ابنابیخصال ابوعبدالله محمد بن مسعود غافقی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اِبْن اَبی خِصال، ابوعبدالله
محمد بن مسعود
بن خلصة
بن فرج ابن مجاهد غافِقی ملقب به ذوالوزارتین (۴۶۵-۵۴۰ق/۱۰۷۳- ۱۱۴۵م)، ادیب، نویسنده، شاعر، محدّث و مورّخ قُرطبی و کاتب
علی بن یوسف ابن تاشفین فرمانروای
مرابطون غرناطه بود (حک ۵۰۰ -۵۳۷ق/۱۱۰۷- ۱۱۴۲م).
وی در روستای فَرغَلیط از توابع شَقوره به
دنیا آمد.
ابن خاقان ادب و
مذهب او را میستاید، اما میگوید او از خاندانی ناشناخته و پست بود که به لطف هنر خویش درخشید. همو میافزاید که ابن ابی خصال در ۵۰۳ق/۱۱۹۰م در اشبیلیه بود و همراه امیر المسلمین از آنجا کوچید. «من از او قطعهای از نثرش را خواستم تا در کتاب خود درج کنم» و او اجابت کرد. ابن خاقان سپس پاسخی را که دریافت کرده، آورده است.
ابن ابی خصال در
قرطبه رشد یافت و به فراگیری
دانش پرداخت. با ابوالحسن
علی بن مالک یَعْمُری (د ۵۰۰ق) رفت و آمد داشت. همین استاد طبع او را نخستین بار آزمود و وی را تشویق کرد.
او نزد استادان مشهور زمان درس خواند: در شهر المَریّة با ابوعلی
حسین بن صدفی (د ۵۱۴ق/۱۱۲۰م) فقیه و محدّث اندلسی دیدار کرد و نزد وی
صحیح مسلم و
جامع ترمذی ،
سنن ابی داوود و بخش عمدهای از
صحیح بخاری را خواند. استادان وی
ابن سراج ،
ابومحمد بن عتّاب ،
ابوبحر اسدی ،
ابوالحسن بن باذش و چندتن دیگر بودند.
بزرگانِ هم عصر وی تبحّر او را در
شعر و ادب، لغت، فن
بلاغت و خطابت ستوده و او را سرآمد ادیبان
اندلس دانستهاند.
ابن خطیب نمونههای متعددی از نظم و نثر وی به دست داده است
و برخی از دانشمندان مشرق زمین با وی مکاتبه داشتند.
ابن دحیه ۵۰ تن از بزرگانی را که از ابن ابی خصال نام بردهاند، یاد کرده است.
وی با بزرگان ادب اندلس چون
ابن عبدون (د ۵۲۷ق/۱۱۳۳م) و
ابن بسّام (د ۵۴۳ق/۱۱۴۸م) دوستی داشت.
او همچنانکه در
علم حدیث ، ادب و شعر صاحب نظر بود، به کار
سیاست نیز میپرداخت و در خدمت ابن الحاج
محمد بن داوود
بن عمر لَمَتونی امیر قرطبه میزیست. ابن الحاج خود در شورشی که در ۵۰۰ق/۱۱۷۰م برضد ابن تاشفین به راه انداخت، گرفتار آمد، اما ابن تاشفین از وی و همه یارانش درگذشت و او را به فاس و سپس به سَرَقُسطه و بَلنسیه در شرق اندلس روانه کرد تا آنکه
ابن الحاج در ۵۰۸ق/۱۱۱۴م کشته شد. در سراسر این مدت ابن ابی خصال همراه وی بود، و به هنگام قیام بر ابن تاشفین بود که لقب ذوالوزارتین از سوی
فرزند ابن الحاج یعنی ابوبکر ملقب به ابویحیی به وی داده شد.
پس از آن ابن ابی خصال و برادرش ابومروان همراه تنی چند از بزرگان ادب چون ابن الجدّ احدب، ابوبکر ابن قَبْطُرْنه و ابن عبدون نزد علی
بن یوسف جمع شدند، ولی ابن ابی خصال از همگان نزد علی گرامیتر بود.
وی تا شکست علی
بن یوسف از پادشاه آراگون در خدمت او باقی ماند.
مراکشی اشاره به این نکته دارد که پس از این شکست بود که علی فرمان داد تا نامهای از سوی او به
سپاه بلنسیه نوشته شود. درباره این نامه معروف که به برکناری ابن ابی خصال انجامید، وی اطلاعاتی آشفته به دست داده،
گوید: امیر به ابن ابی خصال و برادرش ابومروان فرمان داد که هر یک جداگانه نامهای بنویسند، و در این میان ابومروان نامهای پردشنام و گزنده نوشت که سبب برکناری وی شد، اما همانگونه که کنون
نوشته است، مقایسه بندهایی که مراکشی از آن نقل کرده با نسخه خطی تازه یافته آن در کتابخانه اسکوریال تردیدی باقی نمیگذارد که نویسنده نامه همان ابن ابی خصال است و اساساً در این ماجرا بیش از یک نامه نوشته نشده است؛به ویژه که در نوشتههای مورخان دیگر هیچ نکتهای در تأیید سخن مراکشی نمیتوان یافت. این نامه که در دو صفحه و یک سوم صفحه جای گرفته است، همه ویژگیهای نثر مسجّع اندلسی سده ۵ و ۶ق/۱۱ و ۱۲م را دارد و قرینه سازی، قافیه پردازی و جست و جوی وزن در پارههای سجع، همه از خصایص آن است، جز آنکه نظیر این الفاظ و ترکیباتِ کوبنده فحش آمیز و خشونت بار را کمتر میتوان در جای دیگر یافت. از آغاز تا انجام نامه چیزی جز
توهین و کاستن از مقام اخلاقی مرابطون نیست. افزون بر این، از مجموع رفتار ابن ابی خصال چنین بر میآید که نسبت به علی
بن یوسف قلباً وفادار نبوده است، و گویا علی نیز پس از آنکه نامه سراپا ناسزای ابن ابی خصال را مشاهده کرده، از نیّات واقعی وی نسبت به خود و دستگاه امارتش آگاهی یافته و در نتیجه او را از کار برکنار کرده است.
ابن ابی خصال در جریان جنگی که میان ابن
حمدین قرطبی و
یحیی ابن
علی بن یوسف ، معروف به
ابن غانیه رخ داد، کشته شد. گفتهاند که او به سبب سختگیری در
امر و
نهی افراد
قبیله مصامده که طی
جنگ وارد قُرطبه شده و مشغول
غارت و
تجاوز بودند، به دست ایشان به
قتل رسیده است.
از بررسی آثار ابن ابی خصال چنین برمیآید که به ذکر مناقب
پیامبر صلیاللهوعلیهوآله و خاندان
نبوت عنایت خاصی داشت. از او تعداد قابل توجهی نامه بر جای مانده است. وی همچنین کوشیده است طبع خود را نسبت به مُلْقَی السبیل ابوالعلای معرّی بیازماید.
آثار باقی مانده یا شناخته شده از وی بدین قرار است:
۱. ظل السحاب، درباره همسران و خویشاندان پیامبر صلیاللهوعلیهوآله. این کتاب تحت عنوان ظل الغمامة و طوق الحمامة نیز آمده است. بروکلمان به ۳ نسخه از آن در کتابخانه اسکوریال و موزه بریتانیا اشاره کرده است؛
۲. منهاج المناقب و معراج الحسب الثاقب، قصیدهای در
مدح پیامبر صلیاللهوعلیهوآله و
اصحاب آن حضرت. دو نسخه خطی از آن در موزه بریتاینا و کتابخانه اسکوریال موجود است؛
۳. مناقب العشرة و عَمَّیْ رسول الله، بروکلمان از نسخهای از آن در اسکوریال یاد کرده است؛
۴. تقلیدی از ملقی السبیل ابوالعلای معرّی از آغاز تا پایان. بروکلمان دو نسخه از آن را در اسکوریال و موزه بریتانیا ذکرکردهاست؛
۵. «رسائل»؛
۶. «مقامات»؛
۷. من انشاءِ الفقیه الکاتب ذی الوزارتین الی عبدبن حبیب درباره
ادیان . نسخهای از آن در اسکوریال موجود است؛
۸. نامه به نام علی
بن یوسف
بن تاشفین به فقهای بلنسیه؛
۹. نامه به
ابوالحسین بن سراج ؛
۱۰. نامهای که به هنگام
سفر به
جزیره خضراء نوشته است؛
۱۱. سراج الادب، این کتاب براساس کتاب نوادر ابوعلی نوشته شده و از آن نسخهای در دست نیست.
(۱) ابن ابار،
محمد، المعجم فی اصحاب القاضی، قاهره، ۱۳۸۷ق.
(۲) ابن بشکوال، خلف، الصّلة، قاهرة، ۱۹۶۶م.
(۳) ابن خاقان، فتح، فلائد العقیان، بولاق، ۱۲۸۹ق.
(۴) ابن خطیب،
محمد، الاحاطة، به کوشش
محمد عبدالله عنان، قاهره، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م.
(۵) ابن دحیه، عمر، المطرب من اشعار اهل المغرب، به کوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، قاهره، ۱۳۷۴ق/۱۹۵۵م.
(۶) پالنسیا، آنخل گونزالس، تاریخ الفکر الاندلسی، ترجمه حسین مونس، قاهره، ۱۹۵۵م.
(۷) ضبّی،
احمد، بغیةالملتمس، قاهره، ۱۹۶۷م.
(۸) کنون، عبدالله، «رسالة الکاتب ابن ابی الخصال الّتی نال فیها من کرامة المرابطین»، مجلةالمجمع العلمی العربی، دمشق، س ۳۵، شم ۴، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۰م.
(۹) مراکشی، عبدالواحد، المعجب، به کوشش
محمد سعید عریان و
محمد عربی علمی، قاهره، ۱۳۶۸ق/۱۹۴۹م.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابن ابی خصال»، ج۲، ص۷۹۸.