مصطفی کمال آتاتورک
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مصطفي كمال پاشا معروف به آتاتورك به معني پدر تركها از بارزترین چهرههای غربزده در
جهان اسلام بود و از این رو،
صهیونیسم و
امپریالیسم انگلیس او را برای نیل به اهداف خود برای
سلطنت بر
ترکیه انتخاب کردند.
آتاتورک از طرفداران سکولاریسم و ناسیونالیسم بود. از جمله اقدامات آتاتورک حذف هر آنچه که مربوط به تاریخ گذشته ترکها و
امپراتوری عثمانی یا درباره
اسلام است از برنامههای درسی تمامی مدارس و اعلام قانون اساسی جدید برای کشور که نمونه کامل
اسلامستیزی و
غربزدگی در تمامی زمینههاست.
وی مخالف
حکومت اسلامی بود و دلایل قرآنی و روایی آن را توجیه و
اجماع را به خلافت چهارگانه اولیه اسلام محدود میکرد. او با افکار اسلامستیزی و غربزدگی گزینه مناسبی برای پیشبرد اهداف امپریالیسم انگلیس بود.
مصطفی کمال (آتاتورک) به سال ۱۸۸۸ م. در سالونیک به دنیا آمد. پدرش کارمند
دولت عثمانی بود. وی با آموزش
زبان فرانسوی در آکادمی نظامی به تحصیل پرداخت و بعدها از همکاران «
ترکان جوان» گشت و تا
جنگ جهانی اول گمنام بود.
در ماه مه ۱۸۸۹، گروهی از دانشجویان آموزشگاه پزشکی نظام سلطنتی عثمانی برای سرنگونی سلطان، انجمنی تاسیس کردند. این دانشجویان از ملتهای گوناگون بودند. نام رسمی این انجمن «کمیته اتحاد و ترقی» بود. اعضای انجمن که از باقی ماندههای «عثمانیان نو» بودند، خود را «ترکان جوان» میخواندند.
ترکان جوان و آتاتورک برای تکمیل پروژه اصلاحات خود، اقدام به تاسیس احزاب شناسنامهدار در جامعه
ترکیه نمودند که به دنبال آن احزاب «وطن»، «وطن و حریت»، «جمعیت آزادی عثمانی»، «کمیته اتحاد و ترقی» و... تاسیس شد.
کمال آتاتورک بارزترین چهره «غربزده» در
جهان اسلام به عنوان یک انسان خودباخته در برابر غرب احساس بیهویتی و بیشخصیتی مینمود و از این رو،
صهیونیسم و
امپریالیسم انگلیس او را برای نیل به اهداف شوم خود انتخاب کردند. آنها در موقعیتها و حوادث نظامی ادامه جنگ جهانی اول با فرصتهایی که در اختیار وی گذاشتند از او چهرهای اصلاحطلب و قهرمان ملی ساختند و به وسیله او امپراتوری عثمانی و ارزشهای اسلامی را نابود کردند و با تجزیه جهان اسلام و نابودسازی اقتدار مسلمانان، آنها را به پذیرش سلطه غرب واداشتند.
آتاتورک به کمک غرب و انگلیس یک رژیم خودکامه و مستبدی را در ترکیه حاکم نمود و همچون رضاخان در ایران که با بدترین شکنجهها و آزارها در همه زمینههای زندگی اجتماعی و سیاسی به اسلامزدایی پرداخت، مدرسههای مذهبی را بست،
اذان و
نماز را به
زبان عربی قدغن کرد، نظام حقوقی سوئد را به جای نظام شرع در دادگستری ترکیه رواج داد، خط را عوض کرد،
کشف حجاب نمود، پوشیدن لباس غربی را برای هر ترک اجباری ساخت و....
کمال آتاتورک پس از رسیدن به قدرت دست به اقدامات ضداسلامی و غربگرایانه زد. اسلامزدایی و «
سکولاریسم»، یعنی کنار زدن دین از دولت از اهداف عمده این پیشوای غربزدگان بود.
وی نخست «خلافت» را ملغا ساخت و بدینسان سمبل وحدت مسلمانان در جهان و حاکمیت اسلام در ترکیه را از بین برد، سپس نظام قضایی شریعت را منسوخ کرد و به جای آن قوانین کشورهای غربی را وارد نمود، «اوقاف» را ملی کرد و تمامی مدرسههای دینی (حدود ۴۷۹ مؤسسه آموزشی دینی با ۱۸۰۰۰ طلبه) را تعطیل کرد.
انقلاب ترکان جوان در سال ۱۹۰۸ را میتوان سرآغاز دوره غربزدگی در امپراتوری قلمداد کرد. آنها عمدتا از افکار و اندیشههای غربی الهام گرفته بودند و پرچمداران و رهبران انقلاب همگی غربزده یا محصول نظام آموزشی غرب بودند، و یا با محافل امپریالیستی و صهیونیستی ارتباط داشتند. از نظر فکری ترکان جوان با خودباختگی به تقویت عناصر غربی و تضعیف اسلام میپرداختند و برای نخستین بار به جای وحدت جهانی اسلام، مکتب وارداتی
ناسیونالیسم را در امپراتوری وارد کردند و تورانیگری (پان ترکیسم) آنان مقدمه فروپاشی امپراتوری گردید.
اندیشه و افکار «ترکان جوان» عمدتا وارداتی و از
منتسکیو،
روسو و دیگران اقتباس شده بود. آنان فکر «ناسیونالیسم ترک» را نیز از غربیان گرفتند. اسلامستیزی و غربزدگی از ویژگیهای نهضت «ترکان جوان» بود.
از نظر سیاسی نیز ترکان جوان تمامی شیوههای جدید غرب را به کار بردند و دست به تشکیل حزب حاکمی به نام «کمیته وحدت و ترقی»، (C. U. P) زدند. آنها پس از بهدستگیری قدرت، از طریق نظریهپردازان و قلمبدستان مزدور خود جنجالهای تبلیغاتی شدیدی برای سست کردن اعتقادات مذهبی و اسلامی مردم و آمادهسازی زمینه پذیرش عقاید و افکار بیگانه به راه انداختند.
روند
تجدد و
غربگرایی در مرحله بعدی با به ثمر رسیدن جنبش «ترکان جوان» که با محافل مرموز صهیونیستی در ارتباط بود و نیز تقلید کوکورانه و دلبستگی به شیوه تفکر و زندگی غرب - که جنبه خصومت با اسلام و فرهنگ سنتی داشت - با به قدرت رسیدن آتاتورک به اوج خود رسید.
ضیاگوکلپ که در ترکیه به عنوان بنیانگذار ناسیونالیسم ترک شناخته میشود معروفترین ایدئولوگ ترکان جوان بود. وی در سال ۱۹۰۹به عضویت کمیته مرکزی حزب حاکم، (C. U. P) درآمد. ضیاگوکلپ (۱۸۷۴ م - ۱۹۲۴ م.) بزرگترین اندیشمند و نظریه پرداز غربزده (که آتاتورک از او متاثر بود) در مقابل «
پان اسلامیسم»، ناسیونالیسم ترک و اقتباس تمام عیار تمدن غربی را به منظور شکستن زنجیرههای جور و
جهل برای ملت ترک لازم دانسته و همانند
طه حسین مدعی بود که
ملت او به
اروپا وابسته است و نه به جهان اسلام، بنابراین، ترکیه باید همه ارتباطهای فرهنگی و فکری و اجتماعی خویش را از شرق بریده و به غرب پیوند دهد.
او اصرار داشت که نه فقط فرآوردههای صنعتی، بلکه روح و نظام و ارزشهای غرب نیز میبایست به طور کامل اقتباس گردد و ارزشهای کهنه سنتی دور ریخته شود و در همین حال، «ملیت» ترک و «
پان ترکیسم» و اساطیر و افسانههای باستانی قوم ترک احیا گردد.
ضیاگوکلپ میگفت: ما از نظر ملیت ترک هستیم، از نظر
مذهب (یعنی رسوم عبادی)
مسلمان و از نظر فرهنگ و تمدن اروپایی میباشیم. از اسلام فقط ما باید پارهای اعتقادات مذهبی و رسوم عادات را که صرفا مربوط به رابطه
انسان -
خدا هست اقتباس کنیم، ولی سایر تعالیم حقوقی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی اسلام که کهنه شده، باید مردود شناخته و در فراموشخانه تاریخ ریخته شود و به جای آن نظامات غربی دربست اقتباس گردد.
ضیاگوکلپ بهاندازه کمال آتاتورک در غربزدگی جلو نرفته بود و هنوز
اسلام را به عنوان «عقیده شخصی» قبول داشت. او بین
تمدن و
فرهنگ فرق قایل بود، ولی کمال آتاتورک معتقد بود که فرهنگ و تمدن و همه چیز باید برچسب غربی داشته باشد.
انگلیس پس از شکست در شیوههای استعماری کهن، به
استعمار نامرئی روی آورد تا با انتخاب مهرههای مناسب از سرزمینهای مستعمره، بدون هزینه و زحمت به اهداف استعماری خود نایل آید. از این رو، برای اجرای مقاصد خویش با متلاشی نمودن نظام سیاسی قدیم
ایران و ترکیه، آتاتورک را در ترکیه و
رضاخان را در ایران برای استقرار نظام نوین به ظاهر مترقی در نظر گرفت تا آن دو در راس برنامههای خود اسلام را که همواره مانع اغراض استعماری غربیان بود از سر راهشان بردارند.
همانگونه که معروف است پیش از آن گلادستون وزیر امورخارجه انگلیس در مجلس عوام گفته بود تا این
قرآن در میان مسلمانان وجود دارد ما نمیتوانیم به اهداف استعماری خود در مناطق اسلامی برسیم و باید بساط قرآن را از جوامع اسلامی برچینیم.
انگلیس این سیاست را در
جنگ جهانی اول و پس از فروپاشی
عثمانی با سوء استفاده از نقاط ضعف آن امپراتوری، به دست مزدور خود آتاتورک پیاده کرد. حذف اسلام در ترکیه با برنامههای دینستیزانه نهضت ترکان جوان و آتاتورک تحقق یافت.
آتاتورک در سال ۱۹۲۴ م. دستور داد هرچیزی که مربوط به تاریخ گذشته ترکها و امپراتوری عثمانی یا درباره اسلام است از برنامههای درسی تمامی مدارس حذف گردد. او در سال ۱۹۲۴ م. یک قانون اساسی جدید برای کشور اعلام کرد. این قانون اساسی نمونه کامل اسلامستیزی و غربزدگی مفرط در تمامی زمینههاست.
در سال ۲۴- ۱۹۲۳ مقرر گردید که دختران در کنار پسران در یک کلاس درس شرکت کنند و در سال ۱۹۲۷ م. آموزش مختلط دختران و پسران در تمامی سطوح اجرا گردید. آتاتورک از نظر سیاسی و فرهنگی، از طرفی با تشکیل جمهوری لائیک با اسلام مبارزه کرد و از سویی، علیرغم مخالفت شدید تودههای مردم، حتی دانشگاهیان، دستور داد تا رسمالخط زبان ترکی از «عربی» به «لاتین» تغییر یابد.
او میخواست بدین وسیله رشته پیوند مسلمانان ترکیه را از
جهان اسلام بگسلد و آن را به
اروپا متصل کند و نسل جوان ترکیه را از فرهنگ غنی اسلام و دستاوردهای
مسلمانان در طی قرون متمادی بیگانه و آنها را از اسلام و قرآن جدا سازد.
در زمان آتاتورک موج غربزدگی حتی «زبان» را در امان نگذاشت. رژیم دستور داد که زبان ترکی از تمامی کلمات عربی - فارسی پالایش گردد. این کار را مؤسسهای دولتی به نام «فرهنگستان زبان ترکی» عهدهدار شد. گفته میشود که مصطفی کمال آتاتورک در این ایام همواره دهها فرهنگ لغات ترکی برای سخنرانی به هم راه داشت!
پس از
مرگ آتاتورک در سال ۱۹۳۸ م. این سیاست و دوره غربزدگی در ترکیه به وسیله جانشین او
عصمت اینونو ادامه یافت و در نتیجه تودههای مسلمان ترکیه از رژیم به ستوه آمدند و در نخستین انتخابات نسبتا آزاد در سال ۱۹۵۰ عصمت اینونو یار وفادار کمال آتاتورک را کنار زدند. پس از اینونو، دولت
عدنان مندرس روی کار آمد و روند غربگرایی تا حدی تعدیل گردید.
در همین حال جنبشهای اسلامی، مخفی و نیمه مخفی مانند «جنبش نورسیها» و «حزب اسلامی»
نجمالدین اربکان قد علم کرد، و بدین سان نهضت «بازگشت به خویشتن» به تدریج در ترکیه رو به گسترش نهاد، ولی هنوز نیز امرای ارتش و بوروکراتها که به
امریکا و کشورهای غربی وابستگی دارند، مانع رشد چنین حرکتی میباشند.
در واقع انگلیس و آتاتورک و اندیشمندان وابسته به دلیل نقصان مایههای دینی امپراتوری عثمانی و عدم مشروعیت دینی، با آن مخالف نبودند، بلکه آنها از کارکردهای مثبت و مطلوب خلافت ناخشنود بودند. اما کاستیها و انحطاط عملی خلافت عثمانی که از عوامل درونی علل سقوط آن به حساب میآید، اوجگیری اشرافیت سلطنتی عثمانیان بود که هیچ مناسبتی با حکومت
پیامبر عالی قدر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نداشت.
آنها با رویکرد به زندگی تجملی و راهاندازی بساط عیش و نوش مصداق کامل مترفینی بودند که مورد مذمت و انتقاد قرآن میباشند. به گفته مورخان،
کاخ یا خانه سلطان، مرکب بود از
حرمسرا، دستگاه اندرون و دستگاه بیرون. حرمسرا بخشی از کاخ بود که فرزندان، زنان و معشوقههای سلطان در آن میزیستند، هر یک از زنان سلطان باغها و خانهها و خدمتگزاران خاصی داشت.
آتاتورک و همفکرانش در واقع منکر تشکیل
حکومت اسلامی و مخالف اسلام هستند. افرادی هم چون
علی عبدالرزاق به عنوان اندیشمند متجدد اسلامی که در نفی مشروعیت خلافت و برچیدن آن، به نوعی عملکرد آتاتورک را تقویت مینمودند، در واقع الغای خلافت را دستمایهای جهت حمله به اندیشه سیاسی اسلام قرار دادند. او در این زمینه نه فقط به آرا و عقاید علمای سنتگرا، بلکه حتی با تجددخواهانی هم چون
رشیدرضا، که علیرغم بعضی اختلافنظرها، با احساسات جزمی او شریک بودند در میافتاد.
مصطفی کمال تحصیلاتش را در
الازهر انجام داده بود و مدتی قاضی محکمه شرع بود. وی که در دانشگاه جدید
مصر درسهای ادبیات نالیفو و
فلسفه سانتیلانا را گذرانده و چندی در دانشگاه آکسفورد تحصیلاتی در زمینه حقوق و اقتصاد داشت، با فرهنگ غرب آشنا بود. در اثر معروفش به نام «الاسلام و اصول الحکمه» (اسلام و اصول حکومت) استفادهای از پیشینههای فقهی و تاریخی نظریات سیاسی سنتی به عمل آورده بود.
بحث اصلی او این بود که خلافت نه مبنایی در کتاب (
قرآن) نه در سنت (
حدیث) و نه در
اجماع دارد. وی
آیات و احادیثش را که در آنها به خلافت و اطاعت از
اولوالامر اشاره شده است، از دید خود توجیه میکند (که از نظر ما مخدوش است) و اجماع را تنها در موارد چهارگانه خلافت اولیه اسلام میپذیرد و منکر اجماع دوران بعدی است.
مصطفی کمال (آتاتورک) که خود از مسلمانان اسمی ضددین بود ظاهرا برای تبیین احساسات مسلمانان تجددخواه و مجابنمودن حریف، درست پیش از الغای خلافت، به منظور نامشروع جلوهدادن اصل خلافت چنین اظهار داشت: «پیامبر ما به اصحاب خویش فرمود که ملل عالم را به اسلام درآورند؛ یعنی به آنان نفرمود که درصدد حکومت بر این ملل برآیند. این اندیشه از ذهن ایشان نیز نگذشته بود.
خلافت به معنای
حکومت و اداره امور است. خلیفهای که بخواهد نقش خود را ایفا کند و بر همه ملل مسلمان حکم براند خود را ناتوان از این امر مییابد. باید اعتراف کنم که اگر در این شرایط مرا به خلافت برمیگزیدند، فیالفور استعفا میدادم. ولی بیایید به تاریخ برگردیم و واقعیات را بررسی کنیم.
عربها خلافتی در
بغداد تاسیس کردند و نیز خلافتی در
قرطبه. نه ایرانیها، نه افغانها، نه مسلمانان افریقا، خلیفه قسطنطنیه را به رسمیت نشناختند. مساله یک خلیفه واحد، که قدرت و نظارت عالیه بر همه امت مسلمان اعمال کند، چیزی است که از کتابها برآمده است، نه از واقعیت. خلیفه هرگز قدرتی را که پاپ بر کاتولیکها دارد نداشته است.
دین ما الزامات و نظم و مقرراتش همسان با
مسیحیت نیست. انتقاداتی که به اصلاحات اخیر ما میکنند (حکومت لائیک غیردینی) ملهم از یک فکر انتزاعی غیرواقعی است؛ یعنی مساله «اتحاد اسلام». چنین فکری هرگز به واقعیت درنیامده است».
امپریالیزم انگلیس از دیرباز تصمیم داشت به منظور هموارسازی مقاصد شوم خود اتحاد جهان اسلام بر محوریت خلافت عثمانی را از بین ببرد و با تجزیه کشورهای اسلامی، تسلط بر آنها را برای خود آسان سازد. اوج انحطاط عثمانیان فرصت مناسبی بود تا با حذف خلافت، آتاتورک را به عنوان مصلح بر سر کار آورد تا او نیز در پروژه اصلاحات انگلیسی خویش، عمیقا دست به دینزدایی زند.
امپریالیسم انگلیس در واقع از قدرت و نفوذ خلافت عثمانی ناخشنود بود و در سیاستهای دراز مدت، حذف این قدرت اسلامی را طراحی میکرد و در فرصتی که نقاط ضعف نظام عثمانی آشکار گشت و قوای عثمانی هم در صدد ترمیم کاستیهای نظام خود بودند، با چهرهسازی آتاتورک او را مامور کرد تا اصلاحات مورد نظر انگلیس را با حذف دولت عثمانی و ایجاد برنامههای ضد اسلامی، جایگزین خلافت نماید و بدین وسیله مشکل تاریخی خود را برای همیشه از سر راه خود بردارد.
پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «ترکیه لائیک، پیامد اصلاحات در دولت عثمانی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۸/۳/۲۰.