ادریس اول علوی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ادریس اوّل علوی، از شخصیتهای قرن دوم قمری و بنیانگذار
دولت ادریسیان در ناحیه مغرب بود. او از اطاعت
هارون الرشید سرباز زد و سرانجام با توطئه او به
سال ۱۷۷ ق مسموم شد و درگذشت.
ادریس بن عبدالله بن
حسن مثنّی، بنیانگذار دولت ادریسیان در مغرب دور بود.
پس از
واقعه فخّ که در
سال ۱۶۹ ق علیه
هادی، خلیفه عباسی
صورت گرفت و به قتل عموزادهاش، حسین بن علی بن
حسن مثلّث انجامید، ادریس به سوی
مصر فرار کرد و پس از عبور از آن در
سال ۱۷۲ ق در شمال افریقیه واقع در مغرب دور ساکن شد.
وی میهمان قبیلهای بربری به نام «اوربة» شد که امیر آن،
اسحاق بن محمد عبدالحمید بود و در شهر «ولیلی» در نزدیکی مراکش اقامت داشت. ادریس، خود را به وی معرفی کرد و از او پناه خواست. اسحاق او را گرامی داشته و قبایل بربر را برای پذیرش دعوت او گرد آورد. آنان پس از این که از قرابتش با
رسولالله آگاه شدند، با او
بیعت کردند.
ادریس، پس از بیعت، لشکری بزرگ از بربرها را تجهیز کرد و به سرزمینهای «تامسنا» و اطراف آن حمله کرده و سنگرها و دژهای آن سامان را فتح کرد. او هم چنین یهودیان و مسیحیان آن دیار را مسلمان کرد.
در
سال ۱۷۳ ق به سوی مغرب میانه رفت و به ناحیه «تلمسان» و ساکنان بربر آن یورش برد. آنان تسلیم او شده و با او بیعت کردند. وی در آن جا مسجدی بنا نهاد و سپس به «ولیلی» بازگشت.
ادریس از اطاعت
عباسیان سرباز زد و شهر «ولیلی» را پایتخت خود قرار داد. هارون الرشید تلاش کرد تا لشکری برای جنگ با او بفرستد؛ اما دوری راه او را از دنبال کردن این هدف بازداشت.
هارون بیم آن را داشت که اگر لشکرش از ادریس شکست بخورد، ادریس بر تداوم حمله به حوزه حکومت او در
مصر و
شام تحریک شود. از این رو حیلهای به کار برد تا از ادریس رهایی یابد. وی
سلیمان بن جریر شماخ را که طبیبی زیرک بود، نزد ادریس فرستاد. سلیمان نزد ادریس تظاهر به شورش علیه عباسیان کرد. ادریس به او اعتماد کرد و او را به خود نزدیک ساخت. بیان سحرآمیز و سخنوریاش او را مورد توجه ادریس قرار داد. ادریس با اعتماد به او از احتیاطات امنیتی دست کشید.
در نهایت، سلیمان به ادریس زهر خورانده و او را مسموم ساخت و خود نیز گریخت؛ ولی بربرها بر وفاداری خود نسبت به ادریس باقی ماندند و با پسر او،
ادریس دوم بیعت کردند. آنان همان گونه که از پدرش پیروی داشتند، مطیع او نیز بودند.
عبدالسلام ترمانینی، رویدادهای تاریخ اسلام، ترجمه پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ج۱، ص۴۰۶.