استقلال در قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
استقلال به حاکمیت
جامعه یا دولت بر سرنوشت خویش و رهایی از سلطه بیگانه اطلاق میشود.
استقلال مصدر باب استفعال از ماده «قلل» به معنای اندک شمردن، حملکردن،
و بهکاری پرداختن بدون مشارکت دیگران آمده است.
در اصطلاح علوم سیاسی برای
استقلال تعاریفی متفاوت ارائه شده است؛ مانند:جدا بودن حاکمیت یک کشور از هر نوع سلطه خارجی و
آزادی
اراده ملّی برای اداره امور داخلی و خارجیخود که از خلال سازمان سیاسی دولت پدیدار میشود.
میل به سلطهجویی در سرشت
انسان قرار دارد و این میل در دولتها نیز تجلّی مییابد، بهگونهای که در پی مطیع ساختن دیگران و بهرهبرداری از منابع و امکانات آنان است. از سوی دیگر میل به
استقلال نیز فطری انسانهاست و جوامع و دولتهای گوناگون در پی هویت و
استقلال عملی خویش هستند.
استقلال از ارزشهای مسلّم انسانی،
عامل عزت و سربلندی انسانها و جوامع و نبود آن، نشانی از ذلت و زبونی آنان است.
برخی با استناد به اینکه دولت شخصیت ترکیب یافته از افراد است
گفتهاند:چنانکه
استقلال حق هر فرد است، حق دولت نیز هست.
بسیاری از دانشمندان سیاسی، ریشه همه عقب ماندگیهای جوامع و ملتها را در وابستگی به
استعمار دیده و
استقلال را کلید حل مشکلات قلمداد کردهاند،
زیرا محور خط مشی کشورهای تحت سلطه به جای منافع خودشان، منافع کشورهای سلطهگر است.
استقلال با جنبههای مختلف فرهنگی و اقتصادی آن در نگاه
اسلام با دو مفهوم «دارالاسلام» و «دارالکفر» ارتباط پیدا میکند، زیرا مرزبندیهای جدید جغرافیایی ملاک مناسبی برای
استقلال نیست. در تعریف و محدوده واژگان ذکر شده دیدگاههای گوناگونی ارائه شده
که از مجموع آنها میتوان چنین نتیجه گرفت که ملاک
دارالاسلام و
دارالکفر اجرا و عدم اجرای قوانین الهی است. دارالاسلام به سرزمینی گفته میشود که شریعت اسلامی در آن پیاده میشود و حاکم مسلمانی بر آن حکمرانی میکند و همه افراد جامعه در برابر
حکومت اسلامی تسلیم هستند. و دارالکفر به سرزمینهایی گفته میشود که
احکام اسلامی در آن جاری نیست و مسلمانان در آنجا حاکمیت و سلطه ندارند. براساس این مرزبندی است که
قرآن مسلمانان را از خطر وابستگی برحذر داشته و دستیابی به
استقلال را در
آیات زیادی بیان میکند.
در قرآن کریم واژه
استقلال به صراحت نیامده؛ ولی این مفهوم از برخی واژهها، تعبیرها و موضوعات قابل استفاده است؛ مانند:عزّت مسلمانان،
نفی سبیل کافران،
نپذیرفتن سلطه و سرپرستی کافران،
عدم میل و اعتماد به کافران،
پیروی نکردن از
اهل کتاب و مشرکان،
روی پای خود ایستادن،
نداشتن دوستی صمیمانه با مشرکان
و آیاتی که دشمنی کافران و مشرکان با مسلمانان را گوشزد میکند و خواستار هوشیاری مسلمانان در برابر نقشهها و توطئههای آنان است.
اکنون هر یک از این واژگان و موضوعات بهطور گذرا بررسی میشود.
قرآن کریم عزت و برتری را ویژه
خداوند و فرستاده وی و مؤمنان میداند.
براساس آیات ۱۳۸-۱۴۰
نساء وابستگی به کافران و پذیرش سرپرستی آنان موجب ذلّت و عذاب الهی و پذیرفتن ولایت و سرپرستی خداوند و گسستن از
ولایت غیر او سبب عزّت فرد و جامعه میشود
:«بَشِّرِ المُنفِقِینَ بِاَنَّ لَهُم عَذابًا اَلِیما • اَلَّذینَ یَتَّخِذونَ الکفِرینَ اَولِیاءَ مِن دونِ المُؤمِنِینَ اَیَبتَغونَ عِندَهُمُ العِزَّةَ فَاِنَّ العِزَّةَ لِلّهِجَمیعا». قرآن برای تأمین
عزت و سربلندی مسلمانان و برتری آنان بر کافران و حفظ و صیانت این موقعیت، مؤمنان را موظف میکند تا از هر کاری که موجب سلطه و سیطره کافران گشته و مسلمانان را به وابستگی میکشاند دوری کنند.
بر اساس آیه «ولَن یَجعَلَ اللّهُ لِلکفِرینَ عَلَی المُؤمِنینَ سَبیلا؛
هرگز خداوند برای کافران راه تسلط بر اهل
ایمان را باز نگذاشته است» خداوند کمترین سلطهای را برای کافران بر مؤمنان تشریع نکرده و هرگونه پیمان فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و... را که موجب سلطه کافران و وابستگی مسلمانان گردد
حرام و باطل شمرده است.
سبیل در لغت به معنای «راه»
و در این آیه به معانی نصر، حجت در دنیا، حجت در آخرت، سلطه اعتباری و سلطه خارجی دانسته شدهاست.
آیه نفی سبیل بیانگر دو جنبه ایجابی و سلبی است:جنبه ایجابی آن بیانگر
وظیفه جامعه اسلامی و حاکمان آن در حفظ
استقلال و از میان برداشتن زمینههای وابستگی است و جنبه سلبی آن ناظر به نفی سلطه بیگانگان بر سرنوشت سیاسی اجتماعی مسلمانان است.
بر اساس مفاد حرف نفی «لن» که به معنای نفی ابد است کافران هیچگاه در هیچ زمینهای شرعاً نمیتوانند بر مسلمانان مسلّط شوند و نفی سبیل بر همه روابط خارجی در زمینههای گوناگون فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و نظامی حاکمیت دارد و همه روابط باید بر این پایه استوار باشد و با آن ارزیابی گردد.
اتخاذ ارباب و پذیرش اراده و سلطه دیگران با توحید ناسازگار است و انسان را به
شرک مبتلا میسازد:«قُل یاَهلَ الکِتبِ تَعالَوا اِلی کَلِمَة سَواء بَینَنا وبَینَکُم اَلاَّ نَعبُدَ اِلاَّ اللّهَ ولا نُشرِکَ بِهِ شیًا ولایَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضًا اَربابًا مِن دونِاللّهِ...
»، بنابراین، آزادی سیاسی و حق
اطاعت از نظامهای سیاسی و نهاد
قدرت ، مشروط به آن است که موجب «اتخاذ ارباب» نشود و در برابر ربوبیّت تشریعی خداوند نباشد. به گفته سیدقطب، در این جهت تفاوتی میان نظامهای دیکتاتوری با نظامهای دموکراسی نیست و همگی ارباب زمینیاند که انسان را به رقّیت و عبودیّت خویش میخوانند و تنها نظام اسلامی و توحیدی است که میتواند بشر را رهانیده و به او آزادی واقعی ببخشد.
بر اساس آیه پیشگفته خداوند سلطه و استعمار فرهنگی و فکری را یک نوع عبودیت و پرستش میداند و همان گونه که با شرک و بتپرستی مبارزه میکند با استعمار فکری و سلطه فرهنگی نیزمیجنگد.
مسلمانان نباید بر ستمگران تکیه و اعتماد کنند:«ولا تَرکَنوا اِلَی الَّذینَ ظَلَموا فَتَمَسَّکُمُ النّارُ....
» تکیه و اعتماد بر ستمگران در شکل وابستگی آشکار میگردد و وابستگی فرهنگی، سیاسی یا اقتصادی نتیجهای جز
اسارت و
استثمار و نابودی
استقلال ندارد.
به گزارش قرآن اصحاب خاص پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در
انجیل به زراعتی تشبیه شدهاند که جوانههای آن به تدریج نیرومند شده و بر پای خود ایستاده است، بهگونهای که کشاورزان را به شگفتی وا میدارد
:«ومَثَلُهُم فِی الاِنجیلِ کَزَرع اَخرَجَ شَطَهُ فَازَرَهُ فَاستَغلَظَ فَاستَوی عَلی سوقِهِ یُعجِبُ الزُّرّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الکُفّارَ....
» این تمثیل ، به ویژه با توجه به تعبیر «فَاستَوی عَلی سوقه» اشارهای گویا به
استقلال جامعه اسلامی دارد.
«وَلاء» و «توالی» در لغت به معنای نزدیکی دو چیز به یکدیگر بدون فاصله، محبّت و صداقت و «ولیّ» به معنای شخص مددکاری است که بر آنچه تحت سرپرستی اوست سلطه دارد، بهطوری که حق تصرف تام در آن را داشته باشد
، بر این اساس، قرآن برای حفظ
استقلال و آزادی، جوامع اسلامی را از پذیرش
ولایت و سرپرستی کافران نهی کرده است،
زیرا ولایت و سرپرستی کافران موجب دخالت و تصرّف آنان در شئون مسلمانان و زمینه خروج مسلمانان از مسیر حق و وابستگی آنان به کافران میشود
، ازاینرو
قرآن کریم در خطابهای گوناگون از پیامبر و مسلمانان خواسته تا از خواهشها و تمایلات دشمنانِ دین خدا پیروی نکنند
و درباره تلاش کفرپیشگان برای واداشتن جامعه اسلامی به پیروی از خود هشدار میدهد
:«یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِن تُطیعوا فَریقًا مِنَ الَّذینَ اوتُوا الکِتبَ یَرُدّوکُم بَعدَ ایمنِکُم کفِرین.
» و حفظ
استقلال را در بیاعتنایی به خشنودی کافران در پیروی از آنان میداند.
در آیاتی از قرآن مسلمانان از دوستی با
اهل کتاب و کافران که زمینهساز سلطه و حاکمیت آنان و نفی
استقلال مسلمانان است برحذر داشته شدهاند:«یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَتَّخِذوابِطانَةً مِن دونِکُم لا یَألونَکُم خَبالاً...».
واژه «بطانه» به معنای لباس زیر
و در اینجا کنایه از این است که کافران و بیگانگان نباید محرم اسرار مسلمانان قرار گیرند، زیرا دوستی و اعتماد و وابستگی به بیگانگان موجب نابودی خرد مسلمانان میشود.
دائرةالمعارف قرآن کریم، جلد سوم، برگرفته از مقاله«
استقلال».