• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

احتجاج امام سجاد با یزید

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





بعد از واقعه عاشورا و در جریان اسارت اهل بیت امام حسین (علیه‌السلام)، و انتقال اسرا به شام، یزید بن معاویه مجلسی تشکیل داده و اسرای کربلا را با وضعیتی رقت‌بار وارد مجلس کرد. در آن مجلس حادثه ناگواری رخ داد که زمینه‌ساز گفت‌و‌گوی تند میان حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) و یزید شد؛ بعد از آن گفت‌و‌گو، امام سجاد (علیه‌السلام) از فرصت استفاده نموده، به احتجاج با یزید پرداخت و ماهیت خاندان بنی امیه را برملا نمود.



در این هنگام (که حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) گفت‌و‌گوی تندی با یزید داشت) امام سجاد (علیه‌السلام) فرصت را برای برملا کردن ماهیت خاندان بنی امیه غنیمت شمرد و با بی‌توجهی به رعب و وحشتی که بر مجلس سایه افکنده بود، با صلابت از جا برخاست و پیش روی یزید قرار گرفت و در شعری، خطاب به یزید گفت:
لا تَطمَعوا أن تُهينونا فَنكُرِمَكُم‌ ••• وأن نَكُفَّ الأَذى‌ عَنكُم وتُؤذونا
فاللّه يعلم إنا لا نحبكم ••• ولا نَلومُكُمُ أن لا تُحِبّونا
«انتظار نداشته باشید که وقتی شما ما را خوار می‌کنید، ما شما را گرامی بداریم، هنگامی که شما آزارمان می‌دهید، ما از آزار شما خودداری ورزیم. خدا می‌داند که ما شما را دوست نداریم و از اینکه شما نیز ما را دوست نمی‌دارید، سرزنشتان نمی‌کنیم».


یزید با دیدن شجاعت و صلابت امام سجاد (علیه‌السلام)، و دیدگان بهت‌زده‌ای که به او خیره شده بود، چنان خود را بی‌دفاع یافت که نتوانست پاسخ مستدلی به سخنان امام بدهد، پس به جبر متوسل شد و در پاسخ امام گفت: «راست می‌گویی‌ ای جوان! ولی پدر و جد تو می‌خواستند امیر باشند، اما ستایش خدایی را که آنها را خوار کرد و خونشان را ریخت». «ای علی، پدر تو پیوند خویشاوندی را برید و حق مرا نادیده گرفت و بر سر قدرت با من به ستیزه برخاست. خدا هم با او آن کرد که دیدی».
امام با استناد به قرآن پاسخی به یزید داد که او را در تنگنای بیشتری قرار داد. امام به او فرمود: «مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ؛ هیچ مصیبتی نه در زمین و نه در وجود شما روی نمی‌دهد، مگر اینکه پیش از آنکه زمین را بیافرینیم، در لوح محفوظ ثبت بوده است؛ و این امر برای خدا آسان است!»
یزید احتمالا برای بی‌اعتنایی به امام و کوچک شمردن سخنان او به پسرش خالد گفت: پاسخ او را بگو! خالد ندانست چه بگوید و یزید خود این آیه را خواند: «(وَمَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ)؛ هر مصیبتی به شما رسد، به سبب اعمالی است که انجام داده‌اید، و [خداوند] بسیاری را عفو می‌کند!»
امام در پاسخ وی این آیه را خواند: «(لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ)؛ این بدان سبب است که برای آنچه از دست داده‌اید تاسف نخورید، و به آنچه به شما داده است دل بسته و شادمان نباشید، و خداوند هیچ متکبر فخرفروشی را دوست ندارد!» (برخی تفاسیر روایی شیعه، این مناظره قرآنی را در نخستین رویارویی یزید و امام سجاد (علیه‌السلام) هنگام ورود اهل بیت به تالار قصر یزید، و به این صورت آورده‌اند: .... یزید به حضرت گفت: ‌ای علی، «(وَمَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ)» امام سجاد (علیه‌السلام) و فرمود: هرگز این آیه در شان ما نازل نشده است؛ بلکه این آیات درباره ماست: «(مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ؛ لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ.)» ما همان‌هایی هستیم که برای آنچه از دست می‌دهیم تاسف نمی‌خوریم و از آنچه به ما روی آورد شادمان نمی‌شویم.) و در ادامه فرمود: «ای پسر معاویه، هند و صخر! پیش از آنکه من و تو به دنیا بیاییم، حکومت و امارت از آن پدر و نیاکان من بوده است. روز بدر و احد و احزاب، پرچم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در دست جدم علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) بود، و پدر و جد تو، پرچم کافران را در دست داشتند.»
سپس فرمود: «وای بر تو‌ ای یزید! اگر می‌دانستی چه کرده‌ای و بر سر پدر و برادر و عموزاده‌ها و خاندان من چه آورده‌ای، به کوه‌ها می‌گریختی و بر خاکستر می‌نشستی. آیا [رواست] سر [پدرم] حسین، فرزند علی و فاطمه که امانت رسول خداست، بر در شهر شما آویزان شود؟ پس تو را به پستی و پشیمانی در روز قیامت بشارت می‌دهم؛ زمانی که همه مردم برای روزی که هیچ شک و تردیدی در آن نیست، جمع می‌شوند».


ابوالفرج اصفهانی می‌نویسد:
[در این مجلس] مردی از اهل شام برخاست و به یزید گفت: بگذار من او را بکشم. حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) خود را روی امام‌ انداخت و به یزید گفت: «بس است هرچه خون از ما ریختی». علی بن حسین (علیه‌السّلام) نیز به او فرمود: «اگر با این زنان پیوند خویشاوندی داری و می‌خواهی مرا بکشی، پس کسی را همراه آنها بفرست که ایشان را به مدینه برساند.» یزید گفت: «جز تو کسی متصدی این کار نخواهد بود.»


۱. ابن اعثم، احمد بن محمد، الفتوح، ج۵، ص۱۳۱.    
۲. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۷۰.    
۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۹۱.    
۴. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۸۹.    
۵. عمادالدین طبری، کامل بهایی، ج۲، ص۳۶۳.    
۶. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۹۴.    
۷. حدید/سوره۵۷، آیه۲۲.    
۸. شوری/سوره۴۲، آیه۳۰.    
۹. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۲۰.    
۱۰. ابن اعثم، احمد بن محمد، الفتوح، ج۵، ص۱۳۰ - ۱۳۱.    
۱۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۶۱ ۴۶۴.    
۱۲. شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۲۰.    
۱۳. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۷۰.    
۱۴. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۹۰.    
۱۵. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۹۴.    
۱۶. حدید/سوره۵۷، آیه۲۳.    
۱۷. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۳۵۲.    
۱۸. بحرانی، سید‌ هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۲۹۹.    
۱۹. ابن اعثم، احمد بن محمد، الفتوح، ج۵، ص۱۳۱.    
۲۰. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۷۰.    
۲۱. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۳۵.    
۲۲. ابن اعثم، احمد بن محمد، الفتوح، ج۵، ص۱۳۲.    
۲۳. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۷۱.    
۲۴. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۲۰-۱۲۱.    



• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۲، ص۱۲۶-۱۲۹.






جعبه ابزار