استغاثه والدین (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
از دیگر مواردى که در
قرآن به استغاثه
تصریح شده، استغاثه پدر و مادر مؤمن به درگاه الهى، براى
هدایت فرزند خود به راه راست و دورى وى از انحراف و بیایمانی است.
پدر و مادر مؤمن، براى رهايى فرزند خويش از
انحراف و كجروى، به
خداوند متعال استغاثه میکردند:
•• «وَنَادَى نُوحٌ رَّبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابُنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ؛ نوح به پروردگارش عرض کرد: «پروردگارا! پسرم از خاندان من است؛ و وعده تو (در مورد نجات خاندانم)
حق است؛ و تو از همه حکمکنندگان برترى!».
این
آیه شریفه دعایى است که
نوح براى پسرش کرده؛ البته آن پسرى که از سوار شدن بر کشتى
تخلف ورزید، و آخرین بارى که نوح او را دید همان روزى بود که با یاران خود سوار بر کشتى شد، و دید که او در کنارى ایستاده صدایش زد که پسرم بیا سوار کشتى شو؛ ولى او نپذیرفت و بعد از آنکه طوفان شروع شد و موج بین او و پسرش حائل شد، در این هنگام به خیال اینکه او نیز مانند سایر فرزندانش به خدا
ایمان دارد و چون قبلا از خداى تعالى این وعده را شنیده بود که اهل او را نجات مىدهد؛ لذا او را صدا زد، و گرنه این کار را نمىکرد.
و اگر در آیه شریفه آمده که: (و نادى نوح ربه - نوح پروردگار خود را ندا کرد) و نفرموده: (و سال نوح ربه - نوح از پروردگار خود درخواست کرد) و یا (و قال نوح - نوح گفت) و یا (و دعا نوح - نوح
دعا کرد)، براى این است که نوح (علیهالسلام) در آن لحظه دچار اندوه شدیدى از هلاکت فرزند خود بوده، و از این تعبیر مىفهمیم که آن جناب صداى خود را به
استغاثه و دعا بلند کرده و این عکسالعمل از کسى که دچار اندوه شدید باشد امرى طبیعى است؛ و درخواست نوح از
خدای تعالی که جمله: (و نادى نوح ربه فقال رب ان ابنى من اهلى ...) آن را بیان مىکند، هرچند که در این
آیات بعد از جمله (و استوت على الجودى ...) آمده، و هر چند ظاهرش این است که این استغاثه و دعاى نوح بعد از
غرق شدن کفار و فرو نشستن طوفان بوده لیکن مقتضاى ظاهر حال این است که استغاثه وى بعد از حائل شدن موج بین او و فرزندش واقع شده باشد، پس اگر در این آیات آن استغاثه را بعد از تمام شدن ماجرا
ذکر کرده، براى این بوده که به بیان همه جزئیات داستان در یک جا عنایت داشته، جزئیاتى که همهاش هولانگیز است، تا نخست اصل داستان را بطور کامل در یک
آیه بیان کند و سپس به بعضى جهات باقیمانده بپردازد.
دلسوزى نوح (علیهالسلام) براى پسرش در قالب
استفسار از خداى تعالى و ادبى که آن حضرت در سخن گفتن درباره پسرش، در برابر احکم الحاکمین به کار برده است.
نوح (علیهالسلام) فرستاده خداى تعالى و یکى از انبیاى
اولوا العزم - یعنى صاحب شریعت - بوده، و چنین کسى بهطور مسلم
عالم به مقام خداى تعالى و عارف به آن و بصیر به موقف
عبودیت خود بوده، علاوه بر همه اینها ظرف گفتوگویى که نوح با پروردگارش داشته ظرف معمولى نبوده،
بلکه ظرفى بوده که آیات
ربوبیت خداى تعالى و قهر و
غضب الهی به حد اکمل ظهور یافته و تمام
دنیا و اهل دنیا در زیر
آب فرو رفته و غرق شدهاند، و از ساحت عظمت و کبریایى خداى تعالى ندا شده که: ستمکاران از
رحمت من دور شوند. در چنین جوى چهطور ممکن است نوح (علیهالسلام) براى پسرش
دعا کند؟ و ادب
عبودیت چگونه اجازه مىدهد که او خواست دل خود را که همان نجات فرزند است، بهطور صریح و پوستکنده در میان بگذارد؟
لذا مىبینیم که آن جناب
رعایت ادب را نموده و سخن خود را در قالب سؤال و استفسار از
حقیقت امر بیان کرده، و نخست وعدهاى را که خداى تعالى قبلا یعنى هنگام سوار کردن
مؤمنین و جفتجفت حیوانات در کشتى داده بود که اهل او را نجات مىدهد به زبان آورد.
از سوى دیگر براى آن جناب کفر فرزند ثابت نشده بود؛ بلکه اهل آن جناب حتى همین فرزندش (البته غیر از همسرش) به ظاهر مؤمن بودند، و اگر فرزند مذکور وى برخلاف آنچه نوح (علیهالسلام) مىپنداشت
کافر بود، بهطور مسلم او را براى سوار شدن به کشتى نمىخواند و چنین درخواستى را از خداى تعالى نمیکرد، براى اینکه خود آن جناب قبلا کفار را
نفرین کرده و از خداى تعالى خواسته بود که دیارى از
کافران را بر روى زمین زنده نگذارد، پس همه اینها شاهد بر آن است که او پسر مورد بحثش را
مؤمن مىپنداشته، و اگر آن پسر سوار کشتى نشده و دستور پدر را مخالفت کرد، صرف این مخالفت کفرآور نیست؛ بلکه تنها معصیتى است که مرتکب شده بوده.
و به خاطر همه این جهات بود که نوح (علیهالسلام) گفت: (رب ان ابنى من اهلى و ان وعدک الحق)، پس وعده پروردگارش را یاد کرد و به ضمیمه این یادآورى گفت: پسرم اهل من است؛ و این خطاب را با کلمه (ربى) ادا کرد تا
رحمت پروردگارش را به سوى خود جلب کند، چون این کلمه دلالت بر استرحام و طلب رحم و شفقت دارد. و نیز گفت (ابنى) که در آن (ابن) به (یاء) متکلم اضافه شده، تا حجتى باشد بر کلمه (من اهلى)، و در حقیقت گفته باشد که این جوان اهل من است؛ زیرا پسر من است ، و اینکه جمله (و ان وعدک الحق) را با (ان) و (لام جنس) تاکید کرد - با اینکه ممکن بود بگوید: (و وعدک حق) - براى این بود که با آوردن حرف (ان) و الف و لام جنس، حق ایمان را ادا کرده باشد.
و این دو جمله یعنى جمله (ان ابنى من اهلى) و جمله (و ان وعدک الحق) وقتى به یکدیگر منضم شوند، نتیجه مىدهند که باید پسرش نجات یابد، و جا داشت خود آن جناب نتیجهگیرى نموده بگوید: پس او را نجات ده، لیکن از این دو جملهاش نتیجهگیرى نکرد، تا در مقام
عبودیت،
رعایت ادب را کرده باشد، و چون هیچکس به جز خداى تعالى صاحب
حکم نیست، حکم حق و قضاى فصل را به خداى تعالى واگذار نموده تا در برابر حکم او
تسلیم باشد، و لذا در آخر کلامش گفت: (و انت احکم الحاکمین).
با در نظر گرفتن نکات بالا، معناى آیه چنین مىشود: (اى پروردگار من! پسرم اهل من است، و وعده تو حق است، آن هم کل حق و به تمام معناى حق، و همین حق بودن وعدهات دلیل بر این است که تو او را به
عذاب قوم کافر نگرفته و غرقش نمىکنى، ولى با همه این احوال حکم حق به دست تو است و تو احکم الحاکمینى)، گویا نوح (علیهالسلام) با این گفتار خود خواسته است
حقیقت امر را به وضوح بفهمد، و بیش از این چند جمله که خداى تعالى از او حکایت کرده چیزى نگفته، و به زودى بیان کامل این معنا مىآید. ان شاء اللّه.
•• «وَالَّذِي قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَّكُمَا أَتَعِدَانِنِي أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتْ الْقُرُونُ مِن قَبْلِي وَهُمَا يَسْتَغِيثَانِ اللَّهَ وَيْلَكَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَيَقُولُ مَا هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ؛ و کسى که به پدر و مادرش مىگويد: «اف بر شما! آيا به من وعده مىدهيد که من
روز قیامت مبعوث مىشوم؟! در حالى که پيش از من اقوام زيادى بودند (و هرگز مبعوث نشدند)! و آن دو پيوسته
فریاد مىکشند و خدا را به يارى مىطلبند که: واى بر تو،
ایمان بياور که وعده خدا
حق است؛ اما او پيوسته مىگويد:» اينها چيزى جز افسانههاى پيشينيان نيست!».
در
آیات قبل سخن از مؤمنانى در میان بود که در پرتو ایمان و
عمل صالح و
شکر نعمتهاى حق، و توجه به حقوق پدر و مادر و فرزندان، به مقام قرب الهى راه مىیابند، و مشمول الطاف خاص او مىشوند.
اما در آیات مورد بحث سخن از کسانى است که در نقطه مقابل آنها قرار دارند، افرادى بىایمان و حقنشناس و عاق
پدر و مادر مىفرماید:
(و آن کسى که به پدر و مادرش مىگوید: اف بر شما! آیا به من وعده مىدهید که من روز قیامت مبعوث مىشوم؟ در حالى که قبل از من
اقوام زیادى بودند و مردند و هرگز مبعوث نشدند)! (والذى قال لوالدیه اف لکما اتعداننى ان اخرج و قد خلت القرون من قبلى).
اما پدر و مادر
مؤمن در مقابل این فرزند خیرهسر
تسلیم نمىشدند. آنها
فریاد مىکشند و خدا را به یارى مىطلبند که واى بر تو اى فرزند! ایمان بیاور که وعده خدا حق است): (و هما یستغیثان الله ویلک آمن ان وعد الله حق).
اما او همچنان به
لجاجت و خیرهسرى خود ادامه مىدهد، و با
تکبر و بىاعتنایى مىگوید: (اینها چیزى جز افسانههاى پیشینیان نیست)! (فیقول ما هذا الا اساطیر الاولین).
اینکه میگویید معادى و حساب و کتابى در کار است، از
خرافات و داستانهاى دروغین اقوام گذشته است، و من هرگز در برابر آن تسلیم نخواهم شد.
اوصافى که از این آیه درباره آن گروه استفاده مىشود، چند وصف است: بىاحترامى و اسائه ادب نسبت به مقام پدر و مادر؛ زیرا (اف) در اصل به معنى هر چیز کثیف و آلوده است، و در مقام
توهین و
تحقیر گفته مىشود.
بعضى نیز گفتهاند به معنى چرکى است که در زیر ناخن
جمع مىشود که هم آلوده است و هم ناچیز.
دیگر اینکه نهتنها ایمانى به قیامت و روز
رستاخیز ندارند، بلکه آن را به باد مسخره گرفته، جزء افسانهها و پندارهاى خرافى مىشمرند.
وصف دیگرشان این است گوش شنوا ندارند، تسلیم در برابر حق نیستند و روحشان از
غرور و جهل و خودخواهى انباشته است.
آرى پدر و مادر دلسوز او هرچه تلاش و کوشش مىکنند که او را از گرداب
جهل و بىخبرى نجات دهند تا این فرزند دلبند گرفتار
عذاب دردناک الهى نشود، او همچنان در
کفر خود پافشارى مىکند و
اصرار مىورزد، و سرانجام ناچار او را رها مىکنند.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳، ص۱۶۵، برگرفته از مقاله «استغاثه والدین».