ابن جوزی یوسف بن عبدالرحمن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اِبْنِجَوزی، محییالدین ابومحمد
یوسف بن عبدالرحمان (۱۳
ذیقعده ۵۸۰ - مق
صفر ۶۵۶ق/۱۵ فوریه ۱۱۸۵ - فوریه ۱۲۵۸م)،
فقیه ،
اصولی ،
واعظ و
محتسب حنبلی مذهب
بغداد و استاذالدار (رئیس تشریفات دربار) آخرین خلیفه عباسی بود.
وی
فرزند کهتر ابوالفرج عبدالرحمان بن جوزی (ه م) است. در
بغداد زاده شد، نزد پدرش و کسانی چون یحیی بن اسعد بن بوش و ابومنصور عبدالله بن محمد بن عبدالسلام و ابن مغطوش و ابوالحسن بن محمد بن یعیش، ذاکر بن کامل و ابنکلیب
حدیث شنید
و قرائات را در واسط نزد ابنباقلانی فرا گرفت
و از مستعصم
خلیفه اجازه
روایت یافت.
وی همچنین از شیخ ضیاءالدین عبدالوهاب بن سکینه
خرقه گرفت.
در ۱۷ سالگی پدرش درگذشت و
مادر خلیفه الناصر حمایت از او را به عهده گرفت و به اشارت همو، پس از
وعظ در برابر فقیهان
بغداد اجازه یافت که به جای پدر به وعظ بنشیند و خلیفه او را خلعت داد.
اما به گفته ابنساعی
که کهنترین مأخذ درباره محییالدین است، وی در
ذیعقده ۶۰۴ق/۱۲۰۸م پس از آنکه
قاضی القضاة ابوالقاسم بن دامغانی شهادت او را پذیرفت،
منصب حسبت دو سوی
بغداد یافت و اندکی بعد به وعظ نشست و همچنین به نظارت
اوقاف عامه و نیز اوقاف جامع سلطان منصوب شد.
ابن منصبها برای فقیه جوانی چون او که ۲۴
سال بیش نداشت، اسباب شگفتیها بود و کنایهها، چنانکه وقتی
فخرالدین ابن تیمیه خطیب در ۶۰۵ق وارد
بغداد شد و در «باب پدر» وعظ کرد، به تعریض بر محییالدین خرده گرفت که بر جای فقیهان و واعظان بزرگ تکیه زده است.
شاید همین واکنشها سبب شد که خلیفه در ۶۰۹ق ابتدا وی را از
حسبت و سپس از نظارت بر اوقاف عزل کند و وی در خانه به
وعظ و
افتا و تدریس پرداخت، اما در ۶۱۵ ق دوباره به شغل
حسبت منصوب شد
و در آغاز سال بعد فرمانی مبنی بر تشدید مبارزه با منکرات صادر کرد.
در ۶۲۳ق از سوی خلیفه الظاهر با خلعتهایی نزد ایوبیان
مصر و
شام رفت
تا آنان را از اتحاد با
جلالالدین خوارزمشاه باز دارد.
وی در همان
سفر به مصر نزد
الکامل ایوبی رفت و در این دیدارها هدایایی کلان از ایوبیان دریافت داشت. وی با همین اموال توانست مدرسه جوزیه را در
دمشق بنا کند.
توفیق سیاسی ابنجوزی در این سفر سبب شد که از آن پس از سوی خلیفه به رسالت نزد ایوبیان که در آن وقت پراکنده شده و با یکدیگر کشمکشها داشتند، گسیل شود. چنانکه در ۶۳۰ق بار دیگر به مصر نزد الکامل رفت و سپس در نزاع میان الصالح اسماعیل و الکامل واسطه صلح شد.
نیز در سالهای ۶۳۴ و ۶۳۵ق به مصر نزد الکامل، به حلب نزد العزیز، به دمشق نزد الاشرف که همه از ایوبیان بودند، فرستاده شد، همچنین به
آسیای صغیر نزد
علاءالدین کیقباد سلجوقی به رسالت رفت و شگفت آنکه این امیران همه در همان ایام درگذشتند و محمود بن ارشد سنجاری در شعری، محییالدین را
سفیر عزرائیل خواند
و الناصر داوود ایوبی امیر کرک در شعری خطاب به خلیفه میگوید: آیا او رسول است یا مرده شوی.
با اینهمه در روزگار
حکومت العادل ایوبی در مصر، به رسالت نزد او رفت.
محییالدین در ۶۳۲ق علاوه بر
حسبت که بر عهده داشت به تدریس در مدرسه مستنصریه
بغداد نیز گمارده شد
و وی هرگاه به
سفر میرفت،
پسر خود جمالالدین عبدالرحمان را به تدریس در آن مدرسه و
حسبت بغداد میگماشت.
چون ابنعلقمی استاد الدار مستعصم به
وزارت منصوب شد (۶۴۲ق) محییالدین به جای او برگزیده شد
و تا هنگام یورش هلاکو به
بغداد در همان شغل بود و چون مغولان وارد شهر شدند، او را با ۳ فرزندش جمال الدین، شرف الدین، تاجالدین و بسیاری از رجال دربار خلافت به فرمان هلاکو به
قتل رساندند.
ابنجوزی را مردی
دانشمند و با هیبت و مردم دوست وصف کردهاند که سلاطین و امرا او را حرمت مینهادند و میستودند.
سالهایی که محییالدین به تدریس در خانه و مدرسه مستنصریه اشتغال داشت و یا در مصر و شام به هنگام مأموریتهای سیاسی
حدیث میگفت،
بسیار کسان از محضر او استفاده کردند که بعدها از دانشمندان مشهور عصر خود شدند که از آن میان میتوان اینان را نام برد:
تاجالدین احمد بن فوطی ، که از استاد خود به عنوان «الصاحب السعید» و «شیخنا» یاد کرده است. ابنقصاب
فقیه حنبلی و مدرس مستنصریه، ابنالبدایع فقیه، دمیاطی و
شهاب الدین احمد حنبلی که از محییالدین حدیث شنیدند یا اجازه روایت گرفتند.
او جز مدرسه جوزیه که در
دمشق بنیاد نهاد، در محله حلبه
بغداد نیز ساختمان مدرسهای را آغاز کرد که به انجام نرسید، اما ظاهراً دارالقرآن و آرامگاهی در محله حربیّه
بغداد برای خود ساخت.
پسران محییالدین نیز از بزرگان عصر خود به شمار میرفتند، خاصه جمال الدین عبدالرحمان (۶۰۶ -۶۵۶ق/۱۲۰۹- ۱۲۵۸م) مردی دانشمند و
محدث و
واعظ بود و هنگامی که پدرش استادالدار بود، وی در مستنصریه تدریس میکرد و
حسبت بغداد را نیز بر عهده داشت و همچون پدر به رسالت به
مصر نیز رفت.
الایضاح فی الجدل، یا الایضاح لقوانین الاصطلاح که در
محرم ۶۲۷ق آن را در پنج باب تألیف کرد
و نسخهای از آن در
کتابخانه لالهلی هست، المذهب الاحمد فی مذهب احمد که به چاپ رسیده است،
معادن الابریز فی تفسیر الکتاب العزیز
که نشانی از آن به دست نیامد، دیوان
شعر .
همچنین ابن رجب
و یونینی
و قنوجی
اشعاری از او نقل کردهاند.
(۱) ابنخلکان، وفیات.
(۲) ابنرجب، عبدالرحمان، الذیل علی طبقات الحنابله، به کوشش محمد حامد الفقی، قاهره، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۳م.
(۳) ابنساعی، علی، الجامع المختصر، به کوشش مصطفی جواد،
بغداد، ۱۳۵۳ق/۱۹۳۴م.
(۴) ابنشاکر، محمد، فوات الوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۳م.
(۵) ابنفوطی، عبدالرزاق، مجمع الا¸داب، به کوشش مصطفی جواد، دمشق، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۲م.
(۶) ابنکثیر، البدایه.
(۷) ابنواصل، محمد، مفرج الکروب، به کوشش حسین محمد ربیع و سعید عبدالفتاح عاشور، قاهره، ۱۹۷۲م.
(۸) حاجی خلیفه، کشف الظنون، استانبول، ۱۹۴۱م.
(۹) ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش بشار عواد معروف و یحیی هلال السرحان، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
(۱۰) زرکلی، خیرالدین، الاعلام، بیروت، ۱۹۸۶م.
(۱۱) قلقشندی، احمد، مآثر الانافه، به کوشش عبدالستار احمد فراج، کویت، ۱۹۶۴م.
(۱۲) قنوجی، صدیق، التاج المکلل، به کوشش عبدالحکیم شرفالدین، بمبئی، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
(۱۳) کحاله، عمررضا، معجمالمؤلفین، بیروت، ۱۹۵۷م.
(۱۴) یونینی، موسی، ذیل مرآة الزمان، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴ق/۱۹۵۴م.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «محییالدین ابنجوزی»، ج۳، ص۱۰۴۹.