یوسف عادلشاه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یوسف عادلشاه، مؤسس سلسلۀ عادلشاهیان دکن. او به یوسف عادلشاه ساوی/ سوایی مشهور بود.
هفت ساله بود که پدرش درگذشت؛ بنابراین، احتمالاً در ۸۴۸ به
دنیا آمده است.
پدر او سلطان¬مراد دوم عثمانی (ﺣﮑ: ۸۰۶ ـ۸۵۵) بود.
به نظر برخی، یوسف غلامی گرجی بود که به
محمود گاوان فروخته شد.
فرزند و جانشین سلطانمراد، سلطان¬محمدفاتح (ﺣﮑ: ۸۵۵ـ۸۸۶)، بر آن شد تا شاهزادگان عثمانی را به
قتل برساند،
اما یوسف که هفت ساله بود، به کمک
مادر و اقوام مادریاش از عثمانی به
ایران گریخت و به شهر
ساوه رفت.
خواجه عمادالدین
محمود گرجستانی،
تاجر ساکن ساوه، یوسف را همراه خود به ایران آورد و او را نخست به
اردبیل و سپس به ساوه برد و در ساوه وی را، همراه فرزندان خود، به مکتب فرستاد و او در آنجا تحت
تعلیم و
تربیت قرار گرفت.
یوسف در ۸۶۴، به دلیل درگیری با خویشاوندان حاکم ساوه، ناچار از ترک ساوه شد و چندی را در
قم،
کاشان،
اصفهان و
شیراز گذراند وبا کمک پیروان شیخحیدر صفوی، به
مذهب شیعه گروید و سپس به
هند رفت.
در آغاز، او به بندر دابل وارد شد و همراه عمادالدین گرجستانی به احمدآباد بیدر رفت. عمادالدین – که با خواجه
محمود گاوان دوستی داشت – او را نزد خواجه برد و
محمود گاوان نیز از او حمایت کرد.
یوسف از این طریق در سلک غلامان ترک پادشاه بهمنی درآمد و به دربار محمدشاه بهمنی (ﺣﮑ: ۸۶۷ـ۸۸۷) راه یافت. او را به عزیزخان، میرآخور دربار، سپردند. پس از مرگ عزیزخان، به سفارش
محمود گاوان، به وی منصب ششصدی و ریاست (داروغگی) اصطبل شاهی داده شد.
یوسف پس از چندی، به سبب
اختلاف با قائم مقام خود، از آن مقام کناره گرفت و به خدمت نظامالملک ترک، از امرای بهمنی، درآمد و در سایۀ توجهات او، منصب پانصدی و لقب عادلخانی را به دست آورد. سپس همراه نظامالملک، برای
جنگ با راجپوتها، به برار رفت؛ نظامالملک کشته شد و یوسف عادلخان فرماندهی را به دست گرفت. وی راجپوتها را شکست داد، برار را تصرف کرد، غنایم شایانی نزد شاهبهمنی برد و به
پاداش این فتح، منصب هزاری گرفت و طرفدار بیجاپور شد.
در ۸۷۷،
محمود گاوان او را حاکم دولتآباد کرد.
او در این دوره بهعنوان فرمانده نظامی، در فتوحات مناطق گوناگون، در
لشکر بهمنیان حضور داشت. پس از کشته شدن
محمود گاوان و مرگ محمدشاه سوم بهمنی، حکومت بهمنیان نابسامان گردید. یوسف امرای غریب و دربار بهمنی را به خود جلب کرد. وی در بیجاپور عَلم
استقلال برافراشت و از رود بهوره تا بیجاپور را تصرف کرد. در ۸۹۷، به نام او خطبه خوانده شد و وی به یوسف عادلشاه ملقب گردید.
پس از اعلام استقلال یوسف عادلشاه، برخی امرا (چون تیمراج و بهادر گیلانی)، به تحریک قاسم برید ترک، برضد عادلشاه
شورش کردند، اما این شورش در ۹۰۸ سرکوب شد.
در این سال، متصرفات عادلشاه از دابل و گوا در ساحل غربی دکن تا گلبرگه و کلیانی در مشرق بود.
یوسف عادلشاه به شکرانۀ بهدست آوردن حکومت، و همزمان با اینکه
شاه اسماعیل مذهب شیعه را در
ذیحجه ۹۰۸در
ایران رسمی اعلام کرد، در
مسجد جامع ارگ بیجاپور،
تشیع را مذهب رسمی سلطنت خود اعلام نمود. وی نخستین سلطانی بود که در
هندوستان، به شیعۀ
امامیه رسمیت بخشید.
وی از
علمای شیعه، چون
سید احمد هروی، دعوت کرد به بیجاپور بروند.
او در مذهب رسمی
تعصب نشان نمیداد:
سبّ و
لعن خلفا و
صحابه را منع کرد.
میان علمای شیعه و
اهل سنت بحث و تبادل نظر برقرار بود، اهل سنّت را وادار به ترک مذهب نکرد و حتی به امرای سنّی اجازه داد در مناطق تحت امر خویش شیوۀ اهل سنّت را رعایت کنند.
با این حال، سیاستهای مذهبی او مانع اختلاف سیاسی با پادشاه بهمنی (سلطان
محمود، ﺣﮑ: ۸۸۷ ـ۹۲۴) و حاکمان
سنی مذهب نشد؛ حاکمانی چون
احمد نظامالملک عینالملک بحری حاکم احمدنگر (ﺣﮑ: ۸۹۶ ـ۹۱۴) و قاسم برید شاهیان حاکم بیدر (ﺣﮑ: ۸۹۷ ـ۹۱۰).
این امیران و قطب الملک از گلکنده بر ضد یوسف عادلشاه لشکر کشیدند و سلطان محمودشاه بهمنی نیز، به بهانۀ
دفاع از مذهب، همراه آنان شد، اما خواهان پایان دادن به استقلال یوسف عادلشاه بود. عادلشاه که توان مقابله با سلطان بهمنی و متحدانش را نداشت، نزد عمادالملک (ﺣﮑ :۸۹۰ ـ۹۱۰)، مؤسس عمادشاهیان، در برار رفت. به پیشنهاد عمادالملک، در بیجاپور به نام
اهل سنت خطبه خواندند.
او به نظامالملک و قطبالملک نیز نامه نوشت مبنی بر اینکه امیر برید قصد دارد بیجاپور را تصرف نماید. لذا، آنان شبانه اردوگاه را ترک کردند. امیر برید که تنها مانده بود، پس از تحمل خساراتی،
جنگ را ترک کرد. عادلشاه نیز به بیجاپور رفت و بار دیگر به شیوۀ
امامیه خطبه خواند.
عادلشاه پس از غلبه بر مشکلات حکومتی و جلب رضایت عینالملک کنعانی و کمالخان دکنی و فخرالملک ترک، سیداحمد هروی را همراه هدایا و پیام تبریک و نامهای مبنی بر رسمیت بخشیدن به مذهب
تشیع در بخشی از دکن، نزد شاهاسماعیل صفوی فرستاد.
در سال ۹۱۵، پرتغالیها سواحل غربی قلمرو عادلشاه را تصرف کردند و یوسف عادلشاه سه ماه پس از اشغال این منطقه، درحملهای غافلگیرکننده، آنان را شکست داد و بندر گوا را تصرف کرد، اما پس از
مرگ او بار دیگر پرتغالیها گوا را گرفتند.
یوسف عادلشاه، پس از بیست سال سلطنت، در ۹۱۶ درگذشت. او را در جوار مقبرۀ شیخ چندا در قصبۀ کرکی
دفن کردند. شیخ چندا شیعه مذهب بود و عادلشاه به وی ارادت داشت.
یوسف عادلشاه با
ادب و
هنر آشنا بود و درنوشتن
خط نستعلیق، و عروض و قافیه مهارت داشت. وی از فضلا و هنرمندان حمایت، و ایشان را به بیجاپور دعوت میکرد.
او در راه
مذهب تشیع سرمایۀ کلانی صرف کرد؛ مبلغ هنگفتی به
کربلا و
نجف فرستاد و برای
ادای دین به تاجرساوهای، عمادالدین، در آغاز سلطنت خود، مبلغ چشمگیری برای برپایی
مسجد ساوه فرستاد.
در دورۀ او بیجاپور پناهگاه امنی برای علما، سربازان و هنرمندان
ایرانی و ترک و
عراقی شد. شیخ چندا مراد یوسفشاه بود که خود را نسل چهلم
امام زینالعابدین علیهالسلام میدانست و در بیجاپور پیروان بسیار داشت.
(۱) خافیخان، منتخباللباب، چاپ ولزلیهیگ، دبلین، بیتا.
(۲) ملاقاسم فرشته، تاریخ فرشته، بمبئی ۱۸۶۸.
(۳) احمدبن
محمد مقیمهروی، طبقات اکبری، چاپ
محمد هدایتحسین، بنگال، بیتا.
(۴) نوراللهبن محمدعلی حسینی (شوشتری)، تاریخ علی عادلشاهی، چاپ شریفالنساء انصاری، حیدرآباد ۱۹۹۱.
(۵) میرعالم، حدیقةالعالم، حیدرآباد ۱۳۰۹.
(۶) Saiyid Athar Abbas Rizivi, Asocio – Intellectual History of the Isna’Asharıs shi’is In India.
(۷) nahavandi ,Astralia ۱۹۸۶.
(۸) Johon Norman Hollister, The shi’a of India, New Delhi ۱۹۷۹؛
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «یوسف عادلشاه»، شماره۶۸۷۰.