ابنمفلح (اعلام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اِبْنِمُفْلِح، نام افراد خاندانی از فقیهان حنبلی
دمشق که در سدههای ۸ -۱۱ق/۱۴-۱۷م دارای مقامات علمی و اجتماعی بودهاند. از نسبت رامینی و قانونی برای افراد این خاندان چنین برمیآید که اصل خاندان به
فلسطین باز میگردد.
شمسالدین ابوعبدالله محمد بن مفلح (ح ۷۱۰-۷۶۳ق/ ۱۳۱۰-۱۳۶۲م)، سر سلسله و مهمترین شخصیت این خاندان بود.
از زندگی او اطلاع بسیاری نداریم.
زرکلی (۷/۱۰۷) از منابع متقدم نقل کرده است که وی در
بیتالمقدس به دنیا آمد و همانجا رشد یافت.
مشاهیری چون
ذهبی و
مزّی از مشایخ او بودهاند.
شمسالدین که نیابت قاضیالقضاه
جمالالدین مرداوی را در
قضا برعهده داشت با دختر او
ازدواج کرد.
و از وی صاحب ۷ فرزند شد.
در منابع موجود از شمسالدین ۵ پسر شناخته شده است.
او در
علوم مختلف دست داشت،
اما در
فقه تواناتر بود.
شمسالدین پس از سالها تألیف و
تدریس در مدارس
دمشق چون صاحبیه و جوزیه.
سرانجام در دمشق درگذشت.
و در مقبره ابنقدامه در کوه قاسیون به
خاک سپرده شد
وی دارای دو نوع آثار چاپی و خطی میباشد.
۱.
الاداب الشرعیة الکبری، که در ۳ جلد در ۱۳۴۸- ۱۳۴۹ق/۱۹۳۰م در
قاهره به چاپ رسیده است.
این اثر از آن جهت که قطعاتی از کتاب
مفقودِ الفنون ابنعقیل را دربردارد، حائز اهمیت است.
۲.
الفروع فی الفقه الحنبلی، که یک بار در ۱۳۳۹ق/۱۹۲۱م؛ و بار دیگر به کوشش عبدالستار
احمد فراج در ۱۳۸۸ق/۱۹۶۷م در قاهره به چاپ رسیده و یکی از مهمترین منابع
فقه حنبلی است.
۱.
اصول الفقه؛
۲.
رسالة فی العمل بالخطوط، در مورد ثبوت شهادت به خط و نوشته در
مذهب حنبلی که نسخهای از آن در
ریاض و نسخهای در دمشق موجود است.
۳.
النکت و الفوائد السنیة علی مشکلات المحرّر لمجدالدین ابن تیمیه، که نسخهای از آن در دارالکتب مصر موجود است
تقیالدین (یا برهانالدین)
ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن مفلح (۷۵۱-۸۰۳ق/۱۳۵۰-۱۴۰۱م)، او از پدر و نیز نیایش
جمالالدین مرداوی،
ابنقیّم جوزیه،
ابوالبقاءِ سبکی و دیگران
دانش آموخت و در خردسالی (۷۶۰ق) به مصر سفر کرد و از
قلانسی و
خلاطی و
ناصرالدین فارقی حدیث شنید.
او نیز چون پدرش در مدارس صاحبیه و جوزیه و نیز در دارالحدیث اشرفیه تدریس میکرد.
مدتی نایب قاضی
ابنمنجا بود و در
رجب ۸۰۱
قاضی دمشق شد.
هنگام ورود تیمور به
شام، وی برای برقراری
صلح بسیار کوشید، ولی سودی نبخشید.
ابواسحاق سرانجام بر اثر بیماری درگذشت و کنار پدرش دفن گردید.
ابنحجر عسقلانی یادآور شده که از او حدیث شنیده است.
اثری با عنوان
المقصد الارشد فی ذکر اصحاب احمد که ذیلی بر
طبقات الحنابله ابن ابییعلی بود، از آثار او به شمار آمده
و گفته شده است که نسخهای از آن در کتابخانه ظاهریه
موجود است.
نظامالدین ابوحفص عمر بن ابراهیم (۷۸۲-۸۷۲ق/۱۳۸۰- ۱۴۶۷م). او
قرآن و
ادبیات را نزد مشایخ دمشق فرا گرفت و از پدر و عمویش شرفالدین
عبدالله فقه و
اصول آموخت.
سپس به قاهره رفت و از محضر مشایخی چون
سراجالدین بلقینی،
صدرالدین مناوی و
شهابالدین مرداوی استفاده کرد.
در ۸۰۱ق که جوان کمسالی بود، نیابت قضای پدر را در دمشق و نیابت
مجدالدین سالم را در قاهره برعهده گرفت.
سپس خود در ۸۰۵ق قاضی
غزه شد.
او نخستین
حنبلی است که عهدهدار قضای آن دیار گشت.
پس از چندی از آن سمت عزل و به نیابت قاضی
ابنعباده در دمشق برگزیده شد.
در ۸۳۳ق به جای قاضی
شهابالدین ابن حبال قاضیالقضاه گشت.
از ۸۵۳ تا ۸۵۱ق بارها عزل و نصب شد تا اینکه ظاهراً در ۸۵۳ق برای همیشه از قضا کناره گرفت.
او دارالحدیث نظامیه را در دمشق بنا کرد.
سخاوی
از عنایت فراوان ابنحجر به وی یاد کرده است.
همو گوید: خود در قاهره و دمشق از
نظامالدین ابوحفص بسیار بهره برده است.
از وی تنها یک اثر با عنوان مشیخه باقی مانده که نسخهای از آن در کتابخانه «کتاب سرای» در مانیسای ترکیه موجود است.
برهانالدین ابواسحاق
ابراهیم بن محمد بن عبدالله بن محمد بن مفلح (۸۱۶ -۸۸۴ق/۱۴۱۳-۱۴۷۹م). او از ابن ناصرالدین،
ابنمحب اعرج و
علاءالدین بخاری حدیث شنید و از بخاری فقه آموخت.
از دیگر مشایخ او ابنحجر عسقلانی و
ابنقاضی شهبه شایان ذکرند.
او در ۸۵۱ق به قضای دمشق گمارده شد و از آن پس بارها مسند قضا بین او و
علاءالدین علی بن ملفح دست به دست گردید.
آنگاه که درگذشت، قاضی دمشق بود و فرزندش
نجمالدین عمر جانشین او شد.
نعیمی از ابواسحاق حدیث شنیده و از وی اجازه دریافت کرده است و به گفته همو
تقیالدین جراعی نیز از شاگردان او بوده است.
ابواسحاق دارای آثار خطی و چاپی میباشد.
۱.
الاستعاذة بالله من الشیطان الرجیم و بیان وسوسته و خدعه و کشف اموره، که در ۱۳۱۱ق/۱۸۹۳م در مصر به چاپ رسیده است.
۲.
المبدع که شرحی است بر
المقنع ابنقدامه. جزءِ اول آن در ۱۹۶۸م و به صورت کامل در ۱۹۸۰م به کوشش
محمد زهیر شاویش در بیروت چاپ شده است.
المقصدالارشد فی ترجمة اصحابالامام احمد، نعیمی و
ابنطولون در مواضع مکرر از این کتاب با عنوان طبقات ابن مفلح نقل قول کردهاند، نسخههایی از این اثر در مصر
و نیز
مکه موجود است.
اکملالدین
محمد بن ابراهیم بن عمر بن ابراهیم بن محمد بن عبدالله بن محمد بن مفلح (۹۳۰-۱۰۱۱ق/۱۵۲۴-۱۶۰۳م). او حدیث، فقه و قرآن را از پدرش و نیز
عزالدین ابن نقیب و
شهابالدین احمد طیبی فراگرفت
و از کسانی چون
شمسالدین محمد بن طولون،
ابوالسعود افندی مفتی عثمانی و
شهابالدین احمد مالکی قاضیالقضاه
قدس اجازه دریافت کرد.
برای تحصیل سفری به
روم (ظاهراً به
استانبول) داشته است.
پس از این سفر مدتی عهدهدار قضای
بعلبک و صیدا شد و بعد به دمشق آمد.
وی به تاریخ اهتمام ویژهای داشت،
چنانکه درباره تاریخ دمشق و قاهره تألیفاتی داشته و
اخبار الدولتین ابوشامه را تلخیص کرده است.
از آثار باقی مانده او جزءِ ۱۵ از کتاب
التذکرة الاکملیة المفلحیه است که نسخهای از آن در کتابخانه دانشگاه آمریکایی بیروت موجود است.
همچنین مجموعهای ادبی گردآوری شده توسط او و نیز چند بیت از اشعار وی در برلین یافت میشود.
(۱) ابنحجر،
احمد، انباء الغمر، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.
(۲) ابنحجر،
احمد، الدرر الکامنة، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۶ق/۱۹۷۶م.
(۳) ابنرافع،
محمد، الوفیات، به کوشش صالح مهدی عباس، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
(۴) ابنشطی،
محمد جمیل، مختصر طبقات الحنابلة، به کوشش فواز زمرلی، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۵) ابنطولون، شمسالدین، القلائد الجوهریة، به کوشش محمداحمد دهمان، دمشق، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۰م.
(۶) ابنعماد، عبدالحی
بن احمد، شذرات الذهب، قاهره، ۱۳۵۱-۱۳۵۴ق.
(۷) ابنقاضی شهبه، تقیالدین، التاریخ، به کوشش عدنان درویش، دمشق، ۱۹۷۷م.
(۸) بدران، عبدالقادر، منادمة الاطلال، به کوشش زهیر شاویش، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
(۹) بغدادی، هدیه.
(۱۰) حاجی خلیفه، کشف.
(۱۱) حسینی،
محمد، ذیول العبر، به کوشش
محمد سعید بسیونی زغلو، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۱۲) دارالکتب، فهرست.
(۱۳) زرکلی، اعلام.
(۱۴) سخاوی،
محمد، الضوء اللامع، قاهره، ۱۳۵۴ق.
(۱۵) صفدی، خلیل، اعیان العصر، نسخه عکسی موجود در کتابخانه مرکز.
(۱۶) ظاهریه، خطی (تاریخ)، ریان.
(۱۷) فهرس مخطوطات جامعة الملک سعود، ریاض، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
(۱۸) محبی،
محمد امین، خلاصة الاثر، مصر، ۱۲۸۴ق.
(۱۹) منجد، صلاحالدین، معجمالمورخین الدمشقین، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م.
(۲۰) نعیمی، عبدالقادر، الدارس فی تاریخ المدارس، به کوشش جعفر الحسنی، دمشق، ۱۳۶۷ق/۱۹۴۸م.
(۲۱) ابنکثیر، البدایه.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابنمفلح»، ج۴، ص۱۷۹۵.