• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اجل در امور حقیقی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مقصود از آن، سرآمد زمانی و مدّت معیّنی است که خداوند در عالم تکوین برای موجودات حقیقی اعمّ از انسان‌ها، حیوانات، آسمان‌ها، زمین، خورشید، ماه، فرشتگان و جنیان و‌... قرار داده است که با فرا‌رسیدن و پایان یافتن آن، موجودات یاد‌شده منقرض می‌شوند.



اموری حقیقی که قرآن، اجل را درباره آن‌ها به‌کار برده است، عبارتند از:

۱.۱ - اجل انسان

اجل درباره انسان به‌معنای مدّت عمر یا زمان پایان عمر آمده است و قرآن کریم از دو نوع اجل برای انسان یاد می‌کند: یکی با قید «مسمّی» و دیگری بدون هیچ قیدی: «هُو الَّذی خَلَقکم مِن طین ثُمَّ قَضی اَجَلاً و اَجَلٌ مُسمًّی عِندَه‌...». براساس ظاهر آیه، مقصود از هر دو، زمان پایان عمر آدمی است، نه‌ مدّت عمر او.
در جوامع روایی شیعه، «اجل مسمّی» را به «اجل حتمی» که غیر قابل تغییر بوده و در شب‌ قدر معیّن می‌شود، تفسیر و آیه شریفه «اِذا‌جاءَ اَجَلُهُم فَلایَستَخرونَ ساعَةً و‌لا‌یَستَقدِمون» را به آن ناظر دانسته‌اند و نیز «اجل غیر مسمّی» را به اجل موقوف و مشروط که قابل تغییر است، تفسیر کرده‌اند.

۱.۱.۱ - اجل مسمی و حتمی

در منابع اسلامی از «اجل مسمّی» با تعابیری چون اجل «محتوم»، «قطعی»،
[۷] ترجمه و تفسیر نهج‌البلاغه، ج‌۱۳، ص‌۲۱.
«مقضی»
[۸] الصافی، ج‌۲، ص‌۱۰۷.
و «طبیعی» و از «اجل غیر مسمّی» نیز با واژگانی مانند «معلّق»، «موقوف»،
[۱۲] البرهان، ج‌۲، ص‌۴۰۱.
«اخترامی»،
[۱۴] التفسیر الکبیر، ج‌۱۲، ص‌۱۵۳.
و «مشروط»، یاد‌شده است.
علامه طباطبایی با ضمیمه کردن آیه «لِکلِّ اَجَل کتابٌ یَمحوا اللّهُ ما یَشاءُ و یُثبِتُ و عِندَهُ اُمُّ الکتب» به آیات اجل، نتیجه می‌گیرد که اجل مسمّی و حتمی همان است که در «امّ‌الکتاب» ثبت شده و به هیچ وجه تغییر نمی‌یابد و اجل غیر مسمّی اجلی است که در «لوح محو و اثبات» نوشته شده و قابل تغییر است. «امّ‌الکتاب» قابل انطباق بر حوادثی است که با تمام علل و اسباب مؤثّر در آن لحاظ می‌شوند؛ به‌گونه‌ای که قابل تخلّف نباشند؛ ولی «لوح محو و اثبات» قابل انطباق بر همان حوادث است؛ امّا از جهت انتساب به برخی از اسباب و علل، نه تمام آن‌ها؛ چرا که ممکن است در اثر برخورد با موانعی از تأثیر بازمانند یا بدون برخورد با موانع، این اسباب مؤثّر واقع شوند؛ بنابراین، هر انسانی اقتضا‌دارد به‌طور طبیعی مثلاً صد سال عمر کند. این اجلی است که در لوح محو و اثبات ثبت شده؛ امّا بر اثر اسباب و موانعی ممکن است پیش از انقضای این مدّت، مرگ انسان فرا رسد که این همان اجل اخترامی یا مرگ ناگهانی است و روشن‌است که آن‌چه وقوع آن در خارج حتمی است، همان اجل مسمّی است که ممکن است با عمر طبیعی موافق باشد یا نباشد. بدیهی است در‌صورت دوم، اجل مسمّی و اجل اخترامی دارای یک مصداق خواهند بود.

۱.۱.۲ - قضا و قدر

برخی از قرآن‌پژوهان، این دو نوع اجل را از مصادیق قضا و قدر دانسته و نتیجه گرفته‌اند: اجلی‌که قابل تغییر است، از مصادیق «تقدیر» بوده که به آن اجل معلّق (معلّق بر شرایط) می‌گویند و اجلی که حتمی و غیر قابل تغییر است، از مصادیق «قضا» است که همان مرحله حتمیّت و غیر قابل برگشت است.
[۱۸] معارف قرآن، ص‌۲۱۳‌-۲۱۴.

به گزارش فخر رازی،
[۱۹] التفسیرالکبیر، ج‌۱۲، ص‌۱۵۳‌-۱۵۴.
مفسّران در تفسیر دو‌اجل در آیه شریفه «هُو الَّذی خَلَقَکم مِن طین ثُمَّ قَضی اَجَلاً و اَجَلٌ مُسَمًّی عِندَه» اقوال دیگری را نیز ذکر کرده‌اند:
اجل گذشتگان و اجل افراد باقی‌مانده بشر، مرگ انسان و زمان برپایی قیامت، مدّت زندگی دنیایی و مدّت زندگی برزخی، خواب و مرگ، مقدار طی شده از عمر آدمی و مقدار باقی‌مانده از عمر او، اجل اخترامی که مرگ انسان در اثر حوادث و اسباب خارجی فرا می‌رسد و اجل طبیعی، (قول منسوب به حکیمان)؛ امّا علامه‌ طباطبایی اقوال پیشین را اقوالی ضعیف برشمرده است.

۱.۲ - اجل مقتول

درباره اجل مقتول این پرسش مطرح است که «شخص مقتول، اگر کشته‌نمی‌شد، به حیات طبیعی خود ادامه می‌داد یا‌خیر».
متکلّمان در پاسخ به این سؤال، آرای گوناگونی ارائه کرده‌اند: پاسخ جبرگرایان به این سؤال منفی است، و دلیل آن را تخلّف از علم الهی دانسته‌اند. برخی از معتزله بغداد به‌طور قاطع پاسخ را مثبت می‌دانند و برای بیان خود چنین استدلال کرده‌اند که در غیر این صورت لازم می‌آید قصاص قاتل لازم نباشد (چون در واقع زمان مرگ مقتول فرا رسیده و اگر قاتل هم او را نمی‌کشت، زنده ‌نمی‌ماند)؛ ولی بیش‌تر متکلّمان پاسخ داده‌اند: امکان دارد زنده بماند و ممکن است بمیرد. برخی از آنان می‌گویند: اگر علم الهی به بقای او تعلّق گرفته، اگر به‌وسیله قاتل کشته نشود، از اجل مشروط و معلّق رها شده و تا اجل مسمّی زنده خواهد ماند. گروه دیگری از آنان می‌گویند: اجل حقیقی مقتول، همان زمانی است که کشته می‌شود؛ امّا در پاسخ این اشکال که اگر کشته‌نمی‌شد و به حیات خود ادامه می‌داد، گفته‌اند: اشکال مذکور فرضی بیش نیست و اجل دیگری که در این صورت برای مقتول تصوّر می‌شود، تقدیری و فرضی است.
[۲۲] کشف‌المراد، ص‌۴۶۱‌-۴۶۲.


۱.۳ - اجل امّتها

قرآن کریم برای امّتها نیز حیات و موت خاصّی قائل است. در آیاتی از قرآن به أجل امّتها اشاره شده است؛ از‌جمله: «لِکلِّ اُمَّة اَجَلٌ اِذا جاءَ اَجَلُهُم فَلایَستَخِرونَ ساعَةً ولایَستَقدِمون»، و «ما‌تَسبِقُ مِن اُمَّة اَجَلَها و‌ما‌یَستَخِرون».
برخی اندیشهوران از آیات پیشین برای اثبات «اصالت جامعه» استفاده کرده و گفته‌اند: جامعه اصالت دارد؛ زیرا به آن موت و حیات نسبت داده شده است؛
[۲۷] مجموعه آثار، ج‌۲، ص‌۳۳۹‌-۳۴۰، «جامعه و تاریخ».
بنابراین، اجل امّتها را اجلی حقیقی دانسته‌اند.
برخی از قرآن پژوهان معاصر با ردّ دیدگاه پیشین بر این باورند: حدّاکثر سخنی که (درباره اجل امّتها) می‌توان گفت، این است که مرگ امّت به‌معنای از هم گسیختن نظام و شیرازه اجتماعی و سیاسی آن امّت است، نه این‌که امّت، موجود و واحد حقیقی باشد که همان‌گونه که روزی به دنیا آمده است، روز دیگر نیز رخت بربندد و از‌میان برود
[۲۸] جامعه و تاریخ، ص‌۹۵‌-۹۶.
که در این صورت، اجل امّتها، اجلی حقیقی نخواهد بود.
مؤیّد این بیان، کلام برخی مفسّران است که از اجل امّتها به «اجل معنوی» تعبیر، و حیات امّتها را به «عزّت»، و مرگ امّتها را به «ذلّت» آن‌ها تفسیر کرده و نتیجه گرفته که امّتها با امتثال حدود شرعی و التزام به دستورهای دینی و تمسّک به اخلاق و فضایل به عزّت می‌رسند و با روی‌گردانی از قوانین شرعی و دور شدن از فضایل اخلاقی و انتشار رذایل اخلاقی و منکرات و ستم به شقاوت و ذلّت خواهند رسید.
[۲۹] المنیر، ج‌۸‌، ص‌۱۹۶.


۱.۴ - اجل پدیده‌های طبیعی

قرآن کریم در آیات ۸ روم، و ۳ احقاف، به اجل آسمان‌ها و زمین و در آیات ۲ رعد و ۲۹ لقمان و ۱۳ فاطر و ۵ زمر، به اجل خورشید و ماه اشاره، و از آن با «اجل مسمّی» (وقت معین شده) تعبیر کرده است.
آیات پیشین بیان‌گر این مطلب است که این موجودات، دائم و سرمدی نبوده؛ بلکه در روز معینی که نزد خداوند روشن است، آن‌ها نیز فانی و منقرض خواهند شد که براساس آیات دیگر آن روز، روز قیامت خواهد بود.
آیه ‌۵ حج «و‌نُقِرُّ فِی‌الاَرحامِ ما نَشاءُ اِلی اَجَل مُسَمّیً ثُمَّ نُخرِجُکم طِفلاً» نیز زمان استقرار جنین در رحم مادر را مدتی مشخّص و از پیش تعیین شده می‌داند.



۱. انعام/سوره۶، آیه۲.    
۲. المیزان، ج‌۷، ص‌۹.    
۳. یونس/سوره ۱۰/ آیه ۴۹    
۴. الفصول المهمه، ج‌۱، ص‌۲۲۱.    
۵. بحارالانوار، ج‌۵، ص‌۱۳۹.    
۶. تفسیر عیاشی، ج‌۱، ص‌۳۵۴‌-۳۵۵.    
۷. ترجمه و تفسیر نهج‌البلاغه، ج‌۱۳، ص‌۲۱.
۸. الصافی، ج‌۲، ص‌۱۰۷.
۹. بحارالانوار، ج‌۴، ص‌۱۱۷.    
۱۰. المیزان، ج‌۷، ص‌۹.    
۱۱. الفصول المهمه، ج‌۱، ص‌۲۲۱.    
۱۲. البرهان، ج‌۲، ص‌۴۰۱.
۱۳. بحارالانوار، ج‌۴، ص‌۱۱۷.    
۱۴. التفسیر الکبیر، ج‌۱۲، ص‌۱۵۳.
۱۵. المیزان، ج‌۷، ص‌۹.    
۱۶. رعد/سوره۱۳، آیه۳۸‌۳۹.    
۱۷. المیزان، ج‌۸، ص‌۳۴۷.    
۱۸. معارف قرآن، ص‌۲۱۳‌-۲۱۴.
۱۹. التفسیرالکبیر، ج‌۱۲، ص‌۱۵۳‌-۱۵۴.
۲۰. انعام/سوره۶، آیه۲.    
۲۱. المیزان، ج‌۷، ص‌۱۰.    
۲۲. کشف‌المراد، ص‌۴۶۱‌-۴۶۲.
۲۳. یونس/سوره۱۰، آیه۴۹.    
۲۴. اعراف/سوره۷، آیه۳۴.    
۲۵. حجر/سوره۱۵، آیه۵.    
۲۶. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۴۳.    
۲۷. مجموعه آثار، ج‌۲، ص‌۳۳۹‌-۳۴۰، «جامعه و تاریخ».
۲۸. جامعه و تاریخ، ص‌۹۵‌-۹۶.
۲۹. المنیر، ج‌۸‌، ص‌۱۹۶.
۳۰. روم/سوره۳۰، آیه۸.    
۳۱. احقاف/سوره۴۶، آیه۳.    
۳۲. رعد/سوره۱۳، آیه۲.    
۳۳. لقمان/سوره۳۱، آیه۲۹.    
۳۴. فاطر/سوره۳۵، آیه۱۳.    
۳۵. زمر/سوره۳۹، آیه۵.    
۳۶. تکویر/سوره۸۱، آیه۱‌۳.    
۳۷. انفطار/سوره۸۲، آیه۱.    
۳۸. انشقاق/سوره۸۴، آیه۱‌۵.    
۳۹. حج/سوره۲۲، آیه۵.    



دائرة المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله «اجل».    




جعبه ابزار