• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ابن ابی‌الحدید (مذهب)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



با توجه به برخی اظهارات ابن ابیالحدید در مورد فضایل امیرالمؤمنین (علیه‌الصلاة‌و‌السلام)، این سوال پیش می‌آید که ایشان شیعه بوده است یا سنی معتزلی؟ در این مقاله به بررسی این موضوع می‌پردازیم.



شیعه به کسی می‌گویند که اولاً قائل به امامت ۱۲ امام که اولین آنها حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌الصلاة‌و‌السلام) و آخرین آنها حضرت حجت امام زمان (ارواحنا‌فداه) است باشد و عقیده داشته باشد که اینان خلفای بر حق و بلافصل رسول خدایند و از تمامی مخلوقات خدا برترند.


آنچه از عبارات بعضی علمای اهل‌سنت برمی‌آید این است که «عبدالحمید بن هبة الله بن محمد بن الحسین بن ابی الحدید ابوحامد عزالدین معتزلی» شافعی مذهب بوده است.

۲.۱ - ابن‌خلکان

۲۸۳ - عزالدین ابن ابی الحدید: وقال (ابن الشعار): عبد الحمید بن ابی الحدید کاتب فاضل ادیب ذو فضل غزیر وادب وافر وذکاء باهر، خدم فی عدة اعمال سواداً وحضرة، آخرها کتابة دیوان الزمام. تادب علی الشیخ ابی البقاءالعکبری ثم علی ابی الخیرمصدق ابن شبیب الواسطی، واشتغل بفقه الامام الشافعی وقراعلم الاصول، وکان ابوه یتقلد قضاء المدائن، وله کتاب العبقری الحسان فی علم الکلام والمنطق والطبیعی والاصول والتاریخ والشعر؛ وراجع صفحات متفرقة من الحوادث الجامعة.
علمای دیگر اهل‌سنت بیشتر عقیده اعتزال او را مطرح می‌کنند و این به این معنا است که هرگاه فردی عقیده اعتزال داشت، دیگر امامی مذهب نیست و عقایدش با امامیه فرق می‌کند.

۲.۲ - ابن‌شاکر

نویسنده فوات الوفیات این‌گونه می‌گوید:
عزالدین ابن ابی الحدید: عبدالحمید بن هبة الله بن محمد بن محمد بن ابی الحدید، عزالدین المدائنی المعتزلی الفقیه الشاعر.... ومن تصانیفه.... . وشرح نهج البلاغة فی عشرین مجلد. در حاشیه رقم ۱ می‌گوید: وقال فیه ابن الشعار: ((خدم فی عدة اعمال سواداص وحضرة آخرها کتابة دیوان الزمام، تادب علی الشیخ ابی البقاء العکبری ثم علی ابی الخیر مصدق ابن شبیب الواسطی، واشتغل بفقه الامام الشافعی وقرا الاصول، وکان ابوه یتقلد قضاء المدائن))
استاد محمد ابوالفضل ابراهیم محقق شرح نهج البلاغة ابن ابیالحدید در مقدمه‌اش بر این شرح یکی از قصائد ابن ابیالحدید را - که در مدح آقا امیرالمؤمنین (علیه‌الصلاة‌و‌السلام) است - از کتاب العلویات السبع
[۳] ابن ابیالحدید، عزالدین، العلویات السبع، ص۱۶-۱۷.
نقل می‌کند که ابن ابیالحدید در این قصیده شیعه بودنش را نفی می‌کند؛ و آن قصیده این است:
ورایت دین الاعتزال واننی اهوی لاجلک کل من یتشیع
خطاب به حضرت امیر (علیه‌السّلام) می‌گوید: مذهب اعتزال را به عنوان دین برای خود انتخاب کردم و به خاطر تو شیعیان را دوست می‌دارم.

۲.۳ - زرکلی

زرکلی هم در «الاعلام» همین مطلب را می‌گوید:
عبدالحمید بن هبة الله بن محمد بن الحسین بن ابی الحدید، ابو حامد، عزالدین: عالم بالادب، من اعیان المعتزلة... له (شرح نهج البلاغة - ط)...
[۵] الزركلی، خيرالدين، الاعلام، ج۳، ص۲۸۹، ذیل ترجمه ابن ابیالحدید.



نکته سوم که شایسته است مورد توجه قرار گیرد نظریات ابن ابیالحدید است که با دقت در آن‌ها به راحتی به دست می‌آید که او فردی سنی است و نمی‌تواند شیعه باشد؛ بلکه نهایت چیزی که در مورد او می‌توان گفت (آن هم به خاطر نقل یک سری از حقایق تاریخی) این است که او یک سنی معتزلی منصف است. به این عبارات توجه کنید:

۳.۱ - تقدیم مفضول بر افضل

الحمد لله الواحد العدل الحمد لله الذی تفرد بالکمال فکل کامل سواه منقوص...... وقدم المفضول علی الافضل.
سپاس خدایی را که یگانه و عادل است، سپاس خدایی را که تمامی کمالات در وجود اوست، پس هر کاملی غیر از او (و در مقابل او) ناقص است. و سپاس خدایی را که مفضول را بر افضل مقدم کرد.
ابن ابیالحدید با اینکه در مسائل اعتقادی و کلامی معتزلی مذهب است ولیکن در این نظریه یک مطلب خلاف عقل را به خداوند تبارک و تعالی نسبت می‌دهد، حال خدا می‌داند به چه انگیزه و به دفاع از چه کسی این کار را انجام داده است!!!

۳.۱.۱ - نقد و بررسی

در مورد این مطلب شایسته است به دو نکته توجه شود:

۳.۱.۱.۱ - مخالفت با شیعه

از این حرف ابن ابیالحدید به‌راحتی می‌توان فهمید که او شیعه نیست. زیرا هیچ شیعه اثناعشری این مطلب را قبول ندارد.
شیخ طوسی (رحمة‌الله‌علیه) می‌فرمایند:
واما الذی یدل علی انه یجب ان یکون افضل فی الظاهر ما نعلمه ضرورة من قبح تقدیم المفضول علی الفاضل...... والعلم بقبح ذلک ضروری لا یختلف العقلاء فیه، ولا علة لذلک الا انه تقدیم المفضول علی الفاضل فیما کان افضل منه فیه. واذا کان الله تعالی هو الناصب للامام یجب ان لا ینصب الا من هو افضل فی ظننا وعلمنا.
اما آنچه دلالت می‌کند بر اینکه امام در ظاهر باید از همه بالاتر و افضل باشد این است که ما می‌دانیم و بدیهی و روشن است که مقدم کردن فرد مفضول و پائین‌تر بر فرد افضل (عقلا) کار قبیحی است.... (تا آنجا که می‌فرمایند) و در علم به قبح چنین امر بدیهی‌ای هیچ‌یک از عقلا اختلاف ندارند و علت این عدم اختلاف هم این است که مفضولی بر فاضلی - در چیزی که آن فاضل بر او برتری دارد - مقدم شده است. و زمانی که خداوند امر نصب امام را عهده‌دار است (عقلا) واجب است کسی را انتخاب کند که در پیش ما ظنا و علما از همه بالاتر باشد یعنی فردی که مسلمین اطمینان و علم دارند به اینکه از همه افراد بالاتر است.

۳.۱.۱.۲ - مخالفت با حکم عقل

بر هیچ عاقلی پوشیده نیست که هرگاه امر مهمی در بین باشد که نیازمند به رهبر یا مسئولی برای آن باشیم همیشه عقلا بهترین فرد و کامل‌ترین فرد (از جهت شرایط) را برای آن مسؤولیت انتخاب می‌کنند حال هر مصلحتی هم که در بین باشد هیچ ‌وقت عقلا به خود اجازه نمی‌دهند به خاطر آن مصلحت فرد واجد شرایط را کنار بگذارند و فرد پائین‌تر از او را انتخاب کنند و اگر هم کسی چنین کاری را انجام دهد از طرف عقلا مورد سرزنش و نکوهش واقع می‌شود. حال وقتی عقلای عالم چنین کاری انجام نمی‌دهند و این کار را خلاف عقل می‌دانند چگونه ممکن است چنین کار خلاف عقلی از خداوندی که خالق عقل است سر بزند؟!!
شیخ طوسی (رحمة‌الله‌علیه) در ادامه می‌فرمایند:
ولا یجوز تقدیم المفضول علی الفاضل لعلة وعارض، لان تقدیمه علیه وجه قبح، ومع حصول وجه القبح لا یحسن ذلک کما لا یحسن الظلم، وان عرض فیه وجه من وجوه الحسن - ککونه نفعا للغیر - لان مع کونه ظلما - وهو وجه القبح - لا یحسن علی حال. ولو جاز ان یحسن ذلک لعلة لجاز ان یحسن تقدیم الفاسق المتهتک علی اهل الستر والصلاح، وتقدیم الکافر علی المؤمن.... وذلک باطل.
به خاطر هیچ علت و عارضی مقدم کردن مفضول بر فاضل (عقلا) جایز نیست زیرا مقدم کردن مفضول بر فاضل قبیح است، و با وجود وجه قبح هیچ گاه چنین تقدیمی نمی‌تواند نیکو باشد همان‌طوری که هیچ وقت ظلم نیکو نمی‌شود، حتی اگر وجهی از وجوه حسن مثل نفع رساندن به دیگری و.... . بر آن عارض شود و در کنار آن باشد زیرا تا زمانی که بر آن ظلم صدق می‌کند این کار قبیح است و نمی‌تواند نیکو باشد. حال اگر قرار باشد ظلم به خاطر علت و مصلحتی نیکو شود هرآینه جایز است انسان فاسقی را که هتک حرمت می‌کند بر انسان‌هایی که اهل رازداری و صلاح و تقوا هستند مقدم شود و یا اینکه کافر بر مؤمن مقدم شود... و این کار باطلی است.

۳.۲ - عدم قبول امامت امیرالمؤمنین

او معتقد است هیچ روایت و نص صریحی مبنی بر خلافت بلافصل حضرت امیر (صلوات‌الله‌وسلامه‌علیه) از طرف رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نداریم. به این عبارات توجه کنید:
ومن تاملها وانصف، علم انه لم یکن هناک نص صریح ومقطوع به لا تختلجه الشکوک ولا تتطرق الیه الاحتمالات، کما تزعم الامامیة فانهم یقولون ان الرسول صنص علی امیرالمؤمنین ع نصا صریحا جلیا.... . ولا ریب ان المنصف اذا سمع ما جری لهم بعد وفاة رسول الله ص، یعلم قطعا انه لم یکن هذا النص، ولکن قد سبق الی النفوس والعقول انه قد کان هناک تعریض وتلویح، وکنایة وقول غیر صریح، وحکم غیر مبتوت، ولعله صکان یصده عن التصریح بذلک امر یعلمه، ومصلحة یراعیها، او وقوف، مع اذن الله تعالی فی ذلک.
هر کس بیندیشد و انصاف به خرج دهد درمی‌یابد که دراین‌باره (خلافت بلافصل حضرت امیر (علیه‌السّلام)) هیچ روایت صریح و روشنی به‌گونه‌ای که هیچ شک و احتمالی در آن راه نداشته باشد، نداریم، برخلاف نظر امامیه که گمان می‌کنند رسول خدا در روایت صریح و روشن و آشکار و بدون ابهامی علی را به عنوان خلیفه بلافصل خود معرفی کرده است...... وی در ادامه می‌گوید: و شکی نیست انسان منصف زمانی که جریانات بعد از وفات رسول خدا را بشنود، قطعا درمی‌یابد که هیچ روایت صریحی در کار نبوده است، ولکن آنچه به ذهن و عقل می‌آید این است که روایات رسول خدا در این مورد، در حد یک تعریض و اشاره و کنایه و گفتار غیرصریحی بیش نبوده و حکمی قطعی در کار نبوده است.
و شاید عدم تصریح ایشان به این مطلب به خاطر امری بوده که خود می‌دانسته‌اند (و به ما نرسیده است)، و یا مصلحتی در کار بوده، و یا اینکه سرّ توقف ایشان و بیان نکردن ایشان به خاطر این بوده که منتظر دستور و اذن خداوند در این مسئله بوده‌اند. (و دستوری هم در این زمینه نیامد)

۳.۳ - شهادت حضرت زهرا

ابن ابیالحدید به اینجا که می‌رسد به شدت از مهاجمین و جسارت‌کنندگان دفاع می‌کند و بحث هجوم‌ها و جسارت‌ها و در نتیجه شهادت‌ ام‌ابیها فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) در اثر آن آزارها و اذیت‌ها را از اموری می‌پندارد که هیچ اصل و اساسی ندارد و ساخته و پرداخته شیعه است. به این عبارات توجه کنید:
فاما الامور الشنیعة المستهجنة التی تذکرها الشیعة من ارسال قنفذ الی بیت فاطمة ع، وانه ضربها بالسوط فصار فی عضدها کالدملج وبقی اثره الی ان ماتت، وان عمر اضغطها بین الباب والجدار، فصاحت: یا ابتاه یا رسول الله! والقت جنینا میتا، وجعل فی عنق علی ع حبل یقاد به وهو یعتل، وفاطمة خلفه تصرخ ونادی بالویل والثبور، وابناه حسن وحسین معهما یبکیان. وان علیا لما احضر سلموه البیعة فامتنع، فتهدد بالقتل، فقال: اذن تقتلون عبدالله واخا رسول الله! فقالوا: اما عبدالله فنعم! واما اخو رسول الله فلا. وانه طعن فیهم فی اوجههم بالنفاق، وسطر صحیفة الغدر التی اجتمعوا علیها، وبانهم ارادوا ان ینفروا ناقة رسول الله صلیلة العقبة، فکله لا اصل له عند اصحابنا، ولا یثبته احد منهم، ولا رواه اهل الحدیث، ولا یعرفونه، وانما هو شئ تنفرد الشیعة بنقله.
و اما امور زشت و مستهجنی که شیعیان در مورد اینکه قنفذ را به درب خانه فاطمه فرستادند و او هم با تازیانه فاطمه را مورد ضرب و شتم قرار داد و بازوی او چنان ورم کرده و بالا آمده بود که شبیه دستبند شده بود و اثر آن تا زمان وفات ایشان باقی بود، و اینکه عمر او را بین در و دیوار تحت فشار قرار داد و او فریاد می‌زد یا ابتاه یا رسول‌الله و در این هنگام جنین او سقط شد، و به گردن علی ریسمان انداختند و او را می‌کشیدند و او مقاومت می‌نمود و فاطمه پشت سر او آه و ناله می‌کرد و حسن و حسین با هم گریه می‌کردند و وقتی علی را آوردند به او گفتند بیعت کن او ممانعت کرد، پس او را تهدید به قتل کردند، پس ایشان گفت: اگر مرا بکشید در این صورت بنده خدا و برادر رسول خدا را کشته‌اید! پس آنها گفتند: اینکه گفتی بنده خدا درست است ولی اینکه گفتی برادر رسول خدا صحیح نیست (یعنی تو برادر رسول خدا نیستی). و علی (علیه‌السّلام) در مقابل، نفاق آنها را به آن‌ها گوشزد نمود، و نوشتن صحیفه ملعونه (مبنی بر ترور پیامبر اکرم) و اتفاق و هم‌پیمانی آن‌ها بر آن، و اینکه آن‌ها در شب عقبه با رَم دادن شتر پیامبر اکرم قصد ترور آن حضرت را داشتند را رو در روی آنها به آن‌ها گوشزد نمود. ابن ابیالحدید بعد از نقل این جریانات می‌گوید:
هیچ‌کدام از این مطالب نزد اصحاب ما اصل و اساسی ندارد، و هیچ‌یک از آنها این مطالب را تثبیت نکرده است، و اهل حدیث هم این‌ها را نقل نکرده‌اند، و چنین مطالبی نزد آنها شناخته شده نیست (یعنی این‌ها مطالب عجیب و غریبی است که ساخته و پرداخته شیعیان است)، و قطعا این‌ها از اموری است که فقط شیعیان نقل کرده‌اند و لاغیر.
و ما در جواب او می‌گوییم: ابن الحدید! اگر ذره‌ای در اینجا انصاف به خرج می‌دادی و لااقل کتب علمای خودتان را مطالعه می‌نمودی هیچ گاه به خودت اجازه نمی‌دادی که چنین حرف‌هایی را بر زبانت جاری کنی. «اعوذ بالله مِن علم لاینفع»

۳.۴ - ایمان حضرت ابوطالب

ابن ابی الحدید معتقد است نقل‌ها مختلف است بعضی حاکی از کفر ابوطالب است و روایات زیادی که حکایت از اسلام او دارند، در نهایت می‌گوید:
من در این زمینه توقف می‌کنم و حکمی نمی‌دهم.
واختلف الناس فی ایمان ابی طالب فقالت الامامیة واکثر الزیدیة: ما مات الا مسلما.
وقال بعض شیوخنا المعتزلة بذلک، منهم الشیخ ابوالقاسم البلخی و ابوجعفر الاسکافی وغیرهما.
مسلمین در ایمان ابوطالب اختلاف دارند: همه امامیة و اکثر زیدیه قائلند او مسلمان از دنیا رفته است. و بعضی از اساتید ما معتزلة مثل شیخ ابوالقاسم البلخی و ابوجعفر الاسکافی و غیر این دو نفر هم همین قول را پذیرفته‌اند.
قلت: فاما انا فان الحال ملتبسه عندی، والاخبار متعارضة، والله اعلم بحقیقة حاله کیف کانت.... فانا فی امره من المتوقفین.
و اما نظر من این است که اخبار در مورد او متعارض است و حال او (از نظر ایمان و کفر) نزد من پوشیده است. حقیقت حال او هر چه که باشد خداوند می‌داند. در ادامه هم می‌گوید: من در امر ایمان ابوطالب از توقف کنندگان هستم. (یعنی عقیده به ایمان او ندارم و نظری نمی‌دهم)
این در حالی است که تمامی امامیه (شیعه اثناعشری) همان‌طوری که خود ابن ابیالحدید تصریح کرد قائل به ایمان حضرت ابوطالب (علیه‌السّلام) هستند و در اینکه ایشان با ایمان کامل از دنیا رفت احدی از امامیه تردید ندارد.

۳.۵ - ایمان پدران انبیای عظام الهی

او معتقد است پدران انبیای عظام الهی و همچنین پدر بزرگوار پیامبر اسلام مشرک بوده‌اند. درحالی‌که هیچ شیعه‌ای (شیعه اثناعشری) چنین نظری ندارد و همه شیعیان (شیعه اثناعشری) قائلند که تمامی پدران انبیای عظام الهی اهل ایمان بوده‌اند و لحظه‌ای شرک نورزیده‌اند. برای آشنایی بیشتر و بهتر با نظر او به شرح نهج البلاغة مراجعه کنید.


۱. ابن‌خلکان، شمس‌الدین، وفیات الاعیان، ج۷، ص۳۴۲، رقم۲۸۳.    
۲. ابن‌شاکر، صلاح‌الدین، فوات الوفیات، ج۲، ص۲۵۹، ذیل ترجمه عزالدین ابن ابیالحدید.    
۳. ابن ابیالحدید، عزالدین، العلویات السبع، ص۱۶-۱۷.
۴. ابن ابیالحدید، عزالدین، شرح نهج البلاغة، مقدمة المحقق، ج۱، ص۱۴.    
۵. الزركلی، خيرالدين، الاعلام، ج۳، ص۲۸۹، ذیل ترجمه ابن ابیالحدید.
۶. ابن ابیالحدید، عزالدین، شرح نهج البلاغة، ج۱، ص۳.    
۷. طوسی، محمد بن حسن، الاقتصاد، ص۱۹۱.    
۸. طوسی، محمد بن حسن، الاقتصاد، ص۱۹۱-۱۹۲.    
۹. ابن ابیالحدید، عزالدین، شرح نهج البلاغة، ج۲، ص۵۹.    
۱۰. ابن ابیالحدید، عزالدین، شرح نهج البلاغة، ج۲، ص۶۰.    
۱۱. ابن ابیالحدید، عزالدین، شرح نهج البلاغة، ج۱۴، ص۶۵-۶۶.    
۱۲. ابن ابیالحدید، عزالدین، شرح نهج البلاغة، ج۱۴، ص۸۲.    
۱۳. ابن ابیالحدید، عزالدین، شرح نهج البلاغة، ج۱۴، ص۶۷-۶۸.    



موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «آیا ابن ابیالحدید، شیعه بوده است یا سنی معتزلی؟»    






جعبه ابزار