آلفرد مارشال
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مارشال، پایهگذار مکتب کمبریج و مهمترین نماینده صلاحیتدار مکتب
لیبرال بود.
مارشال پسر یک کارمند بانک بود، که بهسال ۱۸۴۲ در لندن متولد شد.
ابتدا بهفکر اینکه وارد کلیسای انگلیس شود، شروع به خواندن دروس قدیمه (
الهیّات) کرد؛ ولی بعد به تحصیل
ریاضیات پرداخت و از دانشکده کمبریج با درجه ممتاز فارغالتحصیل شد. پس از فراغت، شغل معلمی را اختیار نمود و علوم ریاضی را تدریس کرد. در زمان دانشجویی، علاقه خاصی به بهبود و اصلاح زندگی
انسان پیدا کرد و برای اینکه راهحل مسائل و گرفتاریهای اجتماعی را پیدا کند، شروع به خواندن کتب علمای
اقتصاد نمود. در سال ۱۸۸۵ به سمت استاد اقتصاد دانشگاه کمبریج منصوب شد.
این دانشگاه، در پرتو تعالیم او، بزرگترین مرکز مطالعات اقتصادی کشورهای انگلیسی زبان شناخته شد. در این مرکز، اقتصاددانانی چون
آرتور پیگو و
جان مینیارد کینز تربیت شدند.
در سال ۱۸۸۷ ضمن گزارشی، سعی کرده بود که واحد ارزش را از تغییرات و نوسانات نرخ
طلا و
نقره برکنار نگه دارد و تاثیر نرخ تنزیل را روی نوسانات قیمت، از عوامل مهم قلمداد کند. کتاب "اصول علم اقتصاد" را در سال ۱۸۹۰ منتشر کرد. او در حاشیه این کتاب، از ریاضیات در اقتصاد استفاده کرد. مطالب این کتاب، بهقدری منظم و دقیق تدوین شده که گویی مانند قواعد ریاضی چیده شده است. اهمیت آن بهحدی بود که جایگزین اصول اقتصاد سیاسی استوارت میل در مراکز آموزشی شد.
مارشال، در واقع بنیانگذار تحلیل هندسی در علوم اقتصادی است. وی مدّتی در علم فیزیک تخصّص پیدا کرد. او با اینکه با بعضی از انتقادات مکتب تاریخی موافق بود، ولی نسبت به روش تحقیق این مکتب، اظهار نظر آنچنانی نداشته است. حسّ انساندوستی و اعتقادات مذهبی او موجب سستی عقیدهاش نسبت به رژیم آزادی اقتصادی شد.
او در سال ۱۹۲۴ دار دنیا را ترک کرد.
توفیق مارشال در تسلّط براندیشههای اقتصادی زمان، به دو دلیل بوده است: یکی اینکه سیستم بینابینی عرضه کرد که در حقیقت، نیمه راه
بین واقعیت و اقتصاد محض است و دیگر اینکه توانست تئوری
ریکاردو را با تئوری جدید مارژینالیست تلفیق کند.
آلفرد مارشال دواندیشه اقتصادی از خود باقی گذاشت، که افکار شاگردان مکتب کمبریج را بهخود مشغول داشت: اول درباره ایجاد
پول و عمل اعتبار و دوم درباره نوع استعمال پول. این اندیشه در انقلاب کینز از عوامل پراهمیت بهشمار میرود.
علم اقتصاد از نظر او، مطالعه انسان در سیر عادی زندگی است. مارشال هم تکاملدهنده نظریه نهاییگرایی است و هم میتوان وی را بهنوعی بدیل علمی آن مکتب تلقی کرد. البته نگاه او واقع
بینانهتر از نهاییگرایان بود. او به امور ملموس میپرداخت و شاید هم بههمین خاطر به کارکرد بازارهای خاص و منفرد در "تعادل جزئی"، مبادرت مینمود. مارشال تحت تاثیر فضای علمی فیزیک نیوتونی، دنبال علمی جلوه دادن و جهانشمول نشان دادن نظریههای اقتصادی بود. او ایده عدالتخواهی و توزیع عادلانه را بر اساس اخلاق
مسیحیت و عقاید مطلوبیتگرایان به پیش میبرد. او از عشّاق ریکاردو و استوارت میل بود، همانند استوارت میل بهنوعی اقتصاد لسفر (لسفر یک اصطلاح فرانسوی (lassiez faire: let them do it) و بهمعنای "بگذار بگذرد" است.) متعادلشده عقیده داشت، برعکس والراس مسائل اجتماعی و سیاسی را از نظریه اقتصادی جدا نمیدانست و از دخالت دولت برای مبارزه با بینظمیها و بهبود امور اجتماعی حمایت میکرد. او تنوع ژنتیکی در
نظریه داروین را با تنوّع رفتار بنگاهها در اقتصاد مشابه تلقّی میکند. مارشال در
توسعه تعادل
ایستا در اقتصاد موثر بود؛ ولی نتوانست الگوی تعادل پویای مورد نظر خود را سامان بخشد. مارشال در صدد بود، مکتب کلاسیک را با نئوکلاسیک آشتی دهد. تمایز کوتاهمدت و بلندمدت، تکامل تعادل جزئی، حساسیت قیمت تقاضا، مازاد تولیدکننده و مصرفکننده، ترسیم تعادل پایدار، تمایز
بین صنایع هزینه کاهشی و هزینه افزایشی و قدرت تعادل عرضه و
تقاضا در استخراج
قیمت، از تلاشهای او در اقتصاد است.
مارشال از جمله صاحبنظرانی است، که
بین "هزینه نسبی" و "هزینه ثابت"، تفکیک قائل شده و نشان داد که هر کارفرما، برای اتخاذ تصمیم نسبت به افزایش
تولید، میتواند فقط هزینههای اضافی را منظور کند و تولید خود را تا حدّی که قیمت جدید بتواند هزینه نسبی را جبران کند، افزایش دهد.
نظرات مارشال را از دو جنبه خرد و کلان میتوان بررسی کرد.
اقسام نظریه جنبه خرد:
در این نظریه، مارشال رفتار مصرفکننده را با استفاده از روش مطلوبیت
بیان کرده و برای آن فروض زیر را در نظر میگیرد:
الف) مطلوبیت براساس رضایت خاطری که از مصرف کالاها نصیب مصرفکننده میشود، قابلاندازهگیری است. یعنی میتوان مطلوبیت را از طریق اعداد اصلیاندازهگیری نمود.
ب) قانون "کاهش مطلوبیت نهایی"؛ یعنی اینکه از سطح معلوم بهبعد، مطلوبیت نهایی با افزایش میزان مصرف، شروع به کاهش مینماید.
ج) کلیه کالاهای مورد مصرف، مستقل از یکدیگر هستند؛ در نتیجه معادله مطلوبیت کل از جمع توابع انفرادی مطلوبیت بهدست میآید.
شرط تعادل را برای کالاهای X داریم (مطلوبیت نهایی درآمد) MUX=PX• MUY (مطلوبیت نهایی کالای X) و همچنین برای دو کالا در حالت تعادل و کلّی داریم: MUX/PX=MUY/PY.
دراین نظریه مارشال طرز رفتار تولیدکننده را با استفاده از روش هزینه
بیان میکند، هدف اصلی تولیدکننده به حداکثر رساندن سود یا به حداقل رساندن زیان است. با این هدف، میزان محصولی که یک بنگاه تولیدی میتواند تولید کند، بستگی به میزان منابع تولید دارد؛ که از آن بهرهبرداری میکند. همچنین بنگاه تولیدی میتواند، با افزایش یا کاهش در میزان بهرهبرداری از منابع تولید، میزان محصول را تا حدّ معینی تغییر دهد. مارشال برای استخراج منحنی عرضه، از برابری
بین هزینه نهایی و قیمت (P=MC) استفاده کرده و منحنی عرضه را استخراج نموده است. این برابری، تعادل بنگاه را در کوتاه مدت نشان میدهد.
نظریه قیمت و ارزش مبادله؛ قیمت را میتوان به سه طریق بررسی کرد:
۱. تعیین قیمت در کوتاهمدت؛ که در آن ظرفیّت تولیدی تغییرناپذیر است.
۲. تعیین قیمت در درازمدت؛ که در آن مدّت میتوان از عاملهای جدید تولیدی استفاده کرد.
۳. بررسی سیر تکامل قیمتها در دوره بسیار درازمدت که تغییرات عمدهای در تعداد نفوس و مقادیر
سرمایه میتواند بهوقوع بپیوندد.
نتیجه اینکه مارشال در کوتاهمدت، تئوری مارژینالیستها (که "مطلوبیت" عامل تعیینکننده قیمت است، نه هزینه تولید) را قبول کرده است. برعکس، در درازمدت، فقط هزینه تولید، عامل تعیینکننده قیمت و موجب برقرای تعادل پایدار
بین عرضه، تقاضا و قیمت است. پس بهنظر مارشال، هرچه مدت کوتاهتر باشد، تاثیر تقاضا در تعیین ارزش بیشتر است. برعکس، هرقدر مدت طولانیتر باشد، به همان نسبت، تاثیر هزینه تولید در تعیین ارزش بیشتر است.
سه عامل که باعث تخفیف تاثیر هزینهها در قیمت میشود عبارتند از:
۱. تخفیف تاثیر هزینهها برحسب انواع کالاها؛ مثل کالاهای مکمّل (مثل لاستیک اتومبیل) یا کالاهای مرتبط فنی (مثل زغال کک با گاز)
۲. تخفیف تاثیر هزینهها به سبب شرایط تولید، (رقابتی یا انحصاری)
۳. تخفیف تاثیر هزینهها به اقتضای نوع هزینه (هزینه ثابت یا متغییر).
درواقع این نظریه، کاربرد "نظریه ارزش"، برای قیمتگذاری عوامل تولید است. قیمت که بهوسیله تقاضا و عرضه این عوامل در بازار تعیین میشود، برای کارفرمایان اقتصادی هزینه محسوب میشود. هزینه عوامل تولید، از طرف درآمد بهصورت بهره، دستمزد و سود به عوامل تولید تعلق میگیرد. که هریک از درآمدها از طریق تقاطع عرضه و تقاضا در شرایط بازار رقابت کامل بهوجود میآید. بدین ترتیب، مارشال ارتباط خاصّی
بین نظریه ارزش و توزیع که در اقتصاد کلاسیک وجود نداشت برقرار میکند.
مارشال قسمت عمده تحلیل خود را به "اقتصاد خرد" اختصاص داد. به همین جهت توجه زیادی به مباحث اقتصاد کلان نداشت. با اینهمه در اقتصاد کلان، مارشال با قبول "قانون سه" به
تجزیه و
تحلیل "نظریه سطح عمومی قیمتها" پرداخت. براساس این قانون که به "ژان باتیست سه" منتسب است، هرگاه اقتصاد در اشتغال کامل قرار گیرد و سرعت گردش پول نیز ثابت باشد، سطح قیمتها بستگی به حجم پول خواهد داشت. اگر عرضه پول ثابت بماند، قیمتها نیز ثابت است؛ بتابراین با افزایش یا کاهش عرضه پول، قیمتها افزایش یا کاهش خواهند یافت.
مارشال معتقد است که تنها انگیزه مردم برای نگهداری پول، "انگیزه
داد و ستد" یا "انگیزه معاملاتی" است. فرمول مارشال برای نظریه مقداری پول بهصورت زیر است: M=KPt که در آن، M حجم پول، P سطح قیمتها، K معکوس سرعت گردش پول و t مدت زمان میباشد.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «آلفرد مارشال»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۷/۲۳.