• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اجزای قضیه حملیه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اجزای قضیه حملیه عبارتند از: موضوع، محمول، نسبت حکمیه و حکم.



قضیه حملیه، دارای دو قسم است: موجبه و سالبه.


درباره اجزای ذاتی قضیه موجبه، سه نظریه مطرح است:

۲.۱ - نظریه اول

قضیه موجبه مشتمل بر چهار جزء است: موضوع، محمول، نسبت حکمیه و حکم؛ یعنی ذهن، موضوع و محمول و نسبت اتحادی این دو را تصور می‌کند و حکم؛ که یک نوع فعل نفسانی یا همان اذعان به نسبت است، نظر به خارج دارد و خارجیت آن نسبت تصور شده را در ذهن تثبیت می‌کند. این نظریه از کلمات ابن‌سینا و صدر‌المتالهین برداشت می‌شود.

۲.۲ - نظریه دوم

قضیه موجبه مشتمل بر سه جزء است: موضوع، محمول و حکم یا نسبت حکمیه؛ یعنی تصور موضوع و محمول، کافی است که ذهن به اتحاد این دو در ظرف خارج حکم بکند، همچنان‌که قضیه لفظیه نیز که مرحله تعبیر آن معانی ذهنیه است (زید ایستاده است.) بیش از سه جزء ندارد. طبق این نظریه، حکم و نسبت حکمیه دو چیز نیستند، بلکه عین یکدیگرند. منطق‌دانان مسلمان متاخر، غالباً این نظریه را انتخاب کرده‌اند.

۲.۳ - نظریه سوم

قضیه موجبه فقط مشتمل بر دو جزء است: موضوع و محمول؛ مثلاً در «زید قائم است.» واقعاً علاوه بر تصور زید و تصور قیام، عنصر نفسانی دیگری به نام حکم وجود ندارد، بلکه صرفاً این دو تصور با هم در وجدان حاضر می‌شوند. در تمام قضایای ایجابی، رابطه بین موضوع و محمول این است که بین وجود ذهنی آنها تلازم برقرار است، به این معنا که حاضر شدن هر یک از آنها باعث حاضر شدن دیگری می‌شود. این امر به سبب قانون کلی تداعی معانی صورت می‌گیرد (تداعی و تلازم دو تصور ذهنی، گاهی به سبب مشابهت است و گاهی به سبب تضاد و گاهی به سبب اینکه در زمان واحد یا در مکان واحد به احساس در آمده‌اند)؛ بنابراین حقیقت قضیه موجبه چیزی جز دو تصور متلازم و متداعی نیست؛ پس قضیه موجبه فقط مشتمل بر دو جزء است: موضوع و محمول. این نظریه را عده‌ای از روانشناسان جدید اختیار کرده‌اند که حسی‌ مذهب‌اند.


درباره اجزای قضیه سالبه پنج نظریه مطرح است:

۲.۱ - نظریه اول

قضیه سالبه مانند موجبه (مطابق نظریه اول) مشتمل بر موضوع، محمول، نسبت و حکم است.فرق بین این دو، آن است که در قضیه موجبه، همواره یک امر ثبوتی به‌صورت محمول با موضوع ارتباط پیدا می‌کند و در قضیه سالبه، یک امر عدمی با موضوع ارتباط پیدا می‌کند. طبق این نظریه، اختلاف موجبه و سالبه، فقط در ناحیه محمول است و حقیقت قضیه «زید ایستاده نیست.»، مساوی است با قضیه «زید ناایستاده است.» در حقیقت، مفاد قضیه سالبه، ربط السلب است.این نظریه، چندان طرفداری ندارد.

۲.۲ - نظریه دوم

قضیه سالبه مانند موجبه (به حسب نظریه دوم) مشتمل بر سه جزء است: موضوع، محمول و نسبت حکمیه یا حکم. فرق بین این دو در ناحیه نسبت است، نه در ناحیه محمول، زیرا نسبت بر دو قسم است: ثبوتی یا سلبی، و قضیه موجبه بر نسبت و ارتباط ثبوتی، و قضیه سالبه بر نسبت و ارتباط سلبی مشتمل است؛ به عبارت دیگر ذهن در هر دو مورد بین موضوع و محمول، پیوند برقرار می‌کند، اما نوع این پیوند و ارتباط مختلف است؛ پیوند در قضیه موجبه، وجودی، و در سالبه، عدمی است؛ مثلاً در «زید قائم است.» بین زید و قیام، پیوند ثبوتی و اتصالی است، و در «زید قائم نیست.» بین زید و قیام، پیوند سلبی و انفصالی است؛ پس حقیقت قضیه سالبه، الربط السلب (ربط بودن سلب) است، نه ربط السلب.

۲.۳ - نظریه سوم

قضیه موجبه و سالبه هر دو بر تصور موضوع، محمول، نسبت حکمیه و حکم مشتمل‌اند. نسبت حکمیه در هر دو مورد، ثبوتی و اتحادی است و فرق این دو در ناحیه حکم است، نه در ناحیه محمول یا نسبت، زیرا حکم که فعل نفسانی است بر دو قسم است: یا از قبیل وضع و ایقاع است و یا از قبیل رفع و انتزاع؛ یعنی در قضیه موجبه به وجود این نسبت اتحادی در واقع و نفس‌الامر حکم می‌شود، و در قضیه سالبه به نبودن این نسبت اتحادی در واقع و نفس‌الامر حکم می‌شود. پس مفاد حقیقیِ قضیه سالبه، سلب الربط است، نه ربط السلب و نه الربط السلب. ابن‌سینا و صدرالمتالهین این نظریه را پذیرفته‌اند.

۳.۴ - نظریه چهارم

اساساً قضیه سالبه مشتمل بر نسبت نیست، بلکه مشتمل بر موضوع و محمول و حکم است؛ یعنی انسان در قضیه موجبه، موضوع و محمول را تصور می‌کند، سپس با حکم ایقاعی آنها را به یکدیگر پیوند می‌دهد و بینشان در ظرف ذهن، نسبت و رابطه برقرار می‌سازد، ولی در قضیه سالبه، موضوع و محمول را تصور می‌کند و با حکم انتزاعی آنها را از یکدیگر جدا می‌کند و بین آنها نسبت و رابطه‌ای در ظرف ذهن برقرار نمی‌سازد. این نظریه نیز چندان طرفداری ندارد.

۳.۵ - نظریه پنجم

قضیه سالبه مشتمل بر دو جزء است: موضوع و محمول. در قضیه سالبه پس از تصور موضوع و محمول (انسان و درخت) ذهن متوقف می‌شود و حکم و نسبتی بین موضوع و محمول برقرار نمی‌کند، ولی ذهن، این حکم‌ نکردن خود را حکم به عدم می‌پندارد و در مقابلِ مفهوم «است» که از حکم وجودی حکایت می‌کند، مفهوم پنداریِ «نیست» را می‌سازد و قضیه سالبه را مانند موجبه مشتمل بر حکم و نسبت فرض می‌کند. علامه طباطبایی این نظریه را پذیرفته است. این نظریه مبتنی بر دو مطلب است:
اول: قضیه موجبه، فقط سه جزء دارد: موضوع، محمول و حکم. اینجا فرض نسبت حکمیه ضرورت ندارد، زیرا در قضایای حسیه که اولین قضایای ادراکی‌اند؛ مانند: «این سفیدی سفید است.» و «این سفید شیرین است.»، موضوع و محمول محسوس‌اند و حکم نیز فعل نفس است، ولی محسوسی در مقابل نسبت حکمیه نداریم، زیرا حسی نداریم که نسبت دو چیز را ادراک کند؛ پس باید بگوییم قضیه با مجرد موضوع، محمول و حکم تمام می‌شود.
دوم: چنان‌که بیان شد نفس در قضیه سالبه، کاری انجام نمی‌دهد؛ نه اینکه کاری انجام می‌دهد و آن کار از قبیل وصل و پیوند کردن یا از قبیل قطع و جدا کردن است.
[۳] مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۲، ص۵۱-۵۵.
[۶] تفتازانی، عبدالله بن شهاب‌الدین، الحاشیة علی تهذیب المنطق، ص۱۷۲-۱۷۳.
[۷] تفتازانی، عبدالله بن شهاب‌الدین، الحاشیة علی تهذیب المنطق، ص۵۶-۵۷.
[۹] مجتهد خراسانی (شهابی)، محمود، رهبر خرد، ص۱۵۲-۱۵۳.



۱. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، ج۱، ص۱۷۸.    
۲. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، ج۲، ص۲۵۸.    
۳. مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۲، ص۵۱-۵۵.
۴. علامه حلی، حسن بن یوسف، الجوهر النضید، ص۳۸.    
۵. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، اللمعات المشرقیه فی الفنون المنطقیه، ص۲۵۰-۲۵۴.    
۶. تفتازانی، عبدالله بن شهاب‌الدین، الحاشیة علی تهذیب المنطق، ص۱۷۲-۱۷۳.
۷. تفتازانی، عبدالله بن شهاب‌الدین، الحاشیة علی تهذیب المنطق، ص۵۶-۵۷.
۸. مظفر، محمدرضا، المنطق، ص۱۵۳.    
۹. مجتهد خراسانی (شهابی)، محمود، رهبر خرد، ص۱۵۲-۱۵۳.



پایگاه مدیریت اطلاعات علوم اسلامی، برگرفته از مقاله «اجزای قضیه حملیه»، تاریخ بازیابی۱۳۹۵/۱۰/۲۶.    


رده‌های این صفحه : اصطلاحات منطقی




جعبه ابزار