آخرالزمان در آیین اسلام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
به واپسین دوران
جهان،
آخرالزمان گفته میشود؛ از دیدگاه اسلامی، هم به دوران
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و هم به دوران ظهور
امام مهدی (عجّلاللهفرجهالشریف) دوران
آخرالزمان گفته شده است.
در آخرالزمان حوادث خارقالعادهای رخ میدهد. مهمترین ویژگی این دوران کم شدن دینداری مردم و پس از آن ظهور یک منجی است. پس از ظهور این منجی
قیامت خواهد شد.
در قرآن مجید گفتار صریحی درباره
آخرالزمان نیست و این اصطلاحی است که
در احادیث و مؤلفات
مسلمانان به چشم میخورد.
احادیث
آخرالزمان را بسیاری از محدثان از جمله
بخاری،
ابوداود،
ابنماجه،
احمد بن حنبل و
مجلسی آوردهاند.
این اصطلاح،
در کتابهای حدیث و
تفسیر در دو معنی به کار رفته است: نخست، همه آن قسمت از زمان که بنابر عقیده مسلمانان، دوران
نبوت پیامبر اسلام است و از آغاز نبوت پیامبر تا وقوع قیامت را شامل میشود.
دوم، فقط آخرین بخش از دوران یاد شده که
در آن
مهدی موعود ظهور میکند و تحولات عظیمی
در عالم واقع میشود.
آیاتی از
قرآن کریم، به رویدادهای آینده
انسان و جامعه انسانی اشاره کرده است؛ همچون برپا شدن حکومت
توحید و
عدالت، خلافت انسان
در زمین، وراثت و فرمانروایی صالحان و پیروزی
حق بر
باطل. این
آیات نظر به معنای دوم دارند.
اتصاف
حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به پیامبر
آخرالزمان در میان مسلمانان با این دو مطلب ارتباط دارد: نخست اینکه پیامبر اسلام خاتم پیامبران است و شریعت وی به دلیل کامل بودن تا پایان این عالم اعتبار دارد و او پیامبر آخرین قسمت از زمان است که به
قیامت میپیوندد؛ دیگر اینکه
در نخستین سدههای اسلام، حداقل تصور عدهای از مسلمانان چنین بود که قیام قیامت نزدیک است و ظهور پیامبر اسلام
در عصری واقع شده که به قیامت متصل است.
این عقیده به روایاتی مستند بود که از پیامبر نقل میشد و به موجب آنها وی گفته بود که میان عصر وی و برپا شدن
رستاخیز فاصله چندانی نیست.
در یکی از این روایات آمده که پیامبر
در یکی از روزها به هنگام غروب آفتاب به
اصحاب خود فرمود: «آنچه از عمر دنیا باقی مانده، به گذشته آن همان نسبت را دارد که باقیمانده وقت امروز نسبت به گذشته آن دارد».
در روایات دیگری آمده که پیامبر میفرمود: «میان من و قیامت فاصله نیست، همانسان که میان دو انگشت سبابه و وسطی فاصله نیست».
گرچه
در اسناد این روایات، هنوز تحقیق لازم به عمل نیامده و صحت استناد آنها به پیامبر اسلام محرز نیست، ولی مسلماً این روایات
در تفکر مسلمانان اثر میبخشیده و این تصور را پیش میآورده که میان
بعثت پیامبر اسلام و برپا شدن رستاخیز فاصله بسیار کمی است.
مسلمانان از تصور عمومی پیشینیان درباره محدودیت زمان این عالم و تعیین سنوات آن متأثّر بودند. تصور پیشینیان این بود که از آغاز این جهان چندین هزار سال بیش نمیگذرد و جهان مادی عمر کوتاهی دارد و آغاز و انجام آن به هم نزدیک است.
طبری ضمن نقل عقاید گذشتگان درباره مقدار زمان این جهان مینویسد: پارهای آغاز تا انجام «زمان» را ۰۰۰، ۶ سال میدانند و پارهای ۰۰۰، ۷ سال، ولی من این مدت را ۰۰۰، ۱۴ سال میدانم. ۰۰۰، ۷ سال از آغاز
خلقت تا پایان آفرینش
آدم ابوالبشر و ۰۰۰، ۷ سال پس از آن تا قیام قیامت.
ابناثیر نیز مانند همین مطالب را نقل کرده است.
پارهای از دانشمندان
مسلمان تاریخگذاری عالم و تعیین باقیمانده عمر آن را آنگونه که از
طبری و ابناثیر نقل شد، از جمله
اسرائیلیات میشمارند و رد میکنند.
آنان بر این عقیدهاند که به موجب آیه «وَعِنْدَهُ عِلْمُ السّاعَهِِ»
و آیات مشابه آن، کسی غیر از خداوند از عمر عالم آگاه نیست و پیشبینی باقیمانده آن امکان ندارد.
در فرهنگ عامه مسلمانان مخصوصاً
شیعه ، اصطلاح
آخرالزمان حکایت از عصری میکند که مهدی
موعود در آن ظهور میکند و تحولات ویژهای
در جهان رخ میدهد.
در روایات مسلمانان برای این عصر مشخصات ویژهای (به نام علائم
آخرالزمان) نقل شده است.
از مجموع روایاتی که
در کتابهای حدیث، تفسیر و
تاریخ درباره عصر ظهور
مهدی موعود نقل شده، دو مطلب درباره مشخصات
آخرالزمان ــ به معنی عصر مهدی
موعود ــ به صورت
تواتر معنوی به دست میآید.
نخست اینکه
در این عصر، پیش از ظهور مهدی
موعود، فساد اخلاقی و بیداد و ستم همه جوامع بشری را فرامیگیرد و به صورت عامترین پدیده
در روابط انسانها درمیآید.
دیگر اینکه پس از ظهور مهدی، تحول عظیمی
در جوامع واقع میشود، فساد و ستم از میان میرود و
توحید و
عدل و رشد کامل عقلی و عملی
در سراسر زندگی انسانها گسترش مییابد.
معروفترین حدیث که با عبارات گوناگون نقل شده، علامت اصلی دوران حکومت مهدی
در آخرالزمان را بال گستردن داد بر سراسر جهان یاد میکند: خداوند جهان را که از بیداد و تباهی آکنده شده است، به وسیله او از
قسط و عدل پر میسازد.
برخی، مجموعه مشخصات و علائم
آخرالزمان را که مربوط به عصر مهدی
موعود میشود و
در احادیث پیشگویی شده است چنین تفسیر کردهاند: پیروزی نهایی صلاح و عدالت و آزادی، حکومت جهانی واحد، عمران تمام زمین، بلوغ بشریت به خردمندی کامل و آزادی از جبرهای طبیعی و اجتماعی، برقراری مساوات کامل میان انسانها
در امر
ثروت، منتفی شدن کامل مفاسد اخلاقی، منتفی شدن جنگ و سازگاری
انسان و
طبیعت.
در پارهای از روایات اسلامی برای
آخرالزمان علائم دیگری نیز یاد شده است، مانند ظهور
دجال ، ظهور
دابَّهُ الاَرض که چهارپایی عظیمالجُثَّه است و خروج
یأجوج و مأجوج و نزول
عیسی در میان مردم.
گرچه این روایات که از وقوع یک رشته رویدادهای غیرعادی خبر میدهد،
در بسیاری از کتابهای حدیث و سایر مؤلفات اسلامی نقل شده، ولی تاکنون پژوهش لازم درباره صحت اسناد آنها انجام نیافته است و نیز درباره محتوای آنها تفسیری که مورد اتفاق باشد، ارائه نگردیده است.
عدهای از دانشمندان مسلمان مقصود واقعی این احادیث را همان میدانند که از
ظواهر الفاظ حدیث برمیآید و عدهای دیگر میکوشند تعبیرات این روایات را به صورت رمز و تمثیل بفهمند.
افزون بر اصطلاح «علائم
آخرالزمان»،
در فرهنگ مسلمانان اصطلاح مشابه دیگری است و آن «اَشْراطُ السّاعَه» (علائم برپا شدن رستاخیز) است.
گرچه این اصطلاح به علائم وقوع قیامت اختصاص دارد، ولی از بررسی روایاتی که زیر این عنوان
در کتابهای حدیث نقل شده است، برمیآید که مضمون این روایات، مطالب مشترک بسیاری با روایات
آخرالزمان دارد و بسیاری از علائم،
در هر دو دسته از روایات ذکر شده است.
با وجود اشتراک
در مضمون
روایات یاد شده، این مطلب مسلم است که
در همه ادوار تاریخ مسلمانان، مسأله
آخرالزمان به صورت آشکاری از مسأله قیامت تفکیک شده است.
به عقیده مسلمانان، قیامت همان احوالی است که پس از فنای این عالم مادی واقع میشود، ولی دوره
آخرالزمان، قسمت پایانی همین عالم است و به این عقیده مربوط میشود که عالم اجسام (دنیا) سرانجام فانی خواهد شد و زمان به پایان خواهد رسید.
در نظر عدهای از مفسران متأخر مسلمان، علاوه بر روایاتی که از آن سخن گفته شد،
در قرآن آیاتی است که نظر به آینده جوامع انسانی دارد و درباره حکومت توحید و عدل
در آینده زندگی انسان مطالبی بیان میکند.
اینان معتقدند که آیات مربوط به استخلاف انسان
در زمین، فرمانروا شدن نیکوکاران زمین (وراثت صالحان) و پیروزی
حق بر
باطل به رغم جولان دائمی باطل، آیاتی هستند که سرنوشت آینده بشریت را پیشگویی میکنند و مستقیماً به مسأله
آخرالزمان مربوط میشوند.
محمد رشید رضا،
محمدحسین طباطبایی و
سید قطب به ترتیب
در ذیل آیات ۱۲۸ از سوره ۷،
۱۰۵ از سوره ۲۱
و ۱۷۱-۱۷۲ از سوره ۳۷
قرآن، این عقیده را توضیح دادهاند.
اینان، آیات و روایات مربوط به تحولات
آخرالزمان را بیانگر نوعی
فلسفه تاریخ میدانند. این مفسران که از روحیه خاص عصر ما یعنی جستوجوی نوعی فلسفه برای تاریخ انسان متأثرند،
در صدد کشف فلسفه تاریخ از دیدگاه اسلام برآمدهاند و آن را
در این آیات و امثال آن یافتهاند.
در نظر اینان، تحولات
آخرالزمان که
در روایات بیان شده، چیزی جز آینده طبیعی جامعه انسانی نیست. عصر
آخرالزمان عبارت است از دوران شکوفایی تکامل اجتماعی و طبیعی نوع انسان. چنین آیندهای امری است محتوم و مسلمانان باید انتظار آن را بکشند.
نظر جمعی از علما آن است که این انتظار هرگز نباید به گونه چشم دوختنِ منفعلانه به وقوع حوادث باشد، بلکه باید حالتی باشد سراسر پر از فعالیت و امیدواری. مسلمانِ خواهان صلاح جامعه انسانی و آگاه از تحقق قطعی اهداف تاریخی انتظار باید سرشار از امید، آمادگی و کوششی
در خور این انتظار باشد: انتظاری مثبت، نه منفی.
در چارچوب این برداشت فلسفی،
آخرالزمان قطعه معیّنی از تاریخ نوع انسان است که نه ممکن است پیش افتد و نه ممکن است واپس افکنده شود. نوع انسان باید حرکت تکاملی تدریجی خود را که بر مبنای پیروزی تدریجی حق بر باطل صورت میگیرد، همواره دنبال کند تا به دوره
آخرالزمان برسد.
در نقطه مقابل این تصور که طرحی برای فلسفه تاریخ است،
در آثار اکثر مسلمانان قدیم اعم از
شیعه و
سنی مسأله
آخرالزمان ظاهراً به فلسفه تاریخ ربط داده نشده است.
علمای قدیم نه
در تفسیر آیات سخن از تحول طبیعی
جامعه انسانی به سوی حکومت توحید و عدل به میان آوردهاند و نه روایات
آخرالزمان را به چنین فلسفهای برای تاریخ مربوط کردهاند.
در نظر آنان تحولات
آخرالزمان امری است غیرعادی که
در آخرین بخش از زندگی نوع انسان واقع میشود و به تحولات قبلی جامعه انسانی مربوط نمیگردد.
در آثار آنها تاریخ عبارت است از مجموعه حوادث پراکنده؛ و پیروزی حق بر باطل
در آخرالزمان حادثهای است مخصوص همان عصر و نه فلسفهای که تاریخ براساس آن حرکت میکند.
مبنای عقیده به حکومت توحید و عدل
در آخرالزمان نیز صرفاً همین است که چنین مطلبی از طریق روایات پیشگویی شده است. فکر تکامل اجتماعی انسان
در طول تاریخ برای آنان ناشناخته است.
در چهارچوب تصور این پیشینیان، برخلاف آنچه
در برداشت فلسفی از
آخرالزمان دیده میشد، ممکن است که هر قطعهای از تاریخ نوع انسان،
آخرالزمان باشد. چیزی که هست، فقط
خدا میداند این قطعه کدام است.
تفاوتی که میان علمای قدیم شیعی و سنی
در این مسأله هست، این است که علمای
اهلسنت آیاتی را که
در آنها
وعده پیروزی حق بر باطل و
وراثت مؤمنان
در زمین داده شده، مربوط به پیروزیهای
صدر اسلام میدانند، ولی علمای شیعه معتقدند که این آیات مربوط به عصر مهدی
موعود است.
این دانشمندان
در ذیل آیات مذکور روایاتی را از امامان شیعه نقل کردهاند که به موجب آنها این آیات از تحولات
آخرالزمان خبر میدهد.
بدینسان،
در میان شیعه پیشگویی حکومت توحید و عدل
در آخرالزمان تنها منحصر به روایات نبود، بلکه
قرآن نیز یکی از منابع این مطلب به شمار میآمد.
افزون بر این، عقیده شیعه به این مطلب که مهدی
موعود در ۲۵۶ق/۸۷۰م از صلب
امام حسن عسکری (علیهالسّلام) متولد شده و پس از ۷۰ سال دوران
غیبت کبری را آغاز کرده است و
در آینده ظهور خواهد کرد، انتظار
آخرالزمان را
در میان شیعه قوت بخشیده است.
بر اثر مجموع این عوامل بود که
در طول تاریخ اسلام، شیعه به صورت یک اقلیت معارض و مبارز درآمد و
در میان آنان قیامهای دامنهدار متعددی به وقوع پیوست.
ولی این تفاوت که
در نگرش اهلسنت و شیعه درباره
آخرالزمان در کار بود، به این معنی نبود که قدمای شیعه نوعی فلسفه تاریخ پدید آورده بودند و به تکامل اجتماعی نوع انسان
در طول تاریخ معتقد بودند.
در آثار علمای قدیم شیعه که درباره مهدی
موعود تألیف شده، درباره حکومت توحید و عدل
در عصر مهدی تأکیدات فراوان شده است، ولی از بینش فلسفی درباره تاریخ، سخنی به میان نیامده است.
از باب گواه بر این مطلب، میتوان کتابهای
الغیبه و
اکمال الدین را از
طوسی و
ابنبابویه یاد کرد.
آنچه درباره فقدان فلسفه تاریخ
در آثار اکثر علمای قدیم اسلام گفته شد، به این معنی نیست که
در هیچیک از متون قدیمی مسلمانان مجال چنین استنباطی نیست.
در پارهای از متون به تعبیراتی درباره آینده جوامع بشری برمیخوریم که فهمیدن آنها به صورت فلسفه تاریخ مناسبتر از فهمیدن آنها به صورت نوعی پیشگویی به نظر میآید.
در رسایل اخوان الصفا چنین آمده است: ظهور دولت
در میان بعضی از مردم و امتها و افزایش قدرت برخی از پادشاهان و خروج بعضی از شورشگران و تجدید ولایات
در حوزه ملک و حوادث دیگری از اینگونه،
در جهت صلاح شأن جهان و رساندن آن به ترقی و کمال است.
نیز هر چند عوامل تباهی مانند جنگها و فتنهها و غارتگریها،
در میان میآیند و درنتیجه آنها برخی شهرها ویران میگردند و رشد و رونق بعضی اقوام از میان میرود، سرانجامِ همه آنها به سوی صلاح و بهبود است.
ابنخلدون نیز از جمله کسانی است که
در مقدمه خود به نوعی فلسفه تاریخ قائل شده است.
کلیات عقاید مربوط به
آخرالزمان از جمله مطالبی است که تقریباً
در میان همه فرقههای بزرگ اسلام پذیرفته شده است، ولی اینکه آیا تحولات
آخرالزمان با ظهور مهدی
موعود پدیدار خواهد شد نیز اینکه مهدی
موعود چه کسی است، مورد اختلاف است.
(۱) عزالدین ابناثیر، الکامل، بیروت، دارصادر، ۱۹۷۹م.
(۲) محمد بن علی ابنبابویه، اکمال الدین، نجف، المطبعه الحیدریه، ۱۳۸۹ق، جم.
(۳) احمد ابن حنبل، مسند، بیروت، دارصادر، ج۵، ص۱۳، ص۳۸، ص۲۳۵.
(۴) محمد بن یزید ابنماجه، سنن، بیروت، دارالفکر، ۱۳۹۵ق.
(۵) سلیمان بن اشعث ابوداود، سنن، داراحیاء السنه النبویه.
(۶) رسائل اخوان الصفا، تهران، مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۰۵ق.
(۷) محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح (کتاب الفتن)، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۹۸۱م.
(۸) محمد بن عیسی ترمذی، الجامع الصحیح، به کوشش ابراهیم عطوره عوض، مصر، مصطفی البابی الحلبی، ج۴، ص۴۸، ص۵۰.
(۹) محمد رشیدرضا، المنار، بیروت، دارالمعرفه.
(۱۰) محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، بیروت، دارالمعرفه للطباعه و النشر، ۱/۶۲.
(۱۱) محمدحسین طباطبایی، المیزان، بیروت، مؤسسهالاعلمی، ۱۳۹۱ق.
(۱۲) محمد بن جریر طبری، تاریخ، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۸۱ـ۱۸۸۲م.
(۱۳) محمد بن حسین طوسی، التبیان، به کوشش احمد حبیب قصیر العاملی، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
(۱۴) محمد بن حسین طوسی، الغیبه، نجف، مکتبهالصادق، ۱۳۸۵ق، جم.
(۱۵) سید قطب، فی ظلال
القرآن، بیروت، دارالمشرق، ۱۹۸۲م.
(۱۶) محمدتقی مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۹۸۳م.
(۱۷) ابوالحسین مسلم، صحیح، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۳۹۷ق.
(۱۸) مرتضی مطهری، جامعه و تاریخ، تهران، صدرا، ص ۴۵ـ ۶۵.
(۱۹) مرتضی مطهری، قیام و انقلاب مهدی، تهران، صدرا، ۱۳۹۸ق.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «آخرالزمان»، ج۱، ص۱۰۲.