اخلاق و دین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اخلاق و دین از ابتدای زندگی آدمی همواره از موضوعاتی بوده اند که نقش هدایتگری در رفتارهای وی داشته و از این جهت پیوسته در زندگی انسانی نقش تاثیرگذاری را ایفا نمودهاند.
در رابطه تاریخی این دو تردیدی نیست و در هر دینی بخش قابل توجهی از متون، توصیهها و توجهات آن دین را مسائل و موضوعات
اخلاقی تشکیل داده است. از این نظر و از منظری درون دینی
اخلاق بخش جدایی ناپذیری از
ادیان مختلف به حساب میآید. پس از شکل گیری تفکر فلسفی در
بشر این دو موضوع مسائل متعددی را در مباحث فلسفی پدید آوردند. دیر زمانی است که موضوع رابطه این دو اندیشه بسیاری از متفکران این دو حوزه را به خود جلب کرده و دیدگاههای متفاوتی را نیز پدید آورده است.
در
جهان اسلام این مسئله از نخستین و مهمترین مباحث کلامیای بود که مطرح شد. وجود دیدگاههای مختلف در این حوزه از مباحث کلامی موجب پیدایش مبانی
اخلاقی مختلقی نیز خواهد شد.
اشاعره با تفسیر خاصی که از
توحید و قدرت
خداوند داشتند به انکار
حسن و قبح ذاتی افعال روی آورند و در مقابل
معتزله معتقد بودند که اگر حسن و قبح ذاتی افعال را انکار کنیم اصل
عدالت خداوند ارزش و اهمیت خود را از دست میدهد.
در غرب نیز فیلسوفانی نظیر
سقراط و
ارسطو که در
اخلاق عینی گرا بودند و ارزشهای
اخلاقی را اموری عینی میدانستند که عقل عهده دار کشف آن هاست و نه وضع و تقنیین در این باره،
اخلاق را مستقل از دین به حساب میآوردند. لیکن پس از ظهور
مسیحیت برخی از متکلمین
مسیحی نظیر آگوستین، آنسلم و آبلارد از
اخلاق مبتنی بر دین دفاع کردند.
البته بعدا آکوئیناس که از متنقذترین متکلمین
مسیحی است با پذیرش حقوق طبیعی بر استقلال
اخلاق از دین تاکید داشت. وی تلاش میکرد تا نظام
اخلاقی یونانی را با
اخلاق مسیحیت تطبیق دهد.
در خصوص رابطه دین و
اخلاق به طور کلی سه دیدگاه وجود دارد: برخی قایل به تباین دین و اخلاقند، به این معنا که این دو هیچ ارتباط منطقی و هیچ حوزه و قلمرو مشترکی ندارند. عدهای نیز به اتحاد دین و
اخلاق باور دارند که طرفداران این دیدگاه معتقدند
اخلاق همان دین است و بدون دین نمیتوان از
اخلاق سخن گفت. دیدگاه رایج در این باره قایل به تعامل دین و
اخلاق است.
میان
اخلاق و دین میتواند مناسبات مختلفی برقرار باشد که عمدهترین آنها عبارتند از:
برخی از دیندارن گمان میکنند که دین هیچ نوع وابستگی به
اخلاق ندارد و در واقع این
اخلاق است که کاملا به دین وابسته است. از نظر آنان وابستگی دین به
اخلاق موجب محدودیت خداوند است که از نظر دینی به شدت مورد انکار قرار میگیرد. در این صورت باید امر الهی را مرجع نهایی
اخلاق دانست تا اقتدار مطلق خداوند محفوظ ماند. این دیدگاه تقریرهای مختلفی دارد که یکی از آنها که به نظریه امر الهی شناخته شده است. طرفداران نظریه امر الهی تعیین خوبی و بدی افعال و صفات را تنها به خواست و اراده خداوند نسبت میدهند. این دیدگاه مورد نقد عدلیه قرار گرفته است و از نظر آنان پیامدهای بسیاری را به همراه دارد که نمیتوان آن را پذیرفت.
این نوع نیازمندی بیانگر این است که
اخلاق در مقام کشف ارزشهای
اخلاقی به دین نیازمند است. برخی از عدلیه که بر این باورند که به لحاظ وجودشناختی افعال و صفات به خودی خود و فی حد ذاته واجد خوبی و بدی بوده و
حجیت آنها نیز ذاتی است و از این جهت
اخلاق به لحاظ وجود شناختی وابستگیای به دین ندارد، اما به لحاظ معرفت شناختی برای شناخت دست کم بخش کثیری از ارزشهای
اخلاقی نیازمند به شریعت و دین هستیم. بر طبق این نظر که مورد ادعای غالب علمای
شیعه است
حسن و قبح افعال ذاتی است اما شناخت آنها عقلی و نقلی است. عقلی و نقلی بودن ارزشها به این معناست که میتوان از طریق عقل، کلیترین و اصلیترین ارزشها را شناخت در حالی که ارزشهای فرعی با توجه به فرامین الهی قابل شناختاند. این گروه معتقدند که عقل و تجربه و روشهای حسی، عقلی و تجربی در کشف همه خوبیها و بدیها دچار نارساییهای است که در بسیاری از موارد نیازمند یاری عامل متعالی تری به نام دین میباشد.
گروهی بر این باورند که داوریهای
اخلاقی به خودی خود برانگیزاننده و محرک آدمی در جهت انجام فعل
اخلاقی نیستند. مطابق این دیدگاه انگیزه لازم برای انجام عمل
اخلاقی تنها از طریق باورهای دینی تامین میشود. از سویی دیگر افرادی نیز مخالف این دیدگاه بوده و معتقدند انگیزه دینی اساسا انگیزهای
اخلاقی نیست.
امانوئل کانت از جمله فیلسوفان
اخلاقی است که مخالف وابستگی روانشناختی
اخلاق به دین است. وی اساس
اخلاق را نه در طبیعت انسان و نه در فرامین الهی، بلکه در عقل عملی مطلق و کلی میجوید و فعلی از نظر او باارزش است که برای رعایت قانون
اخلاقی انجام شود.
وی مدعی است که برای آنکه قانون
اخلاقی کلی و ضروری باشد باید از انواع غایات، سود طلبیها، عواطف، احساسات و لذت طلبیها مستقل باشد.
باید خاطر نشان ساخت که انسانها به لحاظ روحی و روانی و سعه وجودی در یک سطح قرار ندارند. برخی از چنان روح حقیقت طلبیای برخوردارند که صرف شناخت حق، میل و انگیزه عمل در آنها را نیز ایجاد میکند اما از آن جا که خیل عظیمی از انسانها و یا حتی میتوان گفت اغلب انسانها علاوه بر شناخت حق بودن عملی، نیازمند آگاهی از فواید عمل بوده و نگاهی مصلحت جویانه و منفعت طلبانه نیز دارند، نیازمندی روانشناختی
اخلاق به دین معنای مقبولی مییابد. از سوی دیگر مردم اغلب از لحاظ
اخلاقی ضعف دارند به این معنا که کاری را که میدانند به لحاظ
اخلاقی خوب است انجام نمیدهند و کار بد را که نمیخواهند مرتکب میشوند.
در این جاست که دین و باورهای دینی از هر دو جهت به کمک
اخلاق میآیند.
مقصود از وابستگی عقلانیت
اخلاق به دین این است که بدون پذیرش دین و اعتقادات دینی
اخلاقی بودن کار نامعقولی است. بدون دین چه دلیلی بر خوب بودن وجود دارد و چرا باید کار خوب کرد؟ مدعیان وابستگی عقلانیت
اخلاق به دین در حقیقت معتقدند که کارهای
اخلاقی باید قابل توجیه عقلانی باشند و بدون اتکا به دین و اعتقادات دینی در باب زندگی پس از مرگ و پاداش و جزای اخروی نمیتوان توجیه عقلانی درستی برای
اخلاقی بودن به دست داد. در عین حال برخی معتقدند که بدون نیاز به دین و آموزههای دینی نیز میتوان از داشتن نظام
اخلاقی معقول سخن گفت. در این صورت پایبندی و التزام به دین شرط ضروری برخورداری از دیدگاهی
اخلاقی نمیباشد و میتوان از
اخلاق سکولار نیز توجیه معقولی به دست داد. ریشه این مسئله را باید در استقلال
اخلاق از دین در تعریف مفاهیم خود جستجو کرد. (در این باره سه دیدگاه شهودگرایانه، غیرشناختی و تعریف گرایانه وجود دارد.)
بسیاری معتقدند که میتوان مفاهیم
اخلاقی خوب، بد، باید، نباید و... را بدون نیاز به مفاهیم دینی تعریف و تحلیل کرد که در این صورت نیازی نیست تا خوب را به آنجه خداوند به آن فرمان میدهد و بد را به آن چه خداوند از آن نهی کرده است تعریف کرد. (تنها قائلین به نظریه امر الهی تعریف مفاهیم
اخلاقی را به امر و نهی خداوند ارجاع میدهند.) همین مسئله مبنایی در بنای
اخلاق بر اساس و پایه عقل گردیده است که در بسیاری از موارد از نسبیت
اخلاقی نیز رهایی مییابد. این رویکرد به
اخلاق در طول تاریخ، مکاتب
اخلاقی عقلانی متعددی را نیز پدید آورده است.
یکی از اموری که در ارزش گذاری افعال
اخلاقی نقش مهم و تعیین کنندهای دارد داشتن غایت و هدف
اخلاقی ارزشمند است. هواداران
اخلاق دینی معتقدند که هر چند میتوان برای حیات فردی اهدافی را تعقیب کرد، اما بدون فرض خدا و دین نمیتوانیم از غایتی جامع و فراگیر سخن گفت. بر طبق این دیدگاه دین در تعیین هدف ارزشهای
اخلاقی نقش اساسی دارد و در این زمینه میتواند خدمت ارزندهای به
اخلاق کند به طوری که اگر آموزههای دینی نباشند ارزشهای
اخلاقی غایت غالب و فراگیر نخواهند داشت. در غیر این صورت گرچه میتوان اهداف انسانی مثل خدمت به دیگران را هدف و غایت
اخلاقی قرار گیرد اما این غایت متناسب با انسانی که از روحی جاودان و ماندگار برخوردار است و
مخلوق خداوند بوده و همواره در محضر اوست نمیباشد.
در این بخش به وابستگیهای دین به
اخلاق پرداخته شده است که از جمله مسائل مطرح در این باره وابستگی دین به
اخلاق در خداشناسی است. یکی از معروفترین دلایلی که متکلمین اسلامی بر ضرورت
خداشناسی اقامه میکنند، دلیلی
اخلاقی است که عبارت است از حکم
اخلاقی عقل به
وجوب شکر منعم. امروزه در کتب فلسفی دین از برهان
اخلاقی به عنوان یکی از براهین خداشناسی یاد میشود.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله«اخلاق و دین».