ابنابیبکره عبیدالله بن نفیع ثقفی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اِبْن اَبی بَکْره، عبیدالله
بن نُفَیع (ابوبکرة)
بن حارث
بن کلدة ثقفی (۱۴-۷۹ق /۶۳۵ - ۶۹۸م)،
تابعی ، فرزند
صحابی و
قاضی بصره و
والی سیستان میباشد.
مادر نفیع (ابن حارث)، سُمَیّه، از اهالی «زَنْدوَرْد» - نزدیک
واسط - بود و
کسری او را به «ابوالخیر» یکی از فرمانروایان یمن بخشیده بود. ابوالخیر در
طائف بیمار شد و
حارث بن کلده که طبیب بود، او را درمان کرد. ابوالخیر، سمیه را به حارث بخشید و نفیع به وی منسوب شد و او را «ابن حارث» گفتند وگرنه حارث
عقیم بود و صاحب فرزند نمیشد. حارث
اسلام آورد و در روزگار خلافت
عمر از دنیا رفت. سمیه مادر زیاد (ابن ابیه) و نافع نیز بود.
هنگامی که
پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
طائف را محاصره کرد، نفیع از حصن طائف نزدِ ایشان فرود آمد و چون بر
بکره (شتربچه) ای سوار بود به «ابوبکره» معروف شد.
ابوبکره چون مسلمان شد، نسبت خویش به حارث را ترک گفت و خود را
مولی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) خواند.
ابوبکره از فضلای
صحابه بود و در
بصره مسکن داشت. وی از پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) روایت کرده و فرزندان ابوبکره از او روایت کرده اند
.
نفیع در سال ۵۲ق /۶۷۲م در
بصره درگذشت.
وی ۴۰ فرزند داشت که از ۷ تن از آنان فرزندانی باقی ماندند. آن ۷ تن عبارت بودند از:
«
عبدالله، عبیدالله، عبدالرحمان، عبدالعزیز، مسلم، روّاد و عُتْبه».
شباب از «عتبه و
عبدالله» نام نمیبرد و به جای آن دو از «یزید» نامی یاد میکند.
مادر عبیدالله، «هاله» دختر «غُلَیْظ»، از
بنی عجل بود.
ابن تغری بردی این نام را «هَوْلَه» آورده است.
از آغاز زندگی عبیدالله خبری نداریم. وی و خانوده اش از مشاهیر بصره بودند.
عبیدالله
ثقه بود و از پدر خویش و
علی بن ابی طالب (علیهالسلام) روایت میکرد و سعیدبن جمهان،
محمد بن سیرین و جز آنان از وی روایت کرده اند
و گفتهاند وی اول کسی بود که
قرآن را به
الحان خواند.
وی مدتی
قاضی بصره و زمانی هم نایب «زیاد» در آن شهر بود و به فرمان «زیاد» در آنجا به جنگ با
خوارج پرداخت و در برابر آنان ناتوان شد و به «زیاد» نوشت تا خود به بصره آمد و به تهدید مردم پرداخت. پس خطیبان بصره طی سخنانی از او درخواست بخشش کردند.
زیاد در ۵۰ق /۶۷۰م عبیدالله را به
ولایت سیستان منصوب کرد و به وی دستور داد تا
هیربدان را بکشد و
آتشکدهها را خاموش کند.
جاحظ داستان آتشکده های کاریان و جور (گور) (درفارس) را به تفصیل آورده و نوشته است که ابن ابی بکرة همچنان
آتش ها را خاموش کرد تا به
سیستان رسید.
در کتاب
تاریخ سیستان به تفصیل در این باب سخن رفته است. برطبق روایتِ این مأخذ،
دهاقین و
زرتشتیان سیستان که عرصه را بر خویشتن تنگ میدیدند، آهنگ عصیان کردند، اما
مسلمانان سیستان پای در میان نهادند و عبیدالله را از تخریب آتشکدهها باز داشتند، زیرا زرتشتیان سیستان میگفتند که ما خدا پرستیم و
معابد و آتشکدهها در نزد ما همچون
محراب در نزد مسلمانان و
کنیسه در نزد
یهود است.
پس از چندی عبیدالله از سیستان به بُست و رُخَدْ و
کابل رفت و به نبرد با
رَتْبیْل ، شاه کابل پرداخت و سرانجام با گرفتن دو هزار هزار
درهم صلح کرد و رتبیل با او به سیستان آمد. وی رتبیل را از سیستان به بصره نزد زیاد فرستاد و «زیاد» رتبیل را بنواخت و
خلعت داد و بازگردانید.
شباب تاریخ این صلح را ۵۲ ق یاد کرده است.
در ۵۳ق که زیاد در
کوفه درگذشت، عبیدالله
بن ابی بکرة از ولایت سیستان برکنار شد.
پس از آن نیز یک بار، چنانکه گذشت به نیابت
عبیدالله بن زیاد و بار دیگر در ۷۱ق به نیابت «خالد
بن عبدالله بن خالد
بن اسید» در بصره فرمان رانده است.
در ۷۸ق/ ۶۹۷م
عبدالملک بن مروان ،
امیة بن عبدالله را از
خراسان عزل کرد و خراسان و سیستان را نیز به
حَجّاج داد. حجاج مُهَلّب را والی خراسان و سیستان ساخت و مهلب به حجاج گفت عبیدالله
بن ابی بکرة در کار
سیستان از من داناتر است و او ولایت کابل و
زابل را داشته و از آنان خراج گرفته و با آنان جنگ و صلح کرده است. پس حجاج، مهلب را بر خراسان و ابن ابی بکرة را بر سیستان والی ساخت.
طبری پس از بیان این مطلب روایت دیگری از این انتصاب میآورد و میگوید که در آغاز، ابن ابی بکرة به ولایت خراسان و مُهلب به ولایت سیستان گماشته شد، اما مُهلّب به ولایت سیستان خشنود نبود و به عبدالرحمان عبشمی، رئیس
شُرطه حجاج، توسل جست تا فرمان های
ولایت آن دو که نوشته شده بود، عوض شد و کار ولایت خراسان بر مهلب
بن ابی صفره و ولایت سیستان بر عبیدالله
بن ابی بکرة قرار گرفت.
رتبیل شاه کابل که با قبول
خراج صلح کرده بود، در این هنگام از پرداختن خراج سرباز میزد و حجاج به ابن ابی بکرة فرمان داد تا با رتبیل بجنگد، شهرهای او را تسخیر کند، دژها را بر کند و مردان را
برده گرداند و تا چنین نکرده برنگردد.
پس ابن ابی بکرة با سپاه
بصره و
کوفه عازم
جنگ با رتبیل شد. سرداری سپاه بصره با خود او و فرماندهی سپاه کوفه با
شُریح بن هانی - از بزرگان
صحابه و از اصحاب
علی بن ابی طالب (علیهالسلام) - بود.
این سپاه وارد قلمرو رتبیل شد و
غنایم فراوان گرفت و دژها را منهدم ساخت و بر بخشی از سرزمین های آنان دست یافت. سپاه رتبیل، سرزمین هایشان را یکی پس از دیگری ترک میکردند، تا سپاه مسلمانان به ۱۸ فرسنگی آنان رسیدند. مردان رتبیل گذرگاه ها را بر آنان گرفتند مسلمانان درماندند و خود را در معرض نابودی دیدند، چنانکه به خوردن
چارپایان مجبور شدند و بهای گِرده نانی به ۷۰ درهم رسید. این سپاه چنان دچار سختی شد که هیچ سپاهی در
اسلام مانند آن را ندیده بود.
عبیدالله حاضر شد ۷۰۰ هزار درهم بدهد تا مردان رتبیل بگذارند که سپاه اسلام از آنجا خارج شوند. اما شریح نپذیرفت و گفت که او عمری دراز گذرانیده و روزگاری است که جویای
شهادت بوده و اگر اکنون به شهادت نرسد، دیگر به آن نخواهد رسید. عده ای از سپاهیان دعوت شریح را به شهادت پذیرفتند و او
رجزخوانان به نبرد پرداخت.
شریح و یارانش که برخی شمار آنان را ۳۰ هزار تن نوشته اند، کشته شدند.
عرب این سپاه را «جیش الفنا» نام نهاد.
مصائب این جنگ را «اعشی همدان» در شعری آورده است.
به نوشته
تاریخ سیستان این جنگ در سیستان و میان سپاه مسلمانان و
خوارج رخ داده است،
اما در مآخذ دیگر چنین مطلبی نیست.
عبیدالله
بن ابی بکرة در ۷۹ق در سیستان درگذشت.
بعضی مرگ او را در همان جنگ و از گرسنگی میدانند.
در تاریخ سیستان آمده است که وی در بُست درگذشت و سبب مرگ او درد گوش بود.
ابن ابی بکرة سیاه چرده بود و به همین سبب او را «اَدْغَم» میگفتند و
عبدالملک بن مروان ، او را «سید اهل مشرق» میخواند.
مشخص ترین صفت عبیدالله
بن ابی بکره
سخاوت و بخشندگی او بود.
کتبی
او را در شمار ۱۰ تن بخشندگان عرب، و
ابن عبدربّه در شمار ۵ تن از بخشندگان بصره یاد کرده است.
گفتهاند که در قضاوت به سود یاران و نزدیکان خود رأی میداد و چون بر او خرده گرفتند، گفت: چه خیر است در مردی که پاره ای از دینش را برای برادرانش نبُرد.
ابن قتیبه روایت میکند که نخستین کسی که در بصره با
آب طهارت کرد عبیدالله
بن ابی بکره بود و از
روایت او بر میآید که در زمان این کار وی مورد شگفتی اهل بصره واقع شده است.
بلاذری از پسران عبیدالله، بشیر - که نهر مرغاب را کنده بود - و ابوبرذعه و سلم، نام میبرد.
(۱) ابن اثیر، الکامل، بیروت، ۱۳۸۵ق /۱۹۶۵م.
(۲) ابن تغری بردی یوسف، النجوم الزاهرة، قاهره، ۱۳۸۳ق /۱۹۶۳م.
(۳) ابن حجر احمد، الاصابة، قاهره، ۱۳۲۸ق.
(۴) ابن حجر احمد، تعجیل المنفعة، بیروت، دارالکتب العربی.
(۵) ابن سعد محمد، الطبقات الکبری، به کوشش احسان عباس، بیروت، دارصادر.
(۶) ابن عبدربّه احمد، العقد الفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، بیروت، ۱۰۴۲ق /۱۹۸۲م.
(۷) ابن قتیبه
عبدالله، عیون الاخبار، بیروت، ۱۳۴۳ق /۱۹۲۵م.
(۸) ابن قتیبه
عبدالله، المعارف، به کوشش ثروت عُکاشه، ۱۹۶۰م.
(۹) ابن کثیر، البدایة و النهایة، بیروت، ۱۴۰۶ق.
(۱۰) بلاذری احمد، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق /۱۹۷۸م.
(۱۱) تاریخ سیستان، به کوشش ملک الشعراء بهار، تهران، ۱۳۱۴ش.
(۱۲) جاحظ عمروبن بحر، رسائل، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۴ق /۱۹۶۴م.
(۱۳) جاحظ عمروبن بحر، الحیوان، به کوشش عبدالسلام هارون، قاهره، ۱۳۸۵ق /۱۹۶۶م.
(۱۴) ذهبی محمد، تاریخ الاسلام، قاهره، ۱۳۶۸ق.
(۱۵) ذهبی محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش مأمون الصاغرجی و شعیب الارنؤوط، بیروت، ۱۴۰۵ق /۱۹۸۵م.
(۱۶) شباب خلیفة، تاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۳۸۷ق /۱۹۶۷م.
(۱۷) شباب خلیفة، کتاب الطبقات، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۶۶م.
(۱۸) طبری، تاریخ، به کوشش ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۹۷۱م.
(۱۹) کتبی محمد، فوات الوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، دارصادر.
(۲۰) مقدسی مطهر، البدء و التاریخ، به کوشش کلمان هوار، پاریس، ۱۹۱۶م.
(۲۱) یعقوبی احمد، تاریخ، بیروت، ۱۳۷۹ق /۱۹۶۰م.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابنابیبکره»، ج۲، ص۷۸۳.