• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ازدواج خدیجه با پیامبر

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





خدیجه (سلام‌الله‌علیها) دختر خویلد بن اسد، زنی بازرگان و ثروتمند بود که به اِمرأةالقریش (یعنی شاهزاده خانم قریش) شهرت داشت. او اولین زنی بود که مسلمان شد و به پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ایمان آورد و اولین همسر پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و مادر حضرت فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) است.
تعدادی از محققین بر این عقیده‌اند که خدیجه قبل از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با کسی ازدواج نکرده بود و اولین و تنها ازدواج او، ازدواج با پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود، اما طبق ادعای شهرت، خدیجه پیش از پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، دو بار ازدواج کرده بود. در این مقاله سعی شده حقیقت و چگونگی ازدواج خدیجه با پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بررسی شود.



در راستای تلاش حکام مستبد اموی در زدودن نام پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از ماذنه‌ها و کاستن از قداست و عظمت آن بزرگوار جعل حدیث به عنوان حربه‌ای کارآمد، در مقیاس وسیعی به کار گرفته شد؛ این احادیث مجعول در سرتاسر سیره نبوی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با حجم بسیار زیاد وارد شده، به‌طوری‌که بسیاری از این احادیث مجعول که امروزه به عنوان مشهورات سیره نبوی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به خصوص در لسان اهل‌سنت شناخته می‌شود، بسیاری از احادیث صحیح و مسلم تاریخی را کنار زده از شهرت‌ انداخته‌اند. از جمله مواضعی که در آن احادیث مجعول به وفور داخل گردیده است، جریان ازدواج پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) و وقایع پیرامون آن است. در این مقاله سعی شده بر اساس عقل و نقل از دیدگاهی متفاوت با آن‌چه که ادعای شهرت شده، به موضوع ازدواج پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و خدیجه پرداخته شود.


در سبب این ازدواج گفته شده که خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) دختر خویلد بن اسد زنی بازرگان، توانگر و صاحب جاه و شرف بود. او مردان را برای تجارت اجیر می‌کرد یا برای آن‌ها نصیبی از سود خود مقرر می‌نمود.
چون خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) اوصاف امانتداری و راستگویی و مکارم اخلاق پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را شنید نزد آن حضرت فرستاد و به او پیشنهاد داد که با مال و کالای وی به شام سفر کند و بهره‌ بیشتر و بهتر از سایرین دریافت نماید. خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) غلام خود میسره را نیز در این سفر با حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) همراه نمود. در بازگشت از این سفر تجاری، میسره بانوی خود را از وقایع و اتفاقات سفر آگاه نمود. خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) که زنی شریف و خردمند و با تدبیر بود برای حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پیغام فرستاد و گفت: «ای پسر عمو من خواهان ازدواج با تو هستم چرا که خویشاوند منی و در بین خاندانت بزرگوار، امانتدار، خوش‌خلق و راستگویی» و به روایتی دیگر دوست خود نفیسه بنت منبه (منیه) را نزد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرستاد تا در این رابطه با محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گفتگو کند. نفیسه نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آمد و از علت ازدواج نکردن ایشان جویا شد حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پاسخ دادند: «چیزی ندارم که با آن ازدواج کنم» نفیسه گفت: «اگر این مانع بر طرف گردد و از تو دعوت شود با کسی که در زیبایی و مال و شرف همتای توست با او ازدواج می‌کنی؟» حضرت پرسید: «او کیست؟» گفت: «خدیجه (سلام‌الله‌علیهم).»
خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) از لحاظ نسب در رده‌های میانی قریش و از لحاظ مجد و شرف و ثروت والاترین زن قریش به شمار می‌آمد از این‌رو تمام مردان قریش در آرزوی آن بودند که بتوانند با او ازدواج کنند پس خواستگاری‌ها کرده و حاضر شده بودند مهریه‌های سنگین بپردازند.


وقتی پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از پیشنهاد ازدواج خدیجه آگاه شد با خویشان و اعمام خود مشورت نموده آن‌گاه به اتفاق ابوطالب و چند تن از اعمام خود نزد ورقة بن نوفل پسر عموی خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) رفتند و ایشان را از او خواستگاری نمودند.

۳.۱ - سخنان ابوطالب

در مجلس خواستگاری، ابوطالب لب به سخن گشود و گفت:
«حمد و سپاس خدای این خانه را آن کسی که ما را از ذریه ابراهیم و اسماعیل قرار داد و ما را در حرم امنی فرود آورد و بر مردم برتری داد و به این سرزمین برکت و نعمت بخشید، اما این برادرزاده‌ام بر تمام مردان قریش برتری و رجحان دارد و در این برتری با هیچ‌کس مقایسه نشود و در میان مردم برایش همانندی یافت نشود. اگرچه از جهت مالی تهیدست است، اما مال عاریه‌ای است که پایدار نمی‌ماند و سایه‌ای است که زایل می‌شود. او به خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) راغب و خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) نیز به او مشتاق است ما آمده‌ایم که با رضایت خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) او را از شما خواستگاری کنیم، کابین او بر عهده‌ من می‌باشد که اگر بخواهید پرداخت می‌کنم قسم به خدای این خانه، محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دارای اقبالی بلند و دینی شایع و خردی کاستی‌ناپذیر است.»

۳.۲ - سخنان ورقة بن نوفل

بعد از سخنان ابوطالب، عموزاده خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) شروع به سخن کرد، اما به لکنت افتاد و از پاسخ ابوطالب بازماند، پس خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) شروع به سخن کرد و رضایت خود را از این ازدواج اعلام داشته و بیان داشت که حاضر است، مهریه خود را از مال خویش بپردازد که این سخن تعجب حاضران را برانگیخت پس گفتند: «عجیب است کابین مرد را زنان می‌دهند؟» ابوطالب خشمگین شد و از جای برخاست و گفت: «اگر مثل برادرزاده‌ام بودید زنان شما را با بیشترین کابین طلب می‌کردند و اگر فردی مثل شما باشد، حتی با کابینه‌ای بالا، زنان حاضر به ازدواج با او نیستند.»
آن‌گاه ابوطالب شتری کشت و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بر خانواده‌اش وارد شد.

۳.۳ - رد روایات مجعول

سخنان ابوطالب به خوبی نشان از جایگاه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در قلوب مردم مکه در قبل از بعثت داشته، خود می‌تواند در رد روایات مجعولی که آن حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را یتیم ابی‌طالب دانسته و چنان شخصیت پست و حقیری برای حضرت ساخته و پرداخته‌اند که خواستگاری ایشان از خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) را به سخره گرفتن شخصیت حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و دیگران معرفی کرده‌اند، کافی است؛ روایات بی‌پایه و اساسی که تنها جهت کاستن از مقام شخصیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و انحراف اذهان مردم از سوی دشمنان دین جعل شده‌اند. از این‌رو نقل این اکاذیب را که از سوی برخی مورخان و سیره‌نگاران روایت شده شایسته مقام ایشان ندیده از پرداختن به آن صرف نظر کردیم.

۳.۴ - مهریه

سرانجام مهریه این ازدواج دوازده اوقیه طلا یا بیست ماده شتر جوان در نظر گرفته شد و خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) به منزل رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وارد شدند.


در باب این ازدواج مواردی از سوی مورخان و علمای اهل فن ایراد گردیده که پرداختن به آن در این‌جا امری مهم و درخور توجه است.

۴.۱ - سن ازدواج

این‌که سن خدیجه در زمان ازدواج چقدر بوده همواره از موضوعاتی بوده که مورخین اعم از شیعه و سنی از گذشته‌های دور تاکنون بدان پرداخته، مطالبی را عنوان کرده‌اند.
در ذکر سن رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و خدیجه کبری (سلام‌الله‌علیهم) بین مورخین اختلاف است، بعضی از آنان سن حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را بیست و سه سال، عده‌ای بیست و پنج سال، برخی بیست و هشت سال و عده‌ای هم سن ایشان را زمان ازدواج سی سال برشمرده‌اند.
این اختلاف درباره‌ سن جناب خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) از شدت بیشتری بین مورخان برخوردار است. غالب مورخان و علمای اهل‌سنت که کتب‌شان در دست است بر چهل ساله‌بودن خدیجه در زمان ازدواج تاکید کرده‌اند. البته اقوال دیگر علماء نیز در این‌باره قابل توجه است به گونه‌ای که خواننده را در اینکه واقعاً سن حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) در زمان ازدواج چهل سال بوده یا نه جداً به تردید وا می‌دارد و این ظن را در شخص به وجود می‌آورد که سن ایشان در واقع بسیار کمتر از آن چیزی است که بسیاری از علمای اهل‌سنت و حتی بعضی از علمای شیعه بر آن تاکید داشته ادعای شهرت کرده‌اند.

۴.۲ - اقوال علما

درباره سن حضرت خدیجه چند قول ذکر شده است.

۴.۲.۱ - بیست و پنج سال

این قول را ابوبکر بیهقی در دلائل النبوه و ابن‌کثیر در البدایه و النهایه اصح اقوال دانسته‌اند، قاضی ابرقوه نیز در کتابش این قول را اشهر اقوال معرفی کرده است.
[۴۳] قاضی ابرقوه، اسحاق بن محمد، سیرت رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ج۳، ص۲۴۶.
این قول از سوی کتاب السیرة‌ الحلبیه و... نیز بیان شده است.

۴.۲.۲ - بیست و هشت سال

بسیاری از علماء و مورخان این‌که سن شریف خدیجه در زمان ازدواج با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بیست و هشت سال بوده است را مورد تاکید قرار داده، این قول را بر اقوال دیگر ترجیح داده‌اند. شذرات الذهب، انساب الاشراف، سیر اعلام النبلاء، السیرة الحلبیه، تاریخ خمیس و... از جمله کتبی هستند که متذکر این قول شده، آن را بر دیگر اقوال برتری داده‌اند.

۴.۲.۳ - سی سال

این قول نیز از جمله اقوالی است که در کتب السیرة الحلبیه، تاریخ الخمیس، و... به آن پرداخته شده است.

۴.۲.۴ - سی و پنج سال

این قول نیز از جمله اقوالی است که در کتب البدایه و النهایه و السیرة الحلبیه عنوان گردیده‌است.
ضمن این‌که قول به چهل ساله، چهل و چهار ساله، چهل و پنج ساله، و چهل و شش ساله بودن ایشان نیز از جمله اقوالی است که علماء و مورخان بدان پرداخته در کتب‌شان از آن یاد کرده‌اند.

۴.۲.۵ - دیدگاه بیهقی و ابن‌کثیر

در کتاب دلائل النبوه بیهقی و السیرة النبویه ابن‌کثیر نیز اشاره شده است که سن خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در زمان ازدواج لااقل کمتر از سی سال بوده است، آن‌جا که در سن وفات خدیجه می‌گوید: «بلغت خدیجه خمساً و ستین سنه، و یقال خمسین سنه و هو اصح»
اگر قول مشهور در سن رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را بیست و پنج سال بدانیم با احتساب این‌که حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در چهل سالگی مبعوث شدند و در سال دهم بعثت خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) وفات کرده‌اند، می‌توان گفت سن خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) در زمان ازدواج بیست و پنج سال بوده است.

۴.۲.۶ - دیدگاه حاکم نیشابوری

حاکم نیشابوری نیز در کتاب المستدرک علی الصحیحین خود از هشام بن عروه نقل می‌کند که «خدیجه در حالی وفات کرد که سن شریفش شصت و پنج ساله بود، این قول شاذ است و به نظر من سن او به شصت سال نرسید» که در این صورت می‌توان گفت که او هم معتقد بوده که سن حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) در زمان ازدواج کمتر از سی و پنج سال بوده است.


این‌که ادعای شهرت شده، خدیجه (سلام‌الله‌علیها) قبل از ازدواج با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، دو بار ازدواج کرده و از شوهران سابقش فرزندانی داشته
[۶۴] ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۳.
جای تردید جدی است، چرا که در این مورد نیز ابهاماتی وجود دارد که باید بدان پرداخته شود.


مورخان و نسب‌شناسان ثمره‌ی ازدواج خدیجه (سلام‌الله‌علیها) با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را دو پسر و چهار دختر دانسته‌اند. قاسم، عبدالله معروف به طیب و طاهر، زینب، ام‌کلثوم، رقیه و فاطمه (سلام‌الله‌علیها).

۶.۱ - نفی فرزندان منسوب به خدیجه

به تبع نفی ازدواج خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) با غیر از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درباره بعضی از فرزندان منتسب به خدیجه (سلام‌الله‌علیها) نیز ملاحظاتی مترتب است که بدان ‌پرداخته می‌شود:
نقل است زینب و رقیه فرزندان خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) نبوده‌اند؛ بلکه فرزندان‌ هاله خواهر حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) بوده‌اند.‌ هاله با مردی مخزومی‌ ازدواج کرده بود و از او صاحب دختری به نام‌ هاله شده بود، سپس بواسطه‌ مرگ یا طلاق شوهر،‌ هاله (هاله مادر) با مردی تمیمی‌ به نام ابوهند ازدواج کرد و از او نیز فرزندی به نام هند به دنیا آورد. این مرد تمیمی‌ همسر دیگری نیز داشته که از او زینب و رقیه متولد شدند. تا اینکه این زن و سپس شوهر تمیمی‌ هاله وفات کردند. بعد از مرگ آن‌ها هند به قوم و عشیره‌اش ملحق شد. اما‌ هاله و فرزندش و نیز فرزندان همسر دیگر آن مرد تمیمی‌ تنها ماندند، خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) آنان را نزد خود آورده بود.‌ هاله (مادر) بعد از ازدواج رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) از دنیا رفت و این دو کودک نزد خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) باقی ماندند و از آن‌جا که عرب ربیبه را دختر شخص می‌دانستند. (ابن‌ اثیر در کتاب الکامل فی التاریخ اشاره دارد که زینب دختر‌ هاله بنت خویلد بوده است) از این‌رو این دختران را به حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) منسوب می‌کردند، در حالی‌که آن‌ها فرزندان ابیهند شوهر خواهر خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) بودند.
[۷۱] ابن‌اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۱۴.

این مطلب بواسطه‌ مؤیداتی نیز تایید و پشتیبانی می‌شوند. بنا به تصریح برخی از مورخان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) تا قبل از بعثت تنها صاحب پسری بودند و بقیه‌ فرزندان ایشان پس از بعثت متولد شدند. حال آن‌که نقل شده است که در جاهلیت دخترانی از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به عقد ابوالعاص و عتبة بن ابی‌لهب درآمدند که پس از بعثت پسر ابی‌لهب با اصرار و اجبار پدر، همسر خود (رقیه) را طلاق داد. هم‌چنین روایت شده که رقیه پس از طلاق پیش از هجرت مسلمانان به حبشه با عثمان ازدواج کرد و سپس به همراه او به حبشه هجرت کرد. می‌دانیم که هجرت به حبشه در سال پنجم هجری صورت گرفته است. پس چگونه ممکن است، رقیه‌ای که پس از بعثت به دنیا آمده است، قبل از بعثت با پسر ابی‌لهب و پس از بعثت با عثمان ازدواج کرده باشد. این موضوع لااقل دربردارنده‌ این امر می‌تواند باشد که این دختران فرزندان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نبودند، بلکه ربیبه‌های ایشان بودند وگرنه چه توجیه دیگری می‌توان نسبت بدین‌امر پیدا کرد.

۶.۲ - نفی هند منسوب به خدیجه

شاید از مهم‌ترین مواردی که دست‌آویزی برای اثبات وجود هند به عنوان فرزند خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) بخصوص در بین شیعیان شده است روایتی است که از امام حسن (علیه‌السّلام) نقل شده است در این روایت امام حسن (علیه‌السّلام) از هند بن ابیهاله به عنوان دایی یاد کرده و از او اوصاف رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جویا شده است در این روایت که با «سالت خالی هند بن ابیهاله من حلیة رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم). ..» آغاز شده، ایراداتی وجود دارد که بدان پرداخته می‌شود:
اولا: اشکالات سندی این روایت است که تمامی‌ از یک طریق و آن هم از طریق مردی از بنی‌تمیم از فرزند ابیهاله از امام حسن (علیه‌السّلام) روایت شده است.
ثانیاً: تمام این روایت پر از شک و ریبه است.
ثالثاً: اصلاً در وجود فرزندی به نام هند برای خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) همان‌گونه که گفته شد تردید جدی وجود دارد.
رابعاً: امام حسن (علیه‌السّلام) خود پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را دیده و به همراه او در واقعه مباهله و... حضور داشته چه دلیلی وجود داشته که این مطلب را از هند بن ابیهاله بپرسد؟ اصلاً چرا حضرت (علیه‌السّلام) از پدر بزرگوارشان که بیش از همه به احوال پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آگاه بوده و یار و یاور همیشگی آن حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و وصی و جانشین به حق ایشان بودند نپرسیدند؟
خامساً: ما هیچ نصی هر چند جعلی در دست نداریم که ثابت کند هند با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) زندگی کرده باشد یا نزدیک او باشد یا در مجلسی از مجالس او شرکت کرده باشد یا در جنگی حضور یافته باشد.


۱. ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۴.    
۲. ابن‌هشام، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸۸.    
۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ‌ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۸۰.    
۴. ابن‌هشام، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸۸.    
۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ‌الامم و الملوک، ج۲، ص۲۸۰.    
۶. ابن‌هشام، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸۸-۱۸۹.    
۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ‌ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۸۱.    
۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۷.    
۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ‌ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۸۱.    
۱۰. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوة فی معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۶۷.    
۱۱. ابن‌هشام، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸۹.    
۱۲. ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۴.    
۱۳. دیار بکری، شیخ حسین، تاریخ خمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۲۶۴.    
۱۴. حلبی شافعی، ابوالفرج، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۹۹، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۷، چاپ دوم.    
۱۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ‌ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۸۱.    
۱۶. ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۵.    
۱۷. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۵، ص۳۷۴.    
۱۸. ابن‌شهرآشوب، محمد بن علی، المناقب، ج۱، ص۳۹.    
۱۹. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۵، ص۳۷۴.    
۲۰. حلبی شافعی، ابوالفرج، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۲۰۱-۲۰۲.    
۲۱. یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۰۱.    
۲۲. ابن‌شهرآشوب، محمد بن علی، المناقب، ج۱، ص۴۲.    
۲۳. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۵، ص۳۷۵.    
۲۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ‌ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۸۲.    
۲۵. یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱.    
۲۶. ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۶.    
۲۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ‌ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۸۲.    
۲۸. دولابی، محمد بن احمد، الذریة الطاهره، ص۵۱.    
۲۹. ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۶.    
۳۰. ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۳.    
۳۱. دولابی، محمد بن احمد، الذریة الطاهره، ص۵۲.    
۳۲. ابن‌هشام، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویه، ص۱۹۰.    
۳۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.    
۳۴. یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰.    
۳۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.    
۳۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.    
۳۷. یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰.    
۳۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.    
۳۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ‌ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۸۰.    
۴۰. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوة فی معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۷۱.    
۴۱. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۵.    
۴۲. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۹۴.    
۴۳. قاضی ابرقوه، اسحاق بن محمد، سیرت رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ج۳، ص۲۴۶.
۴۴. حلبی شافعی، ابوالفرج، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۲۰۴.    
۴۵. ابن‌عماد، شهاب‌الدین ابوالفرج، شذرات الذهب، ج۱، ص۱۳۴.    
۴۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.    
۴۷. ذهبی، شمس‌الدین محمد بن یحیی، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۱.    
۴۸. حلبی شافعی، ابوالفرج، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۲۰۴.    
۴۹. دیار بکری، شیخ حسین، تاریخ خمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۲۶۴.    
۵۰. حلبی شافعی، ابوالفرج، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۲۰۴.    
۵۱. دیار بکری، شیخ حسین، تاریخ خمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۲۶۴.    
۵۲. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۹۵.    
۵۳. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۵.    
۵۴. حلبی شافعی، ابوالفرج، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۲۰۴.    
۵۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ‌ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۸۰.    
۵۶. ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۵.    
۵۷. ابن‌عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۸۴ ۱۹۱.    
۵۸. دیار بکری، شیخ حسین، تاریخ خمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۲۶۴.    
۵۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.    
۶۰. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوة فی معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۷۱.    
۶۱. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۹۴.    
۶۲. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۴.    
۶۳. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۲۰۱.    
۶۴. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۳.
۶۵. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، السیرة النبویه، ص۲۶۳.    
۶۶. ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۳.    
۶۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۹۶ ۴۰۵.    
۶۸. ابوالقاسم کوفی، علی بن احمد، الاستغاثه، ج۱، ص۶۸.    
۶۹. ابوالقاسم کوفی، علی بن احمد، الاستغاثه، ج۱، ص۶۸.    
۷۰. ابن‌اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۳۴.    
۷۱. ابن‌اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۱۴.
۷۲. ابن‌اثیر، علی بن محمد، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۶، ص۱۱۴.    
۷۳. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۶.    
۷۴. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۱۳۸.    
۷۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۱.    
۷۶. ابن‌عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۸۴۰.    
۷۷. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۷.    
۷۸. ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۵۹.    
۷۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ‌ الامم و الملوک، ج۲، ص۳۲۹.    
۸۰. ابن‌جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۳۷۴.    
۸۱. عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۲، ص۲۱۲.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ازدواج خدیجه با پیامبر»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۰۷/۲۲.    






جعبه ابزار