آسیبهای تلویزیون
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تلویزیون بعنوان یکی از قدرتمندترین رسانهها که همچون سایر رسانهها، اقتضائات و قابلیتهای خاص خود را داراست، جایگاه پراهمیتی در نظامهای سیاسی و حکومتی گوناگون دارد و هر کشوری سعی میکند از آن در راستای سیاستها و براساس ارزشهای مقبول خود بهره بگیرد.
در کشور ما هم این
رسانه، که توانائی در تعامل قرار گرفتن با
دین را داراست، بایستی منطبق با ارزشهای اسلامی و انقلابی، گام برداشته و کارکردهای خود را براین اساس تنظیم نماید. اما به هر حال در این عرصه با آسیبها و اشکالاتی روبروست که این مشکلات میتوانند در صورت بی توجهی، به دین و
دینداری، خدشه وارد کنند. این نوشتار برآنست تا به برخی آسیبهای آشکار موجود در برنامههای دینی و برخی آسیبها که سائر برنامهها در رابطه با دین یا دینداری دارند بپردازد.
برقراری ارتباط که مبادلهی اطلاعات را به همراه دارد و در پرتوی آن انسانها میتوانند ضمن انتقال خواستههای خود به همدیگر، به واقعیتهای تازهای دست یابند نیازمند ابزاری به نام رسانههاست.
یعنی زبان که در نهاد بشر به ودیعه نهاده شده، با وسعت محیط زندگی بشری و افزایش فاصلهها، جوابگوی نیاز بشری نبود؛ لذا موجب شد تا
انسان خلاق، به سمت ابداع رسانههای جدیدی گام بردارد. سرانجام با اختراع چاپ در حدود سال ۱۴۵۰م، اولین
عصر ارتباطات جمعی، رقم خورد و انسان از کهکشان شفاهی پای به کهکشان گوتنبرگ گذاشت. اینگونه از ارتباط با ایجاد رسانههای نوین و الکترونیکی مانند
سینما،
رادیو و تلویزیون وارد عصر جدیدی شد و به عقیدۀ «
مک لوهان» عصر مارکنی یا ارتباطات الکترونی آغاز گردید.
در میان وسایل ارتباط جمعی که به سرعت انتشار، مداومت انتشار، وسعت جهانی حوزهی انتشار و تنوع محتوایی شناخته شدهاند، تلویزیون که تکنیکهای رادیو و سینما و
روزنامه را در خود جمع کرده، از اهمیت ویژهای برخوردار است؛ به گونهای که حضور این رسانه به طرز وسیعی در جوامع مختلف به چشم میخورد. در این میان، آنچه اهمیت تلویزیون را در کنار عوامل دیگر بنحو چشمگیری افزایش میدهد، ماهیت محتوایی تلویزیون است. «امه دور» روان شناس و پژوهشگر ارتباطات در این باره میگوید: «قالبیتهای تکنولوژیک تلویزیون چنان است، که این رسانه میتواند، در مقایسه با سایر رسانهها، بجز
فیلم و
ویدئو، محتوایی نزدیکتر به زندگی واقعی ارائه کند.»
حال که تلویزیون از جهات مختلفی نظیر تعداد مخاطبان و تنوع قالبها و قدرت تاثیر و محتوای نزدیکتر به واقعیت، در جایگاه بالایی قرار گرفته، باید با نگاه عمیقتری بدان توجه کرد و هر کشوری باید سعی نماید متناسب با الگوهای هنجاری و ارزشهای مقبول خود، آنرا به خدمت گیرد. اما در کشور ما که یک کشور انقلابی-اسلامی است، این موضوع ابعاد و اهمیت بیشتری به خود میگیرد و لازم است مسؤلین این رسانه بطور جدی، همسویی آن را با ارزشهای انقلابی-اسلامی، مورد توجه قرار داده و سعی کنند این رسانه تاثیرگذار را در تعامل مناسب با دین قرار دهند و از آن در جهت خدمت به دین و دینداران استفاده نمایند.
از جمله خدماتی که این رسانه میتواند نسبت به دین و دینداران داشته باشد عبارتند از:
بسط نفوذ دین، ترویج و
تبلیغ دین، بازتولید پیامهای دین در قالبهای جدید، ایجاد زمینه برای احساسات و تجربۀ دینی، بسترسازی برای تحول روحی و تحصیل اطلاع یابی از ادیان گوناگون.
رهبر معظم انقلاب، در تشریح رسالت تلویزیون در عرصۀ دینی میفرمایند: «هدف ما این است که
صدا و سیما را به آن اوجی برسانیم که کلیۀ برنامههای آن، با بهترین کیفیت در جهت رسوخ و نفوذدادن
اسلام ناب و همۀ ملحقاتش از
اخلاق و عمل در زندگی مخاطبانش باشد. هر برنامه آن باید این خصوصیت را داشته باشد؛ این هدف ماست».
اما تلویزیون در کشور ما در رابطه با دین، گرفتار آسیبهائی است؛ که این آسیبها، هم در برنامههای مختلف دینی؛ اعم از نمایش و غیر نمایش به چشم میخورد و هم سایر برنامههای تلویزیونی، آسیبهائی را نسبت به دین و یا دینداری مخاطبین ایجاد میکنند. در این نوشتار بر آنیم به برخی از این گونه آسیبهای موجود در برنامههای دینی و برنامههای با رویکرد غیر دینی تلویزیون ایران اسلامی بپردازیم. قبل از آن لازم است، به بررسی رابطه دین و رسانه بپردازیم؛ تا شبهه احتمالی غیر کاربردی بودن و بیثمر بودن بحث از این گونه آسیبها، مرتفع گردد.
برخی افراد، با تمسک به نظریه ذات گرایانه تکنولوژی، پرداختن به بحث آسیبهای رسانه در رابطه با دین؛ اعم از بحث در مورد آسیبهای برنامههای دینی رسانه و یا آسیب هاب سائر برنامههای آن به دین و دینداری را بحثی بی فایده و بی ثمر قلمداد میکنند؛ چرا که قائلند
ماهیت رسانه، جز این را طلب نمیکند و اساسا، رسانه ناگزیر از این آسیب هاست. بنابراین پرداختن به بحث از چیستی رسانه و رابطه آن با دین، بعنوان زمینهای برای بحث از آسیبها، ضروری به نظر میرسد.
یکی از نظریاتی که در باب چیستی رسانهها، وجود دارد، نظریه ابزارانگارانه است که رسانه را صرفا ابزاری میداند که در ذات خود فاقد هرگونه
هویت فرهنگی مستقل است و میتواند در خدمت پیامهای مختلفی قرار گیرد؛ بدون اینکه فرهنگ و پیامهای خاصی را از درون ذات خود به مخاطب منتقل نماید. این تلقی ار فن آوری میراث
ارسطو بشمار میرود که قائل است، فناوری نظم سامانی است که انسان به اشیاء میدهد و فن آوری را حائز شانی خنثی میداند. فن آوری مانند ظرفی است که صرفا، مظروف خود را نمایش میدهد؛ بدون آنکه بدان تعینی بخشد.
در مقابل این نظریه، دیدگاه
هایدگر،
فیلسوف معاصر آلمانی مطرح است که معتقد به
نظریه ذاتگرایانه یا هستی شناسانه در مورد
تکنولوژی میباشد. براساس این نظریه، رسانه، ذاتا دارای هویت فرهنگی مستقلی است، که همچون دیگر دستاوردهای مدرن دنیای مدرنیته، عناصری همچون عقلانیت ابزاری، اومانیسم و سکولاریسم را که اصول اساسی مدرنیسم بشمار میروند، در ذات خود دارد.
نظریه رسانههای سرد و گرم مک لوهان و یا کلام معروف او که «رسانه همان پیام است» را نیز میتوان در راستای همین دیدگاه ارزیابی کرد. مک لوهان کلامی دارد که به وضوح مؤید نظریههای دیگر است، آنجا که میگوید: «برای حصول به درک واضح و شناخت روشنی از یک فرهنگ، باید به مطالعه ابزارهایی پرداخت که در آن
فرهنگ، برای تبادل افکار و مبادلۀ پیامها بکار گرفته میشود».
بنابراین دیدگاه، رسانه و دین در کلام، دارای فضای متفاوتی میباشند و ماهیتا در تقابل با همدیگر قرار دارند، لذا تلاش در جهت دینی کردن رسانه، بی ثمر خواهد بود. همچنین ترویج و تبلیغ دین اصیل و ناب به وسیله این مولود
مدرنیزم غرب امکان پذیر نخواهد بود. اگر بخواهیم دین را رسانهای کنیم، ثمرهای جز تخریب دین را به دنبال نخواهد داشت.
"
نیل پستمن" نیز که برای تلویزیون در عرصه دین، ضعف ذاتی قائل است، در این باره میگوید: «صفحه تلویزیون، خود، دارای ماهیتی ذاتی و برخوردار از گرایش نیرومند به
روانشناسی این جهانی است. تبدیل شکل این جهانی تلویزیون به شکل جهانی متناسب با معنویت و قداست مذهبی، چگونه ممکن است».
البته میتوان پذیرفت که هر رسانهای، اقتضائات خاص خود را دارد؛ که ممکن است از
ذات و
ماهیت آن نشات گرفته باشد و یا اینکه ناشی از قواعد و مقررات حاکم بر آن رسانه باشد، اما اینکه ماهیت رسانه در تقابل با دین باشد محل تامل است. نباید میان ماهیت رسانه با آنچه توسط سازندگان یا گردانندگان آن بر این تکنولوژی عارض شده است، خلط کرد و نظام رسانهای که توسط افراد برای رسانه تدوین شده است را به حساب ذات و ماهیت گذاشت. اگر تقابلی میان دین و تلویزیون و یا هر رسانه دیگری به نظر میآید شاید بتوان ریشه آن را در نظامهای
سکولار حاکم بر آن جستجو کرد.
بعد از تحول در عرصه ارتباطات و اختراع ماشین چاپ، اولین اقدامی که در فضای این رسانه نوین صورت گرفت، ترویج دین بود؛ که در قالب چاپ
انجیل صورت گرفت؛ اما بعد از مدتی در همان فضایی که از این رسانه برای ترویج دین استفاده شده بود، پرچم تقابل دین و رسانه برافراشته شد و اعتقاد به جدائی این دو مقوله از همدیگر مطرح شد. شاید این امر را بتوان مؤیدی بر این امر قرار داد که ماهیت رسانه با دین، در تقابل نیست و آنچه این دو را در مقابل همدیگر قرار داد، نظام رسانهای بود؛ که بر آن حاکم شد.
البته باید در نظر داشت که تلویزیون نیز مانند تمامی ابزارهای دنیوی، گرفتار محدودیت هائی است و در عرصه ارائه دین هم این نواقص و محدودیتها به چشم میخورد؛ همانگونه که قابلیت هائی را نیز داراست. اما ازاین محدودیتها نمیتوان به تقابل با دین یاد کرد.
در یک
جامعه اسلامی مانند کشور ما؛ که هدف، توسعه عبودیت بر اساس اصول و قواعد دین مبین اسلام میباشد، بایستی نظام ارتباطات و رسانه نیز از هر لحاظ، منطبق با آن اصول و قوانین و در راستای آن هدف قرار گیرد. در واقع باید یک نظام رسانهای دینی حاکم باشد.
پروفسور مولانا درباره
رسانه دینی و نظریههای مربوط به آن میگوید: «رسانه اسلامی باید بر چند مبنای قرآنی (
توحید،
جامعهشناسی اسلامی،
تقوا،
امر به معروف و نهی از منکر)، بنا شده باشد؛ که همهی شئون رسانه از نوع مالکیت، نوع کنترل، نوع قوانین و محتوای برنامهای، باید از آن اصول تبعیت کنند».
تلویزیون ایران اسلامی هرچند در مقایسه با تلویزیون سایر کشورهای اسلامی، از محتوای غنی اسلامی برخوردار است؛ اما تا رسیدن به نقطهی مطلوب، راه زیادی را در پیش دارد و قطعا با نواقص و نقاط ضعفی در جهت دینی شدن همه جانبه روبروست، بنابراین لازم است این کمبودها واشکالات، شناسایی شده و در جهت اصلاح آنها، گامهای مؤثری برداشته شود.
در اینجا با تمرکز بر دین به برخی از ایرادات وارد بر محتوا یا شکل برنامههای تلویزیونی در دو بخش خواهیم پرداخت:
در برنامههای دینی چه نمایشی و چه غیرنمایشی آسیبهای متعددی وجود دارد.
در بسیاری از برنامههای نمایشی با مضامینی دینی، در کنار مضامینی دینی و چه بسا ماورائی، مضامین دنیایی و این جهانی را بطرز پررنگی مطرح میکنند، به نحوی که در نظر مخاطب، مضامین دینی (که پیام اصلی آن برنامه بوده است)، به حاشیه رفته و مورد توجه مخاطب قرار نمیگیرند. در نتیجه تاثیر چندانی از نظر دینی بر
جامعه نخواهند داشت. به نظر میرسد این برنامهها در راستای جذب مخاطب بیشتر، این گونه به طرح مسائل دینی میپردازند؛ غافل از اینکه شاید مخاطب بدست آید؛ اما هدف از دست میرود. در ضمن چنانچه برنامهای که در راستای اهداف دینی و با محتوای دینی ساخته میشود، از جذابیتهای لازم هنری چه از جهت محتوایی و چه شکلی، برخوردار باشد و از عنوان کردن صریح و مستقیم مسائل دینی پرهیز نماید، میتواند بدون مطرح کردن مضامین دنیوی (مانند عشقهای زمینی)، مخاطب خود را داشته باشد و اهداف خود را نیز بدست آورد.
استفاده کردن از افرادی با سابقههای نامناسب آشکار و یا کسانی که از نظر ظاهری، وجههای اسلامی ندارند در قالبهای مختلف برنامههای مذهبی به چشم میخورد؛ که این امر علاوه بر اینکه قبح بسیاری از منهیات شرعی را در جامعه از بین میبرد و چه بسا آنها را به عنوان ارزش در جامعه نهادینه میکند، باعث میشود که از تاثیر اینگونه برنامهها بکاهد؛ چرا که مخاطب، نوعی دوگانگی مشاهده میکند. در نتیجه دچار حس بیاعتمادی به آن برنامه دینی شده و توجه چندانی به محتوای آن برنامه نخواهد کرد. مقام معظم رهبری در بیانی تصریح دارند که با توجه به اهداف
نظام اسلامی افرادی هم که در عرصهی
رسانه، فعال هستند بایستی موجب نهادینه کردن اسلام ناب در زندگی مخاطبان شوند. ایشان ضمن معرفی کردن رسوخ
اسلام در زندگی مخاطبان، بعنوان هدف صدا و سیما میفرمایند:
«... از اول صبح تا آخر شب که پیچ رادیو و تلویزیون را باز میکنیم تک تک برنامهها، حتی آرم برنامهها،
موزیک متن فیلمها و برنامههای کارتون، حتی چهرهگویندگان و مجریانی که دیده میشوند و لحن کلام گویندگانی که صدایشان شنیده میشود، باید این خصوصیت را داشته باشد.»
برخی از برنامههای نمایشی دینی که به زندگی شخصیتهای بزرگ دینی مثل
انبیاء (علیهمالسّلام) میپردازند، آن شخصیتها را در قالب افرادی معمولی و عادی نمایش میدهند و به برجسته کردن جنبۀ انسانی-اجتماعی آنها میپردازند؛ در حالی که شخصیتهای الهی از دو وجه ملکی و ملکوتی برخوردارند؛ که باید هر دو وجه در معرفی آنها مورد توجه قرار گیرد و گرنه ممکن است، جامعه دچار تردید در تبعیت و الگو قرار دادن آنها شود؛ بنابراین باید از پررنگ کردن یکی از این دو جنبه به شدت پرهیز کرد. امروزه در فیلمهای هالیوودی هم ضمن تقدس زدایی از انبیائی همچون حضرات
موسی و
هارون و
سلیمان (
علیهمالسلام)، ایشان را به قهرمانی زمینی و قومگرا، تقلیل میدهند. این امر سلب حجیت از
وحی را بدنبال خواهد داشت؛ که در نهایت به آزادی مطلق
بشر، منجر خواهد شد.
شاید بتوان گفت اکثریت قالبهای نمایشی-مذهبی، مانند فیلمها و سریالها، مذهبیها را از نظر طبقه اقتصادی و اجتماعی بعنوان افراد درجه ی دوم، معرفی میکنند. این امر ممکن است ضمن تقویت این باور که دینداری مخصوص ضعفای جامعه است، اعتقاد به تنافی دین و
ثروت را در جامعه موجب شود.
در بسیاری از برنامههای مذهبی،
مذهب و افراد مذهبی، بصورت خشک و بیروح و فاقد جذابیت مناسب معرفی میشوند و گاهی دینداران به صورت افرادی ساده لوح، به نمایش درمی آیند؛ اما در مقابل فرهنگ بیدینی و یا افراد غیر متدین، به خلاف این صورتها ظاهر میشوند.
برنامههای سرگرمکننده خارجی که از تلویزیون نمایش داده میشوند، برنامه هائی هستند توام با عناصر
شادی،
تفریح، لذت بردن از زندگی و... ؛ اما این تلقی را بوجود میآورند که فرهنگ و زندگی غربی، توام با این عناصر است و در مقابل،
فرهنگ دینی و
جامعه دینی، خالی از این امور نشان داده میشوند؛ گویا که دین با این مسائل سر ناسازگاری دارد. این گونه تصویر از فرهنگ دینی و غربی موجب
بحران هویت و از دست رفتن روحیه و پیدایش خودباختگی، بویژه در جوانان خواهد شد.
در برنامههای دینی به ویژه به صورت
فیلم و
سریال، معمولا دین بصورت وسیلهای که مورد استفاده اش برآوردن حوائج در دنیا و سعادت در
آخرت است، معرفی میشود. این دو امر در مورد دین برجسته میشوند و کمتر به دین به عنوان نسخهای کامل و همه جانبه و
سعادت بخش دنیوی، توجه میشود که این تصویر از دین، این باور را در مخاطب بوجود میآورد که دین، صرفا یک امر ماورائی است که ربطی به
دنیا نداشته و برنامهای برای دنیا ندارد.
طیف جدیدی ار برنامهها در تلویزیون شکل گرفته که در آنها انعکاس نتایج اعمال خوب و بد انسان در دنیا، صورت میگیرد. این برنامهها را که میتوان در شمار برنامههای دینی در نظر گرفت به واسطه اینکه موضوعی را که ممکن است در همۀ موارد اتفاق نیفتد (انعکاس نتایج)، به عنوان یک موضوع همیشگی در باور مخاطب مینشاند، موجب یاس و ناامیدی گروهی از مردم و غرور گروهی دیگر به اعمالشان میشود و چه بسا موجب بدبینی به ذات الهی را در گروهی که این انعکاس در زندگی شان محقق نمیشود پدید آورد؛ بنابراین، میتواند موجب تخریب باورهای عقیدتی مردم گردد.
برخی جنبههای تقابل سایر برنامههای تلویزیونی با فرهنگ دینی و دینداری عبارتنداز:
برخی از برنامههای تلویزیونی، به ترویج و تبلیغ فرهنگهایی میپردازند که باید ریشۀ آنها را در
فرهنگ غربی جستجو کرد و هیچ تناسبی با فرهنگ دینی اسلامی ندارد. از جملۀ این امور میتوان به ترویج
مصرفگرایی در تلویزیون اشاره کرد.
تلویزیون در قالب فیلمها یا
تبلیغات، جامعه را به سمت افراط در مصرف کشانده و اساسا آن را یک هدف معرفی کرده و جامعۀ مصرفی را شکل میدهد. (البته بدان معنا نیست که تلویزیون از تبلیغ کالاها خودداری کند؛ بلکه به این معناست که از ایجاد نیازهای کاذب و تبلیغ کالاهای مرتبط با این نیازها، که جزء ضرورتهای زندگی بشمار نمیروند، بپرهیزیم. این امر نه تنها به اقتصاد کشور ضربه نخواهد زد، بلکه بخاطر مصرف، هزینه اینگونه کالاها در امور مهم و حیاتی کشور، موجب
توسعه اقتصادی خواهد شد).
ظاهرگرایی، یکی دیگر از نمونههای ترویج فرهنگ بیگانه در کشور است. بسیاری از فیلمها و سریالهای تلویزیونی در فضای
رفاه و طبقه ی مرفه ساخته میشوند؛ این امر نه تنها در مصرف گرا کردن جامعه مؤثر است، بلکه ظاهرگرا شدن را نیز بدنبال دارد. چرا که وقتی مخاطب، بصورت فراوان در معرض فضایی قرار گیرد، آن فضا در باور مخاطب، اهمیت ویژهای پیدا کرده و ممکن است به اولویت ذهنی او تبدیل شود. "ژان کازنو" در این رابطه میگوید: «تلویزیون صرف نظر از نقشی که در تبلیغات آشکار دارد، میتواند بصورت وسیله عادت کردن مردم به تمدنی تلقی شود که آنرا بطور دائمی به نمایش میگذارد»
محتوای برنامهها و نوع ظاهر شدن شخصیتهای ستارهای در فیلمها و سریالها نیز گاهی به سمت و سوی ظاهرگرائی گام برمی دارد که در جامعه تاثیر خواهد گذاشت. ترویج اینگونه فرهنگها نوعی دوگانگی فرهنگی را برای مخاطب به ارمغان میآورد؛ چرا که مخاطب را در معرض دو فرهنگ متضاد قرار میدهد. از طرفی مخاطب، با فرهنگی دینی روبروست که چه بسا آنرا از خود تلویزیون شناخته باشد و از طرف دیگر بااین فرهنگهای مخالف، مواجه میشود. در نتیجه ی این مواجهه با دو فرهنگ متضاد، مخاطب دچار سردرگمی میشود و در انتخاب دچار تردید شده؛ که ممکن است به ترجیح فرهنگ مقابل با فرهنگ دینی روی آورد. علاوه بر آسیب وارد آمدن به دینداری در اجتماع، ممکن است، ترویج این فرهنگها، این باور را در مخاطب پدید آورد که گفتمان دین موافق با آنهاست؛ چرا که در جامعۀ ما که مردم رسانه تلویزیون را تریبون نظام اسلامی تلقی میکنند، ممکن است، هرچیز از آن به نمایش در آید، را به حساب دین قلمداد کنند.
در تلویزیون برنامههایی مشاهده میشوند، که به نوعی باور زندگی بدون
خدا را دامن میزنند و مخاطب را به سمت
سکولار درونی پیش برده و نگاه سکولار را در او تقویت میکند.
از جملهی این گونه برنامهها، میتوان به برنامههای تخیلی، که بویژه برای کودکان، فراوان نمایش داده میشوند، اشاره کرد. در این گروه از برنامهها، انسان بعنوان فرمانروای مطلقی معرفی میشود، که تنها با راهنمایی
عقل و تکیه بر قدرت و عقل خود، میتواند به هرکاری دست بزند. این چیزی نخواهد بود جز زمین بدون آسمان.
"لوگراسمن" از منتقدین غربی در مورد «هری
پاتر» که از سلسله فیلمهای تخیلی به شمار میرود، اینگونه مینویسد: «اگر میخواهید بدانید، در هری
پاتر کسی میمیرد، پاسخ آن آسان است: خدا»
این حادثه که وی در مورد هری
پاتر قائل است، در فیلمهای تخیلی دیگر هم، با شدت و ضعف اتفاق میافتد. در واقع به مخاطب، باور استقلال را تلقین میکند. برنامههای مستندی که به
عالم طبیعت میپردازند و سعی در به تصویر کشیدن طبیعت و حوادث آن دارند، را نیز میتوان مؤثر در ایجاد نگاه سکولاریستی دانست. اینگونه برنامهها که معمولا در کشورهای غربی ساخته شدهاند و حلقه ی مفقودهای بنام عالم ماوراء در آن به چشم میخورد، امروزه در کشور ما، به همان شکل، نمایش داده میشوند. همۀ اینها در حالی است که در فرهنگ اسلامی، همه چیز باید در ارتباط با خدای متعال ارزیابی شود و همه اشیاء، عین ربط به ذات الهیاند؛ حتی علوم طبیعی هم باید در این فضا دیده شوند.
در بسیاری از برنامههای تلویزیونی فرهنگ لمپنیزم به وفور به چشم میخورد: «این فرهنگ که به نوعی از
فرهنگ کوچه و بازاری اطلاق میشود، که از قید و بند چهارچوبهای هنجاری و آدابی رفتارها و گفتارهای معمول و مرسوم، در برخی حوزههای به نسبت جاافتاده دور میشود».
در میان افرادی که خطوط قرمز اجتماعی– فرهنگی را نادیده میگیرند، وجود دارد.
تلویزیون، بویژه در برنامههای
طنز و
سرگرمی؛ مانند مسابقات از این فرهنگ استفادههای زیادی میکند؛ که شاید بتوان آن را در راستای جذب مخاطب بیشتر ارزیابی کرد. تکرار این فرهنگ، در دراز مدت میتواند، این فرهنگ را به فرهنگ غالب جامعه تبدیل کند؛ در حالی که از منظر باورهای دینی ما که وقار و متانت و پرهیز از سبکی، یک ارزش به شمار میرود، این فرهنگ مقبول نمیباشد و ترویج این فرهنگ به دین داری جامعه، خدشه وارد میکند.
تلویزیون در برخی از برنامهها، به ویژه آنها که ماهیت نمایشی دارد، گاهی به اشاعهی رفتارهای ناپسند و نابهنجار میپردازد و در واقع برخی ضدارزشها را در جامعه دینی به ارزش تبدیل میکند؛ که این امر ایجاد جامعه دیندار را با چالش روبرو خواهد کرد و ممکن است امور ضد ارزش، بعنوان بخشی از ارزشهای نظام باوری مخاطب، تبدیل شود.
برخی از این رفتارهای ناپسند عبارتند از:
۱.
تمسخر و
تحقیر دیگران؛ این امر موضوعی است که در بسیاری از برنامههایی که جنبهی طنز و سرگرمی دارند، دیده میشود. در این برنامهها، گاهی با دست مایه قرار دادن لهجههای اقوام مختلف، دست به این امر میزنند.
۲.
بدحجابی و
آرایش ناموجه؛ استفاده از جذابیتهای جنسی در کشورهای غربی برای جذب مخاطب بیشتر، یک اصل شناخته شده است؛ که امروزه تلویزیون ایران نیز با آوردن فیلمهای سینمائی به تلویزیون، بیش از پیش، بدان روی آورده است. یکی از مهمترین مصادیق آنرا باید پوشش آرایش ظاهری (گریم) بازیگران دانست.
۳. ترویج
روابط دختر و پسر، خارج از محدوده شرعی؛ در برخی فیلمها و سریالهای تلویزیونی، امروزه شاهد روند رو به رشد تسهیل روابط دختر و پسر، خارج از موارد ضرورت میباشیم؛ که این امر با تعالیم دینی و ارزشهای اجتماعی ما همخوانی ندارد.
۴.
دروغگوئی و
غیبت؛ این دو خصیصه، در بسیاری از فیلمها و سریالهایی که به ویژه با موضوعات خانوادگی تهیه میشوند، وجود دارد و به نوعی اشاعه داده میشوند. البته منظور این نیست که تلویزیون به هیچ شکل به آنها توجه نکند؛ بلکه باید ارائه آنها به گونهای باشد که موجب انزجار مخاطب از آنها شود و نه تشویق یا سادهانگاری آنها در نظر مخاطب.
تلویزیون با تمام اقتضائات و محدودیتهایی که دارد، میتواند در مسیر
دین، مورد استفاده قرار گیرد؛ همانگونه که میتواند دینی شود. پس هیچ تقابلی میان دین و
رسانه وجود ندارد؛ اما در کشور ما این رسانه تا دینی شدن براساس معیارهای اسلامی، فاصله زیادی را فرا روی خود دارد و با ایرادات و اشکالات متعددی در این عرصه روبروست؛ که از مشاهده مجموع آنها میتوان به این نکته رسید که بر تلویزیون ما یک نظام واحد جامع دینی حاکم نمیباشد و به دلیل نداشتن یک الگوی کامل از رسانهی دینی، در مواردی به سمت و سوی روشها و الگوهای غربی رفتهایم و آنرا ملاک عملکرد خود قرار دادهایم؛ که باید با تولید نظریه رسانه دینی و الگوی رسانه دینی، خود را از تقلید صرف از الگوهای غربی، رها کرده و تلویزیون را با هنجارهای بومی خود، همراه سازیم و گرنه بیش از پیش شاهد آسیبهای دینی در تلویزیون خواهیم بود و حیات دینی ما با چالش روبرو خواهد شد و به قول ژان کازنو در کتاب "قدرت تلویزیون"؛ قادر به ادامۀ حیات نخواهیم بود.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «دین، تلویزیون، آسیبها»، تاریخ بازیابی ۹۸/۱۲/۴.