کورش نامه (کتاب)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کورش نامه کتابی است درباره شرح زندگی و کشور گشاییهای
کوروش،
پادشاه هخامنشی که در
تدبیر،
سیاست، اداره امور
سپاه، کیفیت پیروزی بر
خصم، ایجاد
امپراطوری، استقرار
نظم و اداره امور
کشور تنظیم یافته است.
کورش نامه کتابی است درباره شرح زندگی و کشور گشاییهای
کوروش،
پادشاه هخامنشی که در
تدبیر،
سیاست، اداره امور
سپاه، کیفیت پیروزی بر
خصم، ایجاد
امپراطوری، استقرار
نظم و اداره امور کشور تنظیم یافته است.
در این کتاب، گزنفون که خود مورخ و سردار معروف یونانی است، سرگذشت کوروش را از زمان تولد تا درگذشت، آمیخته با
پند و
افسانه بیان میکند و بدین وسیله، اطلاعاتی را درباره آداب و رسوم ایرانی،
تربیت جوانان، آیین جنگاوری، وضع اجتماعی و تشکیلات سلطنتی هخامنشیان به دست میدهد.
آنچه تدوین شده مربوط است به مبارزههای اولیه کورش و
کشمکش او با همسایگان متجاوز و قلع و قمع دشمنان و به عبارت دیگر، شالودههای اولی بنای یک امپراطوری بزرگ.
توتسکی قائل است: این کتاب ظاهرا به تاریخ شبیه بوده و مؤلف در زمینه سیاست و
اخلاق به
فلسفه بافی پرداخته و آن را به صورت داستانی، مدون کرده است. داستانی درباره زندگی و افعال کورش،
بانی سلطنت پارس.
تالبوت در پایان شرح پر از تقدیرش دربار این کتاب مینویسد: «کتابی است جذاب و مشحون از تعالیم اخلاقی و دستورالعملهایی که از مواعظ
سقراط الهام گرفته است. در سراسر کتاب روح سقراط متجلی است و به همه جا سایه افکنده. در هر صفحه بلکه در هر جمله قضاوت صریح و روشن استاد، روش پاک و سنجیده، ابداعات روان بخش و لحن گوشهدارش
انسان را هوشیار میسازد و گویی سقراط است که به عنوان پادشاه جوانی چون کورش داد سخن داده و یاران و متابعین خود را ارشاد مینماید.»
نویسندگان دیگر، مانند بوسوئه و رولن با نظر تحسین کورش نامه را نگریستهاند.
منتقدی به نام فرره جنبه اخلاقی کتاب را مورد توجه قرار داده و میگوید: «گزنفون از نظر اصول واقعی اخلاقی، شخصیت و عملیات پادشاهان را از وقایع و حقایق تاریخی بیشتر مورد توجه قرار داده، بالنتیجه در کتابش حقایق تاریخی فدای اصول و نظرات اخلاقی شده است.» پس از او، آبه فراگیه و ویلمن ارزش اخلاقی کتاب را ستودهاند.
این اثر تاریخی به نامهای دیگری نیز خوانده شده است از جمله سیروپدی، رساله کورش، تعلیم و تربیت کورش، سیروس نامه یا کتاب تربیت کورش و سیرت کورش کبیر.
مقدمه مترجم (
رضا مشایخی) آغازگر مباحث بوده و مطالب در هشت کتاب تدوین شده است.
این اثر، داستانی است اخلاقی به شکل تاریخ کورش،
شاه پارس، که از زمان کودکی او شروع شده و تا آخرین لحظات
مرگ وی ادامه پیدا میکند.
ممکن بود این اثر گزنفون درباره تاریخ ماد و
هخامنشی منبع بی نظیری باشد، به شرطی که ما به اندازهای که نسبت به کتاب بازگشت ده هزار نفر (اثر دیگر مؤلف) اعتماد داریم، به این کتاب نیز اعتماد داشته باشیم.
کورش نامه تاریخ نبوده، بلکه یک داستان است. این که آیا در کتاب مزبور حقیقت تاریخی نیز وجود دارد و چگونه میتوان
سره را از
ناسره جدا کرد، خود مربوط به دشوارترین بخشهای منبعشناسی
عهد باستان میباشد.
کورش نامه نمودار بارزی از گرایش گزنفون به اندرزگویی بوده و نظرها و عقاید سلطنتخواهی وی را نشان میدهد و انتخاب یک پادشاه مقتدر و شرقی چون قهرمان داستان، خود گواه بر این است. باید گفت که شخصیت سلطان مقتدری که اتباع و نزدیکان از جان و دل طوق بندگی وی را بر گردن نهند، محبوب مؤلف است. بنا به اعتقاد وی، بزرگترین
خصلت نیک این است که آدمی بتواند فرمان برد. بنابرین معلوم است که در مورد وقایع تاریخی نباید دقت و صداقت خاص و فوق العادهای از کورش نامه انتظار داشت.
سبک انشای کتاب، بی تکلف، روان و بسیار ساده است. افکار و ایدئالهایی که مؤلف از محضر سقراط کسب نموده، همه جا محسوس است و سعی او بر این است که خواننده را به راه صواب و مدارج بلند انسانیت و
تهذیب دلالت کند.
بلاغت و سادگی گفتار و لحن مجاب کنندهای که مؤلف بدان متخلق بوده، در جمیع گفتار
کورش نمایان است. علاوه بر این، در توصیف میدانهای
جنگ و وصف کارزارها، چون سرکردهای دانا و با سابقه بوده است؛ به قول پلوتارک: «بهتر از همه مورخین از عهده این مهم برآمده است.»
این کتاب بر مشاهدات شخصی گزنفون مبتنی نمیباشد. بازگشت ده هزار نفر، گرچه سالها پس از وقوع وقایع نوشته شده اما نقل قول از دیگران نیست بلکه نتیجه مشاهدات شخصی مؤلف است و ظاهرا از روی یادداشتهایی که وی داشته، تحریر شده است. اما کورش نامه مربوط به وقایعی است که زمان بسیاری از آن گذشته و مؤلف فقط از روی منابع مکتوب میتوانسته در آن باره داوری کند و روایات شرقی به
ظن قوی در اختیار وی نبوده است.
علاوه بر فایدههای تاریخی، این اثر از نظر اخلاقی نیز کتابی آموزنده است و قهرمان کتاب، کوروش بزرگ، نمونهای از انسان با فضیلت که دارای سجایای اخلاقی انسانی است، معرفی شده است.
مقدمه بعد از بیان اهمیت
دولت هخامنشی و مؤسس آن، مختصری از زندگی گزنفون را ارائه کرده، به شرح کوتاهی از کتاب میپردازد.
کتاب اول به تولد کورش، خصوصیات جسمانی و معنوی، دوران کودکی و اوایل جوانی وی اختصاص دارد و او را چنین معرفی میکند که «پدرش کمبوجیه، پادشاه پارس و مادرش ماندان دختر آستیاژ،
پادشاه ماد بود. طفلی بود به غایت زیبا، صاحب خصالی بس نیکو و خلقی شریف و با
رافت، دوست و هواخواه
مطالعه و
تحصیل و عاشق افتخار و پیروزی. تا جای که هرگونه مشقت و محرومیت را بر خویشتن تحمل میکرد، تا این که مورد
مدح و
ستایش اقران قرار گیرد.»
چون آستیاژ اوصاف نو خویش را میشنود از دخترش میخواهد تا کورش را نزد او بفرستد و تا مدتی که او در سرزمین مادها بود، دوستی و
محبت آنها را جلب کرده و پس از فرا گرفتن سوارکاری در آنجا، نزد کمبوجیه باز میگردد.
کتاب دوم دوران نوجوانی کورش و تعالیم نظامی که خود فراگرفته و به سربازانش آموخته بود را بیان داشته و مذاکره او با سفیران
هند درباره جنگ را تشریح میکند. در این باره آمده است: هنگامی که کوروش با نیروی نظامی پارسی که همراهش بودند به کمک دائی خود سیاکزار، به ماد آمده بود، سفیرانی از طرف هند به
ایران آمدند. سیاکزار به کوروش پیام فرستاد که برای ملاقات با سفیران هند حاضر شود و برای اینکه ملاقات در دربار صورت میگرفت لباس گرانبهائی برایش فرستاد که بپوشد و بیاید، کوروش بدون پوشیدن
لباس بدربار آمد و سیاکزار از او بازخواست کرد که چرا با لباس ساده خود آمده و با این کار باعث سرافکندگی وی نزد سفیران هند شده است. کوروش جواب داد: برای تو چه افتخاری داشت اگر لباس ارغوانی پوشیده طوق و یاره استعمال میکردم ولی دیر فرمان تو را بجا میآوردم؟ و حال آن که همین امروز با قشونی که حاضر است اوامر تو را فورا انجام دهند آمدهام. سیاکزار ازین پاسخ شاد شد و فرمان داد که فرستادگان پادشاه هند را وارد کنند سفرا گفتند که از طرف پادشاه هند آمدهاند تا بپرسند که چرا ماد میخواهد با آسور جنگ کند و گفتند که همین سؤال را از پادشاه آسور نیز خواهند کرد و هندیها بر ضد طرفی خواهند بود که متعدی است، سیاکزار جواب داد: ما نسبت به آسور تعدی نکردهایم حالا لازم است بروید نزد پادشاه آسور و ببینید او چه میگوید
درین وقت کوروش از کیاسار اجازه خواست که چند کلمه صحبت کند و پس از کسب اجازه گفت: همانطور که شنیدید به پادشاه خود بگوئید که ما تعدی نکردهایم و اگر آسوریها نیز گفتند که ما تعدی نکردهایم، آن وقت ما حاضریم که پادشاه هند را درین میانه حکم قرار دهیم تا رسیدگی کرده حکم عادلانه بدهد.
در کتاب سوم آمده است که کوروش پس ازین ملاقات با موافقت کیاکسار به ارمنسان رفت و در جنگ کوچکی
ارمنستان را مطیع ساخت. سپس به نواحی مرزی میان ارمنستان و کلدانیها رفت و با کمک سربازان ارمنی کلدانیان را نیز شکست داد و درین نواحی
صلح برقرار ساخت.
نکته جالبی که در این بخش کتاب مشهود است، علاقه و محبتی است که کورش به قوام خانواده داشته است. اکثر مؤلفین بنیاد اجتماع را بر خانوده استوار نموده و اصلاح آنرا از راه تهذیب افراد و
تربیت خانوادگی میدانند، ولی کمتر مؤلفی است که مانند گزنفون علایق خانوادگی را نهایت و غایت آمال قهرمانان خود قرار دهند. به عنوان مثال در این قسمت از کتاب آمده است که چون کورش بر
ارامنه غلبه کرد، عدهای در دستش
اسیر شدند، از جمله پسر تیکران، شاه ارامنه. این جوان همسری داشت بسیار وجیه و یگانه تقاضایش از کورش این بود که حاضر است جان خود را فدا کند تا از اسارت همسرش صرف نظر شود. کورش جوانمردیاش را بستود و مانند اکثر اوقات اسرا را آزاد ساخت. اسرا با خاطری شاد و خرسند به سرزمین خود رهسپار شدند و در راه هریک از این پیشآمد سخنی میگفت؛ یکی از
حسن تدبیر کورش تمجید میکرد، دیگری شجاعتش را میستود، سومی از
سخاوت و جوانمردیاش
مدح و
ثنا میگفت، آن دیگری از غایت زیبایی رخسار و اندام بلند و برازندهاش تعریف میکرد. پسر پادشاه رو به همسرش نمود و پرسید: «آیا در نظر تو نیز کورش زیبا و برازنده است؟» - من به رخسارش نگاه نکردم.
تیکران متعجب شد و پرسید: «پس نگاهت کجا بود؟» - به سوی آن کس که حاضر شد جان خود را فدا کند تا من به اسیری و
ذلت نیفتم.
و همچنین داستان عشق پانتئا نسبت به شوهرش، که در راه افتخارآمیزی به خاک در غلتید و زن جوانش پس از سپاسگزاری از الطاف و محبتهای کورش، با
وقار بی مانندی، در کنار وی، جان به جان آفرین تسلیم کرد.
آری مردان بزرگ، صاحب قدرتی هستند که به مراتب از
سطوت و مهارت جنگی بالاتر است و مردم را با جاذبهای بی مانند مجذوب و به فداکاریهای بزرگ و اقدامات برجسته دلالت مینمایند. مؤلف این قدرت و تسلط کورش را همه جا نمایان ساخته و بر خلاف غالب مورخان و نویسندگان یونانی که افراد ملل غیر یونانی را نمیستایند، گزنفون از یک فرد مبرز ایرانی نمونه و سرمشقی ساخته که با حقیقت تاریخی منطبق و برابر است.
سرانجام، سیاکسار به کورش
حسادت کرده و در تعقیب دشمنان سستی میکند اما کورش، مادیهای داوطلب را با خود به تعقیب دشمن میبرد. این امر موجب خشم گرفتن سیاکسار علیه کورش میشود. اما پس از مدتی در پی پیروزیهای پی در پی کورش، سیاکسار نزد کورش رفته و بعد از آشتی با او، با هم تصمیم به ادامه جنگ میگیرند. اینها حوادثی است که در کتاب چهارم و پنجم مطرح میشود.
در کتاب ششم و هفتم آمدن مجدد سفیران هندی، نبرد کورش با آسوریان و مصریان، تصرف سارد و نیز محاصره و تسخیر نینوا بیان میشود.
تشکیلات کاخ سلطنتی کورش، کردار و رفتار او،
جلال و تشریفاتی که حین خروج از کاخ مقرر میداشت، به همراه گفتارش در بستر
مرگ، مطالبی است که در آخرین کتاب آمده است.
مفهوم «
تاریخ» در عهد باستان چنان وسیع بود که میتوانست این کتاب را هم در برگیرد و حال آن که ما اثر مزبور را جزء رمانهای تاریخی و اخلاقی محسوب میداریم نه تاریخ، مثلا به رغم حقیقت تاریخی، در این کتاب کورش فاتح
مصر قلمداد شده و به
مرگ طبیعی در میان فرزندان و دوستان خویش میمیرد و همچون
سقراط به آنان هنگام
تودیع، اخلاق میآموزد. در تصویر کورش سجایای سقراط و آگسیلا نیز تلفیق شده است.
گزنفون به طور کلی از نوشتههای هرودت و کتسیاس استفاده کرده است. این موضوع از اشارات فراوان و اسامی خاص و مباحثات قلمی که در کورش نامه آمده، پیدا است. کتاب مذکور قهرمانان فراوان دارد و مؤلف نیز مانند کتسیاس با مشکل مهمی مواجه شده که چه نامی برای آنها بگذارد. در اکثر موارد، نامهای اشخاص، تعدادی اسامی پارسی است که بدون تشخیص از هرودت گرفته شده است. در میان اسامی واقعی ایرانی که در کتاب آمده، حتی یک نام هم دیده نمیشود که با نام یکی از رجال مذکور در کتابهای هرودت و کتیساس و یا نام رجال پارسی معاصر گزنفون مشابهت نداشته باشد. وی هرگاه از نظر اسامی پارسی با کمبود روبرو میشده، از نامهای مردم آسیای صغیر و یا اسامی یونانی نادر و کمیاب استفاده میکرده است.
مطالب مربوط به جغرافیای طبیعی و سیاسی که در کورش نامه آمده است، دارای نواقصی است، زیرا یونانیان هنگام لشکرکشی از موقع و محل کشورهای اطراف خویش اطلاعی نداشته و از روی حدس و گمان پیش میرفتند. اگر گزنفون جز از هرودت و کتسیاس از منابع دیگری استفاده میکرد، مسلما مرتکب چنین اشتباهی نمیشد.
مثلا بنا به نوشته گزنفون آشور در زمان آستیاگ و کورش با این که در خاک ماد قدرتی نداشت ولی هیرکانیه (گرگان) را در تصرف داشت و با باختر (بلخ) متحد بود. به عقیده او هیرکانیه به خاک آشور نزدیکتر از خاک ماد بود و آشور بر سر راه ماد و اراضی کادوسیان (طالش) و سکائیان قرار داشت و کلدانیان (بابلیان) بدون واسطه با پادشاه هند ارتباط داشتند.
گزنفون درباره انتقال قدرت به
هخامنشیان نیز دچار اشتباه شده است. آن کورشی که در تاریخ آمده و جد خویش، آستیاگ را از
سلطنت ساقط کرد و در نوشتههای هرودت و کتسیاس آمده است، برای بازی کردن نقش قهرمان نیکو خصالی که بلندترین آرمان گزنفون به شمار میرفت و در داستان وی مورد نیاز بود، سودی نداشت. به گفته گزنفون آستیاگ در محیط
صلح و
آرامش، هنگامی که شاه ماد، در بستر خویش است، فوت میکند و کورش فتوحات خویش را نه در سمت شاهی بلکه به عنوان سردار کیاکسار هوخشتره فرزند آستیاگ کسب میکند. کورش
سردار سپاه، افتخارات فراوانی به دست آورده بود که با
خضوع تمام نثار پای کیاکسار که پادشاهی
حقیر ولی قانونی است میکند، در عوض پرهیزگاری و فرمانبرداری، کورش به
پاداش خویش رسیده و هوخشتره که پسری نداشت، دختر خود را به او داده و کورش پادشاهی ایران و نیمی از جهان آن روز را به ارث میبرد.
در حالی که میدانیم آستیاگ فرزند هوخشتره است نه هوخشتره فرزند آستیاگ و
کورش سلطنت را از جدش آستیاگ با شمشیر میستاند نه از طریق
ارث و واگذاری مسالمت آمیز... بنابرین کورش نامه چندان ارزش تاریخی ندارد زیرا وقایع تاریخی در این اثر یا تحریف شدهاند و یا به منظور اندرزگویی و تعلیم اخلاقیات جعل شده است اما از لحاظ تاریخ و
فرهنگ و وضع زندگی
ایران آن زمان، منبع درجه اولی محسوب میگردد.
فهرست مطالب در ابتدای کتاب آمده است.
مقدمه و متن کتاب
موسوی، سید حسن، «نقدی بر نوشتههای گزنفون آناباسیس و کورش نامه»، (کتاب ماه، تاریخ و جغرافیا)، اردیبهشت ۱۳۷۸- شماره ۱۹.
«اثرات فرهنگی ایران
هخامنشی و دیانت زرتشتی در تکوین این دوره»، (هنر مردم)، فروردین ۱۳۵۱- شماره ۱۱۴.
نرم افزار تاریخ اسلامی ایران، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.