ابوالنجم بن خیر بدر معتضدی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بَدْرِ مُعْتَضِدی، ابوالنجم بن خیر (مق ۶ رمضان ۲۸۹ق/۱۴ اوت ۹۰۲م)، از امرا و نزدیکان بلندپایه
معتضد خلیفه عباسی بود.
پدرش خیر از موالی
متوکل عباسی بود. بدر نخست به خدمت یکی از غلامان موفق عباسی درآمد و سپس به دستگاه معتضد پیوست
و در آنجا به سرعت ترقی کرد و چنان به معتضد وابسته گردید که وی را بدر معتضدی خواندند. مقارن فعالیت سیاسی و نظامی بدر معتضدی، یکی از امرای وابسته به
طولونیان مصر به نام بدر و معروف به حمامی (نک: ه د، بدر حمامی) به
عراق آمد و مصدر مشاغل مهم نظامی شد. برخی از مورخان، زندگی این دو را با یکدیگر خلط کرده، و بعضی کارهای هر یک را به دیگری نسبت دادهاند. به هر حال، چون معتمد عباسی در
رجب ۲۷۹ درگذشت و معتضد خلافت یافت، بیدرنگ ریاست شرطه
بغداد را به بدر داد
(که این ریاست را مربوط به پایان دوره موفق و آغاز عصر معتمد دانسته است).
از گزارشهای نویسندگان و شواهد مختلف پیداست که بدر از همان اوایل خلافت معتضد، فرماندهی کل سپاه را نیز در دست گرفت و نامش بر عَلَمها و سپرها نقش گردید.
قاسم فرزند
عبیدالله بن سلیمان وزیر، کاتب بدر در مقام سپهسالاری بود و در میان سپاهیان به نیابت از او حاضر میشد.
بدر علاوه بر سپهسالاری، در برخی از امور کشوری نیز دخالت مستقیم داشت؛ به رسیدگی امور
خراج و ضیاع و مَعاون پرداخت،
همچنین آوردهاند که به دستور خلیفه، بدر در دیوان مظالم خاصه، و عبیدالله بن سلیمان وزیر در دیوان مظالم عامه مینشست.
ابن عساکر در ذیل احوال
بدر حمامی آورده است که وی در ۲۸۳ق برای بازداشت عمر بن عبدالعزیز بن ابیدلف از
اصفهان، مأمور آن دیار شد،
اما این حادثه مربوط به بدر معتضدی است، نه بدر حمامی. چه بدر حمامی در این
تاریخ به تصریح مورخان، به ویژه مورخان شامی - مصری در
دمشق بود،
وانگهی
ابن اثیر همانند این واقعه را به تفصیل بیشتر به بدر معتضدی نسبت داده، و آورده است که بدر مأمور بازداشت بکر بن عبدالعزیز شد و او نیز عیسی نوشهری، والی اصفهان را بر این کار گمارد.
البته ابن عساکر در همین گزارش، روایت جحظه درباره بدر معتضدی را نیز به بدر حمامی نسبت داده، در حالی که این بدر هرگز سپهسالار معتضد نبوده است،
اما بقیه گزارش او به درستی مربوط به بدر حمامی است.
به هر حال، بدر معتضدی در ۲۸۸ق ولایت
فارس یافت و بدانجا رفت و
طاهر بن محمد صفاری را راند.
وی مأموریتهای سیاسی و نظامی دیگری نیز همراه با عبیدالله بن سلیمان وزیر و پسر او قاسم برعهده گرفت.
باید گفت: بدر رابطه خوبی با وزیر داشت و بنابر یک گزارش، پایمردیها کرد تا خلیفه را از
عزل و بازداشت او منصرف گرداند.
پس از
مرگ عبیدالله بن سلیمان، خلیفه قصد کرد اموال او را مصادره کند و فرزندانش را براند. قاسم بن عبیدالله، بدر را به وساطت برانگیخت و بدر نیز چنان کرد که معتضد نه تنها از آن قصد بازگشت، بلکه قاسم را وزارت هم داد.
با اینهمه، در اواخر حیات معتضد، قاسم به دشمنی با بدر برخاست و سرانجام نیز خلیفه بعدی، مکتفی را به قتل او واداشت. گفتهاند که معتضد دشمنی قاسم با بدر را دریافته، و قتل او را پیشبینی کرده بود.
سبب دشمنی آن بود که قاسم بن عبیدالله میخواست
خلافت را از فرزندان معتضد بیرون کند، یا به
عبدالواحد بن موفق دهد و این معنی را با بدر در میان گذاشت، اما وی به سختی مخالفت کرد. چون
مکتفی به خلافت نشست، قاسم از بیم آنکه بدر نزد خلیفه از قصد او گفت و گو کند، به
حیله و نیرنگ برخاست و مکتفی را برضد او برانگیخت تا یاران بدر را تطمیع کرد و پراکند و خود او را که در فارس بود، به عراق خواند. بدر به واسط آمد و پس از آنکه قاضی محمد ابن یوسف او را به
دروغ فریفت و امان داد و عهد و
وثیقه نوشت، رهسپار بغداد شد؛ اما در میان راه سر از تنش جدا کردند
بعداً خانواده بدر پیکر او را به
مکه منتقل، و در آنجا دفن کردند.
بعضی از شعرا، وزیر و قاضی حیلهگر را هجوها گفتند و سرزنشها کردند.
بدر معتضدی که مانند سلاطین، طوق بر گردن، و تاج مرصع بر سر مینهاد،
نزد معتضد پایگاهی سخت بلند داشت و از معدود کسانی به شمار میرفت که خلیفه آنان را به
کنیه میخواند
هر کس حاجتی از خلیفه میخواست، به بدر متوسل میشد. شاعران او را در کنار خلیفه میستودند
و او خود نیز از ظرفا و ادبا و جوانمردان روزگار به شمار میرفت.
در
بغداد محله و خانه و دروازهای موسوم به بدریه، منسوب به اوست. گفتهاند: وی دو رواق بر قصر منصور در بغداد افزود که آن نیز به بدریه موسوم گشت.
اما از بعضی شواهد برمیآید که وی در کنار خانه خلیفه، خانه دیگری ساخته بود. به هر حال، این خانه مدتی بعد ویران شد و سرانجام
مستظهر آن را فروخت.
(۱) ابن ابار، محمد، اعتاب الکتاب، به کوشش صالح اشتر،
دمشق، ۱۳۸۰ق/ ۱۹۶۱م.
(۲) ابن اثیر، الکامل.
(۳) ابن تغری بردی، النجوم.
(۴) ابن عمرانی، محمد، الانباء فی
تاریخ الخلفاء، به کوشش تقی بینش، مشهد، ۱۳۶۳ش.
(۵) ابن کازرونی، علی،
مختصر التاریخ، به کوشش مصطفی جواد و سالم آلوسی، بغداد، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.
(۶) ابن کثیر، البدایة.
(۷) ابن منظور، محمد،
مختصر تاریخ دمشق ابن عساکر، به کوشش مأمون صاغرجی،
دمشق، ۱۹۸۴م.
(۸) ابونعیم اصفهانی، احمد، ذکر اخبار اصبهان، لیدن، به کوشش ددرینگ، ۱۹۳۱م.
(۹)
تاریخ سیستان، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، ۱۳۱۴ش.
(۱۰) تنوخی، محسن، نشوار المحاضرة، به کوشش عبود شالجی، بیروت، ۱۳۹۱ق/۱۹۷۱م.
(۱۱) خضری، محمد، محاضرات
تاریخالاممالاسلامیة، قاهره، ۱۹۵۹م.
(۱۲) ذهبی، محمد، العبر، بهکوشش محمدسعید بن بسیونی زغلول، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
(۱۳) صابی، هلال، تحفة الامراء فی
تاریخ الوزراء، به کوشش عبدالستار احمد فراج، بیروت، ۱۹۵۸م.
(۱۴) صابی، هلال، رسوم دارالخلافة، به کوشش میخاییل عواد، بغداد، ۱۳۸۳ش/۱۹۶۴م.
(۱۵) صابی، محمد، الهفوات النادرة، به کوشش صالح اشتر،
دمشق، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
(۱۶) صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش ژاکلین سوبله و علی عماره، ویسبادن، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
(۱۷) طبری،
تاریخ طبری.
(۱۸) گردیزی، عبدالحی، زینالاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۱۹) مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش سعید محمد لحام، بیروت، دارالفکر.
(۲۰) مقریزی، احمد، المقفی الکبیر، به کوشش محمد یعلاوی، بیروت، ۱۴۱۱ق/ ۱۹۹۱م.
(۲۱) هندوشاه بن سنجر، تجارب السلف، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۵۷ش.
(۲۲) ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، بیروت، ۱۳۹۹ق/۱۹۷۹م.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابوالنجم بن خیر بدر معتضدی»، شماره۴۶۳۶.