• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

آزمایش و امتحان

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



با توجه به روایات و آیات قرآن این مسئله روشن می‌شود که آزمایش الهی از طرف خداوند بر بندگاه رحمت و نوعی تفضل از خواوند بر بندگان می‌باشد.

فهرست مندرجات

۱ - آزمایش و امتحان در آیات
۲ - آزمایش، نشانه رحمت خدا
۳ - آزمایش، ناشی از حکمت الهی
۴ - آزمایش پیامبران الهی
       ۴.۱ - حضرت ابراهیم علیه‌السّلام
       ۴.۲ - حضرت ایوب علیه‌السّلام
۵ - ارتباط بلا و علم الهی
۶ - گروه‌های مختلف انسان‌ها در برخورد با مصائب
       ۶.۱ - افراد ناامید
       ۶.۲ - افراد عافیت طلب و سست ایمان
       ۶.۳ - افراد صبور و شاکر
۷ - اسباب ابتلاء و آزمایش از دیدگاه قرآن کریم
       ۷.۱ - مرگ و حیات
       ۷.۲ - زینت‌های دنیوی
       ۷.۳ - فرزند
              ۷.۳.۱ - نمونه‌هایی از امتحان مردان خدا به وسیله فرزندان
                     ۷.۳.۱.۱ - رسول خدا، و مرگ فرزندشان
                     ۷.۳.۱.۲ - امام سجاد علیه‌السّلام و مرگ فرزندشان
                     ۷.۳.۱.۳ - داستان شگفت انگیز صبر پدری در مرگ فرزند خویش
       ۷.۴ - فقر و غنا
       ۷.۵ - شیطان
              ۷.۵.۱ - دشمان شیطان در امت اسلام
۸ - ابتلاء در آینه کربلا
       ۸.۱ - شب عاشورا و آخرین آزمایش عاشوراییان
       ۸.۲ - صبر حضرت زینب علیه‌السّلام در برابر مشکلات
       ۸.۳ - آزمایش حر، توبه و بازگشت
۹ - پانویس
۱۰ - منبع


خداوند متعال می‌فرماید: «ولنبلونکم بشی ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین؛ و قطعا شما را با چیزی از ترس ، گرسنگی، زیان مالی و جانی و کمبود محصولات آزمایش می‌کنیم و صابران در این حوادث و بلاها را بشارت بده».
ؤفلیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین؛ آیا مردم پنداشتند که چون گفتند: ایمان آوردیم، رها می‌شوند و دیگر مورد آزمایش قرار نمی‌گیرند؟! در حالی که بدون تردید کسانی را که پیش از ایشان بودند، آزمودیم تا خداوند کسانی را که راست گفتند، معلوم دارد و دروغگویان را نیز معلوم نماید». طبق این آیه کریمه، ایمان، تنها با زبان و شعار نیست؛ بلکه همراه با آزمایش است: «احسب... هم لا یفتنون» و دلیل آزمایش‌های الهی، محقق شدن علم ازلی خداوند، جداشدن مؤمنان واقعی، شکوفاشدن استعدادهای درونی و به فعلیت رسیدن آنهاست: «فلیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین».


با توجه به روایات معصومین روشن می‌شود که آزمایش الهی از طرف خداوند بر بندگان رحمت بوده و تفضلی از خدا به بنده است. امام علی علیه‌السّلام در این باره می‌فرماید: «سپاس و ستایش خدایی را که رنج و گرفتاری پیروان ما را سبب زدوده شدن گناهان آنان در دنیا قرار داده تا در این رنج‌ها و بلاها طاعات شان سالم ماند و سزاوار پاداش آن شوند». همچنین امام باقر علیه‌السّلام می‌فرمایند: «هرگاه خداوند متعال بر آن شود تا بنده‌ای را گرامی دارد و آن بنده گناهی کرده باشد، او را به بیماری مبتلا گرداند. اگر چنین نکرد، به فقر و نیازمندی دچارش سازد و اگر این را هم نکرد، هنگام جان کندن بر او سخت گیرد؛ اما چون بخواهد بنده‌ای را خوار و بی مقدار سازد و او کار نیکی نزد خدا داشته باشد، تن سالم به او دهد. اگر چنین نکرد، زندگیش را فراخ و مرفه گرداند و اگر این را هم نکرد، مرگ را بر او آسان سازد».
در روایت آمده است پیامبر اکرم ، به خانه یکی از مسلمانان دعوت شدند. وقتی وارد منزل او شدند، مرغی را دیدند که بر بالای دیوار تخم گذاشته و تخم آن به میخی بند شده و نیفتاده است. رسول اکرم، در شگفت شدند. صاحب خانه گفت: آیا تعجب کردید؟ قسم به خدایی که شما را به پیامبری برانگیخت، هرگز آسیبی به من نرسیده است! رسول اکرم، تا این جمله را شنیدند، برخاستند و در خانه آن مرد غذا میل نکردند و فرمودند: «کسی که هرگز مصیبتی ندیده، مورد لطف خداوند نیست».
[۶] ره توشه محمد تقی مصباح یزدی، ص۲۷۶.

شاعر درباره نقش سازنده آزمایشات الهی چنین می‌گوید:
گندمی را زیر خاک انداختند
پس ز خاکش خوشه‌ها برساختند
بار دیگر کوفتندنش ز آسیا
قیمتش افزون و نان شد جان فزا
باز نان را زیر دندان کوفتند
گشت عقل و جان و فهم سودمند
[۷] ره توشه محمد تقی مصباح یزدی، ص۴۷۵.



انسان مؤمن باید همیشه تسلیم حکمت الهی باشد و معتقد به خیربودن حوادثی باشد که برای او اتفاق می‌افتد. گاهی ممکن است حکمت خداوند اقتضا کند بنده‌ای در خوشی باشد و همین مایه آزمایش اوست و گاهی هم ممکن است حکمت خداوند اقتضا کند بنده اش در سختی بیفتد.
نقل می‌کنند وزیر پادشاهی هر امری که رخ می‌داد، می‌گفت: «خیر است ان شاء الله». روزی بر سر سفره غذا، پادشاه خواست با چاقو چیزی را ببرد؛ اما دست خود را برید و انگشتش قطع شد. بلافاصله وزیر گفت: «خیر است ان شاء الله». پادشاه عصبانی شد و گفت: او را به زندان بیاندازند. هنگامی که وزیر را به زندان می‌بردند، وزیر در راه می‌گفت: «اینکه من زندان می‌روم نیز خیر است ان شاء الله». بعد از چند روز پادشاه به شکار رفت. در آنجا آهویی را دنبال کرد و از سپاه خود جدا شد. آهو از دست شاه فرار کرد. خواست برگردد که به قبیله‌ای وحشی برخورد کرد. آن قبیله پادشاه را گرفته و به قصد قربانی کردن برای خدایان خود بردند؛ اما پس از اندکی او را رها کردند. وقتی شاه دلیل آزادیش را جویا شد، در جواب گفتند: ما برای خدایان خود مردی کامل را قربانی می‌کنیم و اینکه تو یک انگشت نداری، باعث شد از کشتن تو با عنوان قربانی
صرف نظر کنیم. پس پادشاه شاد شد و به یاد گفته وزیر خود افتاد که می‌گفت: «خیر است ان شاء الله». زود به کاخ بازگشت و دستور داد وزیر را آزاد کنند. سپس داستان را برای وزیر خود بازگو نمود. پادشاه گفت: خیر اینکه انگشت من قطع گردید، معلوم شد؛ حالا بگو در اینکه تو به زندان رفتی، چه خیری وجود داشت. وزیر بلافاصله گفت: اگر من به زندان نرفته بودم، در روز شکار با شما بودم و از آنجا که من شما را تنها نمی‌گذارم، با شما به دنبال آهو می‌آمدم و آنگاه وحشی‌ها هر دوی ما را زندانی می‌کردند و هنگامی که دست از کشتن شما برمی داشتند، به سراغ من می‌آمدند و از آنجا که من بدنم سالم است، جانم را از دست می‌دادم.
[۸] سایت شیعه حق: shia-hagh. com. www.



حضرت علی علیه‌السّلام در خطبه قاصعه می‌فرمایند: «ولو اراد سبحانه بانبیائه حیث بعثهم ان یفتح لهم کنوز الذهبان و معادن العقیان و مغارس الجنان و ان یحشر معهم طیرالسماء و وحوش الارض لفعل ولو فعل لسقط البلا و بطل الجزاء واضمحلت الانباء ولما وجب القابلین اجورالمبتلین و لااستحق المؤمنون ثواب المحسنین؛ اگر خداوند سبحان می‌خواست برای پیامبرانش آن گاه که آنان را برانگیخت، گنج‌های زر و کاخ‌های طلا و باغ‌های پر درخت قرار دهد و مرغ‌های آسمان و جانوران زمینی را با آنان همراه سازد، انجام می‌داد؛ اما در این صورت آزمایش و امتحان از انسان‌ها ساقط می‌شد و پاداش و ثواب نادرست می‌گردید و خبرهای آسمانی و وحی الهی موردی نداشت و برای ایمان آورندگان مزد احسان کنندگان(آزمایش شدگان) لازم نبود».
[۹] نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه ۲۳۴، ص۷۹۱.


۴.۱ - حضرت ابراهیم علیه‌السّلام

حضرت ابراهیم علیه‌السّلام تنها یکتاپرست زمانه خودش، مشغول چوپانی بود که شنید کسی می‌گوید: «سبوح قدوس رب الملائکة و الروح؛ بسیار منزه و مقدس است پروردگار فرشتگان و روح». در آن زمان کسی ذکر خدا را نمی‌گفت و همه مشرک و بت پرست بودند؛ برای همین گفت: گوینده این ذکر کیست؟ چه کسی ذکر محبوب و خدای من را می‌گوید؟ اگر یک بار دیگر هم بگویی، نصف گوسفندانم را می‌دهم. یک بار دیگر تکرار شد. گفت: اگر یک بار دیگر هم بگویی، بقیه گوسفندانم را می‌دهم. در راه خدا از همه چیزش گذشت؛ بعد معلوم شد جبرئیل نماینده خداست که می‌خواست ایشان را امتحان کند.
خدای متعال به ابراهیم امر کرد؛ فرزندت را به قربانگاه ببر و برای من قربانی کن. حضرت ابراهیم علیه‌السّلام این کار را کرد؛ ولی مشیت خدا این بود که فقط امتحانی گرفته شود و حضرت اسماعیل علیه‌السّلام ذبح نشد. در امتحان آخر، نمرود حضرت ابراهیم علیه‌السّلام را به دلیل بت شکستن و موحد بودن و اینکه مردم را به خدای یگانه دعوت می‌کرد، به آتش انداخت. ظاهر قضیه این بود که ابراهیم می‌سوزد؛ والا اگر حضرت ابراهیم علیه‌السّلام می‌دانست که آتش سرد و گلستان می‌شود، دیگر این امتحان و کار مهمی نبود. حضرت ابراهیم علیه‌السّلام در بالاترین حد، فرمان خدا را اطاعت کرد و سرافراز بیرون آمده و خلیل خدا شد و به مقام امامت رسید. خدا در قرآن می‌فرماید: «انی جاعلک للناس اماما قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین؛ من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم! ابراهیم عرض کرد: از دودمان من نیز امامانی قرار بده!. خداوند فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند.

۴.۲ - حضرت ایوب علیه‌السّلام

نقل است ایوب نبی پیامبری بود که از انواع نعمت‌های مادی و معنوی همچون خیل گوسفندان، مزارع سرسبز، محصولات کشاورزی، چشمه‌های روان، پسران تنومند بهره مند بود و البته زبانی شکرگزار و دستی گشاده داشت. شیطان به پروردگار گفت: سپاس گویی ایوب به دلیل آن است که در عسرت و سختی نیفتاده؛ اگر او نیز در تنگنای زندگی قرار بگیرد، زبان شکر در کام فرو خواهد برد. خدای متعال برای اینکه به شیطان بفهماند شکر ایوب نه به دلیل مال و ثروت و مکنت که به دلیل بندگی اوست، بر همة آ نچه ایوب داشت، قلم نیستی کشید؛ گوسفندانش مردند، خیل گاو و شترانش به گوسفندانش پیوستند، مزارعش را آفت خشکی فرا گرفت و پسران دلبندش زیر آوار، داغی بزرگ بر دل پدر نهادند. از این پس ایوب ماند و فقری که تار عنکبوت به چهاردیوار زندگی او تنید و البته همسری مهربان که آخرین بازماندة همه نعمت‌ها به شمار می‌آمد و زبان شکر و سپاس که هیچ گاه ایوب آن را به لطف و رحمت الهی از دست نداد. ایوب در آزمون سخت فقر قرار گرفت و آنچه این آزمون را تکمیل کرد، بیماری جان کاهی بود که هفت سال و بنا به قول دیگر، هفده سال دامان این پیامبر الهی را فرا گرفت. از آن پس اطرافیان از او دور شدند و همسرش امیدوارانه پرستاری شوهرش را بر عهده گرفت؛ اما فانوس امید او نیز روزبه روز کم فروغ تر می‌شد. (هفت سال ، زمان کمی نیست که از یک بیمار پرستاری کنند، یک تنه و بی همراه چه برسد به هفده سال) وقت آن رسید که ایوب زبان به استغاثه باز کند و از خداوند گشایشی بخواهد: «و ایوب اذ نادی ربه انی مسنی الضر و انت ارحم الراحمین؛ و ایوب را به یاد آور هنگامی که پروردگارش را خواند ] و عرضه داشت: خدایا بد حالی و مشکلات به من روی آورده و تو مهربان‌ترین مهربانانی!». خداوند دعای مؤدبانة حضرت ایوب را مستجاب کرد و به او وحی فرمود تا در چشمه‌ای خنک خود را شست وشو بدهد و سپس نعمت‌های قبلی افزون بر نعمت‌های جدید به ایوب روی آورد.
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد


یکی از امور مهمی که در باب آزمایشات خداوند مطرح است، مسئله علم خداست. گاه این سؤال در ذهن آدمی پدید می‌آید که امتحان خداوند چگونه با علم مطلق او سازگار است؟ از سویی در بیشتر آیات مربوط به ابتلاء و آزمایش آمده است که خداوند امتحان می‌کند تا بداند؛ چنانچه فرمود: «لیعلم الله من یخافه بالغیب؛ تا خدا افرادی را که ایمان آورده‌اند، بداند و شناخته شوند». از سویی دیگر می‌دانیم که او عالم به ضمیر درونی انسان است و «وعنده مفاتح الغیب؛ کلیدهای غیب، تنها نزد اوست و جز او کسی آنها را نمی‌داند». بنابراین خداوندی که می‌داند هر کس چه خواهد کرد و چه خواهد گفت، چرا بندگانش را به ابتلاء و آزمایش می‌کشاند؟
علامه طباطبایی در بیان مفصلی که درباره مورد حقیقت امتحان خداوند دارد، در مورد اینکه چرا خداوند با اینکه می‌داند، امتحان می‌کند؟ چنین می‌گوید: «اگر ما چگونگی یک موجود را از نظر صلاحیت آن برای یک مقصد بدانیم و یا اینکه باطن آن را از نظر داشتن یا نداشتن صلاحیت بدانیم؛ اما بخواهیم که آن را به منصه ظهور برسانیم، یک سلسله امور سازگار متناسب با مقصد را بر او وارد می‌سازیم تا وضعیت باطنی اش به وسیله پذیرش یا عدم پذیرش آن امور ظاهر گردد، نام این عمل امتحان و اختبار و استعلام و نظایر آنهاست و این معنا عینا منطبق با وضعی است که خدای تعالی نسبت به بندگان انجام می‌دهد؛ مانند آوردن شرایع و یا پدیدآوردن یک سلسله حوادث در زندگی بشر و این برای آن است که صلاحیت و عدم صلاحیت بشر نسبت به مقصدی که ادیان آسمانی وی را به آن دعوت می‌نمایند، ظاهر شود».




۶.۱ - افراد ناامید

قرآن کریم حال این گروه را این گونه توصیف می‌فرماید: «ولئن اذقنا الانسان منا رحمة ثم نزعناها منه انه لیئوس کفور؛ اگر ما به انسان رحمتی بچشانیم؛ سپس آن را از او بازستانیم، ناامید و ناسپاس خواهد شد».
عالمی در مجلسی چک مسافرتی را از جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی می‌خواهد این برگ چک را داشته باشد؟ دست همه حاضرین بالا رفت! سخنران گفت: بسیار خوب، من این چک را به یکی از شما خواهم داد؛ ولی قبل از آن می‌خواهم کاری بکنم و سپس در برابر نگاه‌های متعجب همه، چک را مچاله کرد و باز پرسید: چه کسی هنوز مایل است این چک را داشته باشد؟! و باز دست‌های حاضرین بالا رفت... این بار آن عالم، چک مسافرتی مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد! بعد چک را برداشت و پرسید: خوب، حالا چه کسی حاضر است صاحب این فقره چک شود؟! و باز دست همه بالا رفت! سخنران گفت: دوستان عزیز، با این همه بلاهایی که من سر این چک مسافرتی آوردم، از ارزش آن چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید... و ادامه داد: در زندگی واقعی هم همین طور است. ما در بسیاری موارد با تصمیماتی که می‌گیریم یا با مشکلاتی که روبرو می‌شویم، خم می‌شویم، مچاله می‌شویم،خاک آلود می‌شویم و احساس می‌کنیم که دیگر ارزش نداریم؛ ولی این گونه نیست و صرف نظر از اینکه چه بلایی سرمان آمده است، هرگز ارزش خود را از دست نمی‌دهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند، آدم پرارزشی هستیم...
[۱۸] پندها و حکایات شنیدنی در وبلاگ : pandiran. persianblog. ir. www.


۶.۲ - افراد عافیت طلب و سست ایمان

افرادی که با زبان و گفتار مؤمن و صابرند؛ اما در وقت عمل بی قرار و بی صبری می‌کنند، قرآن کریم آنها را این گونه توصیف می‌نماید: «من یعبدالله علی حرف فان اصابه خیر اطمان به وان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا والآخرة ذلک هو الخسران المبین؛ از جمله مردم کسانی‌اند که خدا را زبانی می‌پرستند؛ اگر خیری به آنها رسد، به آن آرامش و سکون پیدا کنند و چون بلایی به آنها وارد آید، روی برتابند، دنیا و آخرت را در زیانند. این است زیان آشکار».
در شان نزول این آیه چنین نقل کرده‌اند که گروهی از بادیه نشینان خدمت پیامبر اعظم، رسیدند؛ پس از ملاقات با نبی اکرم، اگر حال جسمانی آنها خوب می‌شد، اسب آنها بچه خوبی می‌آورد، زن آنها پسر می‌زائید و اموال و چهارپایان آنان فزونی می‌گرفت، خشنود می‌شدند و به اسلام و پیامبراکرم صلوات الله علیه عقیده پیدا می‌کردند؛ اما اگر بیمار می‌شدند، همسرشان دختر می‌آورد و اموالشان رو به نقصان می‌گذاشت، وسوسههای شیطانی قلبشان را فرا می‌گرفت و به آنها می‌گفت: تمام این بدبختی‌ها به دلیل این آئینی است که پذیرفته‌اید و آنها هم از اسلام روی گردان می‌شدند.

۶.۳ - افراد صبور و شاکر

قرآن کریم می‌فرماید: «الذین صبروا وعملوا الصالحات اولئک لهم مغفرة واجر کبیر؛ جز آنان که صبر پیشه کردند و عمل صالح انجام دادند که آمرزش و اجری بزرگ دارند».
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می‌گوید: «گروهی از مردمند که به هنگام سختی و محنت، صبر می‌کنند و بی تابی در برابر مصیبت آنان را به ناامیدی و یاس و کفر نمی‌کشاند».
[۲۳] ابتلاء در قرآن و سنت، ص۲۳۳.

مقام معظم رهبری هنگام بازدید از منزل حضرت امام خمینی رحمة‌الله‌علیه در قم می‌فرمودند: «روز دوم فروردین سال ۴۲ مثل همین حالا در مقابل چشمم قرار دارد... بعد از قضایای مدرسه فیضیه و آن حوادث کذایی، اول شب خودمان را با دوستان به اینجا رساندیم - چون همه از این خانه نگران بودند که چه خواهد شد - از آن در حیاط کوچک وارد شدیم و دیدیم که ایشان آن گوشه حیاط ایستاده‌اند و مشغول اقامه نماز مغرب و عشا هستند و جمعی هم با ایشان مشغول نمازند. آن چنان طمانینه‌ای در وجود ایشان بود که هر اضطرابی را تمام می‌کرد؛ اصلا کانه هیچ حادثه‌ای اتفاق نیفتاده است؛ واقعا مثل کوه استوار ایستاده بودند و مشغول نماز بودند؛ بعد هم از آن پله‌ها بالا آمدند و به اتاق دست چپ تشریف بردند و نشستند؛ طلبه‌ها هم رفتند که بیانات ایشان را بشنوند. از جمله حرف‌های ایشان در آن روز - که عین شدت اختناق و تسلط دستگاه ستمگر بود - این بود که گفتند: اینها خواهند رفت و شماها خواهید ماند و ما از این سخت ترش را هم دیده‌ایم؛ تحمل و ایستادگی کنید. این برای ما درس امید است. حقیقتا استقامت ایشان در مقابل شداید و امیدشان به آینده این بود و همین است که امروز هم می‌تواند ملت ما را پیش ببرد؛ یعنی امید به آینده و ایستادگی در مقابل مشکلات. ایشان درس عملی و عینی این را دادند و راهشان این راه بود».
[۲۴] بیانات مقام معظم رهبری به هنگام بازدید از منزل حضرت امام خمینی رحمة‌الله‌علیه در قم، ۱/۱۲/۱۳۷۰.
امام کاظم علیه‌السّلام مؤمن واقعی را کسی می‌داند که بلاها و مصیبت را نعمت بداند و خوشی‌ها و راحتی‌ها را مصیبت و می‌فرماید: «شما مؤمن نیستید؛ مگر آنکه بلا را نعمت بدانید و رفاه و خوشی را مصیبت، بدان دلیل که صبر به هنگام بلا بزرگ تر از غفلت به هنگام خوشی است».
[۲۵] منتخب میزان الحکمه، ذیل ماده بلا.
در قسمتی از زیارت عاشورا نیز چنین می‌خوانیم: «اللهم لک الحمد حمد الشاکرین لک علی مصابهم؛ خدایا حمد من برای توست؛ آن حمدی که شاکرین بر مصیبت‌ها به عمل آورند».
روندگان طریقت ره بلا سپرند
رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز
[۲۶] دیوان حافظ.





۷.۱ - مرگ و حیات

«الذی خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایکم احسن عملا و هو العزیز الغفور؛ آن کس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل می‌کنید و او شکست ناپذیر و بخشنده است».
در روایت است که صفیه دختر عبدالمطلب به احد رفته تا جسد مثله شده برادرش حمزه علیه‌السّلام را بییند. پیامبر، به زبیر پسر صفیه فرمود: برو مادرت را برگردان که وضع دلخراش جسد مثله شده؛ یعنی گوش و دماغ بریده و شکم پاره شده برادرش حمزه علیه‌السّلام را نبیند. زبیر رفت به مادرش گفت: ‌ای مادر! پیامبر،فرمود: برگرد. صفیه گفت: شنیدم که برادرم را مثله کرده‌اند و او در راه خداوند عزوجل راضی بود به چنین وضعی شهید شود، چرا من راضی نباشم و من هم این مصیبت را به حساب خدا می‌گذارم و برای خدا صبر می‌کنم. وقتی زبیر آمد خدمت پیامبر، و گفته مادرش را به حضرت خبر داد، پیامبر، فرمود: مانعش نشوید تا او سر نعش برادرش برود. آن گاه به صفیه اجازه دادند برود سر نعش برادر و صفیه رفت به جنازه برادر نگاه کرد و به او نماز خواند و استرجاع نمود؛ یعنی گفت: «انا لله و انا الیه راجعون» و برای برادر شهیدش طلب مغفرت نمود.
[۲۹] مسکن الفوائد، شهید ثانی، قسمت ملحقات باب دوم.


۷.۲ - زینت‌های دنیوی

جهان پرزرق و برق با جلوه‌های زیبا نیز وسیله‌ای برای ابتلاء است: «انا جعلنا ما علی الارض زینة لها لنبلوهم ایهم احسن عملا؛ ما آنچه را روی زمین است زینت آن قرار دادیم تا آنها را بیازماییم که کدامین شان بهتر عمل می‌کنند!». «المال و البنون زینة الحیاة الدنیا و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا و خیر املا؛ مال و فرزند، زینت زندگی دنیاست و باقیات صالحات(ارزشهای پایدار و شایسته) ثوابش نزد پروردگارت بهتر و امیدبخش تر است». «و لا تمدن عینیک الی ما متعنا به ازواجا منهم زهرة الحیاة الدنیا لنفتنهم فیه و رزق ربک خیر و ابقی؛ و هرگز چشمان خود را به نعمت‌های مادی که به گروه‌هایی از آنان داده‌ایم، میفکن! اینها شکوفه‌های زندگی دنیاست تا آنان را در آن بیازماییم و روزی پروردگارت بهتر و پایدارتر است!».
علامه طباطبایی می‌فرماید: «معنای آیه این است که چشم خود را به زینت حیات دنیا و به جهت آنکه ما گروهی از مردم و یا عده معدودی از آنها را به آن اختصاص داده‌ایم تا امتحانشان کنیم و ببینیم در آنچه روزیشان کرده‌ایم چه می‌کنند، خیره مکن».
حضرت عیسی علیه‌السّلام با عده‌ای از یارانش در بیابان سیر می‌کردند. به قریه‌ای رسیدند که ویران شده بود و جنازه‌های بسیاری از اهل آن قریه را در راه‌ها و کوچه‌ها مشاهده نمود که متلاشی شده بودند. به همراهان فرمود: «اهل این قریه بر اثر عذاب عمومی الهی به هلاکت رسیده‌اند؛ چرا که اگر عذابی عمومی نبود و به تدریج مرده بودند، زنده‌ها مردگان را دفن می‌کردند».
یکی از همراهان عرض کرد: «ای روح الله! آنها را به حضورتان بطلبید و ماجرای هلاکت آنها را بپرسید».
حضرت عیسی علیه‌السّلام این پیشنهاد را پذیرفت: و فرمود: ‌ای اهل قریه! یک نفر از آنها زنده شد و عرض کرد: لبیک یا روح الله. عیسی علیه‌السّلام به او فرمود: داستان شما چیست که به این سرنوشت گرفتار شده‌اید؟
او گفت: ما صبح در سلامت کامل بودیم؛ ولی شب که خوابیدیم، خود را در «هاویه» دیدیم. عیسی علیه‌السّلام فرمود: «هاویه» چیست؟ او گفت: دریایی از آتش است که در آن کوه‌هایی از آتش قرار دارد. عیسی علیه‌السّلام فرمود: به چه دلیل شما به این روزگار سیاه مبتلا شده‌اید؟ او عرض کرد: علاقه شدید به دنیا و طاغوت پرستی ما را به این سرنوشت رساند. عیسی علیه‌السّلام پرسید: تا چه اندازه به دنیا علاقمند بودید؟ گفت: مانند علاقه کودک به پستان مادرش که وقتی مادر پستانش را به طرف کودک می‌برد، خوشحال می‌شود و وقتی از او برمی گرداند، اندوهگین می‌شود. عیسی علیه‌السّلام فرمود: تا چه اندازه طاغوت را می‌پرستیدید؟ گفت: وقتی طاغوت‌ها به ما فرمانی می‌دادند، ما از آن اطاعت می‌کردیم. عیسی علیه‌السّلام فرمود: چطور در میان آن همه هلاکت شدگان، تنها تو پاسخ مرا دادی؟ گفت: به سایر هلاک شدگان دهان بندی از آتش زده‌اند و فرشتگان سخت گیر عذاب بر آنها مسلط هستند؛ ولی من در دنیا در میانشان بودم؛ ولی مانند آنها دنیاپرست و طاغوت پرست نبودم (اما نهی از منکر نمی‌کردم)، وقتی عذاب آمد، مرا نیز گرفت و من اکنون به مویی در پرتگاه دوزخ آویزان هستم، ترس آن دارم که به درون آتش دوزخ سقوط کنم.
حضرت عیسی علیه‌السّلام به یاران فرمود: «هرگاه انسان روی خاک و خاشاک بخوابد و نان جو بخورد، در صورتی که دینش را حفظ کند، بسیار بهتر از زندگی خوش همراه با بی دینی و رفاه طلبی است».

۷.۳ - فرزند

یکی دیگر از وسایل آزمون انسان ، فرزند است. آدمی فطرتا فرزندش را دوست می‌دارد؛ گاهی ممکن است حب به فرزند سبب شود انسان بصیرت خویش را از دست دهد، حلال خدا را حرام گرداند و یا حرام خدا را حلال کند. فرزندان شکوفه‌های حیاتند؛ ثمره قلب و میوه جانند و پاره تن و طبیعی است که به هنگام تعارض خشنودی فرزند با تقوای الهی و رعایت حق و عدالت ، انسان دامنگیر وسوسههای شیطانی شود و از ذکر و یاد خداوند غافل گردد. خداوند می‌فرماید: «یایها الذین ءامنوا لا تلهکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکر الله؛‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند!». بدین دلیل کمتر کسی است که از این ابتلاء سخت خداوند پیروز گردد. چه بسیار پدرانی که به دلیل افراط در عشق به فرزند از فضیلت «جهاد» محروم شده‌اند و چه بسیار والدینی که دلبستگی به فرزند، قدرت صحیح تفکر و تعقل را از آنان سلب کرده است و راه ضلالت، کفر و نفاق در پیش گرفته‌اند و از این روست که قرآن در کنار اموال، اولاد را وسیله فتنه و آزمون معرفی کرده و می‌فرماید: «واعلموا انما اموالکم و اولادکم فتنه؛ بدانید که اموال و اولاد شما وسیله آزمون هستد».
خداوند به مسلمانان هشدار می‌دهد: «یا ایها الذین آمنو ان من ازواجکم و اولادکم عدوا لکم فحذروهم؛ بعضی از همسران و بعضی از فرزندان شما دشمن شمایند از آنها پرهیز کنید و بر حذر باشید». یعنی زمانی که می‌خواهید اقدام به یک کار مثبت و مورد رضای خداوند، چون «هجرت» کنید آنها مانع می‌شوند و گاهی هم مانع «جهاد» شما با کفر و نفاق و زمانی مانع انفاق به مستمندان می‌گردند؛ بنابراین باید از اینها که مانع تکامل معنوی و تقربتان به درگاه خداوند و در نتیجه دشمن شما محسوب می‌گردند، پرهیز کرد و وقتی انسان بر سر دو راه قرار می‌گیرد که یک راه به سوی خدا و رضایت او منتهی می‌شود و راه دیگر به سوی رضایت زن و فرزند، به یقین باید رضای حق را بر همه چیز مقدم دارد. در داستان حضرت موسی علیه‌السّلام در سوره مبارکه «کهف» آمده است: حضرت خضر علیه‌السّلام پسر بچه‌ای را به قتل می‌رساند، حضرت موسی علیه‌السّلام به او اعتراض می‌کند، حضرت خضر علیه‌السّلام می‌گوید: آن جوان که به دست من کشته شد، پدر و مادرش مؤمن بودند و فرزند آنان ناخلف بود، ترسیدم چون بزرگ تر شود، با کفر و طغیان خود پدر و مادر را هم به کفر و طغیان بکشد.

۷.۳.۱ - نمونه‌هایی از امتحان مردان خدا به وسیله فرزندان



۷.۳.۱.۱ - رسول خدا، و مرگ فرزندشان

هنگامی که ابراهیم فرزند پیامبر اکرم ، از دنیا رفت، ایشان بر مرگ ابراهیم اشک می‌ریخت. به او گفتند شما ما را از گریه کردن نهی کردی؛ اما خود شما اشک می‌ریزید؟ پیامبر، در جواب فرمود: «تدمع العین و یحزن القلب و لا نقول ما یسخط الرب؛ چشم می‌گرید و قلب اندوهناک می‌شود؛ ولی چیزی که خدا را به خشم آورد، نمی‌گویم». در جای دیگر می‌خوانیم که فرمود: «لیس هذا بکاء ان هذا رحمة؛ این گریه بی تابی نیست، این رحمت گریه عاطفی است». اشاره به اینکه در سینه انسان قلب است؛ نه سنگ و طبیعی است که در برابر مسائل عاطفی واکنش نشان می‌دهد و ساده‌ترین واکنش آن، جریان اشک از چشم است. این عیب نیست، این حسن است. عیب آن است که انسان سخنی گوید که خدا را به غضب آورد.
[۳۸] فتح الباری، ج۳، ص۱۳۵.
[۳۹] صحیح مسلم، کتاب فضائل، باب رحمة.


۷.۳.۱.۲ - امام سجاد علیه‌السّلام و مرگ فرزندشان

نقل است عده‌ای نزد امام سجاد علیه‌السّلام بودند که خادم آن حضرت سیخ کباب را با عجله از تنور بیرون آورد؛ ولی سیخ از دستش افتاد و به سر بچه امام سجاد علیه‌السّلام اصابت کرد و کودک از دنیا رفت. امام سجاد علیه‌السّلام از منزل شتابان بیرون آمدند. وقتی بچه را دیدند که مرده است، رو کرد به غلام خود و فرمود: انت حر لوجه الله: تو در راه خدا آزادی؛ زیرا تو عمدا این کار را نکردی. سپس حضرت شروع به تجهیز و کفن و دفن فرزندش نمود.
[۴۰] کشف الغمه، ذیل بیان کرامات اخلاقی امام سجاد علیه‌السّلام .


۷.۳.۱.۳ - داستان شگفت انگیز صبر پدری در مرگ فرزند خویش

مردی از طایفه قریش عده‌ای از برادران و دوستان خود را به مهمانی دعوت کرد. از قضا اسب یا الاغ یکی از آنها بچه میزبان را لگد زد و بچه از دنیا رفت. میزبان این قضیه را از مهمانان مخفی کرد و به خانواده اش نیز سپرد که سر و صدا و گریه و ناله سر ندهند تا به خوبی از مهمانان پذیرایی گردد. سپس مشغول خدمت و پذیرایی آنها شد. وقتی مهمانان با فراغت و آرامی غذایشان را خوردند، شروع به تجهیز، غسل و کفن فرزند خود کرد. مهمانان که تابوت را دیدند، قضیه را جویا شدند. میزبان جریان را بازگو کرد. آنها همگی از صبر و بزرگواری آن مرد تعجب کردند.
[۴۱] شهید ثانی، مسکن الفؤاد، قسمت ملحقات، باب دوم.


۷.۴ - فقر و غنا

«وکذلک فتنا بعضهم ببعض لیقولوا ا هؤلاء من الله علیهم من بیننا الیس الله باعلم بالشاکرین؛ و همچنین ما برخی را به برخی بیازمودیم تا آنکه به طعن و انکار گفتند: آیا این فقیران را خدا در میان ما برتری به نعمت اسلام داد و ما ثروتمندان را نداد؟ آیا خدا از این منکران به لیاقت سپاسگزاران داناترنیست؟!».
خداوند به پیامبر می‌فرماید: این تفاوت و فاصله‌ای که بین طبقات مردم وجود دارد، امتحان الهی است که اشخاص با آن آزمایش شده و افراد ناسپاس از شکرگزار جدا می‌شوند.

۷.۵ - شیطان

از دیگر موارد امتحان، شیطان است که هنگام رانده شدن از بهشت تا وقت معلوم از خداوند اجازه خواست: «قال رب بما اغویتنی لازینن لهم فی الارض و لاغوینهم اجمعین؛ شیطان گفت: پروردگارا! چون مرا گمراه ساختی، من نعمت‌های مادی را زمین را در نظر آنها زینت می‌دهم و همگی را گمراه خواهم ساخت». خداوند شیطان و القائات او را وسیله و آزمونی برای انسان معرفی می‌کند: «لیجعل ما یلقی الشیطان فتنة للذین فی قلوبهم مرض و القاسیة قلوبهم و ان الظالمین لفی شقاق بعید؛ هدف این بود که خداوند القای شیطان را آزمونی قرار دهد برای آنها که در دل هایشان بیماری است و آنها که سنگدلند و ظالمان در عداوت شدید دور از حق قرار گرفته‌اند!». نیز: «وما کان له علیهم من سلطان الا لنعلم من یؤمن بالآخرة ممن هو منها فی شک و ربک علی کل شی ء حفیظ؛ او سلطه بر آنان نداشت جز برای اینکه مؤمنان به آخرت را از آنها که در شک هستند، باز شناسیم و پروردگار تو نگهبان همه چیز است!».

۷.۵.۱ - دشمان شیطان در امت اسلام

روزی پیامبر خدا، از شیطان پرسیدند: از امت من چند دشمن داری؟ جواب داد: شانزده نفر از امت شما دشمن من هستند. اول: خود شما یا رسول الله؛
دوم: عالمی که به علمش عمل می‌کند؛ سوم: کسانی که قرآن می‌خوانند و به آن عمل می‌کنند؛ چهارم: کسانی که اذان‌های پنجگانه را برای نماز می‌گویند؛ پنجم: دوست دار فقیر و یتیم و مسکین؛ ششم: انسان مهربان؛ هفتم: انسان متواضع در برابر پذیرش حقیقت ؛ هشتم: جوانی که در راه اطاعت خدا رشد و نمو پیدا کرده است. (مانند جوانی که نماز شب می‌خواند در حالی که پدر و مادرش خوابند)؛ نهم: کسی که خود را از ارتکاب به حرام نگه می‌دارد؛ دهم: کسی که در راه خدا نصیحت می‌کند؛ یازدهم: کسی که دائم الوضو باشد؛ دوازدهم: انسان خوش اخلاق؛ سیزدهم: راضی به قضا و قدر الهی ؛ چهاردهم: زنان پاکدامن؛ پانزدهم: کسانی که آمادگی برای مردن دارند؛ شانزدهم: اهل سخاوت و بخشش تا حد ایثار.
[۴۵] اصول کافی، ج۱، باب فضل العلماء، حدیث ۹.
[۴۶] مواعظ العددیه، ص۲۲۶.

روزی حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السّلام برای انجام کاری یکی از غلامان خود را صدا زدند. شیطان او را وسوسه کرد تا جواب آن حضرت را ندهد. حضرت چندین بار او را صدا کردند، جواب نیامد! حضرت به جستجو پرداخته و دیدند آن غلام پشت دیواری دراز کشیده و مشغول خوردن خرما است. آن حضرت فرمودند: ‌ای غلام! مگر صدای مرا نمی‌شنیدی که جواب نمی‌دادی؟ غلام گفت: چرا. حضرت فرمودند: چرا جواب نمی‌دادی؟ گفت: یا علی! می‌خواستم شما را به غضب آورم؟! حضرت علی علیه‌السّلام فرمودند: من هم کسی که به تو دستور داد مرا به غضب آوری، به خشم می‌آورم. من شیطانی را که به نام «ابیض» است و تو را وسوسه کرد تا جوابم را ندهی و من از سر خشم تو را مجازات کنم، به غضب می‌آورم. سپس فرمودند: «انت حر لوجه الله؛ من تو را آزاد کردم، تو را برای رضایت خداوند متعال در راه او آزاد نمودم». شیطان نه تنها نتوانست آن حضرت را به غضب آورد؛ بلکه ایشان شیطان را به غضب آوردند و بر آن ملعون مسلط شدند.
[۴۷] ابلیس، ص۲۱۵.





۸.۱ - شب عاشورا و آخرین آزمایش عاشوراییان

جریان کربلا سرشار از نمونه‌های مختلف ابتلاء و آزمایش و میدان وسیعی از امتحانات الهی را در برگرفته است. امام علیه‌السّلام در زمان‌های مختلف، شهادت یاران خود را اعلام کرده و به یاران خود اجازه برگشت داده و بیعت را از آنان برداشته بود. در شب عاشورا و برای آخرین بار نیز این موضوع را مطرح کرد و فرمود: «قد قرب الموعد»؛ هنگام شهادت فرا رسیده است و من بیعت خود را از شما برداشتم، از تاریکی شب استفاده کنید و راه شهر و دیار خویش را پیش گیرید. این پیشنهاد در واقع آخرین آزمایش از سوی حسین بن علی علیه‌السّلام بود و نتیجه این آزمایش، واکنش یاران او بود. هر یک با بیان خاص خویش، وفاداری و استقامت خود را اعلام کردند و بدین گونه از این آزمایش سرافراز بیرون آمدند.
امام نگاهی به فرزندان عقیل کرد و فرمود: کشته شدن مسلم برای شما بس است، من به شما اجازه دادم تا بروید. آنان در پاسخ گفتند: اگر از ما سؤال شود چرا دست از مولا و پیشوای خود برداشتید، چه بگوییم؟ نه، به خدا سوگند، هیچ گاه چنین کاری را نخواهیم کرد؛ بلکه ثروت و جان و فرزندانمان را فدای راه تو می‌کنیم و تا آخرین مرحله در رکاب تو خواهیم جنگید.
سپس مسلم بن عوسجه برخاست و گفت: ما چگونه دست از یاری تو برداریم؟ در این صورت در پیشگاه خدا چه عذری خواهیم داشت؟ به خدا سوگند! من از تو جدا نمی‌شوم تا با نیزه خود سینه دشمنان تو را بشکافم و تا شمشیر در دست من است، با آنان بجنگم و اگر هیچ سلاحی نداشتم، با سنگ و کلوخ به جنگشان می‌روم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم. در همین لحظه، خبر اسارت فرزند محمد بن بشیر حضرمی به پدر رسید. امام فرمود: تو آزاد هستی، برو و برای آزادی فرزندت تلاش کن. محمد بن بشیر گفت: به خدا سوگند! من هیچ گاه دست از تو بر نمی‌دارم! درندگان بیابان‌ها مرا قطعه قطعه کنند و طعمه خویش قرار دهند، اگر دست از تو بردارم. آن گاه که امام واکنش یاران خود را دید، دعایشان کرد و فرمود: همه ما، حتی قاسم و بچه شیرخوارم نیز کشته خواهند شد. همه یاران با شنیدن این جمله، سپاس خدا را به جای آوردند و امام جایگاه آنان را در بهشت نشانشان داد.
[۴۸] سخنان امام حسین علیه‌السّلام از مدینه تا کربلا، ص۱۶۷-۱۷۰.


۸.۲ - صبر حضرت زینب علیه‌السّلام در برابر مشکلات

شاید کمتر کسی می‌تواند امتحانی بزرگ، چون امتحان حضرت زینب کبری علیه‌السّلام را به راحتی از پس آن برآید. امتحان الهی که در نصف روزی تمام عزیزان و بهترین جوانان خاندانش و فرزندان دلبندش را در زیر آفتاب سوزان دشت کربلا تکه تکه کردند و پی آن سرهای آن بزرگ مردان خدا را از تن جدا کرده و پیش چشم عمه سادات به طرز فجیعی سرهای عزیزانش را به نیزه‌ها کرده و تن نازنینشان را لگدمال سم ستوران و فرزندانشان را اسیر نمودند. اما زینب کبری علیه‌السّلام تمام این امتحانات را به راحتی پشت سر گذاشت و نه تنها نسبت به خدای متعال بدبین نشد؛ بلکه فرمودند: جز زیبایی در کربلا چیزی ندیدم. آری باید زینب بود تا بتوان این همه مصیبت را لطفی از الطاف الهی و نعمتی از نعمت‌های بی کرانش محاسبه نمود.
خوش آن روزی که زهرا شاد گردد
بشر از قید غم آزاد گردد
بیاید مهدی آل محمد
جهان در پرتوش آباد گردد

۸.۳ - آزمایش حر، توبه و بازگشت

آنان که در امتحان الهی موفق نمی‌شوند، گرفتار چنگال وهم و خیالات واهی‌اند. دنیا و زرق و برق آن و مظاهر زودگذرش پرده بر روی عقل می‌کشد و آدمی را گرفتار وهم و برآوردن آرزوهای آن می‌کند. در جنگ عقل و وهم، اگر عقل به اسارت وهم درآمد، اندیشه‌های باطل، عرصه نفس را پر می‌کند و انسان در طغیان این اندیشه‌های واهی با کوردلی حرکت می‌کند.
[۴۹] جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۲، ص۲۹۱.

حر وقتی با فرزند زهرا علیه‌السّلام روبه رو شد، اضطرابی سخت در جان او رسوخ کرد؛ «آیا با او بجنگم و هم چنان سردار سپاه باشم و آخرت را بر باد دهم؟. ... یا به یاری او بشتابم و سعادت ابدی را به چنگ آورم؟» او در کشاکش عقل و نفس، خواهش نفس و وهم را کنار گذاشت و تصمیم به بازگشت و توبه گرفت و در امتحان الهی موفق شد. حر رو به عمر سعد کرد و گفت: آیا به راستی می‌خواهید با حسین بن علی بجنگید؟ عمر سعد گفت: آری به خدا سوگند! جنگی با ایشان خواهیم کرد که کمترین رویداد آن، جداشدن سرها و قطع شدن دست‌ها باشد. حر برگشت و از لشکر کنار کشید و به اندیشه فرو رفت. سرانجام تصمیم خود را گرفت و از قدرت و ریاست و امکاناتی که در اختیارش بود، چشم پوشید... وقتی به سمت سپاه امام می‌رفت، مهاجربن اوس او را بسیار نگران دید. افراد دیگری هم کنار حر بودند، متوجه شدند او اندیشه‌ای در سر دارد. او را به ماندن تشویق کردند؛ ولی ندای الرحیل در دل حر طنین انداز شده بود. حر گفت: به خدا سوگند! من امروز خود را در میان بهشت و جهنم می‌بینم و به خدا قسم! هیچ چیز را بر بهشت ترجیح نخواهم داد؛ اگرچه در این راه قطعه قطعه شده، یا در آتش سوخته باشم.
حر فرزند خود را نیز همراه برد. ابتدا فرزندش را برای جانبازی به میدان فرستاد. وقتی فرزندش به شهادت رسید، حمد و سپاس خدا را به جای آورد که عزیز دلش را در رکاب فرزند پیامبر فرستاد و از امتحان تقدیم فرزند خویش در راه خدا سربلند بیرون آمد. پس از آن خود، بار سفر بست و به میدان نبرد رفت و پس از فداکاری زیاد به شهادت رسید. امام بر بالین حر شتافت و برای او اشک ریخت.
[۵۰] ابوالحسن غفاری، سنت امتحان در زندگی انسان، بخش دوم، فصل چهارم.

در بعضی روایات آمده: حر پس از آنکه مورد ابتلای الهی قرار گرفت و توبه نمود، در پیشگاه امام حسین علیه‌السّلام پذیرفته شد و از اهل بیت آن حضرت عذرخواهی و طلب مغفرت کرد. حر از امام حسین علیه‌السّلام خواست نخستین فردی باشد که در راه ایشان کشته می‌شود تا شاید در قیامت از افرادی باشد که با جد امام حسین علیه‌السّلام یعنی نبی اکرم، مصافحه کند. امام حسین علیه‌السّلام نیز به او اجازه دادند. حر با شجاعتی بی بدیل با دشمن جنگید و بسیاری از آنها را به هلاکت افکند تا اینکه اسب او ناتوان گشت، او پیاده شد و به جنگ ادامه داد؛ پس از کشتن قریب به پنجاه نفر از سپاه دشمن، پیکر زخمی و به خون طپیده وی بی رمق گردیده و بر زمین خورد. یاران امام حسین علیه‌السّلام وی را به حضور امام حسین علیه‌السّلام آوردند. آن حضرت خون صورت حر را پاک کردند و فرمودند: «انت الحر کما سمتک امک وانت الحر فی الدنیا و الاخرة؛
[۵۱] منتهی الامال، ص۴۸۴.
تو آزادمردی، همان گونه که مادرت تو را حر نامید، تو در دنیا و آخرت آزادمرد هستی».


۱. بقره/سوره۲، آیه۱۵۵.    
۲. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۲- ۳.    
۳. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۲ ۳.    
۴. منتخب میزان الحکمه، ص۸۵، ترجمه محمد رضا شیخی.    
۵. منتخب میزان الحکمه، ص۸۵، ترجمه محمد رضا شیخی.    
۶. ره توشه محمد تقی مصباح یزدی، ص۲۷۶.
۷. ره توشه محمد تقی مصباح یزدی، ص۴۷۵.
۸. سایت شیعه حق: shia-hagh. com. www.
۹. نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه ۲۳۴، ص۷۹۱.
۱۰. مجلسی، بحارالانوار، ج۹۵، ص۷۹.    
۱۱. بقره/سوره۲، آیه۱۲۴.    
۱۲. انبیاء/سوره۲۱، آیه۸۳.    
۱۳. تفسیر نمونه، ج۱۳، ص۴۷۷ ذیل آیه ۸۳ سوره انبیاء.    
۱۴. مائده/سوره۵، آیه۹۴.    
۱۵. انعام/سوره۶، آیه۵۹.    
۱۶. المیزان، ج۴، ص۳۵.    
۱۷. هود/سوره۱۱، آیه۹.    
۱۸. پندها و حکایات شنیدنی در وبلاگ : pandiran. persianblog. ir. www.
۱۹. حج/سوره۲۲، آیه۱۱.    
۲۰. تفسیر فخر رازی، ج۲۳، ص۱۳.    
۲۱. تفسیر قرطبی، ج۱۲، ص۱۸.    
۲۲. هود/سوره۱۱، آیه۱۱.    
۲۳. ابتلاء در قرآن و سنت، ص۲۳۳.
۲۴. بیانات مقام معظم رهبری به هنگام بازدید از منزل حضرت امام خمینی رحمة‌الله‌علیه در قم، ۱/۱۲/۱۳۷۰.
۲۵. منتخب میزان الحکمه، ذیل ماده بلا.
۲۶. دیوان حافظ.
۲۷. ملک/سوره۶۷، آیه۲.    
۲۸. بقره/سوره۲، آیه۱۵۶.    
۲۹. مسکن الفوائد، شهید ثانی، قسمت ملحقات باب دوم.
۳۰. کهف/سوره۱۸، آیه۷.    
۳۱. کهف/سوره۱۸، آیه۴۶.    
۳۲. طه/سوره۲۰، آیه۱۳۱.    
۳۳. بحار الانوار، ج۷۳، ص۱۰.    
۳۴. اصول کافی، ج۲، ص۳۱۸.    
۳۵. منافقون/سوره۶۳، آیه۹.    
۳۶. انفال/سوره۸، آیه۲۸.    
۳۷. تغابن/سوره۶۴، آیه۱۴.    
۳۸. فتح الباری، ج۳، ص۱۳۵.
۳۹. صحیح مسلم، کتاب فضائل، باب رحمة.
۴۰. کشف الغمه، ذیل بیان کرامات اخلاقی امام سجاد علیه‌السّلام .
۴۱. شهید ثانی، مسکن الفؤاد، قسمت ملحقات، باب دوم.
۴۲. انعام/سوره۶، آیه۵۳.    
۴۳. حج/سوره۲۲، آیه۵۳.    
۴۴. سبا/سوره۳۴، آیه۲۱.    
۴۵. اصول کافی، ج۱، باب فضل العلماء، حدیث ۹.
۴۶. مواعظ العددیه، ص۲۲۶.
۴۷. ابلیس، ص۲۱۵.
۴۸. سخنان امام حسین علیه‌السّلام از مدینه تا کربلا، ص۱۶۷-۱۷۰.
۴۹. جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۲، ص۲۹۱.
۵۰. ابوالحسن غفاری، سنت امتحان در زندگی انسان، بخش دوم، فصل چهارم.
۵۱. منتهی الامال، ص۴۸۴.



دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، سایت بلاغ، برگرفته از مقاله«آزمایش و امتحان».




جعبه ابزار