آیه عذاب واقع
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
آیه عذاب واقع، به آیه اول
سوره معارج ، نازل شده در شأن یکی از دشمنان امیرالمومنین اطلاق میشود.
به اولین آیه سوره معارج «آیه عذاب واقع» میگویند: (سال سائل بعذاب واقع)؛ «تقاضا کنندهای تقاضای عذابی کرد که واقع شد! ».
بسیاری از مفسران و ارباب
حدیث شان نزولی برای این آیه و
آیات بعد از آن نقل کردهاند که حاصل آن چنین است: هنگامی که
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
علی علیهالسّلام را در
روز غدیر خم به خلافت منصوب فرمود و درباره او گفت: «من کنت مولاه فعلی مولاه:» هر کس من مولی و ولی او هستم علی مولی و ولی او است. چیزی نگذشت که این مساله در بلاد و شهرها منتشر شد، «
نعمان بن حارث فهری» (یا:
حارث بن نعمان، یا: جابر
بن نذر) خدمت
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم آمد و عرض کرد تو به ما دستور دادی شهادت به یگانگی خدا و اینکه تو فرستاده او هستی دهیم ما هم شهادت دادیم، سپس دستور به
جهاد و
حج و
روزه و
نماز و
زکات دادی ما همه اینها را نیز پذیرفتیم، اما با اینها راضی نشدی تا اینکه این جوان- اشاره به علی علیهالسّلام - را به جانشینی خود منصوب کردی، و گفتی: من کنت مولاه فعلی مولاه، آیا این سخنی است از ناحیه خودت یا از سوی خدا؟! پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمود: قسم به خدایی که معبودی جز او نیست این از ناحیه خدا است.
نعمان روی بر گرداند در حالی که میگفت: اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجارة من السماء: «خداوندا! اگر این سخن حق است و از ناحیه تو، سنگی از
آسمان بر ما بباران! » اینجا بود که سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت، همین جا این آیات نازل گشت.
علامه امینی در الغدیر این شان نزول را از سی نفر از علمای معروف
اهل سنت نقل میکند (با ذکر مدرک و نقل عین عبارت) از جمله:
تفسیر غریب القرآن (حافظ ابو عبید هروی)،
تفسیر شفاء الصدور (ابو بکر نقاش موصلی)،
تفسیر الکشف و البیان (ابو اسحاق ثعالبی)، تفسیر قرطبی، تذکره ابو اسحاق ثعالبی، کتاب فرائد السمطین حموینی، کتاب درر السمطین (شیخ محمد زرندی)،
تفسیر السراج المنیر (شمس الذین شافعی)، کتاب سیره حلبی، کتاب نور الابصار (سید مؤمن شبلنجی)، و کتاب شرح جامع الصغیر سیوطی (شمس الدین الشافعی).
ابن تیمیه در کتاب منهاج السنة در مورد احادیثی که در شان نزول این آیات آمده ۷ اشکال طرح کرده است:
داستان غدیر بعد از بازگشت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم از
حجة الوداع یعنی در سال دهم
هجرت واقع شد در حالی که سوره معارج از
سورههای مکی است که قبل از هجرت نازل شده است.
بسیاری از سورهها مکی نامیده میشود در حالی که بعضی از آیات نخستین آن طبق تصریح مفسران در
مدینه نازل شده، و به عکس سورههایی است که مدنی نامیده میشود ولی بعضی از آیات آن در مکه نازل گشته است.
در این حدیث آمده است که
حارث بن نعمان در «ابطح» خدمت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم رسید، و میدانیم
ابطح درهای است در
مکه ، و این با نزول آیه بعد از داستان غدیر مناسب نیست.
تعبیر ابطح فقط در بعضی از
روایات آمده، علاوه اینکه ابطح و
بطحاء به معنای هر زمین شنزاری است که سیل از آن جاری میشود، و در
سرزمین مدینه نیز مناطقی وجود دارد که آن را ابطح یا بطحاء مینامند، و در اشعار
عرب و روایات بسیار به آن اشاره شده است.
آیه: (و اذ قالوا اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجارة من السماء)
بعد از
جنگ بدر نازل شده، و سالها قبل از داستان غدیر است.
حارث بن نعمان از این آیه در
کلام خود استفاده کرده، و این ربطی به شان نزول ندارد.
قرآن مجید میگوید: (و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون)؛ «
خداوند آنها را عذاب نمیکند در حالی که تو در میان آنها هستی، و خداوند آنها را
عذاب نمیکند در حالی که استغفار میکنند»
مفاد آیه این است که با وجود پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم هرگز عذابی نازل نخواهد شد.
آنچه قابل قبول است اینکه عذاب عمومی و دستجمعی به خاطر
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم وجود نداشت، ولی عذابهای خصوصی و شخصی بر افراد نازل شده، چنان که
تاریخ اسلام گواه است که افراد متعددی مانند: ابو زمعه و مالک
بن طلاله و حکم
بن ابی العاص و غیر آنها به خاطر نفرین پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم یا بدون آن گرفتار عذاب شدند. علاوه بر این آیه فوق تفسیرهای دیگری نیز دارد که طبق آن
استدلال به آن در اینجا ممکن نیست.
اگر چنین شان نزولی صحیح بود باید مانند داستان «
اصحاب الفیل » معروف میشد.
این شان نزول به قدر کافی مشهور و معروف است و گفته شد که حد اقل در ۳۰ کتاب از کتب
تفسیر و
حدیث آمده، و نباید انتظار داشت یک حادثه شخصی همانند یک حادثه عمومی مثل داستان اصحاب الفیل انعکاس یابد، چرا که آن داستان جنبه همگانی داشت، سر تا سر مکه را گرفته بود و یک لشکر بزرگ طی آن نابود گشت، ولی داستان
حارث بن نعمان تنها مربوط به یک نفر است.
از این حدیث استفاده میشود که
حارث بن نعمان مبانی
اسلام را قبول داشت، چگونه ممکن است یک
مسلمان در عصر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به چنین عذابی گرفتار شود؟
احادیث فوق به خوبی نشان میدهد که او نه تنها گفته پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را قبول نداشت بلکه به خداوند نیز معترض بود که چرا چنین دستوری را درباره
علی علیهالسّلام به پیامبرش داده است؟! و این شدیدترین مرتبه
کفر و
ارتداد محسوب میشود.
در کتابهای معروفی مانند استیعاب که نام
صحابه آمده اسمی از
حارث بن نعمان نمیبینیم.
آنچه در این کتاب و مانند آن از نامهای صحابه آمده تنها مربوط به بخشی از صحابه است، مثلا در کتاب اسد الغابة که از مهمترین کتبی است که اصحاب
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را بر میشمرد تنها هفت هزار و پانصد و پنجاه و چهار نفر را برشمرده، در حالی که میدانیم تنها در حجة الوداع صد هزار نفر یا بیشتر در محضر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بودند، بنا بر این شکی نیست که بسیاری از صحابه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نامشان در این کتب نیامده است.
فرهنگنامه علوم قرآنی، برگرفته ازمقاله «آیه عذاب واقع».