پیشگامی امام علی در اسلام (احادیث علوی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از مسائل مورد قبول بیشتر علماء، محدثان، مورخان واندیشمندان فریقین، این است که
حضرت خدیجه (سلاماللهعلیها) نخستین فرد از میان زنان و
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نخستین فرد از میان مردان به
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ایمان آوردهاند و در این باره روایات صحیح در منابع اسلامی وجود دارد.
اما بنیانگذار
وهابیت،
ابنتیمیه حرانی با این که به این مطلب اعتراف دارد، در پی شبههافکنی خود تصریح میکند که امیرمؤمنان (علیهالسّلام) هنگام اسلام آوردن به
سن بلوغ نرسیده بود و
ایمان و
اسلام یک فرد نابالغ فائدهای ندارد. از این جهت
ابوبکر که در سن بزرگتر او اسلام آورده، ارزشی بیشتری دارد و در نتیجه اسلام او کاملتر است و در نهایت او پیشگام
مسلمان محسوب میشود. در این
مقاله در جواب این شبهه به بررسی سن امام علی و پیشگامی ایشان در اسلام در سخنان خود آن حضرت میپردازیم. در این بررسی مشخص میشود امیرمؤمنان (علیهالسّلام) خودش را با عبارات مختلف نخستین مسلمان معرفی کرده و سخن ایشان را علمای اهلسنت حداقل با چهار سند معتبر از طرق و اسناد متعدد نقل کردهاند.
علامه حلی (رحمةاللهعلیه) بر امامت
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) به
آیه: «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ اُولَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ»
استدلال کرده و
روایت ابنعباس را که پیشگامان امت را معرفی میکند، ذیل آن آورده و نتیجه گرفته است که:
وهذه الفضیلة لم تثبت لغیره من الصحابة فیکون هو الامام؛ این فضیلت برای غیر علی از بقیه
صحابه ثابت نشده است، پس او
امام است.
ابنتیمیه در مقام جواب از این سخن علامه حلی میگوید:
الرابع قوله «وهذه الفضیلة لم تثبت لغیره من الصحابة» ممنوع، فان الناس متنازعون فی اول من اسلم فقیل ابوبکر اول من اسلم فهو اسبق اسلاما من علی وقیل ان علیا اسلم قبله لکن علی کان صغیرا واسلام الصبی فیه نزاع بین العلماء ولا نزاع فی ان اسلام ابیبکر اکمل وانفع فیکون هو اکمل سبقا بالاتفاق واسبق علی الاطلاق علی القول الآخر فکیف یقال علی اسبق منه بلا حجة تدل علی ذلک.
این سخن علامه حلی که میگوید: این فضلیت برای دیگر صحابه ثابت نشده اشد، ممنوع است؛ زیرا مردم در این مطلب که اولین
مسلمان چه کسی است، اختلاف نظر دارند. گفته شده است که
ابوبکر اولین کسی است که
اسلام آورد؛ بنابراین او پیشگامترین مسلمان از علی است؛ و گفته شده است که علی قبل از او اسلام آورده است ولی علی کوچک بود؛ و در صحت اسلام کودک در بین علماء اختلاف است، و شکی نیست که اسلام ابوبکر کاملتر و سودمندتر بود؛ و اجماعا پیشگامی ابوبکر کاملتر و طبق نظر دیگر ابوبکر پیشگام علی الاطلاق بود؛ پس چگونه بدون هیچ دلیلی ادعا میشود که علی پیشگام علی الاطلاق بوده است.
همانگونه که مشاهده میشود ابنتیمیه میگوید علی (علیهالسّلام) اولین مسلمان نیست؛ زیرا در اولین مسلمان اختلاف نظر است و طبق یک قول ابوبکر نخستین مسلمان بوده است. در این مقاله از خود امیرمؤمنان علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام) روایاتی نقل میشود که اولین مسلمان بودن حضرت را ثابت میکند. این روایات از ۱۱ طریق (که ۴ طریق آن معتبر است و یک طریق دیگر آن را علمای اهلسنت معتبر شمردهاند) نقل میکنیم:
حبة العرنی از تابعانی است که توفیق همراهی با امیرمؤمنان علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام) را داشته و در
جنگ نهروان نیز حاضر بوده است. این شخص، سخن
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را که فرموده: من هفت سال قبل از همه مردم با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نماز خواندهام، با عبارات مختلف نقل کرده و برخی طرقش معتبر است.
احمد بن حنبل در کتاب مسندش، روایت را با سند معتبر آورده است:
«۷۷۶ حدثنا عبدالله حدثنی ابیثنا ابوسَعِیدٍ مولی بَنِی هَاشِمٍ ثنا یحیی
بن سَلَمَةَ یَعْنِی
بن کُهَیْلٍ قال سمعت ابییحدث عن حَبَّةَ العرنی قال رایت عَلِیًّا رضی الله عنه ضَحِکَ علی الْمِنْبَرِ لم اَرَهُ ضَحِکَ ضَحِکاً اَکْثَرَ منه حتی بَدَتْ نَوَاجِذُهُ ثُمَّ قال ذَکَرْتُ قَوْلَ ابیطَالِبٍ ظَهَرَ عَلَیْنَا ابوطَالِبٍ وانا مع رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَنَحْنُ نُصَلِّی بِبَطْنِ نَخْلَةَ فقال مَاذَا تَصْنَعَانِ یا
بن اخی فَدَعَاهُ رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الی الاِسْلاَمِ فقال ما بالذی تَصْنَعَانِ بَاْسٌ او بالذی تَقُولاَنِ بَاْسٌ وَلَکِنْ والله لاَ تعلونی استی اَبَداً وَضَحِکَ تَعَجُّباً لِقَوْلِ ابیه ثُمَّ قال اللهم لاَ اَعْتَرِفُ اَنَّ عَبْداً لک من هذه الاُمَّةِ عَبَدَکَ قبلی غیر نَبِیِّکَ ثَلاَثَ مرات لقد صَلَّیْتُ قبل اَنْ یصلی الناس سَبْعاً»
حبه العرنی میگوید: در یکی از روزها که حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) بر فراز
منبر تشریف داشت چنان خندید که دندانهای مبارکش ظاهر گردید و من تا آن روز حضرت را چنین خندان ندیده بودم. - سپس فرمود: - در این هنگام، بیاد «
ابوطالب» (علیهالسّلام) افتادم هنگامی که در زیر درخت خرما همراه با پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
نماز میگزاردم، «ابوطالب» ظاهر شد و گفت: ای برادرزاده چه میکنی؟ پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را به پذیرش
اسلام دعوت کرد. «ابوطالب» گفت: در آنچه میکنید- یا در آنچه میگویید- ایرادی نیست. سپس حضرت علی (علیهالسّلام) سه بار فرمود: پروردگارا! سراغ ندارم کسی از این امت را به استثناء رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، که پیش از من سر اطاعت و
عبادت در برابر تو به خاک گذاشته باشد. پس از این علی (علیهالسّلام) اضافه کرد: همانا هفت سال پیش از دیگران، به عبادت خدا پرداختم.
هیثمی در کتاب «
مجمع الزوائد» بعد از نقل روایت، سند آن را حسن دانسته است:
وعن حبة العرنی قال رایت علیا (علیهالسّلام) یضحک علی المنبر لم اره ضحک ضحکا اکثر منه حتی بدت نواجذه ثم قال ذکرت قول ابیطالب ظهر علینا ابوطالب وانا مع رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ونحن نصلی ببطن نخلة فقال ماذا تصنعان یا ابناخی فدعاه رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الی الاسلام فقال ما بالذی تصنعان باس ولکن لا تعلونی استی ابدا فضحک تعجبا لقول ابیه ثم قال اللهم لا اعترف عبدا من هذه الامة عبدک قبلی غیر نبیک ثلاث مرات لقد صلیت قبل ان یصلی الناس سبعا. رواه احمد و ابویعلی باختصار والبزار والطبرانی فی الاوسط واسناده حسن.
سخاوی نیز بعد از نقل روایت، سندش را حسن دانسته است: وقیل بل اولهم اسلاما علی
بن ابیطالب رضی الله عنه لقوله علی المنبر اللهم لا اعرف عبدک قبلی غیر نبیک ثلاث مرات لقد صلیت قبل ان یصلی الناس سبعا وسنده حسن.
زینالدین عراقی در کتاب «
التقیید و الایضاح شرح مقدمة ابنالصلاح»، بعد از نقل روایت تنها اشکال روایت را در ضعف «حبة العرنی» دانسته و مینویسد: وحبة
بن جوین العرنی ضعفه الجمهور وهو من غلاة الشیعة ووثقه العجلی.
از این جهت شایسته است که توثیقات این راوی و تصحیح سند روایت را متذکریم میشویم:
احمد بن عبدالله عجلی،
ابنحبان،
ابنمعین،
ابنعدی،
مبارکفوی و برخی دیگر وی را توثیق و تایید کردهاند.
خطیب بغدادی بعد از این که این راوی را معرفی کرده توثیق احمد
بن عبدالله عجلی را درباره او آورده است: انبانا محمد
بن عبدالواحد الاکبر انبانا الولید
بن بکر حدثنا علی
بن احمد
بن زکریا حدثنا ابومسلم صالح
بن احمد حدثنی ابیقال حبة العرنی کوفی تابعی ثقة.
در کتاب «
خلاصة تذهیب تهذیب الکمال فی اسماء الرجال» نیز بعد از معرفی توثیق عجلی را آورده است: (عس) حبة
بن جوین العرنی بضم المهملة الاولی ابوقدامة الکوفی عن علی وعنه سلمة
بن کهیل والحکم
بن عتیبة قال العجلی ثقة ...
ابنجوزی در کتاب «
المنتظم» نیز تصریح کرده که وی در نزد گروهی موثق است: ۴۶۷ - حبة
بن جوین
بن علی ابوقدامة العرنی الکوفی... وکان ثقة عند قوم...
مزی نیز در کتاب «
تهذیب الکمال»، توثیقات علماء را اینگونه آورده است: وَقَال صالح
بن محمد البغدادی: حبة العرنی من اصحاب علی، شیخ، وکان یتشیع، لیس هو بمتروک، ولا ثبت، وسط. وَقَال احمد
بن عبدالله العجلی: کوفی، تابعی، ثقة. وَقَال یحیی
بن سلمة
بن کهیل، عَن ابیه: ما رایت حبة العرنی قط الا یقول: سبحان الله، والحمد لله، ولا اله الا الله، والله اکبر، الا ان یکون یصلی او یحَدَّثَنَا.
صالح بغدادی گفته است: حبة العرنی، از اصحاب علی و انسان بزرگ و
شیعه بود. ایشان نه
متروک الحدیث بود و نه مورد اعتماد بلکه در حد وسط بود. اما احمد
بن عبدالله عجلی وی را
توثیق کرده است.
یحیی بن سلمه از پدرش نقل میکند که حبه العرنی دائما مشغول ذکر و تسبیح و تهلیل خداوند، یا نقل روایت و یا در حال نماز بود.
ابنحجر بعد از این که اقوال علماء را درباره او ذکر کرده مینویسد: قلت قد تقدم فی ترجمة حارثة
بن مضرب ان احمد وثق حبة ... وقال
بن عدی ما رایت له منکرا جاوز الحد.
در ترجمه حارثه گذشت که احمد
بن عبدالله عجلی وی را توثیق کرده و ابنعدی گفته: ما امر منکری را از او مشاهده نکردهایم.
بدرالدین عینی در کتاب «
مغانی الاخیار»، توثیق ابنحبان را نیز اضافه کرده است: وقال احمد
بن عبدالله العجلی: تابعی ثقة. وقال ابنعدی: ما رایت له منکرًا قد جاوز الحد. قلت: ذکره ابنحبان فی الثقات.
ابوالحسن کنانی در کتاب «
تنزیه الشریعة المرفوعة عن الاخبار الشنیعة الموضوعه»، علاوه بر این که توثیق عجلی، ابنمعین و ابنعدی را درباره وی آورده، او را جزء صحابه هم دانسته (یقال له رؤیة) و مینویسد: فقد قال العجلی فیه تابعی ثقة وقال الطبرانی یقال له رؤیة، وقال ابنعدی: ما رایت له منکرا قد جاوز الحد، والاجلح روی له الاربعة، ووثقه ابنمعین والعجلی، وقال ابنعدی شیعی صدوق.
مبارکفوری نیز وی را صدوق به حساب آورده و مینویسد: (عن حبه) بفتح حاء مهملة ثم موحدة ثقیلة
بن جوین بجیم مصغرا العرنی بضم المهملة وفتح الراء بعدها نون الکوفی صدوق...
در نتیجه این روای نیز
موثق است و حداقل این که وی حسن است؛ پس روایتش معتبر میشود.
مضمون دومی که از حبة العرنی، در کتاب «
اسد الغابة» آمده، این است:
اَنباَنا ابوالفضل
بن ابیالحسن
بن ابیعبدالله المخزومی باِسناده عن اَحمد
بن علی: حدثنا ابوهشام الرفاعی، حدثنا محمد
بن فضیل، حدثنا الاَجلح، عن سلمة
بن کُهَیل، عن حَبَّة
بن جُوَین، عن علی قال: لم اَعلم اَحداً من هذه الاُمة عبدالله قبلی، لقد عبدته قبل اَن یعبده اَحد منهم خمس سنین، اَو سبع سنین.
علی (علیهالسّلام) فرمود: سراغ ندارم کسی از این امت را به استثناء رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، که پیش از من سر اطاعت و
عبادت در برابر تو به خاک گذاشته باشد. همانا پنج سال یا هفت سال پیش از دیگران، به عبادت خدا پرداختم.
طبرانی مضمون سوم را اینگونه آورده است:
«۱۷۴۶ حدثنا احمد قال حدثنا عبدالرحمن
بن صالح الازدی قال حدثنا عمرو
بنهاشم الجنبی عن الاجلح عن سلمة
بن کهیل عن حبة
بن جوین العرنی عن علی انه قال اللهم انک تعلم ان لم یعبدک احد من هذه الامة بعد نبیها قبلی ولقد عبدتک قبل ان یعبدک احد من هذه الامة بست سنین.»
از این که مضمون اول این روایت از نظر سندی بررسی شد و توثیق راویانش اثبات گردید، از بررسی سندهای بعدی جهت پرهیز از اطاله کلام صرف نظر میکنیم.
روایت ایشان در «
تاریخ مدینة دمشق»
ابنعساکر با سند صحیح اینگونه است:
«اخبرنا ابومحمد
بن طاوس انا ابوالغنائم
بن ابیعثمان انا عبدالله
بن عبیدالله
بن یحیی نا ابوعبدالله المحاملی نا محمد
بن عثمان
بن کرامة نا عبیدالله عن سفیان وشعبة عن سلمة
بن کهیل عن حبة عن علی قال انا اول من اسلم؛
به نقل حبه العرنی علی (علیهالسّلام) فرمود: من نخستین مسلمانم.»
در بررسی تفصیلی افراد موجود در سند روایت باید گفت:
اسم این شخص،
هبةالله بن احمد است و نسائی از ایشان به «فقیه امام» تعبیر دارد و ایشان را موثق میداند: ... الشیخ الفقیه الامام الثقة ابومحمد هبةالله
بن احمد
بن عبدالله
بن علی
بن طاوس المقری قراءة علیه. شیخ فقیه، پیشوا و موثق، ابومحمد هبةالله
بن احمد ... است.
سمعانی در
الانساب، نیز ایشان را «فاضل، موثق، صدوق و روای حدیث بسیار» میداند و مینویسد: منها شیخنا ابومحمد هبةالله
بن احمد
بن عبدالله
بن علی
بن طاوس المقرئ الجیرونی امام جامع دمشق کان یسکن باب جیرون کان مقرئا فاضلا ثقة صدوقا مکثرا من الحدیث
ذهبی نیز بعد از معرفی ایشان را موثق و پرهیزگار میداند: ابن طاووس امام جامع دمشق ومقرئه ابومحمد هبةالله
بن احمد
بن عبدالله ابنعلی
بن طاووس البغدادی ثم الدمشقی... وکان ثقة متصونا.
و در
تاریخ الاسلام نیز ایشان را صدوق میداند و توثیق ابنعساکر را نیز گزارش کرده است: هبةالله
بن احمد
بن عبدالله
بن علی
بن طاوس. ابومحمد البغدادی، ثم الدمشقی، امام جامع دمشق ... وکان صدوقاً، صحیح السماع. و ثقه ابنعساکر.
بغدادی در کتاب «
تکملة الاکمال»، پس از معرفی دقیق و این که از
عبدالله بن عبیدالله روایت نقل کرده، بر ثقه بودنش تصریح کرده است:
ابوالغنائم محمد
بن علی
بن ابیعثمان السبیعی حدث عن عبدالله
بن عبیدالله البیع... توفی یوم الاربعاء النصف من جمادی الآخرة سنة ثلاث وثمانین واربعمائة وهو ثقة صالح؛ ابوالغنائم محمد
بن علی ... از عبدالله
بن عبید اله روایت نقل کرده ... در نیمه جمادی الثانی سال ۴۸۳ وفات یافت و ایشان موثق و انسان صالح بود.
ذهبی در کتاب «
العبر» نیز بر صدوق بودن ایشان تصریح کرده است: و ابوالغنائم
بن ابیعثمان محمد
بن علی
بن حسن الدقاق بغدادی متمیز صدوق.
عبدالله بن عبیدالله بن یحیی از نظر علمای اهلسنت از جمله از نظر خطیب بغدادی موثق است ذهبی پس از معرفی، در پایان توثیق خطیب را آورده است:
الشیخ المعمر مسند بغداد ابومحمد عبدالله
بن عبیدالله
بن یحیی البغدادی الؤدب عرف بابن البیع حدث عن القاضی ابیعبدالله المحاملی ... حدث عنه ابوالغنائم محمد
بن ابیعثمان ... قال الخطیب کان یسکن بدرب الیهود وکان ثقة لم ارزق السماع منه.
شیخ کهن سال، مسند بغداد ابومحمد عبدالله... معروف به ابنالبیع بود. از
ابیعبدالله محامل روایت نقل کرده و از او ابوالغنائم ... حدیث کرده. خطیب بغدادی گفته: وی در درب یهودی مینشست و انسان موثق بود.
و در کتاب دیگرش نیز مینویسد: وابن البیع ابومحمد عبدالله
بن عبیدالله
بن یحیی البغدادی المؤدب صاحب المحاملی وثقه الخطیب.
سمعانی نیز توثیق خطیب بغدادی را آورده است: ذکره ابوبکر احمد
بن علی
بن ثابت الخطیب ... منه وکان ثقة.
یاقوت حموی نیز ایشان را موثق میداند: ابومحمد عبدالله
بن عبیدالله
بن یحیی المؤدب... وکان ثقة...
شیبانی نیز ایشان را توثیق کرده است: ابومحمد عبدالله
بن عبیدالله
بن یحیی... وکان ثقة ...
از نظر
صفدی نیز وی موثق است: عبدالله
بن عبیدالله
بن یحیی ابومحمد البغدادی المؤدب المعروف بابن البیع کان ثقة.
اسم این راوی،
حسین بن اسماعیل بن محمد محاملی است. وی نیز از نظر علمای رجال اهلسنت موثق است.
ابوبکر صولی مینویسد:
مات ابوعبدالله الحسین
بن اسماعیل المحاملی القاضی... وما کان بقی علی الارض محدث اسند منه، مع صدقه وثقته وستره رحمه الله؛ ابوعبدالله حسین
بن اسماعیل محاملی فوت کرد... و در روی زمین هیچ محدثی که در نقل روایت مستند نقل کند، باقی نماند علاوه بر این که وی صادق و موثق بود...
ابنندیم نیز او را از جمله افراد موثق معرفی کرده و همان سخن صولی را تکرار کرده است: المحاملی القاضی ابوعبدالله الحسین
بن اسماعیل
بن محمد الضبی من الثقات ... ولم یکن بقی علی الارض محدث اسند منه مع صدقه وثقته وستره
ذهبی از وی به «امام، علامه، حافظ و شیخ و محدث بغداد» تعبیر دارد و صدوق دانستن خطیب بغدادی را ذکر کرده است: المحاملی القاضی الامام العلامة الحافظ شیخ بغداد ومحدثها ابوعبدالله الحسین
بن اسماعیل
بن محمد الضبی البغدادی ... قال الخطیب کان فاضلا دینا صادقا.
ابنکثیر دمشقی نیز او را «صدوق، متدین، فقیه، محدث» میداند: الحسین
بن اسماعیل
بن محمد
بن اسماعیل
بن سعید
بن ابان ابوعبدالله الضبی القاضی المحاملی الفقیه الشافعی المحدث سمع الکثیر... وکان صدوقا دینا فقیها محدثا ولی قضاء الکوفة ستین سنة.
محمد بن عثمان بن کرامه از راویان بخاری، ابوداود و ترمذی و ابنماجه است. و از نظر ذهبی صدوق است: ۵۰۴۴ محمد
بن عثمان
بن کرامة العجلی مولاهم عن ابیاسامة وطبقته وعنه البخاری و ابوداود والترمذی وابن ماجة ... صدوق.
به تصریح مزی در تهذیب، وی از نظر
ابوحاتم رازی،
محمد بن عبدالله بن سلیمان و
داود بن یحیی صدوق بوده و ابنحبان نیز ایشان را موثق میداند: خ د ت ق: محمد
بن عثمان
بن کرامة العجلی، روی عنه: البخاری ... و ابوحاتم الرازی، وَقَال: صدوق. وَقَال ابوالعباس
بن عقدة: سمعت محمد
بن عبدالله
بن سُلَیْمان، وداود
بن یحیی یقولان: کان صدوقا... وذکره ابنحِبَّان فی کتاب (الثقات).
وی از راویان بخاری است و ذهبی او را با تمام اسم معرفی کرده و او را «حافظ، و یکی از اعلام» میداند و در پایان به «
ثقه» بودنش تصریح کرده است: عبیدالله
بن موسی ابومحمد العبسی الحافظ احد الاعلام ... ثقة
ابنحجر توثیقات علمای رجال اهلسنت همانند: ابنمعین، ابوحاتم رازی، عجلی، ابنحبان، ابنشاهین و ابنابیشیبه را درباره وی آوره است: عبیدالله
بن موسی
بن ابیالمختار واسمه باذام العبسی مولاهم الکوفی ابومحمد الحافظ... وقال
بن ابیخیثمة عن
بن معین ثقة وقال ابوحاتم صدوق ثقة حسن الحدیث ... وقال العجلی ثقة ... وذکره
بن حبان فی الثقات... وقال
بن شاهین فی الثقات قال عثمان
بن ابیشیبة صدوق ثقة.
مشخصات کامل
سفیان ثوری را علمای رجال ذکر کرده است. ابنحجر مینویسد: سفیان
بن سعید
بن مسروق الثوری ابوعبدالله الکوفی ثقة حافظ فقیه عابد امام حجة...
سفیان
بن مسروق ثوری کنبه اش ابوعبدالله است. وی موثق، حافظ فقیه، عابد، امام و حجت است.
عجلی کوفی مینویسد: سفیان
بن سعید
بن مسروق
بن ربیع یکنی ابا عبدالله ثقة کوفی رجل صالح زاهد عابد ثبت فی الحدیث فقیه صاحب سنة واتباع؛ سفیان
بن سعید ... موثق، از اهل کوفه، مرد صالح، زاهد و اهل عبادت، و مورد اعتماد در روایت، فقیه و صاحب سنت و دارای پیرو بود.
با این توصیفی که عجلی دارد نیازی بیشتر به آوردن توثیقات وی نیست.
ابنحجر توثیقات علمای رجال اهلسنت را درباره وی اینگونه آورده است:
سلمة
بن کهیل
بن حصین الحضرمی التنعی ابویحیی الکوفی... قال ابوطالب عن احمد سلمة
بن کهیل متقن للحدیث وقیس
بن مسلم متقن للحدیث ما نبالی اذا اخذت عنهما حدیثهما وقال اسحاق
بن منصور عن
بن معین ثقة وقال العجلی کوفی تابعی ثقة ثبت فی الحدیث وکان فیه تشیع قلیل وهو من ثقات الکوفیین وقال
بن سعد کان ثقة کثیر الحدیث وقال ابوزرعة ثقة مامون ذکی وقال ابوحاتم ثقة متقن وقال یعقوب
بن شیبة ثقة ثبت علی تشیعه وقال النسائی ثقة ثبت وقال
بن المبارک عن سفیان ثنا سلمة
بن کهیل وکان رکنا من الارکان وشد قبضته وقال
بن مهدی لم یکن بالکوفة اثبت من اربعة منصور وسلمة وعمرو
بن مرة وابی حصین وقال ایضا اربعة فی الکوفة لا یختلف فی حدیثهم فمن اختلف علیهم فهو خاطیء...
احمد و
قیس بن مسلم او را
متقن الحدیث میدانند. از نظر عجلی کوفی، ثقه و مورد اعتماد در روایت است. ابوزرعه، ابوحاتم،
یعقوب بن شیبه و
نسائی از وی به «ثقة متین، ثقة ثبت» تعبیر دارند. ابنمهدی گفته: در
کوفه چهار نفر اثبت بوده از جمله آنها سلمه است. و نیز گفته است: در کوفه چهار تن است هر که با روایت آنها مخالفت کند، خطا کرده است.
توثیقات «حبة العرنی» را در روایات قبل بیان کردیم و در نتیجه این روایت از نظر علمای اهلسنت معتبر است.
سند دیگر این روایت از طریق حبة العرنی با مضمومون «انا اول من اسلم» این است:
اخبرنا ابوالفتح یوسف
بن عبدالواحد انا شجاع
بن علی انا ابوعبدالله
بن مندة انا خیثمة
بن سلیمان نا اسحاق
بن سیار نا عبیدالله
بن موسی نا سفیان الثوری وشعبة
بن الحجاج عن سلمة
بن کهیل عن حبة
بن جوین عن علی
بن ابیطالب قال انا اول من اسلم.
معاذة العدویه از امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نقل کرده که حضرت خودش را اولین مؤمن و مسلمان معرفی میکند. این روایت با چند سند از طریق وی نقل شده است در این قسمت سند اول که معتبر است (واسلمت قبل ان یسلم ابوبکر) ذکر میشود.
ابنقتیبه در کتاب «
المعارف» روایت را اینگونه آورده است:
وحدثنی ابوالخطاب قال حدثنا نوح
بن قیس قال حدثنا سلیمان ابوفاطمة عن معاذة بنت عبدالله العدویة قالت سمعت علی
بن ابیطالب علی منبر البصرة وهو یقول انا الصدیق الاکبر آمنت قبل ان یؤمن ابوبکر واسلمت قبل ان یسلم ابوبکر.
معاذه دختر
عبدالله عدویه میگوید: از علی
بن ابیطالب که بر منبر
بصره بود، شنیدم که میفرمود: من صدیق اکبرم، پیش از این که
ابوبکر ایمان و
اسلام بیاورد من به رسول خدا ایمان و اسلام آوردم.
در بررسی تفصیلی افراد موجود در سند روایت باید گفت:
مزی در کتاب «
تهذیب الکمال»، درباره
زیاد بن یحیی بن زیاد
بن حسان مینویسد: ابوحاتم و نسائی وی را توثیق کرده و ابنحبان هم او را در کتاب «الثقات» آورده است:
زیاد
بن یحیی
بن زیاد
بن حسان
بن عبدالله الحسانی، ابوالخطاب النکری، العدنی، البَصْرِیّ ... قال ابوحاتم، والنَّسَائی: ثقة. وذکره ابنحِبَّان فی کتاب الثقات وَقَال: مات سنة اربع وخمسین ومئتین ... ابوحاتم و نسائی گفتهاند: وی ثقه است. ابنحبان وی را در کتاب «الثقات» آورده است.
ابنحجر عسقلانی نیز مینویسد: قال ابوحاتم والنسائی ثقة وذکره وابنحبان فی الثقات وقال مات سنة اربع وخمسین ومائتین قلت
یحیی
بن معین و ابوداود وی را توثیق کردهاند: نوح
بن قیس
بن رباح الازدی الحدانی، قال عبدالله
بن احمد
بن حنبل عَن ابیه، وعثمان
بن سَعِید الدارمی عن یحیی
بن مَعِین: ثقة. وَقَال ابوداود: کان یتشیع. وَقَال مرة اخری: ثقة، وبلغنی عن یحیی انه ضعفه. وَقَال النَّسَائی: لیس به باس.
عبدالله
بن احمد
بن حنبل از پدرش و عثمان
بن سعید نقل کردهاند که یحیی
بن معین وی را توثیق کرده است. ابوداود گفته او شیعه بوده و مرتبه دیگر گفته است: او ثقه است ...
ذهبی نیز توثیق احمد و ابنمعین را درباره او آورده است: ۱۴۷ (۵۰۷۵ ت) نوح
بن قیس (م عو) الحدانی بصری صالح الحال عن ایوب و عمرو
بن مالک النکری وطائفة وعنه ابوالاشعث ونصر
بن علی وخلق وثقه احمد وابن معین.
این شخص را تنها ابنحبان توثیق کرده است. ابنحجر بعد از نقل روایت آورده است که ابنحبان اسم این راوی را در کتاب «الثقات» خود آورده است:
عس النسائی فی مسند علی سلیمان
بن عبدالله ابوفاطمة روی عن معاذ العدویة عن علی قال علی منبر البصرة انا الصدیق الاکبر وعنه نوح
بن قیس الحدانی قال البخاری لا یتابع علیه ولا یعرف الا به ولا یعرف له سماع من معاذة قلت وقال
بن عدی لا اعرف له غیره ولا یتابع علیه کما قال البخاری وذکره
بن حبان فی الثقات.
مزی در تهذیب الکمال بعد از این که معاذة بنت عبدالله العدویه را معرفی کرده، تصریح نموده است که وی را ابنحبان در کتابش آورده و گفته است: او از جمله زنان اهل عبادت بوده است:
معاذة بنت عبدالله العدویة، ام الصهباء البَصْرِیّة، امراة صلة
بن اشیم، وکانت من العابدات ... قال احمد
بن سعد
بن ابیمریم، عن یحیی
بن مَعِین: ثقة، حجة. وذکرها ابنحبان فی کتابالثقات، وَقَال: کانت من العابدات.
ابنحجر نیز در کتاب «تقریب التهذیب»، ایشان را توثیق کرده است: ۸۶۸۴ معاذة بنت عبدالله العدویةام الصهباء البصریة ثقة من الثالثة ع
ملا علی قاری نیز به
وثاقت وی تصریح کرده است: (وعن معاذة) بنت عبدالله العدویة الصهباء البصریة ثقة من الثالثة کذا فی التقریب.
در نتیجه این روایت معتبر است.
دولابی روایت معاذه را با دو سند دیگر به صورت واضحتر در کتابش آورده است:
۱۵۸۷ - حدثنا زیاد
بن یحیی ابوالخطاب، قال: حدثنا نوح
بن قیس. وحدثنی ابوبکر مصعب
بن عبدالله
بن مصعب الواسطی، قال: حدثنا یزید
بنهارون، قال: انبا نوح
بن قیس الحدانی، قال: حدثنا سلیمان ابنعبدالله ابوفاطمة، قال: سمعت معاذة العدویة، تقول: سمعت علی
بن ابیطالب (رضی الله عنه) یخطب علی منبر البصرة، وهو یقول: انا الصدیق الاکبر، آمنت قبل ان یؤمن ابوبکر، واسلمت قبل ان یسلم.
معاذه دختر عبدالله عدویه میگوید: از علی
بن ابیطالب که بر منبر بصره بود، شنیدم که میفرمود: من صدیق اکبرم، پیش از این که ابوبکر ایمان و
اسلام بیاورد من به رسول خدا ایمان و اسلام آوردم.
سند سوم این روایت این است: ۱۸۶ حدثنا ابوموسی نا نوح
بن قیس عن رجل قد سماه ذهب عن ابیموسی اسمه عن معاذ العدویة قالت سمعت علیا رضی الله عنه یخطب علی المنبر وهو یقول انا الصدیق الاکبر آمنت قبل ان یؤمن ابوبکر رضی الله عنه واسلمت قبل ان یسلم.
ترجمه روایت گذشت.
۱۸۷ حدثنا ابوموسی نا مسلم
بن ابراهیم نا نوح
بن قیس نا سلیمان
بن عبدالله الحارثی حدثنی معاذة العدویة قالت سمعت علیا رضی الله عنه علی المنبر یقول مثله
نسائی در کتاب «
خصائص و سنن الکبری» مینویسد: ۸ اخبرنا علی
بن المنذر الکوفی قال حدثنا ابنالفضیل قال حدثنا الاجلح عن عبدالله
بن ابیالهذیل عن علی قال مَا اَعْرِفُ اَحَدًا مِنْ هَذِهِ الاُمَّةِ عبدالله بَعْدَ نَبِیِّهَا غَیْرِی، عَبَدْتُ اللَّهَ قَبْلَ اَنْ یَعْبُدَهُ اَحَدٌ مِنْ هَذِهِ الاُمَّةِ بِسَبْعِ سِنِینَ.
عبدالله بن ابیهذیل از علی (علیهالسّلام) نقل کرده است که فرمود: در میان امت کسی را نمیشناسم که بعد از رسول خدا، جز من
خداوند را عبادت کرده باشد؛ من خداوند را هفت سال قبل از این که فردی از این امت
عبادت کند، او را پرستش کردم.
در بررسی تفصیلی افراد موجود در سند روایت باید گفت:
ابنحجر عسقلانی و مزی توثیقات علمای اهلسنت همانند: ابنابیحاتم و نسائی و برخی دیگر را درباره
علی بن منذر کوفی آورده است:
۶۲۶ ت س ق الترمذی والنسائی وابن ماجة علی
بن المنذر
بن زید الاودی ویقال الاسدی ابوالحسن الکوفی الطریقی روی عن ابیه وابن عیینة وابن فضیل ... قال
بن ابیحاتم سمعت منه مع ابی وهو صدوق ثقة سئل عنه ابیفقال محله الصدق وقال النسائی شیعی محض ثقة وذکره
بن حبان فی الثقات وقال مطین مات فی ربیع الآخر سنة ست وخمسین ومائتین سمعت
بن نمیر یقول هو ثقة صدوق... وقال الدارقطنی لا باس به وکذا قال مسلمة
بن قاسم وزاد کان یتشیع.
ابن ابیحاتم گفته: من و پدرم از وی روایت شنیدم و او شخص راستگو و ثقه است. از پدرم درباره وی سؤال کردند، گفت: جایگاه او صدق است (یعنی راستگو است). نسائی گفته: او شیعه خالص و ثقه است. ابنحبان نیز وی را در کتاب «الثقات» آورده است. مطین میگوید: از ابننمیر نقل کرده است که علی
بن منذر ثقه و صدوق است ...
ذهبی وی را
شیعه و راستگو میداند و مینویسد: ۳۱۱ محمد
بن فضیل
بن غزوان ع شیعی صدوق.
ذهبی در جای دیگر مینویسد: ۵۱۱۵ محمد
بن فضیل
بن غزوان الضبی مولاهم الحافظ ابوعبدالرحمن عن ابیه ومغیرة وحصین وعنه احمد واسحاق والعطاردی ثقة شیعی.
ابنحجر مینویسد: وی راستگوی عارف است که به تشیع نسبت داده شده است: ۶۲۲۷ محمد
بن فضیل
بن غزوان بفتح المعجمة وسکون الزای الضبی مولاهم ابوعبدالرحمن الکوفی صدوق عارف رمی بالتشیع ...
ذهبی توثیق ابنمعین و عجلی را درباره وی آورده و ابنعدی نیز او را صدوق میداند: ۲۷۳ (۲۲۱۸ ت) - اجلح
بن عبدالله (عو) ابوحجیة الکندی الکوفی یقال اسمه یحیی... وثقة ابنمعین واحمد
بن عبدالله العجلی وقال احمد ما اقربه من فطر... وقال ابنعدی شیعی صدوق؛ ابن معین و احمد
بن عبدالله عجلی وی را توثیق کرده و ابنعدی گفته: وی شیعه و راستگو است.
زرعی دمشقی بعد از نقل روایتش میگوید: اگر وی صدوق است ولی شیعه است: واما حدیث الاجلح عن عبدالله
بن ابیالهذیل عن علی رضی الله عنه قال ما اعرف احدا من هذه الامة عبدالله بعد نبیها غیری عبدت الله قبل ان یعبده احد من هذه الامة سبع سنین فالاجلح وان کان صدوقا فانه شیعی؛ اجلح هرچند صدوق است اما شیعه است.
این شخص از راویان مسلم است و علمای رجال اهلسنت وی را توثیق کردهاند: عجلی کوفی در توثیق وی مینویسد: ۹۸۸ عبدالله
بن ابیالهذیل کوفی تابعی ثقة وکان عثمانیا
ابنحبان ایشان را در کتاب الثقات آورده است: ۳۶۶۵ عبدالله
بن ابیالهذیل العبدی یروی عن جماعه من الصحابة روی عنه اهل الکوفة
مزی نیز تصریح میکند که نسائی او را موثق میداند و ابنحبان نیز او را در کتاب «الثقات» خود آورده است: ۳۶۲۹ - ر م ت س: عبدالله
بن ابیالهذیل العنزی، ابوالمغیرة الکوفی. قال النَّسَائی: ثقة. وذکره ابنحِبَّان فی کتاب الثقات.
ذهبی درباره وی مینویسد: عبدالله
بن ابیالهذیل القدوة العابد الامام ابوالمغیرة العنزی الکوفی روی عن ابیبکر وعمر مرسلا وعن علی وعمار... وعنه واصل الاحدب و ابوالتیاح الضبعی واسماعیل
بن رجاء و اجلح الکندی... قال النسائی ثقة؛ عبدالله
بن ابیهذیل، مقتدا، عابد و پیشوا... نسائی گفته: وی موثق است.
ذهبی در کتاب دیگرش نیز بر ثقه بودنش تصریح کرده است: ۳۰۳۴ عبدالله
بن ابیالهذیل العنزی کوفی عن ابیوعمر وعبدالله وعنه الاجلح واشعث
بن ابیالشعثاء وعدة ثقة م ت س
حال با توجه به توثیقاتی که برای راویان سند ذکر شد، این روایت
معتبر است.
ابن ابیشیبه از طریق
عباد بن عبدالله نقل کرده است که
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) فرمود: من هفت سال قبل از همه مردم
نماز خواندهام:
«۳۲۰۸۴ حدثنا عبدالله
بن نمیر عن العلاء
بن الصالح عن المنهال عن عباد
بن عبدالله قال سمعت علیا یقول انا عبدالله واخو رسوله وانا الصدیق الاکبر لا یقولها بعدی الا کذاب مفتر ولقد صلیت قبل الناس بسبع سنین.»
عباد
بن عبدالله میگوید: از علی شنیدم که میگفت: من بنده خدا، برادر رسول خدا، صدیق اکبر هستم، اگر کسی بعد از من اینها را ادعا کند، دروغگوی تهمت زن بیش نیست و هر آئینه هفت سال قبل از همه مردم نماز خوانده گزاردهام.
در بررسی تفصیلی افراد موجود در سند روایت باید گفت:
ابنحجر عسقلانی ایشان را پس از معرفی، توثیق کرده است: عبدالله
بن نمیر بنون مصغر الهمدانی ابوهشام الکوفی ثقة صاحب حدیث من اهل السنة من کبار التاسعة مات سنة تسع وتسعین وله اربع وثمانون ع؛
عبدالله بن نمیر... موثق، دارای روایت و از علمای اهلسنت و از بزرگان طبقه هفتم است.
و در جای دیگر مینویسد: ع الستة عبدالله
بن نمیر الهمدانی الخارفی ابوهشام الکوفی... قال ابونعیم سئل سفیان عن ابیخالد الاحمر فقال نعم الرجل عبدالله
بن نمیر وقال عثمان الدارمی قلت لیحیی
بن معین
بن ادریس احب الیک فی الاعمش او
بن نمیر فقال کلاهما ثقة وقال ابوحاتم کان مستقیم الامر قال ابنه محمد وغیره مات سنة تسع وتسعین ومائة وقیل انه ولد فی سنة ۱۱۵ قلت وذکره
بن حبان فی الثقات وقال العجلی ثقة صالح الحدیث صاحب سنة وقال
بن سعد کان ثقة کثیر الحدیث صدوق ...
از سفیان درباره
ابوخالد احمر سؤال شد، او گفت: عبدالله
بن نمیر خوب مردی است.
عثمان دارمی میگوید: به یحیی
بن معین گفتم: اعمش نزد تو محبوبتر است یا ابننمیر؟ گفت: هر دوی آنها موثق است. ابوحاتم گفته: وی به راه راست بود (یعنی اعتقادات درستی داشت). میگویم: ابنحبان وی را در کتاب «الثقات» آورده و عجلی گفته: او موثق و
صالح الحدیث است. ابنسعید نیز گفته: وی موثق، و روایات فراوانی دارد و راستگو است.
ابنحجر پس از معرفی، وی را راستگو میداند: ۵۲۴۲ العلاء
بن صالح التیمی او الاسدی الکوفی صدوق له اوهام ...
ابنحجر در کتاب دیگرش، اقوال علمای رجال اهلسنت را در
توثیق این راوی آورده است: ۳۳۱ د ت س ابیداود والترمذی والنسائی ال علاء
بن صالح التیمی ویقال الاسدی الکوفی وسماه ابوداود فی روایته علی
بن صالح وهو وهم روی عن المنهال
بن عمرو... روی عنه ابواحمد الزبیری وعبدالله
بن نمیر وعلی
بنهاشم... قال
بن معین و ابوداود ثقة وقال
بن معین ایضا و ابوحاتم لا باس به... وذکره
بن حبان فی الثقات... قلت... ووثقه یعقوب
بن سفیان وابن نمیر والعجلی.
ابن معین و ابوداود گفتهاند: او
ثقه است. ابنمعین و ابوحاتم گفتهاند: روایتش اشکالی ندارد. ابنحبان نیز وی را در کتاب «الثقات» آورده است. میگویم: یعقوب
بن سفیان و ابننمیر و عجلی نیز وی را توثیق کردهاند.
مزی نیز توثیقات ابنمعین، ابوداود و ابنحبان را درباره وی آورده است: قال عباس الدُّورِیُّ، و ابوبکر
بن ابیخیثمة عن یحیی ابنمَعِین، و ابوداود ثقة وَقَال غیرهما عن یحیی
بن مَعِین، و ابوزُرْعَة، و ابوحاتم: لا باس به. وذکره ابنحِبَّان فی کتاب الثقات.
متن توثیق
احمد بن عبدالله عجلی در کتابش این است: ۱۲۷۹ العلاء
بن صالح التیمی ثقة.
این شخص از روات بخاری است و نیازی به آوردن سخنان علمای اهلسنت در توثیق وی نیست اما به دو مورد آن اشاره میکنیم.
ذهبی درباره او مینویسد: ۵۶۵۳ المنهال
بن عمرو الاسدی مولاهم... وثقه
بن معین خ ۴
در کتاب
تاریخ الاسلام مینویسد: ووثقه ابنمعین وغیره. وقال الدارقطنی: صدوق.
اولا:
عباد بن عبدالله اسدی کوفی با
عباد بن عبدالله بن زبیر اسدی مدنی فرق دارد؛ زیرا دومی توثیقات فراوان دارد ولی راوی این روایت نیست.
ثانیا: جدای از اینکه در کتاب
مصباح الزجاجه به صراحت این روایت را صحیح معرفی کرده بود، ابنحبان عباد
بن عبدالله اسدی را در ثقات آورده و عجلی نیز او را توثیق کرده است.
ابنحبان مینویسد: ۴۲۶۸ عباد
بن عبدالله الاسدی من اهل الکوفة یروی عن علی روی عنه المنهال
بن عمرو.
عجلی نیز مینویسد: ۸۴۰ عباد
بن عبدالله الاسدی کوفی تابعی ثقة.
احمد کنانی این
روایت را نقل کرده و در پایان به صحت سند آن تصریح میکند: «(۴۹) حدثنا محمد
بن اسماعیل الرازی حدثنا عبیدالله
بن موسی انبانا العلاء
بن صالح عن المنهال عن عباد
بن عبدالله قال قال علی انا عبدالله واخو رسوله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وانا الصدیق الاکبر لا یقولها بعدی الا کذاب صلیت قبل الناس بسبع سنین.» هذا اسناد صحیح رجاله ثقات؛ سند روایت صحیح و رجال آن موثق هستند.
سعد بن معاذ نیز از
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نقل کرده است که فرمود: من اولین مسلمان هستم.
«۸۴ - وحدثنا احمد
بن شَبّویه، قال قلت (- - -) قال: لعبدالرزاق احبرکم یحیی
بن المعلی، عن عمه شعیب
بن خالد، عن حنظلة
بن سبرة بن المسیب... سعد
بن معاذ علی
بن ابیطالب فذکر حدیثاً طویلاً: قال فیه: قال علی: انی اول من اسلم؛
سعد
بن معاذ از علی
بن ابیطالب روایت طولانی نقل کرده و در این روایت آمده است که من نخستین فردی هستم که
اسلام آوردهام.»
در نقل دیگر از طریق
حصین بن ثمارج آمده است که علی (علیهالسّلام) فرمود:
«۱۷۹ حدثنا ابوبکر
بن ابیشیبة نا شبابة عن شعبة عن سلمة
بن کهل (
بن حصین) عن جده (مجهول) عن علی رضی الله عنه قال انا اول رجل صلی مع رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)؛
من نخستین مردی هستم که با
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نماز خواند.»
در روایت دیگر آمده است که
عباس بن عبدالمطلب و شیبه با هم مفاخره میکردند. این دو نفر، امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را حکم قرار دادند و جریان مفاخره خود را با حضرت گفتند. اما حضرت نیز فرمود من هم اجازه دارم افتخار خودم را بگویم؟ گفتند: بگو. امیرمؤمنان (علیهالسّلام) فرمود: «انا اول من آمن بالوعید من ذکور هذه الامة وهاجر وجاهد.»
عباس، شیبه و امیرمؤمنان (علیهالسّلام) برای حکمیت نزد رسول خدا آمدند و حضرت سخن امیرمؤمنان را با تلاوت آیه
قرآن که
جبرئیل آن را
نازل فرمود، تایید کرد. متن مفاخره این است:
«ذکر فضیلة اخری ل امیرالمؤمنین علی، رضی الله عنه، لم یشرکه فیها احد. اخبرنا عمر
بن احمد
بن عثمان، ثنا علی
بن محمد المصری، ثنا جبرون
بن عیسی، ثنا یحیی
بن سلیمان القرشی الحفری، ثنا عباد
بن عبدالصمد ابومعمر، عن انس
بن مالک، قال: قعد العباس
بن عبدالمطلب، وشیبة صاحب البیت یفتخران فقال له العباس: انا اشرف منک انا عم رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ووصی ابیه وسقایة الحجیج لی فقال له شیبة: انا اشرف منک انا امین الله علی بیته وخازنه افلا ائتمنک کما ائتمننی وهما فی ذلک یتشاجران حتی اشرف علیهما علی
بن ابیطالب فقال له العباس: افترضی بحکمه؟ قال: نعم قد رضیت.»
«فلما جاءهما قال العباس: علی رسلک یا ابناخی فوقف علی فقال له العباس: ان شیبة فاخرنی فزعم انه اشرف منی قال: فماذا قلت انت یا عماه؟ قال: قلت له: انا عم رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ووصی ابیه وساقی الحجیج انا اشرف. فقال لشیبة: ما قلت یا شیبة قال: قلت له: بل انا اشرف منک انا امین الله وخازنه افلا ائتمنک کما ائتمننی قال: فقال لهما: اجعلا لی معکما فخرا قالا له: نعم قال: فانا اشرف منکما انا اول من آمن بالوعید من ذکور هذه الامة وهاجر وجاهد فانطلقوا ثلاثتهم الی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فجثوا بین یدیه فاخبر کل واحد منهم بفخره فما اجابهم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فانصرفوا
فنزل الوحی بعد ایام فارسل الی ثلاثتهم فاتوه فقرا علیهم النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): اجعلتم سقایة الحاج وعمارة المسجد الحرام کمن آمن بالله والیوم الآخر وجاهد فی سبیل الله...»
انس بن مالک میگوید: عباس
بن عبدالمطلب و شیبه متصدیان
خانه خدا نشسته بودند و به یک دیگر فخر میفروختند، عباس به او گفت: من از تو با شرافتترم، من عموی رسول خدا و وصی پدر او و ساقی حاجیانم. شیبه گفت: من با شرافت از تو و امین خدا در خانه او هستم من امین خدا بر خانه او و خازن آن هستم، چرا به تو اعتماد نکرده آن گونه که به من اعتماد کرده است؟ در همان زمان علی بر آنها گذشت. عباس به شیبه گفت آیا تو راضی هستی که علی در میان ما قضاوت کند؟ او گفت: بلی. وقتی نزد علی آمدند هر یکی سخناش را تکرار کردند. علی به آن دو نفر گفت: بگذارید من هم با شما فخر کنم؟ گفتند: آری. گفت: من از هر دوی شما شریفترم، من نخستین کس از مردان این امت هستم که
ایمان آورد و
هجرت و
جهاد کرد. سه نفر نزد پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رفتند و مقابل او نشستند و هر کدام مایه افتخار خود را گفتند و پیامبر چیزی نگفت و آنان برگشتند. پس از چند روز درباره آنان
وحی نازل شد، پیامبر دنبال آن سه نفر فرستاد و آنان آمدند و پیامبر به آنان چنین خواند: «اَجَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ» تا آخر آیات...
ابوحفص عمر بن احمد نیز در کتاب «
شرح مذاهب اهل السنة و معرفة شرائعالدین و التمسک بالسنن»، این روایت را آورده و تصریح کرده است که این فضیلت منحصر به فرد علی (علیهالسّلام) است: فضیلة لعلی
بن ابیطالب رضی الله عنه «۱۳۱ حدثنا علی
بن محمد المصری ثنا جبرون
بن عیسی ثنا یحیی
بن سلیمان القرشی الحفری عن عباد
بن عبدالصمد ابیمعمر عن انس
بن مالک انه قال قعد عم رسول الله العباس
بن عبدالمطلب وشیبة صاحب البیت یفتخران...» و در پایان روایت مینویسد: قراه ابومعمر تفرد علی بهذه الفضیلة لم یشارکه فیها احد.
و ظاهر این عبارت، مقبول بودن متن روایت در نزد مولف است.
صاحب کتاب «
وقعة الصفین» نامه امیرمؤمنان (علیهالسّلام) به
معاویه را آورده و در این نامه آن حضرت تصریح میکند که ما
اهلبیت هنگامی که رسول خدا دعوتش را شروع کرد، ایمان آوردیم:
«نصر، عن عمر
بن سعد عن ابی ورق، ان ابنعمر
بن مسلمة الارحبی اعطاه کتابا فی امارة الحجاج بکتاب من معاویة الی علی. قال: ... ولعمر الله انی لارجو اذا اعطی الله الناس علی قدر فضائلهم فی الاسلام ونصیحتهم لله ورسوله ان یکون نصیبنا فی ذلک الاوفر. ان محمدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لما دعا الی الایمان بالله والتوحید کنا - اهل البیت - اول من آمن به.»
همانا محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هنگامیکه به سوی ایمان به خدا و توحید دعوت فرمود: ما اهلبیت نخستین کسانی بودیم که به آن حضرت ایمان آوردیم.
بلاذری سخن امیرمؤمنان (علیهالسّلام) اینگونه نقل کرده است: ان الله بعث محمداً (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فدعا الی الایمان بالله والتوحید له، فکنا اهل البیت اول من آمن واناب.
وروی عثمان
بن سعید الخراز، عن علی
بن حرار، عن علی
بن عامر، عن ابیالحجاف، عن حکیم مولی زاذان، قال: سمعت علیاً (علیهالسّلام)، یقول: صلیت قبل الناس سبع سنین، وکنا نسجد ولا نرکع، واول صلاة رکعنا فیها صلاة العصر، فقلت: یا رسول الله، ما هذا؟ قال: امرت به.
حکیم میگوید: از علی (علیهالسّلام) شنیدم که میگفت: هفت سال قبل از همه مردم، با رسول خدا نماز خواندم در حالی که قبل از آن نه
سجده میکردیم و نه
رکوع انجام میدادیم و نخستین نمازی که در آن رکوع کردیم
نماز عصر بود. عرض کردمای رسول خدا! این چه عملی است؟ فرمود: به این کار دستور داده شدهام.
منصور بن حسین آبی متوفای سال۴۲۱ هجری قمری در کتاب «
نثر الدرر» آورده است که حضرت علی (علیهالسّلام) در
کوفه خطبه خواند و فرمود: من نخستین کسی هستم که به خداوند ایمان آوردهام:
وخرج (علیهالسّلام) الی الکوفة فحمد الله واثنی علیه، ثم قال: اما بعد یا اهل العراق، ... والله لقد بلغنی انکم تقولون: یکذب، فعلی من اکذب؟ اعلی الله اکذب وانا اول من آمن به؟ ام علی نبیه وانا اول من صدقه.
امام علی به سوی کوفه خارج شد و حمد و ثنای الهی را بجا آورد، سپس فرمود: ای اهل
عراق! ... به خدا سوگند به من خبر رسیده است که شما میگویید من دروغ میگویم. من بر چه کسی دروغ بستم؟ آیا بر خدا دروغ بستم در حالی که من نخستین کسی هستم که به خدا ایمان آوردهام. یا بر پیامبرش دروغ بستم در حالی که نخستین کسی هستم که او را تصدیق کردهام.
ابنعساکر دمشقی از طریق ابوعبیده (
معمر بن المثنی متوفای ۲۰۹) اشعاری را از امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نقل کرده که در جواب مفاخره معاویه فرموده است. حضرت در این شعر به یکی از افتخاراتش تصریح میکند که من از همه شما در حالی که کودک بودم بر اسلام آوردن پیشی گرفتم:
واخبرنا ابوالسعود احمد
بن علی
بن المجلی انا محمد
بن محمد
بن احمد العکبری انا ابوالطیب محمد
بن احمد
بن خاقان ح قال ونا القاضی ابومحمد عبدالله
بن علی
بن ایوب انا ابوبکر احمد
بن محمد
بن الجراح قالا انا ابوبکر
بن درید قال واخبرنا عن دماد عن ابیعبیدة قال کتب معاویة الی علی
بن ابیطالب یا ابا الحسن ان لی فضائل کثیرة وکان ابیسیدا فی الجاهلیة وصرت ملکا فی الاسلام وانا صهر رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وخال المؤمنین وکاتب الوحی فقال علی ابا الفضائل یفخر علی ابناکلة الاکباد ثم قال اکتب یا غلام
محمد النبی اخی وصهری•••••وحمزة سید الشهداء عمی•••••وجعفر الذی یمسی ویضحی •••••یطیر مع الملائکة ابنامی
وبنت محمد سکنی وعرسی•••••مسوط لحمها بدمی ولحمی•••••وسبطا احمد ولدای منها•••••فایکم له سهم کسهمی
سبقتکم الی الاسلام طرا•••••صغیرا ما بلغت اوان حلمی
فقال معاویة اخفوا هذا الکتاب لا یقراه اهل الشام فیمیلون الی ابنابیطالب
ابوعبیده میگوید: معاویه به علی
بن ابیطالب نوشت: ای ابوالحسن من فضائل فراوانی دارم و پدرم در زمان جاهلیت سرور بود و در زمان اسلام پادشاه شدم و من خویشاوند رسول خدا و دائی مؤمنان و نویسنده وحی هستم. علی فرمود: آیا به واسطه فضائل به علی فخرفروشی میکنی ای پسر جگرخوار! سپس علی فرمود: این غلام بنویس:
محمد رسول خدا، برادر و پدر خانم من و
حمزه سید الشهداء عموی من است.•••••و جعفری که صبح و شام همراه فرشتگان در پرواز است، پسر مادر من است.
دختر پیامبر در خانه من و خانم من است گوشت او با خون و گوشت من مخلوط شده است.•••••دو نوه احمد فرزندان من از دختر پیامبر هستند، پس برای کدام یکی از شما همانند من از پیامبر سهم دارند!
قبل از همه شما
اسلام آوردم در حالی که کوچک بودم و هنوز به
سن بلوغ نرسیده بودم.
معاویه گفت: این نامه را مخفی کنید تا اهل
شام نخوانند و به سوی پسر
ابوطالب تمایل پیدا نکنند.
نکته جالب این که معاویه از ترس این که این نامه به دست مردم شام بیفتد، توصیه کرد باید آن را مخفی کنند.
اشعار فوق در نزد علمای شیعه و
اهلسنت صحیح و مشهور و مورد قبول است.
ابنحجر هیثمی بعد از این که این اشعار را نقل کرده، سخن جالبی را از بیهقی نقل کرده است:
قال البیهقی ان هذا الشعر مما یجب علی کل احد متوان فی علی حفظه لیعلم مفاخره فی الاسلام؛ بیهقی گفته است: برای هر کسی که علی برایش مهم است واجب است که این شعر را حفظ کند تا افتخارات ایشان را در اسلام بداند.
قندوزی حنفی سخن بیقهی را اینگونه آورده است: قال البیهقی: ان هذا الشعر مما یجب علی کل مؤمن ان یحفظه، لیعلم مفاخر علی فی الاسلام. (انتهی)؛ حفظ این شعر برای هر مؤمنی واجب است ...
محمد بن طلحه شافعی این اشعار را از راویان موثق نقل کرده و میگوید: واکثر الاقوال واشهرها انه لم یکن بالغا، فانه اول من اسلم وآمن برسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) من الذکور، وقد ذکر (علیهالسّلام) ذلک واشار الیه فی ابیات قالها بعد ذلک بمدة مدیدة نقلها عنه الثقات، ورواها النقلة الاثبات:
محمد النبی اخی وصنوی•••••وحمزة سید الشهداء عمی
وجعفر الذی یضحی ویمسی•••••یطیر مع الملائکة ابنامی
وبنت محمد سکنی وعرسی•••••منوط لحمها بدمی ولحمی
وسبطا احمد ولدای منها•••••فایکم له سهم کسهمی
سبقتکم الی الاسلام طرا•••••غلاما ما بلغت اوان حلمی
بیشترین اقوال و مشهورترین آنها بر این است که حضرت علی در هنگام اسلام آوردن، بالغ نبوده است؛ زیرا او نخستین فرد از میان مردان است که به رسو خدا ایمان آورد. آن حضرت این مطلب را بیان کرده و در شعرهایی که آن را وراویان موثق نقل کرده، به این مطلب اشاره کرده است: ...
ابنصباغ مالکی روایان موثق شعر را نقل کرده و در بحث این که علی نخستین مسلمان است و قبل از این که به بلوغ برسد، اسلام آورد، میگوید:
وقد اشار علی
بن ابیطالب کرم الله وجهه الی شیء من ذلک فی ابیات قالها رواها عنه الثقات الاثبات وهی هذه الابیات:
محمد النبی اخی وصنوی•••••وحمزة سید الشهداء عمی ...
سبقتکم الی الاسلام طفلا•••••صغیرا ما بلغت اوان حلمی
علی
بن ابیطالب به این مطلب در ابیاتی که آن را اشخاص موثق روایت کردهاند، اشاره کرده است: ...
علمای شیعه و سنی به این اشعار استدلال کردهاند.
ابنقدامه در دو کتابش بحثی را مطرح کرده است که نباید کودک را از قبول اسلام منع کرد و برای اثبات این مطلب به اشعار امیرمؤمنان (علیهالسّلام) استدلال کرده که آن حضرت در کودکی ایمان آورد:
ولان ما ذکرناه اجماع فان علیا رضی الله عنه اسلم صبیا وقال سبقتکم الی الاسلام طرا صبیا ما بلغت اوان حلم؛ آنچه را ما ذکر کردیم مورد اجماع است؛ زیرا علی در حالی که کودک بود اسلام آورد و فرمود: قبل از همه شما اسلام آوردم، در حالی که کودک بودم و به حد بلوغ نرسیده بودم.
سید مرتضی نیز میفرماید: کیف یمکن دفع شعر امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) فی ذلک وقد شاع من شهرته علی حد یرتفع فیه الخلاف وانتشر حتی صار مذکورا مسموعا من العامة فضلا عن الخواص فی قوله (علیهالسّلام):
چگونه ممکن است که شعر امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را انکار کرد، در حالیکه به حدی مشهور شده است که هرگونه اختلاف را در نخستین مسلمان بودن آن حضرت بر طرف میکند و این اشعار به گونه منتشر شده است که حتی از عامه هم شنیده شده است تا چه رسد به شیعه ...
محمد النبی اخی وصنوی•••••وحمزة سید الشهداء عمی
سبقتکم الی الاسلام طرا•••••علی ما کان من فهمی وعلمی
وفی هذا الشعر کفایة فی البیان عن تقدم ایمانه (علیهالسّلام) وانه وقع مع المعرفة بالحجة والبیان، وفیه ایضا انه کان الامام بعد الرسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بدلیل المقال الظاهر فی یوم الغدیر الموجب للاستخلاف.
در این شعر به صورت کافی بیان شده است که آن حضرت از همه پیشتر ایمان آورده و این ایمان آوردنش هم با شناخت و دلیل بوده است. و نیز این اشعار دلالت دارد که ایشان پیشوای بعد از رسول است. به دلیل گفتاری که در
روز غدیر فرمود و باعث جانشین آن حضرت گردید.
شهید
نورالله تستری میفرماید: وایضا قد صح واشتهر انه (علیهالسّلام) کتب الی معاویة ابیاتا من جملتها قوله (علیهالسّلام):
شعر سبقتکم الی الاسلام طرا•••••غلاما ما بلغت اوان حلمی•••••ولم ینکر علیه معاویة مع عداوته وتعنته.
و نیز صحیح ومشهور است که
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) به معاویه اشعاری را نوشت و از جمله اشعار این شعر است: ... و معاویه با این که دشمنی با حضرت داشت این اشعارش را منکر نشد.
ابنکثیر از علمای اهلسنت نیز این اشعار را با این سند نقل کرده است:
وقال ابوبکر
بن درید قال واخبرنا عن دماد (رفیع
بن سلمة
بن مسلم) عن ابی عبیدة (معمر
بن المثنی) قال کتب معاویة الی علی یا ابا الحسن ان لی فضائل کثیرة وکان ابی سیدا فی الجاهلیة وصرت ملکا فی الاسلام وانا صهر رسول الله وخال المؤمنین وکاتب الوحی فقال علی ابالفضائل یفخر علی ابنآکلة الاکباد ثم قال اکتب یا غلام:
ابوعبیده میگوید: معاویه به علی نوشت، ای ابوالحسن! من فضائل بی شمار دارم، پدرم در جاهلیت آقا بود و من در اسلام پادشاه شدم. من خویشاوند پیامبر و دائی مؤمنان و کاتب وحی هستم. علی در جواب نوشت: آیا به فضائل فخر میکنید ای پسر جگرخوار. سپس به غلامش گفت: بنویس ...
محمد النبی اخی وصهری وحمزة سید الشهداء عمی•••••وجعفر الذی یمسی ویضحی یطیر مع الملائکة ابنامی
وبنت محمد سکنی وعرسی مسوط لحمها بدمی ولحمی•••••وسبطا احمد ولدای منها فایکم له سهم کسهمی
سبقتکم الی الاسلام طرا صغیرا ما بلغت اوان حلمی
قال فقال معاویة اخفوا هذا الکتاب لا یقراه اهل الشام فیمیلون الی ابنابی طالب. وهذا منقطع بین ابی عبیدة وزمان علی ومعاویة.
معاویه گفت: این نامه را مخفی کنید، مردم شام نخوانند تا به سوی علی
بن ابیطالب متمایل نشوند. ابنکثیر میگوید: بین ابوعبیده وعلی و معاویه انقطاع وجود دارد.
در بحث این که آیا اسلام آوردن کودک صحیح است یانه؟ ایشان تصریح میکند که اگر کودک عاقل باشد، اسلام آوردنش صحیح است و به این اشعار امیرمؤمنان (علیهالسّلام) استدلال کرده است:
وان عقل الصبی الاسلام صح اسلامه ان کان ممیزا لاسلام علی
بن ابیطالب وهو صبی وعد ذلک من مناقبه وسبقه وقال: سبقتکم الی الاسلام طرا صبیا ما بلغت اوان حلمی
اگر اسلام آوردن کودک از روی عقل و تمیز باشد، اسلام آوردنش صحیح است؛ زیرا علی
بن ابیطالب در حالی که کودک بود، اسلام آورد و این مطلب از مناقب ایشان شمرده شده است...
زرعی دمشقی که مشهور به
ابنقیم جوزیه است، در این بحث که قول و گفتار کودک مورد قبول است، به چند دلیل استدلال کرده و از جمله به اسلام آوردن حضرت علی (علیهالسّلام) و افتخار ایشان به این مطلب.
ولان هذا اجماع الصحابة فان علیا رضی الله عنه اسلم صبیا وکان یفتخر بذلک ویقول سبقتکم الی الاسلام طرا صبیا ما بلغت اوان حلمی فکیف یقال ان اسلامه کان باطلا لا یصح.
و به دلیل
اجماع صحابه؛ زیرا علی رضی الله عنه در حال کودکی اسلام آورد و به آن افتخار میکرد ...
سرخسی شافعی نیز به این شعر استدلال کرده است: وان علیا رضی الله عنه اسلم وهو صبی وحسن اسلامه حتی افتخر به فی شعره قال: سبقتکم الی الاسلام طرا غلاما ما بلغت اوان حلمی
علی که
خداوند از او راضی باد، درحالیکه کودک بود، اسلام آورد و
اسلام خودش را تحسین کرد، تا اینکه به آن افتخار کرد در شعر خود: از همه شما در اسلام آوردن پیشی گرفتم در حالیکه کودک بودم و به حد
بلوغ نرسیده بودم.
سبط ابنجوزی نیز این شعر امام علی (علیهالسّلام) را نقل کرده و در پایان تصریح کرده است که اگر اسلام آودنش صحیح نبود، به آن افتخار نمیکرد:
وروی الخلال انه اسلم وهو ابنعشر سنین وقد تمدح وقال: سبقتکم الی الاسلام طرا صغیرا ما بلغت اوان حلمی فلولا ان اسلامه صحیح لما افتخر به.
ایشان بحث صحت اسلام کودک را مطرح کرده و گفته است
ابوحنیفه اسلام کودک را صحیح میداند ویکی از دلائلش افتخار حضرت علی به آن است:
حجة ابیحنیفة رضی الله عنه ان علیا رضی الله عنه اسلم وهو ابنثمان سنین وروی الخلال وهو ابنعشر سنین وقد صحح النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اسلامه وافتخر علی رضی الله عنه بذلک وتمدح به حیث قال: سبقتکم الی الاسلام طرا صغیرا ما بلغت اوان حلمی فلو لم یکن ایمانه صحیحا لما افتخر به النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ...
دلیل ابوحنیفه این است که علی در حالی که هشت سال داشت اسلام آورد و به روایت خلال ده ساله بود.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اسلام را صحیح دانسته و خودش نیز به آن افتخار کرده و آن را ستوده است: از همه شما در اسلام آوردن پیشی گرفتم در حالیکه کودک بودم و به حد بلوغ نرسیده بودم. پس اگر ایمان آوردن علی صحیح نبود، رسول خدا به آن افتخار نمیکرد.
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) خودش را با عبارات مختلف نخستین مسلمان معرفی کرده و سخن ایشان را علمای اهلسنت حداقل با چهار سند معتبر از طرق و اسناد متعدد نقل کردهاند.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «امیرالمومنین (علیهالسّلام)، نخستین مسلمان».