتم را تأیید نمایم. و بر عهده تو دو واجب باقی مانده است که باید آنها را به قومت ابلاغ کنی، یکی فریضه حج و دیگری فریضه ولایت و خلافت پس از خودت؛ زیرا من زمین را هرگز از وجود حجت خالی نمیگذارم.....»
هـ: مورد عنایت و توجه امام باقر (علیهالسلام) بودن علقمه
بن محمد حضرمی؛
عیاشی در تفسیرش درباره علقمه روایتی نقل کرده، نشان میدهد که ایشان مورد عنایت و توجه امام باقر (علیهالسّلام) بوده و صراحت دارد که او در امر دین، ثابت قدم بوده است:
«عن میسر عن ابی جعفر (علیهالسّلام) قال: کنت انا وعلقمة الحضرمی وابو حسان العجلی وعبدالله
بن عجلان ننتظر ابا جعفر (علیهالسلام)، فخرج علینا فقال: مرحبا واهلا، والله انی لاحب ریحکم وارواحکم وانکم لعلی دین الله....؛
میسر نقل کرده است که من و علقمه حضرمی و
ابوحسان عجلی و
عبدالله بن عجلان منتظر امام باقر (علیهالسّلام) بودیم، آن حضرت بر ما وارد شد و فرمود: خوش آمدید، به خدا سوگند من بوی شما و جان شما را دوست دارم و همانا شما بر دین خدا استوار هستید....»
و: علقمه مورد اعتماد اصحاب امام صادق (علیهالسّلام)بود؛ ازجمله: سیف
بن عمیره و صفوان جمال؛
سیف بن عمیره و
صفوان جمال دو تن از یاران امام صادق (علیهالسّلام) هستند.
سیف
بن عمیره میگوید به زیارت مضجع شریف
امیر مؤمنان (علیهالسّلام) رفتیم بعد از زیارت، صفوان روی خود را به طرف قبر امام حسین (علیهالسّلام) نمود و گفت: از این مکان،
امام حسین (علیهالسّلام) را زیارت کنید. صفوان همان زیارتنامه را خواند که علقمه از امام باقر (علیهالسّلام) روایت کرده بود:
«وروی
محمد بن خالد الطیالسی عن سیف
بن عمیرة قال: خرجت مع صفوان
بن مهران الجمال وعندنا جماعة من اصحابنا الی الغری بعد ما خرج ابو عبدالله (علیهالسّلام) فسرنا من الحیرة الی المدینة فلما فرغنا من الزیارة صرف صفوان وجهه الی ناحیة ابی عبدالله الحسین (علیهالسّلام) فقال لنا: تزورون الحسین (علیهالسّلام) من هذا المکان من عند راس امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) من هیهنا اوما الیه ابو عبدالله الصادق (علیهالسّلام) وانا معه قال: فدعا صفوان بالزیارة التی رواها علقمة
بن محمد الحضرمی عن ابی جعفر (علیهالسّلام) فی یوم عاشوراء، ...»
«سیف میگوید: من همراه صفوان
بن مهران جمال (که گروهی از شیعیان نیز ما را همراهی میکردند) بعد از این که امام صادق (علیهالسّلام) نیز آمدند، به سوی غری (محل دفن امیر مؤمنان (علیهالسلام)) رفتیم، از راه
حیره به سوی شهر
نجف آمدیم وقتی از زیارت فارغ شدیم، صفوان روی خود را به سوی قبر امام حسین (علیهالسّلام) نمود و برای ما گفت: امام حسین (علیهالسّلام) را از این مکان از بالا سر امیرمؤمنان (علیهالسّلام) زیارت میکنید. امام صادق (علیهالسّلام) به سوی ایشان اشاره نمود و من همراهش بودم. صفوان همان زیارتنامه را خواند که علقمه از امام باقر (علیهالسّلام) در
روز عاشورا روایت کرده بود....» و در پایان روایت آمده است که سیف به صفوان گفت:
«قال سیف
بن عمیرة: فسالت صفوان، فقلت له: ان علقمة
بن محمد الحضرمی، لم یاتنا بهذا عن ابی جعفر (علیهالسّلام) انما اتانا بدعاء الزیارة، فقال صفوان: وردت مع سیدی ابی عبدالله (علیهالسّلام) الی هذا المکان، ففعل مثل الذی فعلناه فی زیارتنا، ودعا بهذا الدعاء عند الوداع بعد ان صلی کما صلینا، وودع کما ودعنا....»
از صفوان سوال کردم: علقمه
بن محمد این دعا را برای ما از امام باقر (علیهالسّلام) نیاورده بود؛ تنها دعای زیارت را آورده بود؛ صفوان گفت: همراه با سرورم امام صادق (علیهالسّلام) به این مکان وارد شدم؛ همانند آن را که در زیارتمان انجام دادیم انجام داد و این دعا را در هنگام وداع خواند.»
از این روایت دو نکته استفاده میشود:
نکته اول: سیف
بن عمیره و صفوان به نقل علقمه
بن محمد حضرمی اعتماد داشتند و ایشان را به عنوان یک راوی ضابط قبول داشتند.
نکته دوم: زیارت عاشواریی را که علقمه نقل کرده، تنها تفاوتش در دعای بعد از زیارت است؛ ولی صفوان آن را از امام صادق (علیهالسّلام) نقل میکند.
با توجه به روایاتی که نقل شد؛
اولا: حسن اعتقاد و ولایتمداری علقمه ثابت میشود. ثانیا: در حسن اعتقاد ایشان همین کفایت میکند که در آن جو خفقان که از سوی
بنیامیه و
بنیعباس بر علیه
اهل بیت و
شیعیان به وجود آمده بود، ایشان
روایت غدیر را نقل کرده است. ثالثا: این شخص مورد عنایت و توجه
امام باقر (علیهالسّلام) بوده است. رابعا: سیف
بن عمیره و صفوان جمال نیز به روایت او اعتماد کردهاند و ایشان را یک راوی ضابط و عادل میدانستهاند و روایاتش را قبول داشتهاند.
بنابراین، جناب علقمه
بن محمد حضرمی نیز در سند زیارت عاشورا
موثق و مورد اعتماد است.
بررسی طریق دوم:
سیف بن عمیره عن علقمة؛
پیش از این گفتیم که مرحوم
شیخ طوسی (رضواناللهتعالیعلیه)، سند اصل زیارت را از دو طریق نقل میکند، طریق اول را بررسی کردیم. طریق دوم را ایشان اینگونه بیان میفرمایند:
«
سیف بن عمیره عن
علقمة بن محمد عن ابیجعفر (علیهالسلام)»
طریق شیخ به سیف
بن عمیره نیز صحیح است؛ چرا که تمامی آنها از بزرگان روات شیعه هستند و احدی در وثاقت آنها شک ندارد؛ چنانچه مرحوم
خویی در این باره میفرماید:
«وطریق الصدوق الیه:
محمد بن الحسن... والطریق کطریق الشیخ الیه صحیح»
علاوه بر تصریح مرحوم خویی، ما همانند طریق قبلی، فقط از باب تیمن و تبرک تمامی راویان این طریق را نیز به صورت مستقل بررسی میکنیم و گرنه هیچ یک از آنها نیازی به توثیق ندارند و فراتر از توثیق هستند.
مرحوم شیخ طوسی در کتاب
الفهرست، طریقش را تا سیف
بن عمیره اینگونه بیان میفرماید:
«سیف
بن عمیرة، ثقة، کوفی نخعی عربی. له کتاب، اخبرنا به عدة من اصحابنا، عن
محمد بن علی
بن الحسین
بن بابویه، عن ابیه
ومحمد بن الحسن، عن سعد
بن عبدالله، عن
احمد بن محمد، عن علی
بن الحکم، عن سیف
بن عمیرة»
پس در حقیقت سند روایت به این صورت است:
شیخ طوسی: عدهای از اصحاب و بزرگان شیعه،
محمد بن علی
بن الحسین (
شیخ صدوق)،
علی بن الحسین بن بابویه،
محمد بن حسن بن ولید،
سعد بن عبدالله،
احمد بن محمد،
علی بن الحکم، سیف
بن عمیره، علقمة
بن محمد الخضرمی، امام باقر (علیهالسلام).
مقصود از این جمله، عدهای از بزرگان شیعه؛ از جمله
شیخ مفید است؛ چنانچه مرحوم صاحب معالم در توضیح «عدة من اصحابنا» که شیخ طوسی در برخی از کتابهایش استفاده کرده است، میگوید:
«وروایاته عدة من اصحابنا، وقد بینا فی مقدمة الکتاب ان المفید (رحمةاللهعلیه) من جملة العدة عن ابی جعفر
محمد بن علی
بن الحسین ابن بابویه القمی، عن ابیه....؛
ما در مقدمه کتاب روشن کردیم که شیخ مفید از جمله کسانی است که شیخ طوسی با عنوان «عدة من اصحابنا» از شیخ صدوق و او از پدرش نقل میکند.»
پس قطعآً سند در این جا هیچ مشکلی ندارد.
۲.
محمد بن علی
بن الحسین (شیخ صدوق)؛ که مرحوم
نجاشی در باره وی میفرماید:
«
محمد بن علی
بن الحسین
بن موسی
بن بابویه القمی ابو جعفر، نزیل الری، شیخنا وفقیهنا ووجه الطائفة بخراسان، وکان ورد بغداد سنة خمس وخمسین وثلاثمائة، وسمع منه شیوخ الطائفة وهو حدث السن؛
محمد بن علی... ساکن
ری، استاد ما و مرجع ما و سرشناس شیعیان در
خراسان بود؛ و در سال ۳۵۵ وارد
بغداد شد و در حالیکه هنوز جوان بود بزرگان شیعه پای درس او حضور میافتند.»
و شیخ طوسی نیز میفرماید:
«
محمد بن علی
بن الحسین
بن موسی
بن بابویه القمی، جلیل القدر، یکنی ابا جعفر، کان جلیلا، حافظا للاحادیث، بصیرا بالرجال، ناقدا للاخبار، لم یر فی القمیین مثله فی حفظه وکثرة علمه. له نحو من ثلاثمائة مصنف؛
محمد بن علی... والا مقام، کنیهاش ابو جعفر است، وی بزرگوار بود و حافظ احادیث، در
علم رجال تخصص داشت، و روایات را بررسی میکرد. در اهل قم مثل وی در حفظ (روایت) و کثرت علم دیده نشد. بیش از سیصد تالیف دارد.»
۳. علی
بن الحسین
بن بابویه؛ که نجاشی در باره وی میگوید:
«علی
بن الحسین
بن موسی
بن بابویه القمی ابو الحسن، شیخ القمیین فی عصره، ومتقدمهم، وفقیههم، وثقتهم. کان قدم العراق واجتمع مع ابی القاسم الحسین
بن روح رحمه الله وساله مسائل ثم کاتبه بعد ذلک علی ید علی
بن جعفر
بن الاسود، یساله ان یوصل له رقعة الی الصاحب (علیهالسّلام) ویساله فیها الولد. فکتب الیه: قد دعونا الله لک بذلک، وسترزق ولدین ذکرین خیرین. فولد له ابو جعفر وابو عبدالله منام ولد. وکان ابو عبدالله الحسین
بن عبید الله یقول: سمعت ابا جعفر یقول: انا ولدت بدعوة صاحب الامر (علیهالسلام)، ویفتخر بذلک.»
«علی
بن الحسین... بزرگ اهل قم در زمان خودش، و پیشوای ایشان و
فقیه ایشان و مورد اطمینان ایشان؛ به
عراق آمد و با ابوالقاسم
حسین بن روح نایب خاص سوم حضرت ولی عصر ارواحنا له الفداه همراه شد، و از او در مورد مسائلی سوال پرسید؛ و سپس توسط
علی بن جعفر بن اسود با وی نامهنگاری کرد و از وی میخواست که نامه به دست امام زمان برساند و در آن از حضرت خواسته بود که فرزندی به وی عطا شود. پس به او پاسخ دادند: ما برای تو به آنچه خواستی دعا کردیم و خداوند به تو دو پسر نیکو خواهد داد. پس برای وی ابوجعفر و ابوعبدالله از کنیزی متولد شدند. و ابوعبدالله
حسین بن عبید میگفت: از اباجعفر شنیدم که میگفت: من با دعای
صاحب الامر به دنیا آمدهام؛ و به آن افتخار میکرد.»
و شیخ طوسی میفرماید:
«علی
بن الحسین
بن موسی
بن بابویه القمی رضی الله عنه، کان فقیها جلیلا، ثقة. وله کتب کثیرة.»
۴.
محمد بن حسن
بن ولید؛ که در سند گذشته در باره وی بحث کردیم.
۵. سعد
بن عبدالله: که نجاشی در توصیف وی میفرماید:
«سعد
بن عبدالله
بن ابی خلف الاشعری القمی ابو القاسم، شیخ هذه الطائفة وفقیهها و وجهها؛
سعد
بن عبدالله.... بزرگ، فقیه و سرشناس
امامیه بود.»
شیخ طوسی میفرماید:
«سعد
بن عبدالله القمی، یکنی ابا القاسم، جلیل القدر، واسع الاخبار، کثیر التصانیف، ثقة؛
سعد
بن عبدالله قمی، کنیه اش ابوالقاسم، انسان عالی مقام، دارای روایات فراوان و تالیفات
زیاد و مورد اعتماد بوده است.»
۶.
احمد بن محمد بن عیسی؛ که مرحوم نجاشی و شیخ طوسی در باره وی میفرمایند:
«
احمد بن محمد بن عیسی
بن عبدالله... یکنی ابا جعفر، واول من سکن قم من آبائه سعد
بن مالک
بن الاحوص... وابو جعفر رحمه اللهشیخ القمیین، ووجههم، وفقیههم، ...؛
احمد بن محمد بن عیسی... کنیهاش ابوجعفر است. وی نخستین فردی است که از خاندان
سعد بن مالک در قم ماندگار شد. ابوجعفر که
خداوند او را مورد رحمتش قرار دهد، بزرگ قمیون، سرشناس و فقیه آنان بود.»
۷. علی
بن الحکم؛ که شیخ طوسی ایشان را ثقه و انسان عالی مقام معرفی کرده است:
«علی
بن الحکم الکوفی، ثقة، جلیل القدر.»
پس تا اینجا سند روایت قطعاً تمام و تمامی راویان آن از برترین راویان حدیث شیعه بودهاند.
۸. سیف
بن عَمِیره؛ که وی یکی از دو نفری است که شیخ طوسی سند اصل
زیارت عاشورا را از ایشان نقل میکند. در وثاقت او هیچ شک و شبههای نیست؛ چنانچه مرحوم نجاشی در باره وی میگوید:
«سیف
بن عمیرة النخعی عربی، کوفی، ثقة، روی عن ابی عبدالله وابی الحسن علیهما السلام. له کتاب یرویه جماعات من اصحابنا؛
سیف
بن عمیرة نخعی از اهل کوفه و مورد اعتماد است. او از
امام صادق و
امام کاظم (علیهماالسّلام) روایت کرده و کتابی دارد که گروهی از اصحاب ما آن را روایت کردهاند.»
و مرحوم شیخ طوسی (رحمتاللهعلیه) نیز میفرماید:
«
[
۳۳۳
]
۲ ، سیف
بن عمیرة، ثقة، کوفی نخعی عربی. له کتاب، اخبرنا به عدة من اصحابنا، عن
محمد بن علی
بن الحسین
بن بابویه، عن ابیه
ومحمد بن الحسن، عن سعد
بن عبدالله، عن
احمد بن محمد، عن علی
بن الحکم، عن سیف
بن عمیرة.»
پس با این تفصیل، سند روایت تا این جا صحیح است؛ چون حتی اگر کسی به صالح
بن عقبه اشکال کند؛ از آنجایی که در این طبقه سیف
بن عمیره نیز وجود دارد، سند روایت تمام و هیچ مشکلی ندارد.
۹. علقمة
بن محمد خضرمی؛ که در سند قبلی با توجه به روایاتی که نقل کردیم، وثاقت و یا حداقل حسن حال و عقیده وی را ثابت کردیم.
سند سوّم: سیف
بن عمیرة عن صفوان الجمال؛ که شیخ طوسی، زیارت عاشورا با سند دیگر به این صورت نقل میفرماید:
«و روی
محمد بن خالد الطیالسی عن سیف
بن عمیرة قال: خرجت مع صفوان
بن مهران الجمال وعندنا جماعة من اصحابنا الی الغری بعد ما خرج ابو عبدالله (علیهالسّلام) فسرنا من الحیرة الی المدینة فلما فرغنا من الزیارة صرف صفوان وجهه الی ناحیة ابی عبدالله الحسین (علیهالسّلام) فقال لنا: تزورون الحسین (علیهالسّلام) من هذا المکان من عند راس امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) من هیهنا اوما الیه ابو عبدالله الصادق (علیهالسّلام) وانا معه قال: فدعا صفوان بالزیارة التی رواها علقمة
بن محمد الحضرمی عن ابی جعفر (علیهالسّلام) فی یوم عاشوراء.»
«
محمد بن خالد طیالسی از سیف
بن عمیره روایت میکند که گفت: بعد از آنکه امام صادق (علیهالسّلام) بیرون رفتند، همراه با صفوان
بن مهران شتردار، به سمت
نجف رفتیم و عده هم ما را همراهی میکردند. پس از راه
حیره به شهر نجف رفتیم. وقتی از زیارت فارغ شدیم صفوان روی خود را به سمت حرم امام حسین (علیهالسّلام) کرد و به ما گفت:
امام حسین (علیهالسّلام) را از اینجا از کنار سر
امیرمومنان زیارت میکنید؟ از همین جا امام صادق (علیهالسّلام) (به سمت
کربلا) اشاره کرد و من همراه او بودم؛ پس صفوان زیارتی را که علقمه آن را از
امام باقر(علیهالسلام) در روز عاشورا روایت کرده بود خواند.»
مرحوم شیخ طوسی، این روایت را از کتاب
محمد بن خالد الطیالسی نقل میفرماید و طریق خود را تا وی اینگونه بیان میفرماید:
«
محمد بن خالد الطیالسی. له کتاب، رویناه عن الحسین
بن عبید الله، عن
احمد بن محمد بن یحیی، عن ابیه، عن
محمد بن علی
بن محبوب، عنه.»
پس سند روایت اینگونه خواهد شد:
شیخ طوسی،
حسین بن عبیدالله الغضائری،
احمد بن محمد بن یحیی،
محمد بن یحیی العطار،
محمد بن علی بن محبوب،
محمد بن خالد الطیالسی، سیف
بن عمیره، صفوان
بن مهران الجمال، امام صادق (علیهالسلام).
بررسی راویان سند:
۱. حسین
بن عبید الله غضائری؛ وی از مشایخ مرحوم شیخ طوسی و مرحوم نجاشی بوده است؛ چنانچه مرحوم نجاشی میفرماید:
«الحسین
بن عبید الله
بن ابراهیم الغضائری ابو عبدالله، شیخنا رحمه الله.»
و مرحوم شیخ طوسی نیز میفرماید:
«الحسین
بن عبید الله الغضائری، یکنی ابا عبدالله، کثیر السماع، عارف بالرجال، وله تصانیف ذکرناها فی الفهرست، سمعنا منه واجاز لنا بجمیع روایاته، مات سنة احدی عشره واربعمائة؛
حسین
بن عبیدالله غضائری، کنیهاش ابوعبدالله است. وی بسیار روایت شنیده و به علم رجال آشنا بود. او دارای تألیفاتی است که آنها را در فهرست ذکر کردیم. ما از او روایت شنیدهایم و برای ما نقل تمام روایاتش را اجازه داده است. او در سال چهار صد و چهارده از دنیا رفت.»
و همانطور که در ترجمه
ابن ابیجید گفتیم، اساتید و شیوخ مرحوم نجاشی بالاتفاق
ثقه هستند و نیازی به توثیق ندارند؛ چنانچه مرحوم آقای خویی (رضواناللهتعالیعلیه) میفرماید:
«انه شیخ النجاشی وجمیع مشایخه ثقات؛
وی استاد نجاشی است و تمامی اساتید نجاشی مورد وثوق هستند.»
۲.
احمد بن محمد بن یحیی؛ برای اثبات وثاقت این شخص، میتوان به دلایل ذیل استناد کرد:
اولاً: وی از مشایخ مرحوم صدوق (رحمتاللهعلیه) است و شیخ صدوق از او روایات فراوانی را نقل کرده و بعد از نام ایشان از جمله «رضیاللهعنه» استفاده کرده که و این دلیل بر این است که وی مورد اعتماد ایشان بوده است. با جستجویی که در برخی از کتابهای شیخ صدوق به عمل آمد، وی در کتابهای مختلف خود بیش از هشتاد بار این جمله را تکرار کردهاند:
«حدثنا
احمد بن محمد بن یحیی العطار رضی الله عنه».
این نشان میدهد که شیخ صدوق به این شخص اعتماد داشته است و گرنه این همه روایت از او نقل نمیکرد و بعد از هر بار نام بردن از او، از جمله «رضیاللهعنه» استفاده نمیکرد.
ثانیاً: وی از
مشایخ الاجازه بوده است و از نظر علمای رجال، تمام مشایخ الاجازه موثق هستند؛ چنانچه مرحوم
بهبهانی از
محقق بحرانی در این باره نقل میفرماید:
«وقال المحقق البحرانی: مشایخ الاجازة فی اعلی درجات الوثاقة والجلالة؛
محقق بحرانی گفته است:
مشایخ اجازه در بالاترین مرتبه اطمینان و بزرگی مقام هستند.»
علامه وحید بهبهانی در باره نشانههای وثاقت و مدح مینویسد:
«(منها) کون الرجل من مشایخ الاجازة و المتعارف عدّه من اسباب الحسن، وربما یظهر من جدّی ـ رحمه اللّه ـدلالته علی الوثاقةوکذا من المصنف فی ترجمة الحسن
بن علی
بن زیاد..»
«از جمله امارات وثاقت، که شخصی از مشایخ اجازه باشد. مرسوم این است که شیخ اجازه بودن از اسباب حُسن حدیث است. و از اقوال پدر بزرگم چنین به دست میآید که شیخ اجازه بودن دلالت بر وثاقت او هم دارد. و نیز از اقوال مصنف (میرزا
محمد، صاحب منهج المقال) در ترجمه حسن
بن علی
بن زیاد همین مطلب استفاده میشود.»
ایشان پس از این که سخن محقق بحرانی را نقل کرده میگوید:
«وما ذکروه لا یخلو عن قرب؛
آنچه را این بزرگان گفتهاند، خالی از قرب نیست؛ یعنی نزدیک به واقع است.»
مرحوم شهید ثانی رضوان الله تعالی علیه مینویسد:
«لا یحتاج احد من هؤلاء المشایخ المشهورین الی تنصیص علی تزکیة، ولا بینة علی عدالة، لما اشتهر فی کل عصر، من ثقتهم وضبطهم وورعهم،
زیادة علی العدالةوانما یتوقف علی التزکیة، غیر هؤلاء من الرواة، الذین لم یشتهروا بذلک ککثیر ممن سبق علی هؤلاء، وهم طرق الاحادیث المدونة فی الکتب غالبا؛
هیچ یک از شیوخ مشهور، احتیاج به تصریح به وثاقت و اقامه دلیل برای اثبات
عدالت ندارند؛ زیرا در هر زمانی، علاوه بر عدالت آنها؛ مورد اعتماد بودن، حافظه قوی و ورع آنها مشهور بوده است. و تنها کسانی غیر آنها، احتیاج به تصریح به وثاقت دارد، کسانیکه به این مطلب شهره نیستند. مانند بسیاری از کسانی که گذشت. شیوخ اجازه، طریق آنها به کتابهای روائی بودهاند.»
مرحوم
میرداماد نیز مینویسد:
«ان مشیخة المشایخ الذین هم کالاساطین والارکان امرهم اجل من الاحتیاج الی تزکیة مزک، وتوثیق موثق. ولقد کنا اثبتنا ذلک فیما قد اسلفناه بما لا
مزید علیه؛
مشایخ اجازه، همانهایی که از استوانهها و ارکان به شمار میروند، فراتر از آن هستند که احتیاج به تصریح به وثاقت داشته باشند. ما پیش از این، آن را ثابت کردهایم.»
ثالثاً: بسیاری از علما حکم به صحت روایت ایشان کرده و او را توثیق کردهاند؛ از جمله مرحوم
علامه مجلسی در کتاب «
وجیزه» کلامی دارد که مرحوم
سید بحر العلوم آن را چنین نقل کرده است:
«وفی (الوجیزة): هو من مشایخ الاجازة، وحکم الاصحاب بصحة حدیثه؛
در کتاب وجیزه گفته است: «
احمد بن محمد عطار، از مشایخ اجازه است و علما به صحت روایت وی حکم کردهاند.»
و همچنین
علامه حلی در فائده هشتم از کتاب
خلاصة الاقوال، طریق
شیخ صدوق به
عبد الرحمن بن ابینجران و
عبدالله بن ابییعفور را تصحیح میکند؛ در حالی که در هر دو طریق،
احمد بن محمد یحیی عطار وجود دارد. این مطلب نشان دهنده آن است که وثاقت این شخص در نزد علامه حلی محرز بوده است.
و نیز مرحوم
شهید ثانی (رحمتاللهعلیه) با قاطعیت تمام، حکم به وثاقت این شخص میکند. وی در تمییز روات همنام که ممکن است کسی خیال کند، یک نفر هستند، مینویسد:
«وفائدة معرفته: خشیة ان یظن الشخصان، شخصا واحدا... منهم،
محمد بن یحیی العطار القمی. ومنهم،
محمد بن یحیی الخزاز بالخاء المعجمة والزاء قبل الالف وبعدها.
ومحمد بن یحیی
بن سلیمان الخثعمی الکوفی. والثلاثة ثقاة؛
و فایده دیگر در شناخت این مطلب است که ممکن است دو نفر را یک نفر گمان کند: از جمله آنها
محمد بن یحیی العطار قمی و
محمد بن یحیی خزاز و
محمد بن یحیی بن سلیمان خثعمی کوفی است که هر سه نفرشان مورد اطمینان هستند.»
میرداماد استر آبادی مینویسد:
«ثم ان لمشایخنا الکبراء مشیخة یوقرون ذکرهم، ویکثرون من الروایة عنهم، والاعتناء بشانهم، ویلتزمون ارداف تسمیتهم بالرضیة عنهم، او الرحمة لهم البتة فاولئک ایضا ثبت فخماء، واثبات اجلاء، ذکروا فی کتب الرجال او لم یذکروا، والحدیث من جهتهم صحیح معتمد علیه، نص علیهم بالتزکیة والتوثیق او لم ینص... وکاشیاخ الصدوق ابن الصدوق عروة الاسلام ابی جعفر
محمد بن علی
بن بابویه رضوان الله تعالی علیهما: ...
واحمد بن محمد بن یحیی العطاراحد شیوخ التلعکبری ذکره الشیخ فی کتاب الرجال.»
«برای اساتید بزرگ ما، اساتیدی است که یاد ایشان را گرامی میدارند؛ و بسیار از ایشان روایت میکنند و به مقام ایشان توجه میکنند و هر زمان نام ایشان را میآورند در کنار آن (رضیاللهعنهم) میگویند، یا برای ایشان طلب رحمت میکنند. پس ایشان نیز مورد اطمینان و بزرگ هستند، چه در کتب رجال ذکر شده باشند و چه نشده باشند. و روایت از جهت ایشان درست و مورد اعتماد است؛ چه ایشان را توثیق کرده باشند و چه نکرده باشند... مانند اساتید شیخ صدوق فرزند راستگو و ریسمان محکم اسلام، ابو جعفر
محمد بن علی... و
احمد بن محمد بن یحیی العطار یکی از اساتید
تلعکبری است که شیخ او را در کتاب رجال ذکر کرده است.»
شیخ بهائی نیز میفرماید:
«قد یدخل فی اسانید بعض الاحادیث من لیس له ذکر فی کتب الجرح والتعدیل بمدح ولا قدح غیر ان اعاظم علمائنا المتقدمین قدس الله ارواحهم قد اعتنوا بشانه واکثروا الروایة عنه واعیان مشایخنا المتاخرین طاب ثراهم قد حکموا بصحة روایات هو فی سندهاوالظاهر ان هذا القدر کاف فی حصول الظن بعدالتهوذلک مثل...
احمد بن محمد بن یحیی العطار فان الصدوق یروی عنه کثیرا وهو من مشایخه والواسطة بینه وبین سعد
بن عبدالله.»
«گاهی در سند برخی روایات کسی است که از او مدح یا ذمی در کتب
جرح و تعدیل نیامده است؛ غیر از اینکه بزرگان علمای ما به مقام ایشان توجه داشتهاند و از ایشان بسیار روایت کردهاند؛ و یا بزرگان علمای متأخرین حکم به صحت روایاتی کردهاند که ایشان در سند آن بودهاند. و ظاهر آن است که این مقدار در گمان پیدا کردن به عدالت ایشان کفایت میکند. همانند: ...
احمد بن محمد بن یحیی العطار؛ که صدوق از وی بسیار روایت میکند و او از اساتید صدوق است و او واسطه بین شیخ و سعد
بن عبدالله است.»
با این تفصیل، هیچ شکی در وثاقت این شخص باقی نمیماند.
۳.
محمد بن یحیی العطار؛ وی استاد مرحوم شیخ کلینی (رضواناللهتعالیعلیه) است که روایات بسیاری از طریق او نقل کرده است. مرحوم نجاشی در باره او میفرماید:
«
محمد بن یحیی ابوجعفر العطار القمی، شیخ اصحابنا فی زمانه، ثقة، عین، کثیر الحدیث؛
محمد بن یحیی، کنیهاش ابوجعفر و مشهور به
عطار قمی، بزرگ
امامیه در زمان خودش، مورد اعتماد، بزرگ قوم و دارای روایات فراوان بود.»
و
شیخ طوسی میفرماید:
«
محمد بن یحیی العطار، روی عنه الکلینی، قمی، کثیر الروایة.»
۴.
محمد بن علی
بن محبوب؛ مرحوم نجاشی در توصیف او مینویسد:
«
محمد بن علی
بن محبوب الاشعری القمی ابوجعفر، شیخ القمیین فی زمانه، ثقة، عین، فقیه، صحیح المذهب؛
محمد بن علی بن محبوب اشعری قمی، کنیهاش ابوجعفر، بزرگ قمیون در زمان خودش، مورد اعتماد، بزرگ قوم، فقیه و درست مذهب بود.»
۵.
محمد بن خالد الطیالسی؛ وی از
اصحاب امام کاظم (علیهالسّلام) بوده است.
شیخ طوسی (رحمتاللهعلیه) مینویسد:
«
محمد بن خالد الطیالسی، روی عنه علی
بن الحسن
بن فضال وسعد ابن عبدالله؛
محمد بن خالد طیالسی،
علی بن حسن بن فضال و
سعد بن عبدالله، از او روایت نقل کردهاند.»
در صفحه دیگر مینویسد:
«
محمد بن خالد الطیالسی، یکنی ابا عبدالله، روی عنه
حمید اصولا کثیرة؛
محمد بن خالد طیالسی، کنیهاش ابو عبدالله است.
حمید اصول
زیادی را از او روایت میکند.»
در عبارات بالا، شیخ طوسی تصریح میکند که سه تن از افراد موثق و برجسته روایان شیعه از او روایت نقل کردهاند؛ علی
بن حسن
بن فضال، سعد
بن عبدالله اشعری و
حمید بن زیاد از راویان موثق هستند.
نجاشی در باره علی
بن حسن
بن فضال مینویسد:
«علی
بن الحسن
بن علی
بن فضال... کان فقیه اصحابنا بالکوفة، ووجههم، وثقتهم، وعارفهم بالحدیث، والمسموع قوله فیه؛
علی
بن حسن
بن علی
بن فضال... فقیه اصحاب ما در کوفه و چهره شاخص، موثق و آگاهترین آنها نسبت به حدیث بوده و سخنش مورد پذیرش است.»
نجاشی در باره سعد
بن عبدالله اشعری نیز میگوید:
«سعد
بن عبدالله
بن ابی خلف الاشعری القمی ابو القاسم، شیخ هذه الطائفة وفقیهها و وجهها؛
سعد بن عبدالله بن ابیخلف اشعری قمی، کنیهاش ابوالقاسم، از بزرگان، فقیهان و سرشناس شیعیان است.»
شیخ طوسی در باره
حمید بن زیاد مینویسد:
«
حمید بن زیاد، من اهل نینوی، قریة الی جانب الحائر علی ساکنه السلام، ثقة، کثیر التصانیف، روی الاصول اکثرها، له کتب کثیرة علی عدد کتب الاصول؛
حمید بن زیاد از اهل
نینوا، قریه به سوی حائر که به ساکنان آنجا سلام باد، مورد اعتماد، دارای تألیف فراوان است. بسیاری از
اصول را او نقل کرده و کتابهای بسیار دارد به شمار کتب اصول.»
این مطلب ثابت میکند که
محمد بن خالد طیالسی، یک شخص موثق و مورد اعتماد است؛ چنانچه مرحوم
وحید بهبهانی در ترجمه وی به این نکته تصریح میکند و مینویسد:
«قوله
محمد بن خالد الطیالسی... روایة الاجلة عنه تشیر الی الاعتماد علیه ویؤیده قوله روی عنه
حمید اصولا کثیرة؛
این سخن مصنف در باره
محمد بن خالد طیالسی... روایت بزرگان از او، اشاره به این نکته دارد که وی مورد اعتماد علما بوده است. مؤید این سخن، این است که
حمید بن زیاد اصول بسیاری را از او نقل کرده است.»
علاوه بر این، ایشان در اسناد روایات
کامل الزیارات واقع شده که راویان این کتاب مدح و توثیق عام دارند.
به نقل حضرت آیتالله خویی (رحمةاللهعلیه)،
علی بن ابراهیم قمی،
محمد بن علی بن محبوب،
محمد بن یحیی المعاذی، و
معاویة بن حکیم، از افراد موثق دیگری هستند که از وی روایت نقل کردهاند.
با دقت در این نکته ثابت میشود که ایشان از نظر محدثان شیعه مورد اعتماد بوده است.
۶. سیف
بن عمیره؛ وثاقت او را در سند قبلی بررسی کردیم.
۷. صفوان
بن مهران الجمال؛ صفوان یکی از اصحاب سرشناس امام صادق (علیهالسّلام) بوده است. شیخ طوسی ایشان را در شمار اصحاب آن حضرت ذکر کرده است:
«صفوان
بن مهران الجمال، ابو
محمد الاسدی الکاهلی، مولاهم کوفی»
نجاشی به وثاقت ایشان تصریح کرده است:
«صفوان
بن مهران
بن المغیرة الاسدی... ثقة»
آقای
نمازی شاهرودی تصریح میکند که ایشان از
اصحاب امام کاظم (علیهالسّلام) نیز بوده است:
«صفوان
بن مهران الجمال الاسدی الکاهلی: من اصحاب الصادق والکاظم صلوات الله علیهما. ثقة جلیل القدر عظیم الشان قوی الایمان بالاتفاق؛
صفوان
بن مهران... از
اصحاب امام صادق و کاظم (علیهماالسّلام) بوده و به اتفاق علما مورداعتماد، عالی مقام و دارای ایمان قوی بوده است.»
مرحوم شیخ طوسی، در مجموع سه سند را برای زیارت عاشورا ذکر میکند که هر کدام از آنها را به صورت مستقل بررسی کردیم. در مجموع هر سه سند، در هر طبقه بیش از یک نفر وجود دارد:
طبقه اول:
علقمة بن محمد الخضرمی و
صفوان بن مهران الجمال؛
طبقه دوم:
سیف بن عمیره و
صالح بن عقبه؛
طبقه سوم:
محمد بن اسماعیل بن بزیع،
علی بن الحکم و
محمد بن خالد الطیالسی.
حتی اگر وثاقت علقمه در طبقه اول قطعی نشود، با وجود صفوان در این طبقه، سند روایت صحیح خواهد شد. و در طبقه دوم اگر وثاقت صالح
بن عقبه ثابت نشود، با وجود سیف
بن عمیره، جبران میشود و همچنین در طبقه سوم حتی اگر بر فرض این که
محمد بن خالد
مجهول باشد، با وجود
محمد بن اسماعیل
بن بزیع و علی
بن الحکم سند روایت
صحیح است و هیچ مشکلی ندارد.
مرحوم ابن قولویه در کتاب «کامل الزیارات» نیز در
ثواب زیارت عاشورا مینویسد:
«حَدَّثَنِی حَکِیمُ
بْنُ دَاوُدَ
بْنِ حَکِیمٍ وَ غَیْرُهُ عَنْ
مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی الْهَمْدَانِیِّ عَنْ
مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الطَّیَالِسِیِّ عَنْ سَیْفِ
بْنِ عَمِیرَةَ وَ صَالِحِ
بْنِ عُقْبَةَ جَمِیعاً عَنْ عَلْقَمَةَ
بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِیِّ وَ
مُحَمَّدِ بْنِ اِسْمَاعِیلَ عَنْ صَالِحِ
بْنِ عُقْبَةَ عَنْ مَالِکٍ الْجُهَنِیِّ عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ (علیهالسّلام) قَالَ مَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ (علیهالسّلام) یَوْمَ عَاشُورَاءَ مِنَ الْمُحَرَّمِ، حَتَّی یَظَلَّ عِنْدَهُ بَاکِیاً لَقِیَ اللَّهَ تَعَالَی یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِثَوَابِ اَلْفَیْ
اَلْفِ
اَلْفِ حِجَّةٍ وَ اَلْفَیْ
اَلْفِ
اَلْفِ عُمْرَةٍ وَ اَلْفَیْ اَلْفِ غَزْوَةٍ وَ ثَوَابُ کُلِّ حِجَّةٍ وَ عُمْرَةٍ وَ غَزْوَةٍ کَثَوَابِ مَنْ حَجَّ وَ اعْتَمَرَ وَ غَزَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَ مَعَ الْاَئِمَّةِ الرَّاشِدِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ اَجْمَعِینَ....»
«... از
امام باقر (علیهالسّلام) که فرمودند: هرکس قبر حسین (علیهالسّلام) را در
روز عاشورا زیارت کند تا اینکه گریان شود،
خداوند را در
روز قیامت با ثواب هزار هزار
حج و هزار هزار
عمره و هزار هزار
جهاد و ثواب هر حج و عمره و جهادی مانند کسی است که حج و عمره و جهاد را با
رسول خدا و
ائمه هدایتگر انجام داده باشد.»
و بعد در سند اصل زیارت عاشورا مینویسد:
«قَالَصَالِحُ
بْنُ عُقْبَةَ الْجُهَنِیُّ وَ سَیْفُ
بْنُ عَمِیرَةَ قَالَ عَلْقَمَةُ
بْنُ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِیُّ فَقُلْتُ لِاَبِی جَعْفَرٍ (علیهالسّلام) عَلِّمْنِی دُعَاءً اَدْعُو بِهِ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ اِذَا اَنَا زُرْتُهُ مِنْ قَرِیبٍ وَ دُعَاءً اَدْعُو بِهِ اِذَا لَمْ اَزُرْهُ مِنْ قَرِیبٍ وَ اَوْمَاْتُ اِلَیْهِ مِنْ بُعْدِ الْبِلَادِ وَ مِنْ سَطْحِ دَارِی بِالسَّلَامِ قَالَ فَقَالَ یَا عَلْقَمَةُ اِذَا اَنْتَ صَلَّیْتَ رَکْعَتَیْنِ بَعْدَ اَنْ تُومِئَ اِلَیْهِ بِالسَّلَامِ وَ قُلْتَ عِنْدَ الْاِیمَاءِ اِلَیْهِ وَ مِنْ بَعْدِ الرَّکْعَتَیْنِ هَذَا الْقَوْلَ فَاِنَّکَ اِذَا قُلْتَ ذَلِکَ فَقَدْ دَعَوْتَ بِمَا یَدْعُو بِهِ مَنْ زَارَهُ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ کَتَبَ اللَّهُ لَکَ بِهَا اَلْفَ اَلْفِ حَسَنَةٍ وَ مَحَا عَنْکَ اَلْفَ اَلْفِ سَیِّئَةٍ وَ رَفَعَ لَکَ مِائَةَ اَلْفِ
اَلْفِ
دَرَجَةٍ وَ کُنْتَ مِمَّنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَیْنِ
بْنِ عَلِیٍّ حَتَّی تُشَارِکَهُمْ فِی دَرَجَاتِهِمْ وَ لَا تُعْرَفُ اِلَّا فِی الشُّهَدَاءِ الَّذِینَ اسْتُشْهِدُوا مَعَهُ وَ کَتَبَ لَکَ ثَوَابَ کُلِّ نَبِیٍّ وَ رَسُولٍ وَ زِیَارَةِ مَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ
بْنَ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) مُنْذُ یَوْمَ قُتِلَ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا اَبَا عبدالله السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا خِیَرَةَ اللَّهِ وَ ابْنَ خِیَرَتِهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ ابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِین....»
«علقمة
بن محمّد حضرمی میگوید: محضر مبارک ابی جعفر (امام باقر) (علیهالسّلام) عرض کردم: دعائی به من تعلیم فرمائید که در آن روز وقتی از نزدیک به زیارت آن حضرت رفتم آن را بخوانم و دعائی یادم دهید که هر گاه از نزدیک به زیارت آن جناب نرفته بلکه از شهرهای دور و پشت بام به آن حضرت اشاره نمایم سلام بدهم آن را بخوانم.
حضرت فرمودند: ای علقمه! بعد از آنکه با اشاره به آن حضرت سلام دادی و پس از آن، دو رکعت
نماز خواندی و هنگام اشاره و پس از خواندن دو رکعت اگر این دعاء و زیارت را که شرحش را برایت میگویم خواندی، پس به آنچه فرشتگان زائر آن حضرت دعاء کردهاند تو نیز دعاء نمودهای و خداوند متعال برای تو هزار هزار حسنه نوشته و هزار هزار گناه محو میفرماید و صد هزار هزار درجه مقام و مرتبه تو را بالا برده و تو را از کسانی قرار میدهد که با
حضرت حسین بن علی (علیهماالسّلام) شهید شدهاند و بدین ترتیب در درجه ایشان قرارت میدهد و شناخته نمیشوی مگر در زمره شهدائی که با آن حضرت شهید شدهاند و ثواب تمام انبیاء و رسولان و کسانی که زیارت امام حسین (علیهالسّلام) را از زمان شهادتش تا به الآن نمودهاند را برایت مینویسد.
حضرت (سلاماللَّهعلیه) به علقمه فرمودند: در زیارت ابا عبدالله الحسین روز عاشوراء بگو: سلام بر توای ابا عبدالله، سلام بر توای فرزند رسول خدا، سلام بر توای برگزیده خدا و فرزند برگزیدهاش، سلام بر توای فرزند
امیرمؤمنان و فرزند سرور جانشینان، سلام بر توای پسر
فاطمه که سرور بانوان عالم میباشد...»
پس در حقیقت روایت با سه سند نقل شده است:
الف: حکیم
بن داود
بن حکیم وغیره، عن
محمد بن موسی الهمدانی، عن
محمد بن خالد الطیالسی، عن سیف
بن عمیرة عن علقمة
بن محمد الحضرمی.
ب: حکیم
بن داود
بن حکیم وغیره، عن
محمد بن موسی الهمدانی، عن
محمد بن خالد الطیالسی، عن صالح
بن عقبة، عن علقمة
بن محمد الحضرمی.
ج:
محمد بن اسماعیل، عن صالح
بن عقبة، عن مالک الجهنی، عن ابی جعفر الباقر (علیهالسّلام).
در سند سوم دو احتمال است:
۱. احتمال اول این که
محمد بن قولویه، زیارت عاشورا را از کتاب
محمد بن اسماعیل نقل کرده باشد؛ چنانچه مرحوم
شیخ طوسی نیز از کتاب او نقل کرده بود که در این صورت سند روایت تا
محمد بن اسماعیل و بعد از آن
صالح بن عقبه درست خواهد شد.
۲. احتمال دوم این که
محمد بن اسماعیل نیز به
محمد بن خالد الطیالسی عطف باشد که در آن صورت سند این گونه میشود:
حکیم بن داود،
محمد بن موسی الهمدانی،
محمد بن خالد الطیالسی،
محمد بن اسماعیل
بن بزیع، صالح
بن عقبة،
مالک الجهنی.
البته این احتمال بسیار بعید به نظر میرسد؛ چون این احتمال قویتر است که کتاب
محمد بن اسماعیل در آن زمان معروف بوده و شیخ طوسی و ابن قولویه هر دو از این کتاب زیارت را نقل کرده باشند.
و از آن جایی که مرحوم ابن قولویه در مقدمه کتاب میفرماید:
«وقد علمنا انا لا نحیط بجمیع ما روی عنهم فی هذا المعنی ولا فی غیره، لکن ما وقع لنا من جهة الثقات من اصحابنا رحمهم الله برحمته، ولا اخرجت فیه حدیثا روی عن الشذاذ من الرجال، یؤثر ذلک عنهم عن المذکورین غیر المعروفین بالروایة المشهورین بالحدیث والعلم؛
من به تمامی روایاتی که از اهل بیت (علیهمالسّلام) در باره زیارت و غیر آن نقل شده است، احاطه ندارم؛ ولی هر آن چه را که در این کتاب آوردهام، از طریق افراد موثق از اصحاب ما است و هیچ روایتی را که از افراد
مجهول که اخبار ائمه را از راویان غیر معروف در روایات و غیر مشهور در علم و حدیث گرفتهاند، نقل نکردهام.»
بنابراین تمام روات موجود در اسانید کتاب ابن قولویه مورد وثوق هستند؛
چنانچه
آیت الله خویی در این باره میفرمایند:
«فانک تری ان هذه العبارة واضحة الدلالة علی انه لا یروی فی کتابه روایة عن المعصوم الا وقد وصلت الیه من جهة الثقات من اصحابنا رحمهم الله؛
این عبارت، دلالت روشنی دارد بر اینکه ابنقولویه روایتی را از
معصومین (علیهمالسّلام) نقل نکرده است؛ مگر این که از افراد موثق از اصحاب ما باشد.
و
شیخ حر عاملی نیز بعد از این که به وثاقت راویان
تفسیر علی بن ابراهیم شهادت میدهد، در باره روات کامل الزیارات میگوید:
«وکذلک جعفر
بن محمد بن قولویه فانه صرح بما هو ابلغ من ذلک فی اول مزاره؛
و همچنین
جعفر بن محمد بن قولویه به وثاقت روات کامل الزیارات شهادت داده است و تصریح او در اول کتاب کامل الزیارات نسبت به تصریح علی
بن ابراهیم رساتر است.»
زیارت عاشورا از نظر سندی هیچ مشکلی ندارد و علاوه بر این، زیارت عاشورا از زیارتهایی است که تمامی علمای شیعه بلا استثنا در طول تاریخ بر خواندن آن تأکید کرده و خود نیز بر قرائت هر روز آن مواظبت میکردند. و روایتی که مورد قبول تمامی علمای شیعه از قدیم الایام تا کنون بوده است، نیازی به بررسی سندی ندارد؛ هر چند که ثابت کردیم از نظر سندی هم مشکلی ندارد.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «اسناد زیارت عاشورا».