قاعده اجتماع نقیضین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اجتماع نقیضین یکی از اصطلاحات منطقی است که در
استدلال کاربرد دارد. مثل
وجود و
عدم یعنی محال است چیزی در آن واحد هم موجود باشد و هم معدوم.
قاطبه عقلا و متفکرین همواره اجتماع و ارتفاع نقیضین را محال دانسته و آن را «اولالاوائل» و «ابده بدیهیات» خواندهاند؛ چنانکه اقامه دلیل و
برهان را در مورد اثبات آن غیر ممکن میدانند. بنابراین کلیه قضایا و تصدیقات، اعم از اینکه
نظری باشند یا
بدیهی، به امتناع اجتماع نقیضین و ارتفاع آن منتهی میشوند؛ بهطوری که که میتوان آن را مقوم سایر قضایا دانست؛ یعنی همانطور که وجود
واجبالوجود نسبت به وجود ماهیات امکانی، مقوم است و موجودات ممکنه متقوم به واجبالوجود میباشند، محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین که اولالاوئل است، نسبت به سایر قضایا، مقوم است و کلیه قضایا متقوم به آن میباشند. زیرا تصدیق به هر قضیهای از قضایا نیازمند به تصدیق ممتنع بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین است و بدون تصدیق نسبت به این قضیه، تصدیق به هیچ قضیهای در عالم برای بشر امکانپذیر نیست. اما تصدیق نسبت به قضیه فوق، یک تصدیق اولی و بدیهی است که به هیچ تصدیق دیگری نیازمند نیست.
فیلسوف بزرگ اسلام،
صدرالمتالهین نیز این قضیه را از اولیات دانسته و میگوید: اولیات از طریق اقامه حد و برهان قابل اکتساب نیستند، اعم از اینکه این اولیات در باب
تصورات باشند یا در باب
تصدیقات. در باب تصورات، مفهوم وجود عام و شیئیت و مانند آن، به
علت بداهت و اولیالتصور بودنشان قابل اکتساب نیستند و هیچگونه تعریفی اعم از اینکه تعریف به حد باشد یا به رسم، در مورد اینگونه مفاهیم صادق نیست. زیرا مفهوم وجود و امثال آن دارای اجزاء نیستند تا اینکه از جنس و فصل که تشکیلدهنده
حد تام هستند، برخوردار باشند. از طرفی دیگر، مفهومی اعرف و روشنتر از مفهوم وجود پیدا نمیشود تا بتواند معرف آن واقع شود.
در باب قضایا و تصدیقات نیز قضیه «النفی و الاثبات لایجتمعان و لایرتفعان»، که معنی محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین را در بر دارد، از طریق اقامه برهان قابل اکتساب نیست و اقامه برهان جهت اثبات این قضیه مستلزم دور محال خواهد بود. زیرا معنی اقامه برهان، عبارت است از اینکه وجود چیزی بر وجود شیء دیگری دلالت نماید و عدم آن از عدم آن شیء
حکایت کند؛ در حالیکه اگر قضیه محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین مورد توجه قرار نگیرد و مفاد آن پذیرفته نشود، همواره این احتمال وجود خواهد داشت که شیء از وجود و عدم خالی باشد و در این هنگام هرگز نمیتوان وجود شیء را دلیل بر وجود شیء دیگر و عدم آن را حاکی از عدم شیء آخر دانست. چون ممکن است شیء دال، فاقد وجود و عدم باشد و هیچ دلیلی نمیتواند باب این احتمال را مسدود کند. و مادام که باب این احتمال مسدود نگردد،
امنیت از کلیه قضایا سلب میشود و اتکاء به هیچ دلیلی امکانپذیر نخواهد بود. بنابراین، دلالت برای دلیل هنگامی صحیح است که راه فقدان وجود و عدم یا نفی و اثبات بر آن مسدود گردد و نسبت به وجدان نفی یا اثبات، تضمین امنیت شود. و این امنیت، نسبت به نفی یا اثبات تضمین نمیگردد، مگر با پذیرفتن اصل اولی و بدیهی محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین.
با توجه به آنچه گذشت، معلوم میشود که اقامه دلیل بر محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین هنگامی صحیح خواهد بود که اصل محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین را پذیرفته باشیم. زیرا در غیر این صورت، امنیت از قضایا سلب میشود و با سلب امنیت، اقامه برهان امکانپذیر نخواهد بود. و این همان دور محال است که در اوائل این مبحث مطرح شد و اقامه برهان را جهت محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین غیر ممکن ساخت. به عبارت دیگر در مورد عدم امکان اقامه برهان جهت محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین باید چنین گفت: هرگونه دلیلی که بر محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین قائم شود، در مرحله نخست باید معلوم شود که دلیل بودن و دلیل نبودن خود این دلیل، قابل اجتماع نیست. زیرا در غیر این صورت باب این احتمال همواره مفتوح است که این دلیل ممکن است هم دلیل باشد و هم دلیل نباشد. و با وجود این احتمال، دلیل از دلیل بودن ساقط میگردد و هرگز مطلوب حاصل نمیشود؛ زیرا معنی این احتمال، این است که دلیل در عین این که بر محال بودن اجتماع نقیضین دلالت دارد، بر محال نبودن آن نیز دلالت دارد.
از بررسی مطالب گذشته چنین برمیآید که بازگشت کلیه قضایای نظری و بدیهی دیگر نیز به این قضیه است و نسبت آن به سایر قضایا مانند نسبت
واجبالوجود است به سایر موجودات ممکنه. به همین مناسبت آن را «اولالاوائل» مینامند. معنی «اولالاوائل» آن است که قضیه محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین در طریق اندیشه بشر نخستین قدم و در سازمان فکری وی اولین پایه است. بهطوری که کاخ با عظمت اندیشه انسان با همه شکوه و جلالش بر آن استوار است و اگر روزی آسیب پذیرد، کاخ اندیشه بشر واژگونه خواهد شد. از این روی نقش قضیه «اولالاوائل» را در تشکیل اندیشه بشری و اساسیترین موضع تفکر مورد توجه قرار داد؛ زیرا بدون آن کمیت اندیشه لنگ میماند و فکر از حرکت باز میایستد.
دکترغلامحسین ابراهیمی دینانی، قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی، ج۱ صفحه ۹۱-۹۳.