ابوالعیناء (رویدادهایتاریخاسلامترمانینی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
محمد بن قاسم یمانی، ملقب به
ابوالعیناء ادیب و
شاعر قرن سوم قمری در
بغداد بود، وی از نزدیکان
متوکل عباسی شد. به نقل از مورخان او ادیبی زبانآور، سخنوری بلیغ و فصیح و از نکته سنجان و ظریفان و در تیزهوشی، زبانآوری و حاضرجوابی بیمانند بود.
ابوعبدالله،
محمد بن قاسم بن خلاّد بن یاسر
بن سلیمان یمانی مولای
بنیهاشم، ملقب به
ابوالعیناء بود. این لقب را
ابوزید انصاری به او داد، زیرا از او مُصّغر «عین» را پرسید و او به غلط «عیناء» پاسخ داد. در
اهواز زاده شد و در
بصره دانش اندوخت و از آنجا به بغداد رفت و از نزدیکان متوکل شد. او ادیبی زبانآور، سخنوری بلیغ و فصیح و از نکته سنجان و ظریفان عالم و در تیزهوشی، زبانآوری و حاضرجوابی بیمانند بود. با لطایف و نکته گوییهایش معروف شد. او بسیار باهوش و اشعارش زیبا و خود اهل نویسندگی و توسلش نمکین و در این زمینه توانمند بود. در چهل سالگی نابینا شد و در ۸۲ سالگی در بصره درگذشت و دیوان اشعاری از خود بهجا گذاشت.
قطعه ذیل را درباره نابینایی خود سروده است:
«اگر خداوند نور چشمانم را گرفت، باکی نیست، زیرا در زبان و گوشم نور چشمان بهجا مانده است. قلبی روشن و هوشیار و عقلی لغزش ناپذیر دارم و در دهانم تیغی چون شمشیر آخته قرار دارد.»
او درباره ارزش پول و دارایی نزد مردم میگوید:
«هر کس مالک دو
درهم شود، لبانش هر سخنی را میآموزد و بیان میکند. سخنوران برای شنیدن سخنانش گرد او میآیند و به گفتههایش گوش فرامیدهند، و او را مینگری که گردن فرازانه و متکبرانه میان مردم راه میرود.
اگر درهمهایی در کیسهاش نبود، او را میدیدی که بدترین حال را دارد. اگر دولتمند به دروغ دهان باز کند، او را تصدیق میکنند و میگویند: سخنت نادرست نیست.
و اگر فقیر، درست و بهجا سخن بگوید و به هدف بزند، او را دروغگو پنداشته، میگویند: فلانی! به خطا رفتی و ناصواب گفتی.
در حقیقت، این چند درهم است که همهجا به مردان، لباس شوکت و جلالت و قدرت میپوشاند. و این درهم برای سخنور به هنگامش زبان است و نیز برای جنگ جو سلاح نبرد.»
ابوالعیناء سرافرازانه به خود مینازد و میگوید:
«آیا نمیدانی (خدایت طول عمر دهد) من زمانی که کریمان کماند کریم و بزرگوارم. و از اینکه بگویند من فقیری بخشندهام شرمنده نمیشوم! اما از آن شرمسارم که گفته شود من بخیل هستم.
و اگر قامتم کوتاه باشد، با کارهای نیک، این کاستی را جبران میکنم و قامتم بلند میشود. اگر من میان گروهی از بلند قامتان باشم، با کارهای خوب و بخششهایم سرآمد آنان خواهم بود، و آنان خواهند گفت: او بلند و بخشنده است، قامت و زیبایی اجسام اگر عقل آن را سنگین نکند و برآن نیافزاید و آن را همسنگ نباشد، سودی ندارد.
هرگز چیزی ماننذ نیکی ندیدم که مزهاش شیرین و چهرهاش زیبا باشد».
عبدالسلام ترمانینی، رویدادهای تاریخ اسلام، ترجمه پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ج۲، ص۱۳۴-۱۳۵.