• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

گفتگوی امام حسین با ابن زبیر در مدینه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





گفتگوی امام حسین با ابن زبیر در مدینه، از مباحث مرتبط به درخواست بیعت از امام حسین (علیه‌السلام) و بیعت نکردن امام با یزید است. پس از احضار امام حسین (علیه‌السّلام) و عبدالله بن زبیر برای اخذ بیعت توسط حاکم مدینه؛ ولید بن عتبة بن ابی سفیان، عبدالله بن زبیر بعد از مشورت با امام حسین (علیه‌السلام) و اطمینان یافتن از عدم بیعت امام حسین (علیه‌السلام) با ولید، از رفتن نزد ولید خودداری کرد و به مخالفت علنی با او نپرداخت. اما پس از پافشاری ولید مبنی بر اخذ بیعت، شبانه و مخفیانه از مدینه خارج شد.



ابن اعثم در کتاب الفتوح می‌گوید: عبدالله بن زبیر رو به حسین بن علی (علیه‌السّلام) کرد و گفت: ‌ای اباعبدالله؛ این ساعتی نیست که ولیدبن عتبه برای ملاقات با مردم بنشیند. من از این کار او و دنبال ما فرستادنش در این ساعت و فراخواندن ما در این وقت واهمه دارم؛ به نظر شما ما را برای چه امری خواسته است؟ امام حسین فرمود: من گمان می‌کنم معاویه مرده است؛ زیرا من دیشب در رؤیا دیدم که منبر معاویه واژگون شده و خانه اش آتش گرفته است و این را چنین تاویل کردم که او مرده است. ابن زبیر گفت: همین طور است (تاویل صحیحی است). سپس پرسید: اگر برای بیعت با یزید فراخوانده شدی، چه کار خواهی کرد؟ امام فرمود: من هرگز با او بیعت نخواهم کرد؛ زیرا حکومت بعد از برادرم حسن، از آن من است و معاویه با برادرم حسن پیمان بسته که بعد از خودش هیچ کدام از فرزندانش را جانشین نکند و اگر من زنده باشم خلافت را به من برگرداند. آیا من با یزید بیعت کنم، در حالی که او مردی فاسق است که آشکارا فسق و فجور می‌کند و شراب می‌خورد و با سگ‌ها و یوزپلنگ‌ها بازی می‌کند و بازماندگان پیامبر را دشمن می‌دارد؟! به خدا قسم هرگز با او بیعت نخواهم کرد. در این هنگام فرستاده ولید دوباره نزد آنان آمد و از ایشان خواست نزد ولید بروند که او منتظر آنان است. امام فرمود: تو به نزد امیرت برگرد. هر کدام از ما بخواهد، نزد او خواهد آمد و من همین ساعت می‌آیم. وقتی که فرستاده ولید نزد او برگشت و به او خبر داد که حسین (علیه‌السّلام) به زودی می‌آید، مروان که حاضر بود گفت: به خدا قسم او به عهدش وفا نمی‌کند (و نمی‌آید). ولید گفت: ساکت باش، حسین کسی نیست که سخنی بگوید و امام حسین (علیه‌السّلام) در مسجد به حاضران گفت: من به نزد این مرد می‌روم تا ببینم چه خبر است و چه می‌خواهد. ابن زبیر گفت: من می‌ترسم که تو را بازداشت کنند و نگذارند خارج شوی، مگر اینکه بیعت کنی یا کشته شوی امام فرمود: «من به تنهایی نزد او نمی‌روم؛ بلکه یاران، خادمان و اهل حق از شیعیانم را جمع می‌کنم و به آنها می‌گویم که هرکدام شمشیری را زیر لباس ببندند و همراه من بیایند و آنگاه که من به آنها اشاره کردم و گفتم‌ ای آل رسول داخل شوید، داخل شوند و آنچه دستور میدهم انجام دهند تا بتوانم امتناع کنم و خود را خوار و ذلیل نکنم...» . سپس امام به منزل رفت و آب خواست و تطهیر کرد و برخاست و دو رکعت نماز خواند.... سپس گروهی از دوستانش را فراخواند و به آنها فرمان داد که با خود سلاح بردارند و فرمود: اینک ولید من را احضار کرده و احتمال می‌دهم من را به امری وادار کند که نتوانم آن را اجابت کنم؛ لذا احساس امنیت نمی‌کنم؛ پس شما با من باشید و وقتی من وارد (دارالاماره) شدم، در کنار درب بنشینید. پس اگر شنیدید که صدایم را بلند کردم، داخل شوید تا مانع (خواسته) او نسبت به من شوید.
«بَعَثَ الوَلیدُ بنُ عُتبَةَ الَی الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ (علیه‌السّلام) وعَبدِ الرَّحمنِ بنِ ابی بَکرٍ وعَبدِ اللّه ِ بنِ عُمَرَ وعَبدِ اللّه ِ بنِ الزُّبَیرِ فَدَعاهُم، فَاَقبَلَ الَیهِمُ الرَّسولُ، وَالرَّسولُ عَبدُ اللّه ِ بنُ عَمرِو بنِ عُثمانَ بنِ عَفّانَ، لَم یُصِبِ القَومَ فی مَنازِلِهِم، فَمَضی نَحوَ المَسجِدِ فَاِذَا القَومُ عِندَ قَبرِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله، فَسَلَّمَ عَلَیهِم ثُمَّ قامَ وقالَ: اجیبُوا الاَمیرَ. فَقالَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام): یَفعَلُ اللّه ُ ذلِکَ اذا نَحنُ فَرَغنا عَن مَجلِسِنا هذا ان شاءَ اللّه ُ. قالَ: فَانصَرَفَ الرَّسولُ الَی الوَلیدِ فَاَخبَرَهُ بِذلِکَ. واقبَلَ عَبدُ اللّه ِ بنُ الزُّبَیرِ عَلَی الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ (علیه‌السّلام) وقالَ: یا ابا عَبدِ اللّه ِ، انَّ هذِهِ ساعَةٌ لَم یَکُنِ الوَلیدُ بنُ عُتبَةَ یَجلِسُ فیها لِلنّاسِ، وانّی قَد انکَرتُ ذلِکَ وبَعثَهُ فی هذِهِ السّاعَةِ الَینا، ودُعاءَهُ ایّانا لِمِثلِ هذَا الوَقتِ، اتَری فی ایًّ طَلَبَنا؟ فَقالَ لَهُ الحُسَینُ (علیه‌السّلام): اذا اُخبِرُکَ ابا بَکرٍ، انّی اظُنُّ بِاَنَّ مُعاوِیَةَ قَد ماتَ، وذلِکَ انّی رَاَیتُ البارِحَةَ فی مَنامی کَاَنَّ مِنبَرَ مُعاوِیَةَ مَنکوسٌ، ورَاَیتُ دارَهُ تَشتَعِلُ نارا، فَاَوَّلتُ ذلِکَ فی نَفسی انَّهُ ماتَ. فَقالَ لَهُ ابنُ الزُّبَیرِ: فَاعلَم یَابنَ عَلِیٍّ انَّ ذلِکَ کَذلِکَ، فَما تَری ان تَصنَعَ ان دُعیتَ الی بَیعَةِ یَزیدَ، ابا عَبدِ اللّه ِ؟ قالَ (علیه‌السّلام): اصنَعُ انّی لا اُبایِعُ لَهُ ابَدا؛ لاَِنَّ الاَمرَ انَّما کانَ لی مِن بَعدِ اخِی الحَسَنِ علیه السلام، فَصَنَعَ مُعاوِیَةُ ما صَنَعَ، وحَلَفَ لِاَخِی الحَسَنِ (علیه‌السّلام) انَّهُ لا یَجعَلُ الخِلافَةَ لِاَحَدٍ مِن بَعدِهِ مِن وُلدِهِ، وان یَرُدَّها الَیَّ ان کُنتُ حَیّا، فَاِن کانَ مُعاوِیَةُ قَد خَرَجَ مِن دُنیاهُ ولَم یَفِ لی ولا لاَِخِی الحَسَنِ (علیه‌السّلام) بِما کانَ ضَمِنَ فَقَد وَاللّه ِ اتانا ما لا قِوامَ لَنا بِهِ. اُنظُر ابا بَکرٍ انّی اُبایِعُ لِیَزیدَ، ویَزیدُ رَجُلٌ فاسِقٌ مُعلِنُ الفِسقِ، یَشرَبُ الخَمرَ ویَلعَبُ بِالکِلابِ وَالفُهودِ، ویُبغِضُ بَقِیَّةَ آلِ الرَّسولِ، لا وَاللّه ِ لا یَکونُ ذلِکَ ابَدا. قالَ: فَبَینَما هُما کَذلِکَ فی هذِهِ المُحاوَرَةِ اذ رَجَعَ الَیهِمَا الرَّسولُ فقَالَ: ابا عَبدِ اللّه ِ، انَّ الاَمیرَ قاعِدٌ لَکُما خاصَّةً فَقوما الَیهِ. قالَ: فَزَبَرَهُ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام، ثُمَّ قالَ: اِنطَلِق الی امیرِکَ ـ لا اُمَّ لَکَ ـ فَمَن احَبَّ ان یَصیرَ الَیهِ مِنّا فَاِنَّهُ صائِرٌ الَیهِ، وامّا انَا فَاِنّی اصیرُ الَیهِ السّاعَةَ ان شاءَ اللّه ُ تَعالی. قالَ: فَرَجَعَ الرَّسولُ ایضا الَی الوَلیدِ بنِ عُتبَةَ، فَقالَ: اصلَحَ اللّه ُ الاَمیرَ، امَّا الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ خاصَّةً فَقَد اجابَ وها هُوَ صائِرٌ الَیکَ فی اثری. فَقالَ مَروانُ بنُ الحَکَمِ: غَدَرَ وَاللّه ِ الحُسَینُ، فَقالَ الوَلیدُ: مَهلاً! فَلَیسَ مِثلُ الحُسَینِ یَغدِرُ، ولا یَقولُ شَیئا ثُمَّ لا یَفعَلُ.»
در کتاب الفتوح آمده است: ولید بن عُتبه به سوی حسین بن علی (علیه‌السلام)، عبدالرحمان بن ابی بکر، عبداللّه بن عمر و عبداللّه بن زبیر فرستاد و آنان را فرا خواند. پیک که عبد اللّه بن عمرو بن عثمان بن عفّان بود، سراغ آنان آمد و آنان را در خانه‌هایشان نیافت. به مسجد آمد و آنان را نزد قبر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یافت. بر آنان سلام کرد و گفت: دعوت امیر را اجابت کنید. حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «اگر خدا بخواهد، وقتی جلسه تمام شد می‌آییم». پیک، نزد ولید باز گشت و او را از نتیجه باخبر ساخت. عبداللّه بن زبیر به حسین بن علی (علیه‌السّلام) رو کرد و گفت: ‌ای ابا عبداللّه! این، زمانِ جلوس عمومیِ ولید بن عُتبه نیست. دعوت در این ساعت، موضوع غریبی است. فکر می‌کنی چرا ما را دعوت کرده است؟ حسین (علیه‌السّلام) به او فرمود: «اینک به تو می‌گویم، ‌ای ابوبکر! گمان می‌کنم معاویه از دنیا رفته است؛ چرا که دیشب در خواب دیدم که منبر معاویه، واژگون شده و خانه اش در آتش می‌سوزد. پیش خود، آن را چنین تعبیر کردم که معاویه از دنیا رفته است». عبداللّه بن زبیر گفت: ‌ای فرزند علی! قضیّه همین است. اگر برای بیعت با یزیدْ دعوت شوی، چه می‌کنی، ‌ای ابا عبداللّه؟ حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «هرگز با یزید، بیعت نمی‌کنم؛ چرا که حکومت، پس از برادرم حسن، حقّ من است. معاویه هر چه خواست، کرد، با این که برای برادرم حسن، سوگند یاد کرده بود که پس از خود، خلافت را به کسی از فرزندانش نسپارد و چنانچه من زنده بودم، به من باز گردانَد. حال اگر معاویه از دنیا رفته و به عهد خود با من و برادرم حسن، وفا نکرده، به خدا سوگند با ما کاری کرده که ما را توان تحمّلش نیست. ‌ای ابوبکر! من با یزید، که فسق و فجورش آشکار است، شراب می‌خورد، سگباز و بوزینه باز است و با خاندان پیامبر، دشمنی می‌کند، بیعت کنم؟! به خدا سوگند، هرگز بیعت نمی‌کنم». راوی می‌گوید: آن دو در حال گفتگو بودند که پیک، دوباره آمد و گفت: ‌ای ابا عبداللّه! امیر، تنها برای شما دو نفر نشسته و منتظر شماست. به سوی او برخیزید. راوی می‌گوید: حسین بن علی (علیه‌السّلام) به او تَشَر زد و فرمود: «نزد امیرت باز گرد و هر کدام از ما که خواست، نزد او می‌آید و من هم اینک به خواست خدا، نزد او می‌آیم». پیک به نزد ولید بن عُتبه باز گشت و گفت: خدا، امیر را سلامت دارد! حسین بن علی، هم اینک نزد شما می‌آید. مروان بن حکم گفت: به خدا سوگند، حسین، نیرنگ زده است. ولید گفت: ساکت باش! کسی همانند حسین، نیرنگ نمی‌زند و چیزی را که انجام نمی‌دهد، بر زبان نمی‌آورد.


گزارش تاریخ طبری، از محتوای گفتگوی ابن زبیر با امام حسین (علیه‌السّلام) پس از احضار ایشان توسط حاکم مدینه چنین است:
«قالَ ابنُ الزُّبَیرِ لِلحُسَینِ (علیه‌السّلام): فَما تُریدُ ان تَصنَعَ؟ قالَ (علیه‌السّلام): اجمَعُ فِتیانِی السّاعَةَ ثُمَّ امشی الَیهِ، فَاِذا بَلَغتُ البابَ احتَبَستُهُم عَلَیهِ ثُمَّ دَخَلتُ عَلَیهِ. قالَ: فَاِنّی اخافُهُ عَلَیکَ اذا دَخَلتَ، قالَ: لا آتیهِ الّا وانَا عَلَی الِامتِناعِ قادِرٌ. فَقامَ فَجَمَعَ الَیهِ مَوالِیَهُ واهلَ بَیتِهِ، ثُمَّ اقبَلَ یَمشی حَتَّی انتَهی الی بابِ الوَلیدِ، وقالَ لِاَصحابِهِ: انّی داخِلٌ، فَاِن دَعَوتُکُم او سَمِعتُم صَوتَهُ قَد عَلا فَاقتَحِموا عَلَیَّ بِاَجمَعِکُم، والّا فَلا تَبرَحوا حَتّی اخرُجَ الَیکُم.»
در کتاب تاریخ طبری به نقل از ابومخنف آمده است: پسر زبیر به حسین (علیه‌السّلام)گفت: شما چه می‌کنید؟ حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «هم اینک جوانان و هواداران خود را جمع می‌کنم و نزد ولید می‌روم. هنگامی که به خانه ولید رسیدم، جوانان را بیرون خانه نگه می‌دارم و خود، داخل می‌شوم». پسر زبیر گفت: از او بر تو می‌ترسم، آن گاه که وارد شوی. فرمود: «من بر او وارد نمی‌شوم، مگر این که بر امتناع از بیعت، قادر باشم». امام (علیه‌السّلام) به پا خاست و دوستان و خویشاوندانش را جمع کرد و به سمت خانه ولید راه افتاد. وقتی به درِ خانه وی رسید، به یارانش فرمود: «من داخل می‌شوم. اگر شما را فرا خواندم، یا شنیدید که صدای ولید بلند شد، تمامتان داخل شوید، وگرنه از جای خود، حرکت نکنید تا من نزد شما بیایم».


اما بر اساس گزارش دینوری، ابن زبیر در این گفتگو به امام می‌گوید: نزد او (ولید) می‌روم و اگر درخواست بیعت کرد، امتناع می‌کنم. این در حالی است که او هرگز به خانه ولید نرفت و علنا مخالفت خودش را با بیعت با یزید اعلام نکرد. او پس از پافشاری ولید مبنی بر اخذ بیعت، شبانه و مخفیانه از مدینه خارج شد به نحوی که ماموران حکومتی اعزامی او را نیافتند.
«ذَکَروا انَّ خالِدَ بنَ الحَکَمِ... ارسَلَ الَی الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام، وعَبدِ اللّه ِ بنِ الزُّبَیرِ وعَبدِ اللّه ِ بنِ عُمَرَ، فَلَمّا اتاهُمُ الرَّسولُ قالَ عَبدُ اللّه ِ بنُ الزُّبَیرِ لِلحُسَینِ (علیه‌السّلام): ظُنَّ یا ابا عَبدِ اللّه ِ فیما ارسَلَ الَینا؟ فَقالَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام): لَم یُرسِل الَینا الّا لِلبَیعَةِ، فَما تَری؟ قالَ: آتیهِ، فَاِن ارادَ تِلکَ امتَنَعتُ عَلَیهِ.»
در کتاب الامامه و السیاسه آمده است: گفته‌اند که خالد بن حکم... به سوی حسین بن علی (علیه‌السلام)، عبداللّه بن زبیر و عبد اللّه بن عمر فرستاد. وقتی پیکْ نزد آنان آمد، عبداللّه بن زبیر به حسین (علیه‌السّلام) گفت: ‌ای ابا عبداللّه! گمان می‌کنی چرا به دنبال ما فرستاده است؟ حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «جز برای بیعت کردن، به دنبال ما نفرستاده است. تو چه می‌کنی؟». عبد اللّه گفت: نزد او می‌روم. اگر درخواست بیعت کرد، امتناع می‌کنم.


۱. ابن اعثم، احمد، کتاب الفتوح، ج۵، ص۱۱-۱۳.    
۲. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۳۲-۳۳.    
۳. ابن اعثم، احمد، کتاب الفتوح، ج۵، ص۱۱-۱۳.    
۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۳، ص۳۸۲.    
۵. ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج۵، ص۱۱.    
۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۳، ص۳۸۳.    
۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۳، ص۳۸۶.    
۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۵۱.    
۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۳، ص۳۸۷.    
۱۰. ابن عثم، احمد، کتاب الفتوح، ج۵، ص۱۴.    
۱۱. طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۲۵۲.    
۱۲. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۳۴.    
۱۳. ابن اعثم، احمد، کتاب الفتوح، ج ۵، ص۱۴-۱۵.    
۱۴. دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، ص۲۲۸.    
۱۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۳، ص۳۸۲.    
۱۶. ابن قتیبه دینوری، عبد الله بن مسلم، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۲۲۶.    
۱۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۳، ص۳۸۳.    



• محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۳، ص۳۸۰-۳۸۷.
• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۴۵۱-۴۶۰.






جعبه ابزار