آیه عرض امانت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
آیه پذیرش
امانت الهی توسط
انسان را آیه امانت گویند.
آیه ۷۲
سوره احزاب را آیه "
امانت " مى گویند: إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولا؛ ما امانت (خویش) را بر
آسمان ها و
زمین و
کوه ها عرضه داشتیم، ولى از پذیرفتن آن سرباز زدند، و از آن هراسیدند. و
انسان آن را پذیرفت، که او ( در حق خویش ) ستم کارى
نادان بود.
درباره کلمه "
امانت " که واژه اصلى این آیه است
مفسرین معانى و
تأویلات چندى گفته اند:
۱) فرمان بردارى از
دستور خدا؛
۲) "
ابن عباس" و "
مجاهد" آن را به معناى
احکام و
فرایضی الهی گرفته اند؛
۳)
امام صادق (علیهالسلام) آن را
ولایت امام علی -علیه السلام - دانسته است؛
۴) گروهی، آن را به "
عقلی" که
ملاک تکلیف و مناط
ثواب و
عقاب است،
تفسیر کرده اند؛
۵) برخى دیگر آن را امانتهاى مردم و
وفای به عهد آنان دانسته اند؛
۶) عده اى آن را
معرفت خدا شمرده اند؛
۷)
علامه طباطبائی امانت را "
ولایت الهیه" مى داند.
علامه طباطبایی در المیزان نوشتند:
بررسى احتمالات مختلف در مراد از امانتى که به انسان به ودیعه سپرده شده است، امانت - هر چه باشد - به معناى چیزى است که نزد غیر
ودیعه بسپارند، تا او آن را براى سپارنده حفظ کند، و سپس به وى برگرداند، و در آیه مورد بحث امانت عبارت است از چیزى که
خدای تعالی آن را به
انسان به ودیعه سپرده ، تا انسان آن را براى خدا حفظ کند، و سالم و مستقیم نگه بدارد، و سپس به صاحبش یعنى خداى سبحان برگرداند.
و اما اینکه این امانت چیست ؟ در سوره احزاب خداوند فرمود: لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكينَ وَ الْمُشْرِكاتِ وَ يَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيما.
از جمله بر مى آید که امانت مذکور چیزى است که نفاق و شرک و ایمان هر سه بر حمل آن امانت مترتب مى شود، در نتیجه حاملین آن امانت به سه طائفه تقسیم مى شوند، چون کیفیت حمل آنان مختلف است از این جا مى فهمیم که ناگزیر امانت مذکور امرى است مربوط به دین حق ، که دارنده آن متصف به ایمان، و فاقد آن متصف به
شرک ، و آن کس که ادعاى آن را مى کند، ولى در واقع فاقد آن است ، متصف به نفاق مى شود.
آیا این امر عبارت است از اعتقاد حق ، و شهادت بر توحید خدا؟
از این احتمالها احتمال اولى که توحید است ممکن نیست منظور باشد، براى اینکه آیه شریفه مى فرماید آسمان و زمین و کوه ها از حمل آن امانت مضایقه کردند، و حال آنکه به حکم صریح قرآن آسمانها و زمین و کوه ها و تمامى موجودات ، خدا را یگانه دانسته ، و به حمد او تسبیح مى گویند، همچنان که فرموده :تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ إِنَّهُ كانَ حَليماً غَفُورا.
و در آیه مورد بحث مى فرماید آسمانها و زمین از پذیرفتن آن امانت سرباز زدند، پس معلوم مى شود امانت مذکور توحید خدا نیست.
يا اين امر عبارت است از مجموع عقاید و اعمال ؟و به عبارت دیگر، امر مزبور عبارت است از صرف اعتقاد به همه عقاید و احكام دین حق ، با قطع نظر از عمل به لوازم آن ؟ و اما احتمال دوم که بگوییم مراد از امانت پذیرش دین حق به طور تفصیل است ، نیز صحیح نیست ، براى اینکه آیه شریفه مى فرماید انسانها به طور مطلق ، یعنى چه خوبشان و چه بدشان آن را حمل کردند، و پذیرفتند، و معلوم است که بیشتر انسانها در هر دوره اى از ایمان به دین حق امتناع ورزیدند، و کسى که ایمان به آن نداشته باشد حمل آن را هم نکرده ، و اصلا اطلاعى از آن ندارد.
یا اینکه عبارت از داشتن آن
عقاید به ضمیمه عمل به آن؟ با این بیان روشن مى شود که احتمال سوم هم نمى تواند منظور از امانت باشد، چون احتمال سوم این بود به طور مفصل در عمل متلبس به دین حق باشد و معلوم است که تمامى انسانها این طور دین دار نبوده و نیستند.
یا اینكه عبارت است از آن کمالى که از ناحیه داشتن یکى از آن امور براى انسان حاصل مى شود؟ احتمال چهارم هم نمى تواند مراد از
امانت باشد، براى اینکه آسمانها و زمین و سایر موجودات با اعتراف به توحید خدا، و اتصافشان به این اعتراف
کمال مزبور را دارند، و آیه شریفه مى فرماید آسمانها و زمین این امانت را نپذیرفتند.
و اما این احتمال که مراد از آن امانت تلبس و اتصاف به کمالى باشد که از ناحیه اعتقاد به حقانیت همه عقاید، و علم به دین حق حاصل مى شود؟ اين احتمال نیز صحیح نیست ، چون همانطور که گفتیم امانت مذکور چیزى است که هم
نفاق مترتب بر آن مى شود، و هم
شرک ، و هم ایمان ، و این سه بر صرف اعتقاد به حقانیت
تکالیف اعتقادى و عملى دین مترتب نمى شود، و صرف این اعتقاد نه سعادتى مى آورد، و نه شقاوتى ، آنچه سعادت و شقاوت مى آورد، التزام به این عقاید، و تلبس در عمل به آن
تکالیف است ، نه صرف عقیده به حقانیت آنها.
بیان اینکه مراد از این امانت
ولایت الهی و کمال در اعتقاد وعمل حق است و مقصود از حمل انسان دارا بودن صلاحیت و استعداد مى باشد، ناگزیر از بین همه احتمالات باقى مى ماند احتمال ششم، و آن این است که مراد از امانت مزبور کمالى باشد که از ناحیه تلبس و داشتن اعتقادات حق ، و نیز تلبس به اعمال صالح ، و سلوک طریقه کمال حاصل شود به اینکه از حضیض ماده به اوج اخلاص ارتقاء پیدا کند و خداوند انسان حامل آن امانت را براى خود خالص کند، این است آن احتمالى که مى تواند مراد از امانت باشد، چون در این کمال هیچ موجودى نه آسمان ، و نه زمین ، و نه غیر آن دو، شریک انسان نیست . از سویى دیگر چنین کسى تنها خدا متولى امور اوست ، و جز ولایت الهى هیچ موجودى از آسمان و زمین در امور او دخالت ندارد، چون
خدا او را براى خود خالص کرده.
پس مراد از امانت عبارت شد از
ولایت الهی ، و مراد از عرضه داشتن این ولایت بر آسمانها و زمین ، و سایر موجودات مقایسه این ولایت با وضع آنهاست . و معناى آیه این است که : اگر ولایت الهى را با وضع آسمانها و زمین مقایسه کنى ، خواهى دید که اینها تاب حمل آن را ندارند و تنها انسان مى تواند حامل آن باشد، و معناى امتناع آسمانها و زمین ، و پذیرفتن و حمل آن به وسیله انسان این است که در انسان استعداد و صلاحیت تلبس آن هست ، ولى در آسمانها و زمین نیست این است آن معنایى که مى توان آیه را بر آن منطبق کرد، و گفت آسمانها و زمین و
کوه ها با اینکه از نظر حجم بسیار بزرگ ، و از نظر سنگینى بسیار ثقیل و از نظر نیرو بسیار نیرومند هستند، لیکن با این حال استعداد آن را ندارند که حامل ولایت الهى شوند، و مراد از امتناعشان از حمل این امانت ، و اشفاقشان از آن ، همین نداشتن استعداد است.
ما امانت را بر آسمانها و زمین عرضه کردیم. این امانت چیست؟ کدام امانت است؟ چگونه عرضه کردیم؟ بر کی عرضه کردیم؟ بر آسمانها و بر زمین و
کوه ها. چگونه امانتی را میشود بر آسمان و زمین و کوه عرضه کرد؟ امانت را ما عرضه داشتیم بر آسمانها، بر زمین و بر
کوه ها اما آنها از اینکه این امانت را بپذیرند امتناع کردند. کلمه ابَینَ انْ یحْمِلْنَها آمده است، یعنی امتناع کردند از اینکه این امانت را به دوش بگیرند.
معلوم میشود نوع
امانت نوعی است که این موجودات که این امانت بر آنها عرضه شده است باید تحمل کنند، به دوش بگیرند، نه صرف اینکه بپذیرند. شما در امانتهای معمول میگویید که فلانی فلان امانت را پذیرفت، نمیگویید به دوش گرفت. اما اینجا قرآن کریم میفرماید اینها امتناع کردند از اینکه این امانت را به دوش بگیرند. این «امانت به دوش گرفتن»
موضوعی در ادبیات عربی و فارسی شده است. حافظ میگوید: وَ حَمَلَهَا الْانْسانُ اما انسان این امانت را به دوش گرفت. فوراً این سؤال پیش میآید که ما همه انسانها را میبینیم ولی روی دوش آنها چیزی نمیبینیم. کدام بار است که بر دوش انسانها گذاشته شده است؟ پس معلوم میشود این شکل دیگری است. یک امانت جسمانی نبوده است که خدا یک جسمی را عرضه بدارد به زمین، بگوید نه؛ به کوهها، بگوید نه؛ به آسمانها، بگوید نه؛ ولی به انسان بگوید تو، انسان بگوید بلی من حاضرم.
از نظر تمام مفسرین و از نظر اخبار
شیعه و
سنی هیچ جای تردید نیست که این امانت از نوع امور جسمانی و مادی نبوده است، بلکه یک امر معنوی است؛ یعنی در میان مخلوقات یک امری است که خدا اسم آن را امانت گذاشته است. حالا چرا اسم آن را امانت گذاشته است بماند، بلکه توفیقی پیدا شد و عرض کردیم. یک موضوعی بوده که خدا نام آن را امانت گذاشته است و در عالم تکوین بر تمام مخلوقات عرضه کرده ولی آنها نتوانستند به دوش بگیرند یعنی استعداد آن را نداشتند.
مراد از این امانت
خلافت و
استخلاف است.
امام خمینی امانت مطرح در این آیه شریفه «انا عرضنا الامانه» را ناظر جامعیت
انسان میداند. هر چند این آیه را دارای مصادیق طولی و عرضی متعددی میداند و معتقد است امانت به حساب باطن، حقیقت
ولایت و به حسب ظاهر،
شریعت یا
دین اسلام یا
قرآن یا
نماز است.
ایشان در برخی دیگر از آثار خود، امانت عرضه شده بر آسمانها و زمین را بر مقام اطلاق یعنی «
مشیت مطلقه» قابل تطبیق میداند و معتقد است، امانت در مشرق اهل عرفان،
ولایت مطلقه است که غیر از انسان هیچ موجودی لایق آن نیست. و این ولایت مطلقه همان مقام
فیض مقدس است
و در مواردی به استناد به
روایات، امانت را به
ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) تفسیر میکند.
به اعتقاد امام خمینی
خداوند مطلق علی الاطلاق بوده و از اینرو، ظل اعظم او در نشئه عینی نیز باید مطلق بوده و از اطلاق و سریان و نفوذ در همه اشیاء برخوردار باشد. بدیهی است که متعینات نظیر عوالم،
کوه،
آسمان،
زمین و دریاها، قابلیت حمل و پذیرش چنین حقیقت اطلاقی را ندارند، ولی انسان قابلیت پذیرش و حمل این حقیقت اطلاقی و امانت الهی را در نشئه عینی دارد. امام خمینی علت پذیرش این امانت الهی توسط انسان و سرباز زدن دیگر متعینات را قابلیت اطلاق در انسان و محدودیت اشیاء دیگر غیر از انسان میداند، زیرا آسمان و زمین و سایر موجودات حتی عقول، محدود و مقید هستند و شیء مقید قابلیت حمل حقیقت اطلاقی را ندارد، اما انسان ظرفیت قبول این امانت الهی را دارد، زیرا انسان به لحاظ نشئه عینی میتواند از
عقل اول نیز بالاتر برود.
بر همین اساس امام خمینی مقام «
ظلمومیت» را در آیه مذکور، همان تجاوز و گذر انسان از همه حدود و عبور از تمامی تعیینات و رسیدن به مقام لا مقامی انسان میداند و به همین جهت خطاب وحیانی یا اهل یثرب به مقام لا مقام لکم، ناظر و مشیر به مقام بیمقامی انسان میباشد.
•
مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.