آل خمیس
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
آلِ خَمیس، یا الخمیس،
عشیره عرب شیعی مذهب خوزستان که در روستاهای پیرامون
رامهرمز ، زندگی میکنند.
درباره نام این عشیره، روایتها و اشارههایی میتوان یافت که پذیرش یا رد آنها جای تردید داد. یکی از روایتهای محلّی میگوید که این عشیره را از آنرو آل خَمیس نامیدند که از گردآمدن مردمان ۵
روستا به وجود آمد. در روایت دیگر، این ۵ روستا از ۵
طایفه حُمِیدان (نیای بزرگ آل خمیس)، بنبرشید، زبید، آل بوعباد و
احمدیّه پدید آمد. همچنین روایت مبهمی، آنان را به آل خمیسِ
یمن وابسته میکند.
برخی نیز آل خمیس را به معنای پسران ۵ تن گرفتهاند.
لاریمر نوشته است که میگویند با عشیره معدان خویشاوندی دارند
افراد عشیره، خود را از عربهای
دویش نجد
عربستان میدانند که نخست به
عراق و سپس به خوزستان کوچیدهاند. برپایه روایتهای محلّی،
حمیدان در حدود ۳۰۰ سال پیش (ح ۱۱۰۰ق/۱۶۸۹م)، به چم منیع (نزدیک خلف آباد، رامشیر کنونی) آمد و نزد منیع به کار پرداخت. سپس بر اثر ابراز شجاعت از توجّه منیع برخوردار شد و مشیخت ۵ روستا را به دست آورد و چندی بعد با دختر منیع ازدوج کرد. به این ترتیب کارش بالا گرفت و اقتداری به هم رساند؛ اما پیدایش یک عشیره دست کم به یکی دو نسل زمان نیازمند است، در حالیکه ما نام عشیره آل خمیس را در رویدادهای ۱۱۱۱ق/۱۶۹۹م مییابیم. از این رو، روایت بازگو شده به صورت کنونی آن چندان پذیرفتنی نمینماید.
بررسی تاریخی آل خمیس در دورههای مختلف :
آل خمیس در اواخر
دوران صفویّه و در زمان حکومت
مشعشعیان به خوزستان پای نهاد و گویا نخست در حُوَیزه ساکن شد. سپس همه افراد یا دست کم بخش بزرگی از ایشان به رامهرمز کوچیدند.
دربار صفوی سیّدفرجالله را در ۱۱۱۱ق/۱۶۹۹م، از ولایت حویزه برکنار کرد و سیدهیبت عموی او را به جای نشاند، اما فرجالله به یاغیگری پرداخت و به یاری شیخمانع، رئیس عشیره منتفق، حویزه را محاصره کرد.
سیدهیبت از عشایر
آل کثیر و آل خمیس و
آل فضول یاری گرفت و با او جنگید، اما شکست خود و گریخت.
از این پس بود که ردپای آل خمیس را در رامهرمز مییابیم. در بهار ۱۱۴۲ق/۱۷۲۹م، نادرشاه از راه فارس و کوه گیلویه به خوزستان آمد. فسایی نوشته است که او از رامهرمز گذشت و شیوخ ال خمیس را گوشمال داد.
سپس به دورق و شوشتر رفت و
ناصربن
حُمِیدان را با چند شیخعرب دیگر دستگیر کرد و به
خراسان فرستاد.
با اینهمه، کارستن نیبور که در ۱۱۷۵-۱۱۸۱ق/۱۷۶۱-۱۷۶۷م، در
خلیجفارس مسافرت میکرد، میگوید که آل خمیس در
حویزه زندگی میکند. شاید این نکته از آنجا سرچشمه گرفته باشد که آل خمیس به رغم نوشته فسایی
هنوز در یک جا مقیم نشده بود، به ویژه آنکه این عشیره در ۱۲۵۶ق/۱۸۴۰م، بار دیگر کوچ کرد.
رویداد مهم دیگری که طی آن با نام آل خمیس برخورد میکنیم، آشوب ۱۱۶۷ق/۱۷۵۴م است که در آن، کشمکش میان محمّدرضاخان و سیّد فرجالله سراسر خوزستان را فرا گرفت و پای آل خمیس را به رویدادهای
شوشتر و دزفول کشید.
در پی
مرگ کریمخانزند (۱۱۹۳ق/۱۷۷۹م)، عشیره کعب به تسخیر شهرهای مختلف خوزستان پرداخت و شیخ برکات،
رامهرمز را گرفت و عشیره آل خمیس را فرمانبر خود ساخت، امّا او در ۱۱۹۷ق/۱۷۸۳م کشته شد و شیخغضبان رئیس تازه کعب بار دیگر به رامهرمز لشکر کشید و شیخجراح، شیخآل خمیس، ناگزیر خانواده و بزرگان
عشیره را برای پوزشخواهی نزد وی فرستاد و به عنوان فرمانبر کعب در مقام ریاست باقی ماند.
و در این دوران، آل خمیس با بختیاریهای پیرو محمّدتقیخانچهارلنگ، کشمکش داشتند و رامهرمز در میان آنان دست به دست میشد.
لایارد که در ۱۲۵۵ق/۱۸۳۹م در منطقه بختیاریها میگشت، از یورش عربهای پیرو شیخ سلطان بن مسلّط آل خمیس به رامهرمز و ایلات محمدتقیخان یاد کرده است.
شاید همین درگیریها افراد آل خمیس را واداشت تا در ۱۲۵۵ق/۱۸۳۹م به منطقه میان حویزه و
کارون بکوچند
؛ اما کوچ آنها نتیجهای به بار نیاورد و به رغم آنکه آنان تا نزدیکیهای کوت عبدالله اهواز اهواز و سماعیلیّه پیشروی کردند. بر اثر جنگ با عربهایِ باویِ منطقه کارون ناجار شدند به رامهرمز واپس نشینند.
در همین سال، منوچهرخان معتمدالدوله برای سرکوب محمدتقیخان به خوزستان لشکر کشید و او را دستگیر ساخت.
شیختامر آخرین شیخ نیرومند کعبیان فلاحیّه را نیز از این شهر بیرون راند و به این ترتیب عشایر آل خمیس،
آل محسن و عربهای باوی از تابعیّت فلاحیه بیرون آمدند و مستقل شدند.
ظاهراً از این پس تا اواخر دوران پادشاهی
ناصرالدینشاه قاجار به آرامش گذشت و عشیره آل خمیس در پیرامون رامهرمز به استقبال زیست؛ اما رفته رفته
حسینقلیخانایلخانی والی پشتکوه در خوزستان رخنه کرد و از حدود دزفول تا رامهرمز و
اهواز به تاخت و تاز پرداخت.
در این دوران اگرچه حکومت رامهرمز با شیخجباره آل خمیس بود، اما ظلّالسّلطان
مالیات خوزستان را به استثنای خرّمشهر (محمَّره آن روز) و
عشایر شیخخزعل ضمیمه مالیات بختیاریها کرد و به ایلخانی سپرد.
این وضع باعث شد که گروهی از مردم
عرب و غیرعرب خوزستان از بیداد ایلخانی به عراق بکوچند
و نظامالسّلطنه مافی که در ۱۲۹۹ق/۱۸۸۲م، به سامرّاء سفر کرده بود، برخی از این گریختگان را دیده بود که از راه جاشویی کشتی و باربری روزگار میگذراندند.
به این ترتیب، جمعیت آل خمیس در ۱۳۰۸ق/۱۸۹۱م تا ۵۰۰‘۱ تن کاهش یافت.
سرانجام ظلالسلطان در
سال ۱۲۹۹ق/۱۸۸۲م، در اصفهان درگذشت. و از آن پس شیوخ عرب
مالیات خود را مستقیماً به حاکم خوزستان میپرداختند.
اما کشمکش آل خمیس و بختیاریها با قتل ایلخانی پایان نیافت. بابن و هوسه دو جهانگرد فرانسوی که در ۱۳۰۳ق/۱۸۸۶م در خوزستان سفر میکردند، نوشتهاند که عربها پس از ۳ سال
جنگ، بختیاریها را از پیرامون رامهرمز راندهاند و شهر را از ان خود کردهاند و این وضع به ویرانی و تهی شدن شهر از سکنه انجامیده است.
در زمان
مظفرالدینشاه قاجار، خوزستان به صحنه کشمکش شیخخزعل و بختیاریها تبدیل شد
و اقتدار شیخ چنان بالا گرفت که در گیرودار
جنبش مشروطیت، او همه شیوخ عرب همچون شیخحویزه و شیخخمیس و شیخبنی طرف را برکنار کرد و هواخواهان خود را به جای آنان گماشت.
با آغاز
جنگ جهانی اوّل،
شیخخزعل به انگلیسیها پیوست، اما بسیاری از عشایر عرب به جانبداری از ترکان در برابر آنان ایستادگی کردند و انگلیسیها که از اوجگیری مخالفت در میان عشایر عرب کعب فلاحیّه، آل خمیس، بن تمیم، بن صالح و مناطق دیگر بیمناک شده بودند، از یاری دادن به شیخخزعل برای سرکوب بیشتر عشایر به ویژه پس از خروج ترکان از
خوزستان، فروگذار نکردند.
در واپسین سالهای پادشاهای قاجار، شیخخزعل نه تنها اختیار همه عشایر عرب و برخی از عشایر لر که مالیات همه شهرها و آبادیهای خوزستان را در تیول خود داشت و این وضع تا ۱۳۴۲ق/۱۹۲۴م، که بساط حکمرانی او برچیده شد، ادامه یافت.
عشیره آل خمیس از عشایری است که یکجانشین شدن آن به درازا کشید.
فسایی میگوید: افراد این عشیره در سیاه چادر زندگی میکنند. لاریمر مینویسد که اغلب تیرههای آل خمیس در کلبههای ساخته شده از نی روزگار میگذرانند و اینک باید آنان را بیشتر یکجانشین شمرد تا کوچنشین.
مرکز شیوخ آل خمیس در
زمان اقتدارشان تل زرّینی، نزدیک عینالبارده، بود.
در آن دوران جمعیّت آل خمیس به ۰۰۰‘۱۰ تن میرسید؛ اما این جمعیت از آن پس دستخوش تغییرات فراوان شد. لاریمر شمار آنان را در حدود ۵۰۰‘۲ تن (II/۱۰۱۸) برآورد کرده است (بیش از ۱۳۲۶ق/۱۹۰۸م).
هسته اصلی آل خمیس از بخشهای رِزِق (رزج) الصّفر، رِزِقالسّلطان، جنام، منصور و زراغله تشکیل میشود که در روستاهای تل زرّینی (۱۲ خانوار)، شوه بیت منصور (۲۳ خانوار)، کوتشیخ (۲۳ خانوار)، زراغله بالا (۶ خانوار) و زراغله پایین (۸۰ خانوار) زندگی میکنند. افزون بر این، بخشهای دیگری نیز به عنوان وابسته، جزء عشیره آل خمیس به شمار میایند که عبارتند از بنبرشید،
آل بوفتیله،
آل بوعباد،
احمدیّه زبید ضرّاعه، زهیریّه، بنبسعید (شامل
حمید که به نوبه خود بیت دهو و
آل عوفیه را در بر میگیرد)، آل حطّه، شیرعلیه و رهدار (این دو از عشایر کوه گیلویه هستند) و آل حیارات.
اینان در روستاهای ابوطویج (۲۷ خانوار)، چم منیع (۱۱ خانوار)، رمیله علیا (۱۰۰ خانوار)، رمیله سفلی (۱۷ خانوار)، چم هاشم (۲۰ خانوار)، رهدار سفلی (۸ خانوار)، رهدار علیا (۱۸ خانوار)، کندک (۲۵ خانوار)، بیت
حمید (۴۰ خانوار)، صندلی قاسم (۵ خانوار)، صندلی کنعان (۶۰ خانوار)، تغلی آل بوفتیله (۱۶ خانوار)، تغلی آ٫ بووعیاد (۶۰ خانوار)، عریض (۴۵ خانوار)، زراغله بالا (۶ خانوار)، زراغله پایین (۸۰ خانوار) و غویله ناقد (۱۱ خانوار) زندگی میکنند. یادآوری میشود که همه اهالی این روستاها جزو عشیره آل خمیس به شمار نمیآیند
افراد عشیره عموماً از راه کشاورزی و دامداری و کارگری روزگار میگذرانند.
(۱) امام شوشتری، محمدعلی، تاریخ جغرافیایی خوزستان، تهران، امیرکبیر، ۱۳۳۱ش.
(۲) بابن، سی و فردریک هوسه، سفرنامه جنوب ایران، ترجمه محمدحسنخاناعتمادالسلطنه، به کوشش میرهاشم محدث، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۳ش، ص ۹۳-۹۷.
(۳) جزایری، عبدالله، تذکره شوشتر، اهواز، صافی، ۱۳۲۸ش.
(۴) جهادسازندگی، فرهنگ اجتماعی دهات و مزارع استان خوزستان، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، ۱۳۶۳ش، ص ۱۱۱-۱۲۸.
(۵) سپهر، عبدالحسین، تاریخ بختیاری، تهران، ۱۲۸۸ق، ص ۵۱۶.
(۶) سفیری، فلوریدا، پلیس جنوب ایران، ترجمه منصوره اتّحادیه و منصوره جعفری فشارکی، تهران، نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۴ش.
(۷) شویکی، علوانبنعبدالله، تاریخ کعبفیالقبان والفلاحیه، خطی، نسخه موجود در خانواده مؤلف در شادگان.
(۸) عزّاوی، عبّاس، عشائرالعراق، بغداد، شرکهالتّجاره والطباعهالمحدوده، ۱۹۵۶م.
(۹) فسایی، میرزاحسن، فارسنامه ناصری، تهران، سنایی، ۱۳۱۲ق.
(۱۰) کسروی،
احمد، تاریخ پانصد ساله خوزستان، تهران، گام ـ پایدار، ۱۳۵۶ش.
(۱۱) کسروی،
احمد، منشعشیان، تهران، سحر، ۱۳۵۶ش، صص ۱۳۳-۱۳۶.
(۱۲) مافی، حسینقلیخاننظامالسّلطنه، خاطرات و اسناد، به کوشش معصومه نظام مافی و دیگران، تهران، نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۱ش.
(۱۳) نجمالملک، عبدالغفّار، سفرنامه خوزستان، به کوشش محمددبیر سیاقی، تهران، علمی، ۱۳۴۱ش، ص ۳۹، ۴۰، ۷۷، ۱۰۶، ۱۴۰-۱۴۷.
(۱۴) تحقیقات محلّی نگارنده در مرداد و شهریور ماه ۱۳۶۵ش.
(۱۵) فیلد، هنری، سهم به Anthroplogy ایران نیویورک Kraus چاپ شرکت ۱۹۶۸: Lorimer G، J Gaztteer خلیج ایرانی فال مرکزی و سعودی است کلکته ۱۹۰۸.
(۱۶) نیبور، کارستن بایت فون Arabien گراتس سال ۱۹۶۹ است ص ۳۸۹.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله « آل خمیس»، شماره۴۱۴.