چرایی گریه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
گریستن بر مرده و همچنین سوگواری و
عزاداری بر او امری برخاسته از احساس پاک و روح لطیف آدمی است. اسلام ضمن تأیید
گریه، بر آن تأکید نموده است؛ سیره رسول گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و همچنین سیره و منش اصحاب بزرگ ایشان تأییدی بر این مدعاست.
این مقاله، در پی تبیین روایی گریستن و عزاداری است و در این راستا، ضمن ارائه
سیره پیامبر و
اصحاب، نمونههایی از گونههای ماتمسرایی در تاریخ اسلام را تقدیم داشته و به نقد و بررسی روایات تحریم گریه میپردازد.
گریستن بر درگذشتگان و عزاداری بر ایشان امری برخاسته از احساس است و هر مصیبتزدهایی را به سمت خود میکشاند. رسول گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چنین امری را سزاوار و شایسته دانسته، بر گریه کردن توصیه میفرمود.
اسامه بن زید میگوید:
روزی فرزند دختر پیامبر درگذشت، دختر غم دیده آن حضرت، این واقعه را به پدر خبر داد و از ایشان درخواست حضور نمود. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز به همراه
سعد بن عباده،
معاذ بن جبل،
ابی بن کعب،
زید بن ثابت و جمعی از یاران به منزل دختر غم دیده خویش رفت، پیامبر مهربان کودک را در بغل گرفت و بشدت گریست و اشکان مبارک سرازیر گشت؛ سعد با مشاهده گریه پیامبر، با تعجب پرسید:
چرا گریه میکنید؟!
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در پاسخ چنین فرمود:
«رحمة یجعلها فی قلوب عباده، انما یرحم اللَّه من عبادة الرحماء؛
ترحم بر این کودک است که
خداوند در دل بندگان خود رحمت قرار میدهد و خداوند بندگان رحیم خود را مورد
رحمت قرار میدهد.»
پس از پایان
نبرد احد رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) راهی
مدینه شد، در آن هنگام زنان انصار در سوگ شهدای خویش میگریستند. پیامبر با شنیدن مویه عزاداران، از شهادت و غربت عمویش
حمزه یاد کرد و فرمود:
«و لکن حمزة لا بواکی له؛ اما عمویم حمزة گریه کنندهای ندارد.
پیامبر پس ازاندکی استراحت، صدای ناله زنان انصار را شنیدند که برای حمزه میگریستند.
ابن عبدالبر میگوید: تا به امروز زنان انصار پیش از گریه بر مردگان خویش، نخست بر حمزه میگریند.»
همچنین پس از کشته شدن
جعفر پسر ابیطالب در
نبرد موته، پیامبر به خانه او رفت و با حضور خویش تسلی دل خاندان او گردید، آن حضرت به هنگام خروج چنین فرمود:
«علی مثل جعفر فلتبک البواکی؛
سزاوار است بر مثل جعفر گریستن، پس گریه کنندگان بر همچون جعفر بگریند.»
دیدگاههای افراطی و دور از احساس و عاطفه که با گریه کردن مخالفت میکردند در نزد پیامبر جایگاهی نداشت و آن حضرت در برابر آن موضعگیری میفرمود؛ به گفته مورخان:
روزی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در تشییع جنازه یکی از
مسلمانان حضور یافتند و
عمر نیز به همراه ایشان حرکت کرد. عمر تا صدای گریه زنان را شنید برآشفت و آنان را از گریستن نهی کرد! رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رو به عمر کرده، چنین فرمود:
«یا عمر! دعهُنَّ، فان العین دامعة و النفس مصابة و العهد قریب؛
ای عمر! کاری به آنان نداشته باش، بگذار بگریند، همانا که چشم گریان است و نفس مصیبت زده است و پیوند با تازه درگذشته بسیار نزدیک.»
گریه در غم و اندوه از دست رفته را میتوان در آیینه حیات پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دید؛ مورخان گونههای مختلفی از گریستن آن حضرت را در فقدان خویشان و یاران عزیزش روایت کردهاند؛ از جمله میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
پس از درگذشت
حضرت عبدالمطلب، حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر جد عزیزش گریست؛
امایمن میگوید:
«اَنا رایت رسول اللَّه یمشی تحت سریره و هو یبکی؛
من پیامبر را دیدم که در پی جنازه عبدالمطلب راه میرفت در حالیکه میگریست.»
درگذشت
حضرت ابوطالب، عموی با ایمان و حامی عزیز پیامبر، نیز بر آن حضرت بسیار گران آمد،
حضرت علی (علیهالسّلام) میفرماید:
چون خبر رحلت پدرم ابوطالب را به پیامبر دادم، ایشان گریست و آنگاه فرمود:
«اذهب فاغسله و کفّنه و واره غفراللَّه له و رحمه؛
او را
غسل دهید و کفن کنید و به خاک بسپارید، خداوند او را بیامرزد و مورد رحمت خویش قرار دهد.»
روزی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قبر مادر عزیز خود
آمنه را در
ابواء زیارت کرد. به گفته مورخان، آن حضرت در کنار قبر مادر گریست و همراه خود را نیز به گریستن انداخت.
ابراهیم تنها پسری بود که در مدینه نصیب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شد، اما در یک سالگی درگذشت و پدر را در غم فقدان خویش به سوگ نشاند. پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در ماتم فرزندش گریست، و در برابر پرسش یاران که از علت گریه پیامبر بر مرده جویا شده بودند، چنین پاسخ فرمود:
«تدمع العینان و یحزن القلب و لانقول مایسخط الربّ؛
اشک چشم جاری میشود و دل غمگین میگردد، ولی سخنی که خدا را به سخط و غضب آورد بر لب نمیآورم.»
فاطمه بنت اسد، همسر حضرت ابوطالب و مادر حضرت علی (علیهالسّلام)، در نزد پیامبر بسیار محبوب بود، همو در سرپرستی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بسیار اهتمام ورزید. چون فاطمه در سال سوم هجری درگذشت، پیامبر که او را همچون مادر خویش میدانست از رحلتاش بسیار اندوهناک شد و گریست، مورخان میگویند:
«صلّی علیها و تمرغ فی قبرها و بکی؛
پیامبر بر او نماز خواند و در قبرش خوابید و بر او گریست.»
حمزه فرزند عبدالمطلب، از چهرههای برجسته و قهرمان
اسلام بود که در نبرد احد به شهادت رسید. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در شهادت عموی خویش بسیار غمگین شد و او را
سیدالشهداء نامید و در فراقش گریست:
«لمّا رای النبی حمزة قتیلا، بکی فلمّا رای ما مثّل به شهق؛
پیامبر چون پیکر خونین حمزه را یافت گریست و چون از مثله کردن او آگاهی یافت با صدای بلند گریه سر داد.»
فقدان برخی از یاران همراه، نیز قلب پیامبر را میآزرد و اشک مبارکش را جاری میساخت؛ رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حالی که بر مرگ
عثمان بن مظعون میگریست، بر پیکر بیجان او بوسه زد. «ان النبی قبّل عثمان بن مظعون و هو میت و هو یبکی».
همچنین آن حضرت پس از
غزوه حمراء الاسد، به دیدار خانواده
سعد بن ربیع، یکی از شهدای نبرد احد رفت و در آن جا از حماسه و جانبازی سعد یاد کرد، خانواده سعد نیز با شنیدن سخنان پیامبر میگریستند، رسول خدا نیز گریه کرد و آنان را از گریستن نهی نفرمود. «فجلسنا و رسول اللَّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یحدِّثنا عن سعد بن ربیع، یترحّمُ علیه و یقول لقد رایتُ الاَسنَّة شرعت اِلیه یومئذٍ حتّی قُتِل فلما سمع ذلک النسوة، بکین فدمعت عینا رسول اللَّه، و ما نهاهن عن شیء».
در میان یاران و اصحاب پیامبر، گریستن و سوگواری بر درگذشته امری رایج بود، در تاریخ نمونههای بسیاری از سوگواری اصحاب بر درگذشتگان خود را ثبت کردهاند؛ به عنوان مثال میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
«لما قبض النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ارتجت مکة بصوت؛
به گفته
سعید بن مسیب، به هنگام فوت رسول گرامی اسلام، شهر
مکه از شدت ناله و گریه مردم به لرزه درآمد.»
عایشه میگوید:
«و قمتُ التدم (اضرب صدری) مع النساء و اضرب وجهی؛
پس از فوت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برخواستم و (در سوگ پیامبر) به همراه سایر زنان بر صورت و سینه میزدیم.»
عبداللَّه بن رواحه بر حمزة گریست و اشعاری را در رثای او خواند.
چون خبر مرگ
نعمان بن مقرن را به
عمر بن خطاب دادند، او در سوگ وی دست بر سر گزارد و برایش گریه کرد.
«عن ابیعثمان: اتیتُ عمر بنعی النعمان بن مقرن، فجعل یده علی راسه و جعل یبکی».
پس از مرگ عمر، چون
ابن مسعود کنار قبر وی ایستاد، برای او گریست.
«فوقف
ابن مسعود علی قبره یبکی».
گروهی از عالمان اهل سنت، سوگواری و گریه بر درگذشتگان را تحریم کرده و بر خلاف توصیه و روش نبی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و شیوه اصحاب با آن مخالفت کردهاند. بیشک با نگاه و تأمل به مستندات گفتههای آنان، تحریم و ممنوعیت عزاداری افسانهای بیش نخواهد بود. موضوع تحریم سوگواری و پاسخ آن را بررسی مینماییم:
مخالفان گریه و عزاداری، روایات چندی را در ممنوعیت گریه و عزاداری برشمردهاند؛ از جمله:
به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این سخن را نسبت دادهاند که مرده به جهت گریه و شیون بازماندگان در قبر عذاب میشود:
«المیّت یعذب فی قبره بما نیح علیه.»
«ان المیّت لیعذب ببکاء اهله علیه.»
به گفته
سعید بن مسیب، عایشه به هنگام فوت پدرش
ابوبکر، مجلس سوگواری برپا نمود. چون خبر آن به عمر رسید، وی دستور داد تا از آن جلوگیری کنند. اما عایشه از دستور خلیفه سرپیچی کرد. در واکنش، عمر،
هشام بن ولید را مامور ساخت تا نزد عایشه رفته و با زور شلاق از نوحه و گریه عزاداران جلوگیری نماید. زنان چون از ماموریت هشام آگاه شدند، مجلس را ترک کرده و پراکنده شدند. آنگاه عمر این سخن را خطاب به آنان گفت:
«تردن ان یعذب ابوبکر ببکائکن! ان المیت یعذب ببکاء اهله علیه؛
میخواهید با گریه خود ابوبکر را عذاب کنید! همانا مرده با گریه نزدیکان خویش عذاب میشود.»
این سخن نیز از عایشه نقل شده است که گفت:
با رسیدن خبر شهادت
جعفر بن ابیطالب،
زید بن حارثه و
عبدالله بن رواحه، آثار حزن و اندوه در سیمای پیامبر اکرم نمایان شد. من از گوشهای او را که نشسته بود نظاره میکردم. در آن حال مردی به حضور ایشان رسید و گفت:
ای رسول خدا! زنان بر جعفر گریه میکنند!
پیامبر در واکنش به او فرمود:
«فارجع الیهن فاسکتهن، فان
ابین فاحث فی وجوههن التراب؛
برگرد و آنان را ساکت ساز، اگر آرام نشدند خاک بر صورتشان بپاش!. »
از
نصر پسر ابیعاصم نقل است که: شبی عمر صدای نوحه عزای زنی را از یکی از خانههای مدینه شنید، بیدرنگ وارد خانه شد و زنان را پراکند و زن نوحهسرا را با تازیانه خود مضروب کرد، به گونهای که روسری او از سرش افتاد. همراهان خلیفه با مشاهده این صحنه به او گفتند: ای خلیفه! موهای زن نمایان شد. عمر در پاسخ چنین گفت:
«اَجل، فلا حرمة لها؛
آری، این زن احترام ندارد.»
در پاسخ به ادعای تحریم، شایسته است تا روایات فوق را که پیروان تحریم گریه و عزاداری بدان استناد کردهاند نقد و بررسی نماییم:
در آغاز میتوان از دیدگاه عایشه یاد کرد؛ او روایات فوق را عاری از اعتبار میدانست و آنها را نمیپذیرفت و به راویان آن نسبت فراموشی و اشتباه میداد؛
نووی میگوید:
«روایات فوق از نظر عایشه پذیرفته نشده، او به راویان آن نسبت فراموشی و اشتباه میدهد. زیرا خلیفه دوم و پسرش
عبداللَّه این روایات را به صورت صحیح از
پیامبر نگرفتهاند. چنانکه
ابنعباس نیز میگوید: این روایات سخن خلیفه است نه سخن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).»
در این باره، یادکرد روایات ذیل شایسته است:
ابنملیکه از ماجرایی یاد میکند که بر ساختگی بودن روایت تحریم گریه گواهی میدهد؛ او میگوید:
«یکی از دختران عثمان درگذشت، به همراه عبداللَّه بن عمر و
عبداللَّه بن عباس در
تشییع جنازه او شرکت جستیم. در میان آن دو نشسته بودم که عبداللَّه بن عمر از گریه مردم شِکوه کرد و به فرزند عثمان چنین گفت:
چرا مردم را از گریه باز نمیدارید؟ همانا از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم که میفرمود: «مرده به خاطر گریه خویشانش عذاب میشود!.
در آن حال،
ابنعباس رو به
ابن عمر کرده، گفت: «عمر گوینده این حرف است». زیرا هنگامی که عمر بر اثر شدت زخم در بستر مرگ بود،
صهیب نزد او آمد و بر بالیناش گریه و ناله سر داد. عمر از این عمل صهیب ناراحت شد و گفت: آیا بر من گریه میکنی، در حالیکه پیامبر فرموده است که مرده به دلیل گریه نزدیکانش در عذاب خواهد بود!
او در ادامه چنین بیان داشت:
پس از درگذشت عمر، این سخن وی را برای عایشه بازگو کردم، وی در پاسخ چنین بیان داشت:
«رحم اللَّه عمر، واللَّه ما حدث رسول اللَّه، لیعذب... و لکن رسول اللَّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال: ان اللَّه لیزید الکافر ببکاء اهله علیه؛ خدا عمر را رحمت کند! سوگند به خدا که هرگز پیامبر چنین سخنی را بر لب نیاورده است، بلکه ایشان چنین بیان داشت:
خداوند عذاب
کافر را با گریه بستگانش افزون میکند.
عایشه سپس سخن خود را با این جمله پی گرفت:
«حسبکم کتاب اللَّه و لا تزر وازرة وزر اخری؛
قرآن شما را در این باره کفایت میکند که فرمود: هیچکس گناه دیگری را به دوش نمیکشد.»
آنگاه
ابنعباس بر این جمله تأکید کرد که پروردگار میخنداند و میگریاند.
روایتگر این ماجرا میگوید:
چون سخن
ابنعباس به پایان رسید، عبداللَّه بن عمر سکوت کرد و سخنی نگفت.
روزی در حضور عایشه، سخنی از این گفته عبداللَّه بن عمر به میان آمد که به نقل از
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میگوید: میت با گریه خویشانش در قبر عذاب میشود! عایشه در واکنش چنین گفت:
«ذهل
ابنعمر! انما قال رسول اللَّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) انه لیعذب بخطیئته و ذنبه و انّ اهله لیبکون علیه الان؛
فرزند عمر فراموش کرده است، بلکه رسول خدا چنین فرمود: مرده در قبر به خاطر گناهانش عذاب میشود، در حالی که نزدیکانش نیز در آن هنگام برای وی میگریند.»
عایشه در فرازی دیگر مدعی است:
«انکم لتحدثون عن غیر کاذبین و لا مکذوبین و لکن السمع یخطی؛
عمر و فرزند او عبداللَّه، از روی عمد و آگاهی نسبت دروغ به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ندادهاند، بلکه حدیث را از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اشتباه شنیدهاند.»
همچنین عایشه از این حکایت یاد میکند که:
روزی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از کنار قبری عبور میکرد، بازماندگان آن مرده را دید که بر او میگریند، آنگاه این سخن را بر زبان جاری ساخت: «کسی سنگینی عمل دیگری را بر دوش نمیکشد».
روایتی که به جلوگیری پیامبر از گریه منسوبان
جعفر بن ابیطالب اشاره داشت نیز عاری از واقعیت است؛ زیرا:
این روایت با روایات دیگری که از ترغیب پیامبر اکرم بر گریه کردن حکایت داشت، در تعارض است.
در سند روایت فوق، شخصی بنام «
محمد بن اسحاق بن یسار بن خیار» وجود دارد، که در نزد محدثان اهل سنت و علمای علم رجال آن طایفه مورد اعتنا نیست و آنان روایات ذکر شده توسط او را «ضعیف» و «جعلی» میدانند.
«عن
ابن نمیر: انه یحدث عن المجهولین احادیث باطلة. و عن احمد: یشتهی الحدیث فیاخذ کتب الناس فیضعها فی کتبه. و عنه ایضا: کان
ابن اسحاق یدلّس. و عن ابی عبداللَّه: کان لایبالی عن من یحکی. و عنه ایضا: لیس بحجة. و عن احمد: لم یکن یحتج به فی السنن.
و عن یحیی بن معین: لیس بذاک، ضعیف. و عنه ایضا: سقیم لیس بالقوی. و عن النسائی: لیس بالقوی.»
روایت ذکر شده از «
نصر بن ابیعاصم» نیز دستخوش ضعف بوده و به علل ذیل بدان نمیتوان استناد کرد:
الف: سند آن روایت ضعیف است، زیرا در میان راویان فردی بنام «
ابراهیم بن محمد بن ابییحیی» به چشم میخورد و عالمان نامدار اهل سنت او را دروغگو، جعل کننده حدیث و شخصی غیر قابل اعتماد دانستهاند.
«قال احمد: کل بلاء فیه. و قال ایضا: لایکتب حدیثه، ترک الناس حدیثه، کان یروی احادیث منکرة، لا اصل لها، و کان یاخذ احادیث الناس یضعها فی کتبه. و قال بشر بن المفضل: سالت فقهاء اهل المدینة عنه، فکلهم یقولون: کذّاب. و قال النسائی: لیس بثقة و لایکتب حدیثه.»
نسبت چنین ماجرای ناشایستی به خلیفه مسلمین باورکردنی نیست و میتوان آن را از واقعیت دور دانست، زیرا چگونه ممکن است که عمر به خانه یک زن نامحرم حمله کند و او را با تازیانه مضروب سازد، به گونهای که روسری زن از سرش بیفتد، و خلیفه در واکنش به اعتراض یاران خود، آن زن را غیر قابل احترام بپندارد! و خاطره تلخ یورش به خانه وحی را در ذهنها تجدید کند.
در صورت صحت ماجرای فوق، آیا سؤال مطرح میشود که: آیا عملکرد و فعل عمر
حجت است؟ با وجود آن که او ادعای
عصمت نداشته است و دیگران نیز چنین منقبتی را برای او ذکر نکردهاند.
غزالی، عالم برجسته سنی، حجت بودن قول
عمر و
ابوبکر را وهمی بیش ندانسته است.
«فقال: الاصل الثانی من الاصول الموهومة: قول الصحابی، و قد ذهب قوم الی ان مذهب الصحابی حجة مطلقا، و قوم الی انّه الحجة ان خالف القیاس، و قوم الی ان الحجة فی قول ابی بکر و عمر خاصة لقوله اقتدوا باللذین بعدی، و قوم الی ان الحجة فی قول الخلفاء الراشدین اذا اتفقوا. و الکل باطل عندنا، فانّ من یجوز علیه الغلط و السهو، و لم تثبت عصمته عنه فلا حجة فی قوله، فکیف یحتج بقولهم مع جواز الخطاء.»
بیشک رفتار خلیفه در راستای
سنت پیامبر نبوده است، آنچه که ما را به این ادعا رهنمون میسازد آن است که آن حضرت در حدیثی او را از مقابله با گریه کنندگان باز داشت و فرمود «یا عمر! دعهن»
و همچنین عایشه در این مسأله خاص به عمر نسبت خطا و فراموشی داده است.
با درنگ و تأمل در روایات فوق، ریشه ادعای نهی و تحریم گریه و
عزاداری بر مردگان، به عمر و فرزندش باز میگردد. اگر با نگاه خوش بینانه به سخن عایشه بنگریم و «اشتباه در فهم» و یا «خطا در نقل» فرمایش پیامبر بپذیریم، به این نکته خواهیم رسید که:
رسول گرامی اسلام هرگز از سوگواری و گریستن بر مرده
مسلمان نهی نفرموده است و روایات عذاب دادن میت به مرده
کافر اشارت دارد و شامل مردگان مسلمان نمیشود.
برپایی
سوگواری،
مرثیهخوانی، عزاداری،
نوحهخوانی و جلوههای خاصی از مراسم بزرگداشت و تعزیت در تاریخ بسیار است. با کنکاش و جست و جو در متون تاریخی و آثار کهن اسلامی نمونههای فراوانی میتوان یافت که این امر از روایی و همچنین عادی بودن برگزاری چنین محافلی حکایت میکند و بر مرسوم بودن آن گواهی میدهد؛ واکنش مردم مدینه نسبت به شنیدن خبر شهادت
امام حسین (علیهالسّلام) یکی از نمونههای آشکار و گویای این مدعاست،
طبری در تاریخ خود به نقل از یکی از راویان چنین مینویسد:
«فلم اسمع واللَّه واعیة مثل واعیة نساء بنیهاشم فی دورهن علی الحسین؛
به خدا سوگند، من سوگواریی همچون ناله و گریه زنان بنیهاشم در مصیبت حسین (علیهالسّلام) نشنیدهام.»
ابنکثیر در تاریخ خود چنین مینویسد:
در
روز عاشورا از
سبط ابن جوزی در
دمشق خواسته شد که بر فراز منبر رفته و از مقتل و چگونگی شهادت امام حسین (علیهالسّلام) برای مردم سخن گوید.
سبط ابنجوزی این خواسته را پذیرفت و بر بالای منبر تکیه زد، او پس از یک سکوت طولانی، دستمال خویش بر صورت نهاد و گریه شدیدی سرداد و آنگاه در حالی که میگریست این دو بیت شعر را سرود:
ویل لمن شفعاؤه خصماؤه •••• و الصور فی نشر الخلایق ینفخ
لابد ان ترد القیامة فاطم •••• و قمیصها بدم الحسین ملطخ
وای به حال کسی که شفیعاش دشمن او باشد! در هنگامه
قیامت، که برای بیرون آمدن مردم از زمین «قبور» در صور دمیده میشود.
سرانجام در قیامت
فاطمه زهرا وارد محشر میشود، در حالی که پیراهن او به خون حسین (علیهالسّلام) آغشته است.
سپس
سبط ابنجوزی از منبر پایین آمد و اشک ریزان به خانه خویش رفت.
در تاریخ همچنین نمونههای از برپایی عزاداری مردم برای درگذشت شخصیتهای اهل سنت ثبت است؛ به عنوان مثال میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
عبدالمؤمن بن خلف (م ۳۴۶ ق)، از فقیهان مذهب ظاهری و پیرو مکتب
محمد بن داود است.
نسفی درباره خاکسپاری وی چنین میگوید:
«در تشییع جنازه عبدالمؤمن شرکت جستم، صدای طبل و دهل آنچنان گوش خراش بود گویا آنکه لشکری به شهر
بغداد یورش برده است. این مراسم ادامه داشت تا آنکه مردم برای برپایی
نماز میت آماده شدند.»
ذهبی از درگذشت
جوینی (م ۴۷۸ق.) و مراسم سوگواری او چنین یاد میکند:
«نخست او را در منزلاش به خاک سپردند و آنگاه پیکرش را به مقبرة الحسین (شاید
کربلای معلی) انتقال دادند. در ماتم او منبرش را شکستند، بازارها را تعطیل کردند و مرثیههای فراوانی در مصیبتاش خواندند. او چهارصد شاگرد و طلبه داشت، آنان در سوگ استاد خویش، قلم و قلمدانهای خود را شکستند و یک سال عزاداری نمودند و عمامههای خود را به مدت یک سال از سر برداشتند بدان حد که کسی جرأت به سر گذاشتن عمامه را نمیداشت. آنان در این مدت در سطح شهر به نوحه خوانی و مرثیهسرایی پرداختند و در فریاد و جزع زیاده روی کردند!»
سبط بن جوزی (م ۵۹۷ ق.) در شب جمعه سیزدهم
ماه رمضان فوت کرد.
ذهبی درباره بازتاب مرگ او مینویسد:
«... با درگذشت او، بازارها تعطیل گردید و جمعیت زیادی در مراسم او حضور یافتند، فراوانی مردم و فزونی گرما سبب شد که بسیاری از سوگواران روزه خویش را خوردند!، بعضی خود را به دجله انداختند... از کفناندکی ماند... مردم تا پایان ماه رمضان در کنار قبر او شب را به صبح رساندند، آنان شمع و چراغ و قندیل آوردند و
قرآن را ختم کردند. مراسم عزاداری را روز شنبه برپا کردیم، سخنرانان درباره او به سخن پرداختند، جمعیت بسیاری شرکت جستند و درباره او مرثیهها گفته شد.»
مورخان بنام اهل سنّت، بآسانی و مسامحه صحنههای سوگواری و عزاداری مردم برای عالمان سنی مذهب را گزارش کرده و آن را بدون هیچ تحلیل و یا نقدی نقل کرده و گاه به بزرگی از آن یاد نمودهاند، اما هم ایشان در برابر عزاداری و ماتمسرایی شیفتگان امام حسین (علیهالسّلام) بهتندی تاخته و در موضعگیری خشن و سرشار از تعصب خویش، آن را مولود بیخردی و دوری از سنت قلمداد میکنند!
(۱) القرآن الکریم
(۲) اخبار مکة، ابوعبداللَّه فاکهی، ۲۴۰ ه".
(۳) ارشاد الساری، قسطلانی، ت ۹۲۳ ه".
(۴) انساب الاشراف، احمد بن یحیی بلاذری، ت ۲۷۹ ه".
(۵) الاستیعاب،
ابن عبدالبرّ قرطبی، ت ۴۶۳ ه".
(۶) البدایة و النهایة،
ابن کثیر دمشقی، ت ۷۷۴ ه".
(۷) تاریخ الاسلام، شمس الدین ذهبی، ت ۷۴۸ ه".
(۸) تاریخ الامم و الملوک، ابوجعفر طبری، ت ۳۱۰ ه".
(۹) تاریخ المدینة المنورة، ابوزید النمیری، ت ۲۶۲ ه".
(۱۰) تاریخ مدینة دمشق،
ابن عساکر، ت ۵۷۱ ه".
(۱۱) تذکرة الخواص،
سبط ابن الجوزی، ت ۶۵۴ ه".
(۱۲) تهذیب التهذیب،
ابن حجر عسقلانی، ت ۸۵۲ ه.
(۱۳) تهذیب الکمال، ابوحجّاج مزی، ت ۷۴۲ ه".
(۱۴) جامع الاصول،
ابن اثیر جزری، ت ۶۰۶ ه".
(۱۵) الجامع الصحیح، محمد بن عیسی ترمذی، ت ۲۹۷ ه.
(۱۶) دراسات فقهیة فی مسائل خلافیة، نجم الدین طبسی
(۱۷) ذخائر العقبی، محب الدین طبری، ت ۶۹۴ ه".
(۱۸) السنن الکبری، ابوبکر بیهقی، ت ۴۵۸ ه".
(۱۹) سنن النسائی، احمد بن شعیب، ت ۳۰۳ ه".
(۲۰) سیر اعلام النبلاء، شمس الدین ذهبی، ۷۴۸ ه".
(۲۱) السیرة الحلبیة، برهان الدین حلبی، ۱۰۴۴ ه".
(۲۲) السیرة النبویة،
ابن هشام، ت ۲۱۳ ه".
(۲۳) شرح النووی، محیی الدین نووی، ت ۶۷۶ ه".
(۲۴) شفاء الغرام، محمد بن احمد حسنی، ت ۸۳۲ ه".
(۲۵) صحیح البخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، ت ۲۵۶ ه".
(۲۶) صحیح مسلم، مسلم بن الحجاج قشیری، ت ۲۶۱ ه".
(۲۷) الطبقات الکبری، محمد بن سعد بصری، ت ۲۳۰ ه".
(۲۸) العبر فی خبر من غبر، شمس الدین ذهبی، ت ۷۴۸ ه".
(۲۹) العقد الفرید،
ابن عبدربهاندلسی، ت ۳۲۷ ه".
(۳۰) الکامل فی التاریخ،
ابن اثیر جزری، ت ۶۳۰ ه".
(۳۱) کنز العمال، متقی هندی، ت ۹۱۱ ه".
(۳۲) المستدرک علی الصحیحین، ابوعبداللَّه حاکم، ت ۴۰۵ ه".
(۳۳) المستصفی، ابوحامد غزالی، ت ۵۰۵ ه".
(۳۴) المسند، احمد بن حنبل، ت ۲۴۱ ه".
(۳۵) المصنف،
ابن ابیشیبة، ت ۲۳۵ ه".
(۳۶) المغازی، محمد بن عمر واقدی، ت ۲۰۷ ه".
(۳۷) المنتظم، ابوالفَرَج
ابن الجوزی، ت ۵۹۷ ه".
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «چرایی گریه».