إِمام (مفرداتنهجالبلاغه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
إِمام (به کسر الف) از مفردات
نهج البلاغه، به معنای
رهبر و پیشوا است.
در بیان
حضرت علی (علیهالسلام) پیشوایان خوب و بد،
امامت و ولایت و ... با این
واژه معرفی شدهاند.
إِمام به معنای پیشوا، آمده است.
راغب در
مفردات میگوید: امام آن است که از او پیروی و به ایشان اقتدا شود؛ انسان باشد، یا کتاب یا غیر آن، حق باشد یا باطل، جمع آن ائمّه است.
در
قاموس گفته: امام آن است که از وی پیروی شود، رئیس باشد یا غیر آن و نیز ریسمان بنائی، راه، متولّی امر،
قرآن، پیامبر، و نمونهای که از روی آن نظیر وی را بسازند؛ همه را امام گویند.
ناگفته نماند، معنی جامع این کلمه همان «مقتدا و پیشوا» است.
برخی از مواردی که در «نهجالبلاغه» به کار رفته است، به شرح ذیل میباشد:
امام (صلواتاللهعلیه) خطاب به اهل
کوفه فرموده:
«لله أَنْتُمْ! أَ تَتَوَقَّعونَ إِماماً غَيْري يَطَأُ بِكُمُ الطَّريقَ، وَ يُرْشِدُكُمُ السَّبيلَ؟» «شما را به
خدا آیا جز من امامی امید دارید که شما را به راه حق برد و به راه راست ارشاد کند.»
نوف بکالی گوید: آن حضرت (علیهالسلام) این کلام را وقتی گفت که بالای سنگی ایستاده و لباسی از پشم پوشیده و بند شمشیرش و کفشهایش از لیف
خرما بود و پیشانیش از کثرت
سجده مانند: زانوی
شتر شده بود.
آن حضرت درباره بدکاران فرموده:
«كَأَنَّهُمْ أَئِمَّةُ الْكِتابِ وَ لَيْسَ الْكِتابُ إِمامَهُمْ.» « گویی آنها پیشوایان قرآنند و قرآن پیشوای آنها نیست.»
در رابطه با امامت و ولایت در نهج البلاغه مطالب گوناگونی آمده که به مقداری از آنها اشاره میکنیم، امام (صلواتاللهعلیه) درباره فضیلت
اهل بیت (علیهمالسّلام) و اینکه امامان و اوصیاء
رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از قریشند فرموده:
«إِنَّ الاَْئِمَّةَ مِنْ قُرَيش غُرِسوا في هذا الْبَطْنِ مِنْ هاشِم، لا تَصْلُحُ عَلَى سِواهُمْ، وَ لا تَصْلُحُ الْوُلاةُ مِنْ غَيْرِهمْ.» جانشینان پیامبر از قریشند در
قریش از تیره
بنیهاشم کاشته شدهاند، امامت بر غیر آنها صلاحیت ندارد و والیان از غیر آنها صلاحیت امامت را ندارند.»
منظور آن حضرت از «هذا البطن» خودش میباشد چنانکه
ابن میثم در شرح خویش فرموده:
این کلام صریح است در اینکه امامت فقط در قریش است آنهم از نسل آن حضرت، اما دیگران صلاحیت امامت ندارند. و امامت نیز برای آنها شایسته نیست.
از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به طور
متواتر نقل شده که فرمودهاند:
«
يَكونُ بَعْدي اثْنَيْ عَشَرَ خَليفَةً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ.» (برای نمونه به کتاب
منتخب الاثر تالیف
آیة الله صافی رجوع شود.)
که آنرا از بیشتر از صد محّل از کتب
شیعه و
اهل سنت نقل کرده است
ابن ابی الحدید در شرح این کلام، سؤالاتی را مطرح نموده و به همه پاسخ داده است.
در پایان سخن خود آورده است: اگر شما نهج البلاغه را بنا بر قواعد
معتزله تفسیر میکنید، معتزله معتقدند:
قرشی بودن شرط امامت نیست؛ با آنکه کلام امام (علیهالسلام) در شرط بودن صریح است، که باید قرشی و هاشمی باشد.
در جواب این سخن باید گفت: اگر ثابت شود که این کلام سخن امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است، از مذهب خود باید دست برداشت؛ زیرا ثابت شده است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودهاند:
«
عَلِيٌّ مَعَ الحَقِّ وَ الحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ، يَدورُ مَعَهُ حَيثُما دارَ.»
در خاتمه لازم است دانسته شود تعبیر «الائمة من قریش...» همانند تعبیر نهج البلاغه در
مسند احمد نیز نقل شده است.
بههرحال این سخن صریح است که امامت منصبی خدایی است و مانند:
نبوت، انتخاب مردم در آن راه ندارد چنانکه صریح عقیده شیعه است.
امامان نمایندگان خدا در زمین هستند. زیرا پس از قتل
عثمان بن عفّان که خلافت به آن حضرت رسید، ضمن خطبهای چنین فرمود:
«فَقَدْ طَلَعَ طالِعٌ، وَ لَمَعَ لامِعٌ، وَ لاحَ لائِحٌ، وَ اعْتَدَلَ مائِلٌ، وَ اسْتَبْدَلَ اللهُ بِقَوْم قَوْماً، وَ بِيَوم يَوْماً، وَ انْتَظَرْنا الْغِيَرَ انْتِظارَ الْـمُجْدِبِ الْمَطَرَ. وَ إِنَّما الاَئِمَّةُ قُوّامُ اللهِ عَلَى خَلْقِهِ، وَ عُرَفاؤُهُ عَلَى عِبادِهِ، لا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلاّ مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفوهُ، وَ لا يَدْخُلُ النّارَ إِلاّ منْ أَنْكَرَهُمْ وَ أَنْكَروهُ.» یعنی «طالعی مانند
نور طلوع کرده، و نورانیتی برق زد و آشکار شوندهای آشکار گردید و
حکومت منحرفی به اعتدال در آمد، خداوند مرا و یارانم را به جای عثمان و یاران او عوض گرفت و روزی را در جای روزی قرار داد. ما منتظر تغییر ایام و پیشامدها بودیم چنانکه قحطی زده در انتظار باران باشد حقیقت این است که امامان ولیّ
امر خدا، بر خلقند، نمایندگان خدا بر مردماند فقط کسی به
بهشت داخل میشود که امامان را بشناسد و امامان او را بشناسند؛ و به
جهنم داخل نمیشود مگر انکه امامان را نشناسد و امامان او را نشناسند.»
منظور از طالع و لامع و لائح خود آن حضرت است و منظور از مائل و منحرف، خلافت عثمان است.
ناگفته نماند:
عرفاء جمع
عریف به معنی نقیب و رئیس است.
این کلام با یک بیان لطیف میگوید: امامت منصب خدایی است. امام باید از جانب خدا منصوب شود؛ لذا شناخت و
معرفت امام در هر عصر واجب است و الا انسان اهل آتش خواهد بود.
حارث بن مغیره آورده است:
«
قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام: قالَ رَسولُ اللّهِ (صلىاللهعليهوآله): «مَن ماتَ لا يَعرِفُ إمامَهُ ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً» ؟ قالَ: نَعَم. قُلتُ: جاهِلِيَّةً جَهلاءَ أو جاهِلِيَّةً لا يَعرِفُ إمامَهُ؟ قالَ: جاهِلِيَّةَ كُفرٍ و نِفاقٍ و ضَلالٍ.»
خلافت اهل بیت غصب شد. چراکه مردی از
قبیله بنی اسد از آن حضرت پرسید: قوم شما چطور شما را از خلافت کنار زدند؟ با آنکه به این مقام از همه سزاوارتر بودید؟ امام (علیهالسلام) فرمودند:
«فَإنَّها كانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَيْها نُفوسُ قَوْم، وَ سَخَتْ عَنْها نُفوسُ آخَرينَ، وَ الْحَكَمُ اللهُ، وَ الْمَعْوَدُ إلَيْهِ الْقِيامَةُ.» «خلافت گذشتگان استبدادی بود که بناحق بخلافت رسیدند، قومی به آن بخیل شده و به اهلش ندادند، و قومی (علی و اهل بیتش) هم سخاوتمندانه از آن گذشتند، داوری با خداست و روز بازگشت به خدا روز قیامت است.»
اثره (بر وزن ثمره) آن است که کسی بدون استحقاق صاحب چیزی شود.
این کلام نظیر
خطبه شقشقّیه و امثال آن است که امام (صلواتاللهعلیه) از غصب
خلافت و شکست رهبری ناله میکند.
ابن ابی الحدید در این خصوص مینویسد: منظور از قوم در «
«شَحَّتْ عَلَيْها نُفوسُ قَوْم»» اهل شوری است چنانکه از تالم امام نسبت به کارهای
عبدالرحمن بن عوف و تمایلش به عثمان، ظاهر میشود.
ولی
امامیه میگویند: منظور امام اهل
سقیفه است؛ اما سخن امام در این مطلب صراحت ندارد.
نگارنده معتقد است: منظور امام آنهایی هستند که نقشه سقیفه را کشیده و آنرا به وجود آوردند.
بقیه مطلب در کلمه «خلافت» و «شوری» و «آل محمد» دیده شود و در
خطبه ۱۷۳ نهج البلاغه
درباره امامت مطلبی آمده که با شوری سازش دارد و ظاهرا آن مسأله ثانوی در
اسلام است.
مواردی از این مادّه در نهج البلاغه به کار رفته است.
•
قرشی بنابی، علیاکبر، مفردات نهج البلاغه، برگرفته از مقاله «امام»، ص۷۷.