وراثت و تربیت اخلاقی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عوامل زیادی در فرایند
تربیت اخلاقی دخیلاند که یکی از آنها،
وراثت است. پاسخ به این مسئله که وراثت چه میزان در تربیت اخلاقی انسان نقش دارد، ما را در کسب نتیجه مطلوب از فرایند تربیت و تحقق اهداف و روشهای تربیتی یاری میرساند. این پژوهش با نگاهی توصیفی تحلیلی به عاملیت وراثت در تربیت اخلاقی
انسان و تأثیرگذاری آن، از منظر
معصومان پرداخته است. بدین منظور، ابتدا ساحتهای وجودی انسان که وراثت در آنها تأثیرگذار است، بررسی شده است. آنگاه به رابطه این ساحتها با تربیت اخلاقی اشاره شده است.
نتیجه بررسیها نشان میدهد که هر فرد بر اثر وراثت دارای زمینههای ارثی در حافظه و هوش و جسم و خُلقیات است. از سوی دیگر، با تحلیل جایگاه هر کدام از این ابعاد در ساحتهای مختلف تربیت، به این نتیجه رسیدیم که گرچه وراثت در برخی ساحتهای تربیت، مانند تربیت عقلانی و بدنی، نقش پررنگ و بااهمیتی دارد؛ اما در تربیت اخلاقی، صرفاً بهعنوان زمینهساز، تأثیرگذار است و باید با استفاده از روشهای تربیتی مدیریت شود تا آثار زمینهای آن مانع جریان تربیت اخلاقی نباشد.
اگر تربیت اخلاقی را فرایند ایجاد و پرورش فضائل و تدارک شرایطی جهت بازداشتن از
رذائل اخلاقی در مقام نظر و عمل، تعریف کنیم
به این نکته اساسی توجه پیدا میکنیم که تربیت اخلاقی، فرایندی پیچیده از تدارک شرایط مختلف است. بر این اساس عوامل متعددی در این فرایند، مداخله میکنند. در این بین برخی از این عوامل تحت کنترل نیستند.
این عوامل گاهی نقش تسهیلکننده دارند و گاهی نیز بهعنوان مانع در جریان تربیت اخلاقی شناخته میشوند. از
جمله عوامل مداخلهگر در فرایند تربیت اخلاقی، عامل وراثت است. نقش وراثت در تربیت عموماً پذیرفته شده است، اما در حدود و دامنه تأثیرگذاری آن هیچگونه وفاقی وجود ندارد. به اعتقاد برخی، تحقیق در زمینه نقش عوامل ژنتیکی در تعیین ویژگیهای شخصیتی، مشکلات خاصی به بار میآورد.
در واقع، یکی از مشکلات بسیار کهن اندیشه بشری در این موضوع که هنوز هم راهحل قاطعی نیافته است حدود تأثیرگذاری این عامل است. پاسخ دقیق به این اختلافات زمانی ضروریتر میشود که بدانیم برای کسب نتیجه مطلوب از تربیت اخلاقی و رسیدن به هدف نهایی آن، شناختِ عوامل دخیل در آن و مشخص کردن حدود و دامنه تأثیرگذاری آنها، ضروری است.
اهداف تربیت اخلاقی زمانی محقق میشوند که بهخوبی مجموعه عوامل دخیل در این فرایند، ارزیابی شود و نقش هرکدام تعیین گردد، آنگاه برای کنترل و یا رشد آنها روشهای تربیتی ارائه شوند. ازاینرو، دستکم برخی روشهای تربیتی، متفرع بر تعیین دامنه و حدود تأثیرگذاری وراثت در تربیت اخلاقی هستند.
در بین پژوهشهایی که به مسئله وراثت پرداختهاند، میتوان به این موارد اشاره کرد:
•
اخلاق در قرآن تألیف
آیتالله مکارم شیرازی که مشتمل بر بحثهای عمیق اخلاقی میباشد و به مسئله وراثت و محیط (خانواده و اجتماع) نیز بهعنوان دو عامل عمده تأثیرگذار در شخصیت انسان پرداختهاند.
•
جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن تألیف
آیتالله مصباح که در بخش چهارم این کتاب در بحث عوامل مؤثر در شکلگیری و تحول شخصیت به نقش وراثت در تربیت اشاره شده است.
• سیره تربیتی پیامبر و اهلبیت نوشته داوودی و حسینیزاده
که در فصل دوم این کتاب و در ذیل بحث عوامل زمینهساز پیش از تولد به مسئله نقش وراثت در تربیت اشاره کردهاند.
• تأثیر عوامل وراثتی محیطی بر تربیت فرزند از دیدگاه آیات و روایات
دیگر اثر مرتبط است؛ پژوهشگر در فصل سوم این اثر به بررسی نقش وراثت در تربیت فرزند از منظر
آیات و
روایات پرداخته است.
• اسماعیلزاده
در پژوهشی با عنوان آثار و پیامدهای وراثتی و رفتاری انسان بر سرنوشت فرزندان و نسل آینده در قرآن و
حدیث به بحث ویژه توارث اخلاقی اشاره کرده است.
آنچه در تحقیقات محققان در پاسخ به این مسئله دیده میشود چه کسانی که از منظر
روانشناسی به پاسخ این مسئله پرداختهاند و چه کسانی که با نگاه اسلامی و با تمرکز بر آیات
قرآن و روایات
ائمه اطهار در پی پاسخ بودهاند عمدتاً دو نقص و کاستی اساسی دارد:
اول اینکه، ساحتها و ابعاد وجودی تأثیرپذیر انسان از وراثت به تفکیک هر بُعد، یا استعداد، تبیین نشده است و صرفاً به برخی تحقیقات دانشمندان و یا برخی روایات استناد و نتیجهگیری شده است.
دوم اینکه، ارتباط و نسبت ابعاد تأثیرپذیر با ساحتهای تربیت روشن نشده است؛ برای مثال، اگر محققی بنا بر تحقیقات و یا برداشت خود از روایات به این نتیجه رسید که وراثت در هوش و حافظه تأثیر بسیار زیادی دارد، نمیتواند نتیجه بگیرد که نقش وراثت در تربیت مهم و حیاتی است؛ چراکه باید مسئله دیگری را نیز روشن کند؛ و آن نسبت هوش و حافظه و تأثیر آن در هریک از ساحتهای تربیت، از
جمله تربیت عقلانی، عاطفی، اخلاقی و سیاسی است.
بدیهی است که هوش و حافظه در برخی ساحتهای تربیت مثل تربیت عقلانی بهعنوان عاملی با اهمیت تلقی میشود و در برخی، عاملی ضعیف و کماهمیت محسوب میگردد. به همین جهت، این پژوهش درصدد است تا این دو نقیصه اساسی را برطرف کند و در این راه به دنبال یافتن پاسخ آن از منابع دینی و از منظر روایات معصومان است تا در پرتوی آنها، گامی رو به جلو در جهت فهمی بهتر از نقش وراثت در تربیت اخلاقی برداشته شود و در نتیجه راهنمای عمل والدین و مربیان این عرصه باشد که با زمینهسازیهای لازم، بخشی از روشهای تربیت اخلاقی را متوجه این مسئله کنند؛ بنابراین، در پرتوی این بررسی، اهداف زیر مطمح نظر است:
• تبیین عاملیت وراثت در تربیت اخلاقی (هدف اصلی)؛
• تعیین ساحتها و ابعاد وجودی تاثیرپذیرنده انسان از وراثت؛
• تعیین حدود تأثیرپذیری هر ساحت؛
• تعیین میزان قوام و پایداری صفات وراثتی.
این پژوهش به
روش توصیفی تحلیلی روایات معصومان درباره وراثت و بهویژه تأثیر آن در تربیت اخلاقی را بررسی نموده است. به منظور گردآوری دادههای لازم، روایات مرتبط، با استفاده چکلیست و کدهای از قبل پیشبینیشده، جمعآوری و با
شیوه کیفی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.
به منظور بررسی عاملیت وراثت در تربیت اخلاقی، با توجه به ابعاد تأثیرگذاری آن در وجود انسان، ابتدا لازم است به مفهومشناسی واژههای وراثت،
تربیت،
اخلاق، تربیت اخلاقی و ساحت بپردازیم.
«وراثت» در لغت، عبارت است از میراث گرفتن، ارث بردن.
از نظر اصطلاحی نیز، بِرِک وراثت را صفاتی میداند که از پدر و مادر، از طریق
ژن موجود در
کروموزوم، به انسان منتقل میشود و
شخصیت انسان را میسازد.
به بیان ساده، به آنچه انسان از پدر و مادر و اجداد خود دریافت کرده و به هنگام تولد با خود به دنیا میآورد، وراثت گفته میشود.
واژه «تربیت» در
زبان فارسی بهمعنای «پروردن یا پرورانیدن،
آداب و اخلاق را به کسی آموختن و آموختن کودک تا هنگام بالغ شدن» آمده است.
تربیت در
زبان عربی از مصدر
باب تفعیل است و برای آن دو ریشه بیان شده است:
«ربب» بهمعنای مالک شیء،
حضانت و سرپرستی،
آقا، مدبر، مربی، سرپرست،
نعمتدهنده،
مُصلح
و پدید آوردن یک چیز به تدریج و مرحله به مرحله تا اینکه به مرحله کمال و پایانی خود برسد.
«ربو» بهمعنای زیاد شدن
و رشد نمودن است. این واژه بهمعنای تغذیه نمودن،
بالا رفتن و قد کشیدن،
تهذیب نمودن و پُرشدگی درونی
نیز آمده است. البته برخی از نویسندگان، ریشه سومی را نیز برای تربیت بیان نمودهاند که عبارت است از: «
ربا». ولی از نظر معنا، بین «ربا» و «ربو» تفاوت چندانی وجود ندارد؛ زیرا «ربا» نیز مانند «ربو» بهمعنای زیاد شدن در جسم است، منتها برخی آن را افزایش در طول دانستهاند.
شاید به همین دلیل تعدادی از لغتشناسان عرب، این دو کلمه را به یک معنا گرفتهاند. برای نمونه،
ابنمنظور مینویسد: «ربا، یربو ربُّواً و رباءً بهمعنای زیاد شدن و رشد نمودن است».
با نگاه
اجمالی به معنای ذکرشده برای دو واژه «ربّ» و «ربَوَ» مشخص میشود که معنای ریشه اول، ناظر به بُعد معنوی است؛ ولی معنای ریشه دوم بیشتر ناظر به پرورش جسمی و مادی میباشد؛ اما اینکه کدامیک از این دو کلمه، ریشه اصلی تربیت است؛ دیدگاهها و نظریات متفاوتی وجود دارد. از ظاهر کلام
راغب اصفهانی در ذیل واژه «ربَوَ» و برخی دیگر استفاده میشود که ماده دوم ریشه اصلی است. از کلام
زبیدی و
ابنمنظور معلوم میگردد که ماده «ربب» اصلی است.
به دلیل رعایت اختصار، از طرح این بحث صرفنظر میشود و تنها به ذکر این نکته بسنده میگردد که فرض تعدد ریشه برای واژه تربیت دور از حقیقت به نظر نمیرسد؛ یعنی بر اساس اجرای برخی از قواعد ادبی و
قاعده اشتقاق کبیر، دو ریشه برای تربیت در نظر بگیریم: یکی اصلی (ربب) و دیگری فرعی (ربو). تفاوت دیدگاه لغتشناسان نیز با همین فرض قابل تحلیل است؛ یعنی افرادی که «ربو» را ریشه واژه تربیت ذکر میکنند، ریشه فرعی و ثانوی آن را ملاک قرار میدهند، ولی آنهایی که «ربب» را ریشه تربیت میدانند، ریشه اصلی و اولی آن، قبل از
حدوث تغییرات در آن را مورد توجه قرار دادهاند.
تربیت در اصطلاح عبارت است از: فعالیتی هدفمند و دوسویه میان مربی و متربی به منظور کمک به متربی در راستای تحقق بخشیدن به قابلیتهای وی و پرورش شخصیت او در جنبههای گوناگون فردی، اجتماعی، جسمی، عاطفی، اخلاقی و عقلانی و...
اخلاق جمع «خُلق» و بهمعنای سرشت باطنی و ناپیدای انسان است که سرشت و سیرت نیز نامیده میشود؛ چنانکه «خَلق» بر صورت ظاهری و دیدنی انسان دلالت دارد.
راغب اصفهانی دراینباره مینویسد: «خَلق» و «خُلق» در اصل یکی هستند، اما «خَلق» به هیئت، اشکال و صورتهایی که با چشم درک میشود، اختصاص یافته است و «خُلق» مختص قوا و سجایایی است که با بصیرت درک میشود.
اخلاق در اصطلاح، به صور مختلفی تعریف شده است؛ که در ادامه به برخی از آراء اندیشمندان معاصر پرداخته میشود.
از دید
آیتالله جوادی آملی، اخلاق عبارت از: «
ملکات نفسانی و هیئت روحی است که باعث میشود کارهای زشت یا زیبا، بهآسانی از نفس متخلق به اخلاق خاص، نشئت گیرد».
از نظر
علامه طباطبائی نیز،
علم اخلاق عبارت است از: «فنی که پیرامون ملکات انسانی بحث میکند؛ ملکاتی که مربوط به قوای نباتی و حیوانی و انسانی اوست».
با این هدف که فضائل آنها را از رذائلش جدا سازد و معلوم کند کدامیک از ملکات نفسانی، انسان خوب و فضیلت و مایه کمال اوست؛ و کدامیک بد و
رذیله و مایه نقص اوست؛ تا آدمی پس از شناسایی آنها، خود را با
فضائل بیاراید و از رذائل دور کند؛ در نتیجه، اعمال نیکی که مقتضای فضائل درونی است، انجام دهد تا در اجتماع انسانی ستایش عموم و ثنای
جمیل جامعه را به خود جلب کند و سعادت علمی و عملی خود را به کمال برساند.
آیتالله مصباح نیز، معتقد است: «موضوع علم اخلاق، اعم از ملکات نفسانی که فلاسفه اخلاق تاکنون بر آن تأکید داشتهاند، میباشد و شامل همه کارهای اختیاری انسان که ارزشی است، میشود؛ یعنی متصف به خوب و بد هستند و میتوانند برای نفس، کمالی را فراهم آورد و یا موجب رذیلت و نقصی در نفس شود».
همچنین به نظر وی مطلق صفات نفسانی در قلمرو اخلاق قرار میگیرد، خواه به صورت پایدار «ملکه» باشد، یا به صورت ناپایدار «
حال» باشد.
بنابراین، موضوع اخلاق اعم از ملکات نفسانی است که تاکنون فلاسفه اخلاق بر آن تأکید داشتهاند؛ بلکه اخلاق به همه کارهای ارزشی تلقی میشود که متصف به خوب و بد میشوند و میتوانند موجب پیدایش کمال و یا نقصی در نفس شوند. میتوان گفت که اخلاق شامل همه ملکات، حالات نفسانی و افعالی است که رنگ ارزشی دارند؛ بنابراین، همه فضائل و اصول و فروع آنها اعم از ملکات نفسانی، حالات روحی، آداب فردی، اجتماعی و کلیه افعال اختیاری جوارحی و جوانحی است که دارای بار ارزشی هستند و انسان را در نیل به کمال نهایی، یعنی
قرب الهی و عبودیت و بندگی کمک میکنند و آنچه از صفات، حالات و افعال اختیاری که ضد آنهاست و مانع نیل آدمی به کمال است، ضد اخلاق و یا رذائل خواهد بود.
بهشتی
معتقد است: به فرایند برانگیختن، فراهم ساختن و به کار بستنِ ساز و کارهای آموزشی و پرورشی، در جهت دریافت
گزارههای اخلاقی و شناختن و شناساندن فضایل و رذایل و زمینهسازی برای ایجاد نگرش و روی آوردن به اخلاق حسنه و تقید و پایبندی و عینیت دادن
ارزشهای اخلاقی، به منظور رسیدن به سعادت و کمال جاودانه، «تربیت اخلاقی» اطلاق میشود. بر این اساس،
دانش تعلیم و تربیت از دادهها و یافتههای اخلاق بهره میگیرد و با سازوکارهای خود نگرش و رفتار اخلاقی را در افراد ایجاد میکند و آدمی را از خودمحوری رهایی میبخشد و به او رنگ خدایی میدهد.
از نظر او ارکان این تعریف عبارت است از: ۱. انگیزش در جهت احساس نیاز نسبت به مسائل اخلاقی و تخلق به
اخلاق حسنه؛ ۲. آموزش آموزههای اخلاقی و شناخت فضایل و رذایل؛ ۳. التزام، پایبندی و تقید به اخلاق حسنه و اعتقاد به پیراستهسازی دل و جان از
اخلاق بد؛ ۴. توانایی در جهت عمل کردن اخلاق خوب و توانایی بر مهار خود از اخلاق بد؛ ۵. جهتگیری بر پایه رسیدن به سعادت و کمال جاودانه.
بنابراین، دانش تعلیم و تربیت از دادهها و یافتههای اخلاق بهره میگیرد و با سازوکارهای خود، نگرش و رفتار اخلاقی را در افراد ایجاد میکند و در گام نخست، آدمی را از خودمحوری رهایی میدهد و به او رنگ خدایی میبخشد. اینک با توجه به تعریف تربیت اخلاقی، تفاوت این فرایند، با اخلاق و تربیت نیز مشخص گردید؛ زیرا فرایند تربیت بسیار گسترده است و تمامی قابلیتها، تواناییها و همه شئون وجودی انسان را دربر میگیرد؛ اما تربیت اخلاقی یکی از حیطههای تربیت بهشمار میآید. پیداست تربیت اخلاقی، تربیت برای تخلق فرد به اخلاق حسنه است؛ اما اخلاق فقط درباره صفات، ملکات و رفتار اخلاقی و خوبی و بدی آنها سخن میگوید.
«ساحت» در
لغتنامه فارسی معین بهمعنای خانه، درگاه و آستانه آمده است؛ ولی مقصود از ساحت در حوزه تعلیم و تربیت، محدوده و دامنه خاصی است که مجموعهای از رفتارها و فعالیتهای تعلیم و تربیت در آن حوزه و دامنه قرار میگیرد.
یافتههای این پژوهش شامل مشخص شدن اموری چون ساحتهای تأثیرپذیر انسان از وراثت، عاملیت وراثت در تربیت اخلاقی و پیشینه تاریخی تأثیر وراثت در تربیت اخلاقی است.
برای بررسی عاملیت وراثت در تربیت اخلاقی، ابتدا به بررسی ابعاد و ساحتهایی از وجود انسان که وراثت میتواند در آنها تأثیرگذار باشد، میپردازیم و سپس با توجه به نقش هر کدام از این صفات در تربیت اخلاقی و حدود تأثیرگذاری آنها، عاملیت وراثت در تربیت اخلاقی را مورد تحلیل و بررسی قرار میدهیم. در یک نگاه، وراثت در دو بُعد وجودی انسان، یعنی صفات جسمی و ظاهری و صفات روحی و خلقی میتواند تأثیرگذار باشد.
البته بایستی به این دو ساحت، تأثیر وراثت در هوش و حافظه و همچنین تأثیر وراثت در مکتسبات را اضافه کرد؛ بنابراین، وراثت در سه ساحت وجودیِ انسان تأثیرگذار است: اول، در صفات جسمی و ظاهری؛ دوم، در مکتسبات و هوش و حافظه؛ سوم، در صفات روحی و خلقیات انسان. اینک به بررسی هر کدام از این ساحتها میپردازیم.
مراد از نقش وراثت در صفات جسمانی، بررسی تأثیر وراثت در تفاوتهای ظاهری بدن، مانند رنگ مو، رنگ چشم، قیافه و شکل، اشکال مختلف چشم، ابرو، دهان، بینی، گوش، شکل انگشتها و ناخنهای دست و پا، خطوط ویژه کف دست میباشد. به نظر میرسد یکی از تأثیرات غیرقابل انکار وراثت، تأثیر در صفات جسمانی و ظاهری افراد است. در این جهت تردید نیست که فرزندان به پدر و مادر و بستگان خود شبیهتر هستند تا به افراد خانوادههای دیگر؛ گرچه در یک محیط و تحت شرایط یکسان پرورش یابند.
این موضوع را همه میدانند و پدران و مادران نیز منتظرند تا فرزندانی شبیه به خود داشته باشند. عموماً اشخاص به والدین خود شبیهترند تا به افراد غیرمنسوب. این شباهت بیشتر ناشی از وراثت مشترک آنهاست. نیمی از ژنهای هر کودک با پدرش مشترک است و نیم دیگر آن با مادرش؛ بنابراین، انتظار میرود که بین اولاد و والدین از نظر بعضی صفات، ارتباط آشکار وجود داشته باشد. مثلاً کودکی، بینی برجسته، چشمان آبی و موهای خرمایی دارد؛ درحالیکه والدین او نیز دارای چنین صفاتی بودهاند.
پژوهشهایی که درباره وراثت به عمل آمده است، نشان دادهاند که رنگ پوست، گروه خون، استعدادِ بلندی یا کوتاهی قد، اعضاء حسی، رنگ و شکل چشمها، بینی و لبها، اندازه دهان، وضع دندانها، حساسیتپذیری و مانند اینها، تحت تأثیر وراثت قرار دارند. چنانکه اگر پدر و مادری هر دو بلندقد باشند کودکان آنها استعدادِ بلندقدی دارند؛ اما اگر پدر و مادر کوتاهقد باشند استعدادِ کوتاهقدی در میان فرزندانشان دیده میشود. اگر یکی از آنها بلند و دیگری کوتاهقد باشد فرزندان آنها بیشتر مستعد کوتاهقدی هستند.
برخی از روایاتی که از
معصومان دراینباره رسیده است، گویای این مسئله است. در همین رابطه
امام صادق به انتقال ارثیِ صفات از اجداد و گذشتگان انسان اشاره کرده و میفرماید: «
خداوند متعال هنگامیکه میخواهد انسانی را بیافریند، همه صورتهای بین او و
حضرت آدم را جمع میکند، سپس او را به صورت یکی از آنها میآفریند؛ بنابراین، هیچیک از شما نباید درباره فرزندش بگوید: این فرزند به من و هیچیک از پدرانم شباهت ندارد».
آنچه در این
حدیث به آن اشاره شده و تحقق آن بر اراده الهی مبتنی گردیده است، امروزه با عنوان امکان بروز صفات ژنهای مغلوب، مطرح میشود. امام میفرماید: ویژگیهای ظاهری فرزند متولدشده، در برخی موارد همانند پدر و مادر نیست؛ بلکه خداوند او را به صورت یکی از پدران و اجداد بین او و آدم آفریده است. در
روایت دیگری از پیامبر اکرم نیز به جهش ژنها و ایجاد صفات توارثی از گذشتگان اشاره شده است.
امام باقر میفرماید: مردی از
انصار با همسر خود، خدمت
پیامبر اکرم رسید و گفت: یا رسولالله! این زن، دخترعمو و همسر من است، زنی پاک و باعفت میباشد، ولی برای من فرزندی آورده است که چهرهاش سیاه، لولههای بینی او گشاد، موهایش پیچیده و بینیاش پهن است؛ طفلی با ویژگیهای نژادی حبشی متولد شده است؛ همانند چنین فرزندی در خانواده و اجداد پدری و مادریام نیست. رسول خدا از زن پرسید: چه میگویی؟ زن قسم یاد کرد از آن هنگام که من به همسری این مرد درآمدهام، با هیچکس درنیامیختهام.
پیامبر سر به زیر انداخت و سپس سر بلند کرد و فرمود: بین انسان تا حضرت آدم، ۹۹ عرق وجود دارد که همه در ساختمان فرزند، مؤثرند، وقتی
نطفه در رحم قرار میگیرد، عرقها به جنبش درآمده از خدا درخواست دارند که فرزند، شبیه آنها ساخته شود. این فرزند غیر شبیه به شما، از همان عرقهای دور است که در اجدادتان سابقه دارد. کودک را بگیر که فرزند تو است. زن عرض کرد: یا رسولالله! عقده مرا گشودی و از غم رهایم ساختی.
همچنین در برخی روایات تغذیه والدین موجب تأثیر در جسم کودک دانسته شده است. یکی از شیعیان خدمت امام صادق رسید و به ایشان گفت: کودکان ما کم وزن و ناتوان به دنیا میآیند. حضرت فرمود: «
سَویق استفاده کن که استخوان را محکم و گوشت را میرویاند».
بنابراین، در این خصوص تردیدی نیست که بسیاری از خصوصیات فیزیولوژیکی وابسته به وراثت است.
انسانها از جهت هوش و عقل دارای درجاتی بسیار متفاوت هستند. بعضی از آنها در سطح بسیار عالی و در حد
نبوغ میباشند و برخی در سطح بسیار پایین؛
برخی با توجه به تستهای انجامشده، موروثی بودن هوش و حافظه را باور دارند؛ ولی برخی دیگر دلایل ارائهشده را ناکافی میدانند و چنین اعتقادی ندارند.
با نگاه به روایاتی که درباره ارثی بودن هوش و حافظه رسیده است، میتوان گفت از منظر اسلامی، وراثت در هوش و حافظه افراد تأثیرگذاری نسبتاً زیادی دارد.
امیرمؤمنان علی میفرماید: «از ازدواج با همسر احمق خودداری کنید؛ زیرا مصاحبت با چنین همسری دشوار و فرزندانش ضایع خواهند شد».
در
حدیثی دیگر پیامبر اکرم میفرمایند: «به زنان باردارتان
کندر بدهید؛ چراکه بر خرد کودک میافزاید».
چنانکه ملاحظه میشود، این روایت نیز مؤید خوبی برای ارثی بودن هوش و حافظه فرزندان است.
در
حدیث دیگری
امام رضا تغذیه مادر در
دوران بارداری را سبب هوشمندی، دلیری و دانایی کودک میدانند.
همچنین در
روایت دیگری آمده است:
محمد بن مسلم میگوید: یکی از اصحاب از حضرت باقر سؤال کرد: مرد مسلمانی به زن زیبا و دیوانهای علاقه پیدا کرده است، آیا با او
ازدواج کند؟ فرمود: نه. ولی اگر کنیز دیوانهای دارد میتواند با او نزدیکی کند ولی مواظب باشد
آبستن نشود.
در نتیجه با توجه به مطالبی که ذکر شد نقش وراثت در هوش و حافظه نیز تا حدودی مسلم و قطعی است گرچه برخی محققان در این قطعیت تشکیک کردهاند.
یکی دیگر از محورهای بحثِ وراثت، بررسی نقش وراثت در خُلقیات و صفات روحی و روانی است. مراد از صفات خلقی و روحی مجموعهای از صفاتی است که قوامبخش اصلی
شخصیت فرد هستند، مانند
تندخویی،
نرمخویی،
عصبانیت،
کمرویی و
پرتحرکی.
آنچه در اینجا بیشتر حائز اهمیت است، بررسی نقش وراثت در صفات روحی و خلقیات است؛ زیرا محور شخصیت انسان به همین صفات، یعنی خلقوخوها و ملکات روحی و نفسانی است.
مطالعات انجامشده نشان میدهد برخی ویژگیها و صفات روحی و خلقی، وابسته به وراثت است. تحقیقی که بر روی دوقلوهای همسان انجام شده، نشان میدهد که دوقلوهای همسان در ویژگیهای
جامعهپذیری، انتقاد از خود و خود تنبیهی به گونهای معنادار مشابه هم هستند.
برخی از دانشمندان برای توجیه وراثتی بودن خلقیات، به تبیین
غرایز پرداختهاند؛ آنها معتقدند هر کودک با تعدادی از غرایز، مثل:
ترس،
خشم،
غریزه جنسی، مادری، اطاعت،
خودخواهی، کنجکاوی،
خودنمایی و غرایز دیگر که به صورت ارث به او رسیدهاند، به دنیا میآید. هر کدام از آنها حالت شدت و ضعف دارد و از برخورد هیجانات غریزی با عوامل محیطی برای انجام منظور خاص، حالت مخصوص روانی ایجاد میشوند.
بنابراین، حالت مخصوص روانی از دو عامل تشکیل یافته است: اول، محیط، اتفاقات روزانه و امیال شخصی؛ دوم،
ارث که آن را عواطف غریزی مینامند. لذا این دانشمند، توارث را در اصل وجود غرایز میداند. بدین معنا که کودک همه غرایز خود را که منشأ اخلاق و صفات نفسانیاند، از طریق توارث از پدر و مادر و اجدادش به ارث میبرد. البته همه فرزندان آدمی درصورتیکه سالم باشند در اصل این توارث یکسان هستند؛ لیکن به عقیده او غرایز مذکور در همه افراد یکسان به وجود نیامده است؛ بلکه شدت و ضعف دارند و تفاوتها از همینجا سرچشمه میگیرند.
برخی نیز از طریق مزاجشناسی به تبیین نقش وراثت در خلقیات پرداختهاند. یکی از دانشمندان مینویسد: بدرفتاری کودک در مدرسه ممکن است ناشی از شرایط ناهنجار غدد در بدن او و یا معلول شرایط خانوادگی که در آن رفتار مطلوب آموخته نشده است، باشد. ناتوانی کودک در
یادگیری ممکن است به علت کمبود ویتامینها و مواد غذایی لازم و یا نبودن انگیزه کافی برای یادگیری باشد.
در آیهای از
قرآن کریم، خداوند با تشبیه یک امر معقول به محسوس، به قانون وراثت اشاره کرده و میفرماید: «سرزمین پاکیزه (و شیرین) گیاهش به فرمان پروردگار میروید؛ اما سرزمینهای بد طینت (شورهزار) جز گیاه ناچیز و بیارزش، از آن نمیروید».
در روایات رسیده از حضرات معصومان به تأثیرگذاری وراثت بر صفات روحی و خلقی تصریح نشده است، اما به صورت
اجمالی، به نقش وراثت در صفات روحی و شخصی افراد اشاره شده است.
پیامبر اکرم در
حدیثی به نقش حالات جسمی و معنوی والدین در هنگام
آمیزش بر خوشخلقی کودک اشاره کرده و میفرمایند: «خوشاخلاقی، از کسی جز فرزند
حیض و یا فرزند
زنا، ستانده نمیشود».
این
حدیث اجمالاً به نقش وراثت که در اینجا حالات روحی والدین است اشاره دارد.
در
حدیث دیگری امیرمؤمنان علی نیز میفرمایند: «هرکس پَست باشد، ولادتش ناشایست بوده است».
همچنین در
حدیث دیگری امام صادق میفرمایند: «ما را دشمن نمیدارد مگر کسی که پاک زاده نشده باشد، یا مادرش در حال حیض باردار شده باشد».
امیرمؤمنان علی در فرمان خود به استاندار
مصر چنین میفرماید: «برای اداره کشور افرادی را برگزین که گوهر نیک دارند و از خاندانی پارسایند و از سابقهای نیکو برخوردار. پس دلیران و رزمآوران و بخشندگان و جوانمردان (را برگزین) که اینان بزرگواری را در خود فراهم کردهاند و نیکوییها را گرد آوردهاند».
آیتالله سبحانی بااشاره به این نامه و توصیه امام مبنی بر انتخاب افرادی از خانوادههای شریف، اصیل و پارسا، بیان تأثیر وراثت در
احادیث را مطرح میکنند.
در روایتی از پیامبر اکرم چنین آمده است: «تَخَیَّروا لِنُطَفِکُم فاِنَّ العرقَ دَساسُ»
برای نطفههای خود (همسر مناسب) انتخاب کنید که عِرق پنهانی تأثیر دارد. «دَسَّ» بهمعنای داخل کردن چیزی در خاک و پنهان نمودن آن است و مقصود از دسّاس بودن عِرق این است که خصوصیات اخلاق والدین را بهطور پنهانی به فرزندان منتقل میکند. در این روایت، پیامبر میفرماید که باید دید چه محلی برای نطفه خود گزینش میشود؛ زیرا «عِرق» دسّاس است و کلمه «دساس» به این حقیقت اشاره دارد که نطفه، اخلاق و سجایا را به فرزندان منتقل میسازد.
در جای دیگر رسول اکرم فرمودهاند: «اُنظُر فِی اَیّ نَصابِ تَضَعُ وَلَدکَ فَاِنَّ العِرقَ دَسَّاس»
بنگر فرزند خود را کجا قرار میدهی! که عرق پنهانی تأثیر میگذارد. «عِرق» به معنی ریشه و اساس یک پدیده است و اساس آفرینش انسان «نطفه» میباشد و «دسّاس» به معنی انجام کار پنهانی است، لذا مقصود از دسّاس بودن عرق این است که صفات موروثی از طریق نطفه بهطور ناپیدا به فرزند منتقل میگردد.
در جمعبندی این ساحت میتوان گفت که رسول اکرم و معصومان که حقایق را با نور وحی میدیدند، به این قانون عظیم خلقت (وراثت) توجه کامل داشتهاند و در این روایت و روایات دیگر درباره این راز بزرگ سخن گفتهاند و کلمه عرق را معرّف عامل وراثت (ژن) قرار دادهاند؛ به عبارت دیگر، همان معنایی که امروز محافل علمی از کلمه «ژن» استفاده میکنند، از کلمه «عِرق» افاده میشود.
این
حدیث در کمال صراحت از
قانون وراثت سخن گفته است و از عامل آن به کلمه عِرق تعبیر کرده است و به پیروان خود توصیه میکند که از قانون وراثت غافل نباشید و توجه کنید زمینه پاک باشد تا فرزندان شما وارث صفات ناپسند نشوند.
گاه که
محمد بن حنفیه، در
جنگ جمل، کمی توقف نمود، امام علی از ضعف وی متأثر شدند و به وی فرمودند: «ژن موجود در مادرت در تو تأثیر کرده است».
با توجه به آنچه در قسمتهای قبل، درباره ابعاد تأثیرگذاری وراثت در وجود انسان بیان شد، در این قسمت به نقش و جایگاه هرکدام از ابعاد تأثیرپذیر انسان در ساحت اخلاقیِ تربیت، یعنی «
تربیت اخلاقی» اشاره میکنیم، سپس به نتیجهگیری نهایی میپردازیم.
وراثت در خصوصیات جسمی و اندامی افراد مانند رنگ چشم، رنگ مو، رنگ پوست، نژاد، بلندی و کوتاهی قد، چاقی و لاغری نقش دارد؛ اما این نوع از خصائص ارتباطی به تربیت ندارند و در واقع از مقومات شخصیت افراد نیستند و از جهت تربیت اخلاقی چندان حائز اهمیت نمیباشند. البته این امر، به معنی انکار تأثیرگذاری جسم در
روح نیست؛ وگرنه جسم با تأثیرات ثانویهای که میپذیرد، میتواند در روح و در نتیجه در خُلق انسان تأثیر بگذارد.
اگر هوش و حافظه متأثر از وراثت باشند؛ چنانکه شواهد و مدارکی برای این مطلب ارائه شد، این موارد نیز بیارتباط به مقوله تربیت است؛ چراکه این امور هم نمیتوانند از مقومات شخصیت اخلاقی افراد باشند. محور شخصیت اخلاقی انسان را حقیقتی مرکزی که همان روح
مجرد است، تشکیل میدهد و شغلها و حرفهها همچنین قدرت حافظه و بهره هوشی نمیتواند در انسان ملکات و فضائل اخلاقی را ایجاد و یا حذف کند.
صفات روحی و خلقی بخش مهمی از تربیت اخلاقی شخص را تشکیل میدهند. درباره نقش وراثت در این صفات، آنچه از مجموع روایات و یافتههای محققان رسیده است، نشان میدهد وراثت
اجمالاً در خلقیات تأثیرگذار است. البته تأثیر وراثت صددرصدی و حتمی نیست و تنها عاملی زمینهساز در کنار سایر عوامل است؛ بنابراین، نمیتوان وراثت را علت تامه شکلگیری خلقیات دانست و چهبسا عامل یا عواملی، اثر وراثت را کاملاً خنثی کند.
بنابراین، لازمه وراثت این نیست که تربیت افراد تحت تأثیر وراثت شکل گیرد؛ بهگونهای که صفات ارثی قابل تغییر نباشد. به بیان
شهید مطهری: «صفات و ملکات اخلاقی (که) تا حدی مانند مشخصات نوعی، از نسلی به نسلی منتقل میشود... آن ثبات و استحکامی را که در مشخصات نوعی موجود است واجد نیستند و با عوامل تربیتی و اخلاقی، قابل تغییر و تبدیل و کاهش و افزایشاند».
خواجهنصیرالدین طوسی نیز دراینباره میگوید: خلاف کردهاند در آنکه خُلق هر شخصی او را طبیعی بُوَد، یعنی ممتنعالزوال، مانند حرارت آتش یا غیرطبیعی. گروهی گفتهاند: بعضی اخلاق، طبیعی باشد و بعضی به اسباب دیگر
حادث میشود و مانند طبیعی راسخ گردد. قومی هم گفتهاند: همه اخلاق طبیعی و انتقال از آن ناممکن و جماعتی گفتهاند: هیچ خُلق نه طبیعی است و نه مخالف طبیعت، بلکه مردم را چنان آفریدهاند که هر خُلق که میگیرد؛ یا بهآسانی یا به دشواری. آنچه از آن موافق اقتضای مزاج بود به آسانی و آنچه برخلاف آن بود به دشواری؛ و سبب هر خُلقی که بر طبیعت صنفی از اصناف مردم غالب میشود در ابتدا ارادتی بوده باشد و به مداومت و ممارست ملکه گشته.
بنابراین، نه میتوان گفت وراثت هیچ نقشی در تربیت اخلاقی ندارد و نه اینکه خلقیات وراثتی وابسته به شخصیت، قابل تغییر نیست؛ بلکه در عین اینکه برخی خصوصیات وابسته به شخصیت (
خلقوخو) وراثتی است، قابل تغییر و تبدیل نیز میباشد. آنچه از
احادیث نیز استفاده میشود ناظر به همین مطلب است.
اگر وراثت در خلقیات و ملکات روحی و اخلاقی نقشی داشته باشد این نقش به معنای ایجاد خلقیات جدیدی که در نهاد فرد نیست، نمیتواند باشد و صرفاً از جهت شدت و ضعف بر روحیات اثرگذار است.
آیتالله مصباح دراینباره میفرماید: «به فرض اینکه کروموزومها که در هریک از یاختههای بدن آدمی چهل و شش عدد از آنها موجود است و ژنها که هر کروموزوم شامل تعدادی از آنها انگاشته میشود، همانگونه که خصوصیات بدنی انسان را تعیین میکنند، صفات روحی او را نیز تحت تأثیر قرار دهند... نمیتوان مدعی شد که ژنها و کروموزومهای یک فرد، به او دستگاه روحیای میدهند که فردی دیگر فاقد آن است، یا در یکی از دو دستگاه روحی او یا هر دوی آنها چنان تغییر ایجاد میکنند که با دستگاه یا دستگاههای روحی فرد دیگر تفاوت نوعی و ماهوی بیابد، بلکه تنها کاری که ژنها و کروموزومهای یک فرد میتوانند انجام دهند اگر بتوانند تقویت یا تضعیف ویژگیهای روحی اوست».
با نگاهی به تاریخ به این نکته پی میبریم که وراثت تأثیر زیادی در تربیت اخلاقی افراد نداشته است. در واقع یک جواب نقضی به کسانی که تأثیر وراثت در تربیت را به وجدانیات نسبت میدهند، همین است که موارد نقض بسیاری میتوان دراینباره ارائه کرد. برای مثال،
محمد بن ابیبکر پسر ابوبکر بوده و تا سن سه سالگی در دامان او بزرگ شده است، چنانکه امیرمؤمنان درباره او میفرمایند: «محمد فرزند من است از صلب
ابوبکر»
اما به نیروی اراده و اختیار از اصحاب تراز اول امیرمؤمنان علی میشود تا جایی که در جریان شهادتش حضرت میفرمایند: در پیشگاه خداوند او را فرزندی خیرخواه و کارگزاری کوشا و شمشیری برنده و ستونی بازدارنده میشماریم.
همچنین،
مصعب بن عمیر از پدر و مادری مشرک زاده شد، اما چنان تربیت شد که از نخبگان و نیکان صحابه گردید. از طرف دیگر، به تصریح قرآن
کنعان پسر نوح بود، اما به اختیار خودش راه
شرک را برگزید؛ و بسیاری موارد دیگر.
از مجموع یافتههای این پژوهش میتوان به این نتیجه رسید که گرچه وراثت در برخی ابعاد وجودی انسان نقش پررنگی دارد، ولی در برخی ابعاد هم نقش چندانی ندارد و بهگونهای نیست که سبب ایجاد ویژگیهای شخصیتی و خلقی و یا روحیات خاص شود. از این منظر میتوان این نتیجه را نیز کسب کرد که عاملیت وراثت در برخی ساحتهای تربیت، مانند تربیت عقلانی و تربیتبدنی تأثیر فراوانی دارد؛ ولی در تربیت اخلاقی صرفاً زمینهساز است و قوام صورت وراثتی در این ساحت تربیت چندان قوی نیست که مسیر تربیت را جهت خاصی بدهد و یا ویژگیهای خلقی و شخصیتی و یا معنوی خاصی ایجاد کند.
در همین زمینه میتوان به برخی مستندات قرآنی و روایی نیز استدلال کرد؛ ؛ به گونهای که از این منظر، عـمده عـامل تـربیت اخلاقی اراده و اختیار انسان است. در همین زمینه با فرض اینکه بپذیریم که وراثت سبب انـتقال حـالات و صفات ناپسند والدین به فرزندان میشود و زمینههای بداخلاقی و رفتارهای ضد اخلاقی را در فرزندان فراهم مـیآورند و مـانع تـربیت اخلاقی هستند؛ اما اراده انسان میتواند قانون وراثت را خنثی کند.
این
اراده و
اختیار، فوق همۀ عوامل است؛ بهطوریکه نقش مدیریت و جهتدهی همۀ آنها از
جمله وراثت را بر عهده دارد.
آیات زیادی از قرآن به نقش تعیینکننده اراده و اختیار در تکون شخصیت انسان اشاره دارد، از
جمله در این آیه میفرماید: «اِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ اِما شاکِراً وَاِما کَفُوراً؛
ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس!» از این آیه استفاده میشود که عامل تعیینکننده در تربیت و شکلگیری شخصیت افراد خود شخص است و تأثیر عوامل دیگر محدود میباشد. همچنین از این آیه میتوان استفاده کرد که خلقت انسان به گونهای است که خود انسان تعیینکننده مسیر است. نقش انسان در این راه آگاهانه است.
در آیهای دیگر خداوند متعال صحنهای از عالم آخرت را ترسیم میکند که در آن مجرمان لب به شکوه میگشایند و شیطان را مسئول گمراهی خود میدانند؛ ولی شیطان در جواب میگوید مسئول گمراهیتان خودتان هستید، چراکه به اختیار خود دنبالهروی من گشتید و من هیچگونه تسلطی بر شما نداشتم؛ بنابراین، باید خودتان را ملامت کنید. میفرماید:
«وَقَالَ الشَّیطَانُ لَمَّا قُضِی الاَمرُ اِن اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فاَخْلَفْتُکُمْ وَ مَا کَانَ لِی عَلَیکُمْ منْ سلْطَانٍ اِلا اَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تلُومُونِی وَلُوموا اَنْفُسَکُمْ مَا اَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ مَا اَنْتُمْ بِمُصْرِخِی اِنِّی کَفَرْتُ بِمَا اَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قبْلُ اِن الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ اَلِیمٌ؛
و شیطان، هنگامیکه کار تمام میشود، میگوید: خداوند به شما وعده حق داد؛ و من به شما وعده (باطل) دادم و تخلف کردم! من بر شما تسلطی نداشتم، جز اینکه دعوتتان کردم و شما دعوت مرا پذیرفتید! بنابراین، مرا سرزنش نکنید؛ خود را سرزنش کنید! نه من فریادرس شما هستم و نه شما فریادرس من! من نسبت به شرک شما درباره خود که از قبل داشتید، (و اطاعت مرا همردیف اطاعت خدا قرار دادید) بیزار و کافرم! مسلماً ستمکاران عذاب دردناکی دارند!»
از این آیه به خوبی میتوان به این نکته رسید که عوامل وراثتی، تأثیر مهم و حتمی در تربیت انسان ندارند، علت آن نیز قدرت اراده و اختیاری است که خداوند در نهاد انسان قرار داده است؛ زیرا انسان به اراده و اختیار خود راه را برمیگزیند و خداوند هم در همان راهی که انسان برای خود انتخاب کرده است، او را یاری میکند. به تعبیر قرآن: «کُلا نُمِدُّ هَؤُلاءِ وَهؤُلاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً».
این آیه مؤید این نکته نیز هست که در عین اینکه انسان رابطه با محیط و اجتماع دارد میتواند در برابر محیط و محدودیتهای آن طغیان کند و خود را از قید همه عوامل محیطی رها کند و مسیری آزادانه و آگاهانه برای رشد خود برگزیند.
آیاتی که در زمینه ابتلا و آزمایش انسان وارد شده است، نیز دلالت بر اختیار و نقش انسان در تربیت خویشتن دارند: «انا خَلَقْنَا الاِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ اَمْشَاجٍ نَّبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعاً بَصِیراً»
ما انسان را از نطفه آمیختهای آفریدیم و او را میآزماییم. (بدینجهت) او را شنوا و بینا قراردادیم.
در نهایت، همانگونه که نتایج پژوهشهای همسو با این مطالعه، مانند بصیری و گوهری
و نظری توکلی
نشان میدهند؛ صفات و خصوصیات روحی و اخلاقی که از طریق وراثت به انسان منتقل میشود، بهمنزله بستری است که گاهی به وسیله عوامل محیطی از
جمله تربیت، تقویت میشود و گاهی هم تضعیف میگردد. علاوه بر این، اختیار و اراده شخص نیز در سرنوشت او دخالت بسیاری دارد. آنچه یک
نوزاد به هنگام
تولد بهعنوان سرمایه با خود دارد، اقتضای خیر و شری است که از طریق ژنها به او منتقل شده است؛ اما آنچه در سعادت و شقاوت او تأثیر دارد، منحصر به عامل وراثت نیست و مؤلفههای دیگری همچون تربیت و اراده نیز تأثیر بسزایی در رقم خوردن سرنوشت او دارد و حتی گاهی میتوانند قانون وراثت را بههم بریزند.
برخی با طرح نقش وراثت در سرنوشت معتقدند که انسان قادر به تغییر صفات وراثتی خود نیست و مجبور به انجام اعمال پسندیده یا ناپسند است؛ حال آنکه از دیدگاه اسلام، وراثت انسان علت تامه جهت تعیین سرنوشت نمیباشد. از منظر قرآن و روایات نیز، سعادت و شقاوت دو امر ذاتی نیست و مربوط به قضای مقررشده ازلی نیز نمیباشند. لذا هر انسانی با هر قِسم وراثتی، اعم از مطلوب یا نامطلوب، قابل تربیت است. بر این اساس، یکی از اهداف بعثت انبیا تقویت سرمایههای موروثی پسندیده و اصلاح زمینههای موروثی ناپسند میباشد.
(۱) امام علی، نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم،
جمال، ۱۳۸۷.
(۲) ابنفارس، ابوالحسین، معجم مقاییس اللغة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۲۰۰۱.
(۳) ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۴ق.
(۴) اسماعیلزاده، صدیقه، آثار و پیامدهای وراثتی و رفتاری انسان بر سرنوشت فرزندان و نسل آینده در قرآن و
حدیث، پایاننامه کارشناسی ارشد، رشته تفسیر قرآن مجید، قم، دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم، ۱۳۹۵.
(۵) امینی، ابراهیم، اسلام و تعلیم و تربیت، قم، بوستان کتاب، ۱۳۹۱.
(۶) انیس، ابراهیم و همکاران، المعجم الوسیط، تهران، اسلامی، ۱۳۸۷.
(۷) برک، لوراای، روانشناسی رشد از لقاح تا کودکی، ترجمه یحیی سیدمحمدی، تهران، ارسباران، ۱۳۹۶.
(۸) بصیری، حمیدرضا و مریم گوهری، «نقش وراثت در سرنوشت انسان از منظر قرآن و
حدیث»، سراج منیر، ش ۱۳، ص۱۰۵-۱۲۸، ۱۳۹۲.
(۹) بهشتی، محمد، «تربیت، اخلاق و تربیت اخلاقی»، معارف، ش۱۰، ص۱۱۰، ۱۳۸۱.
(۱۰) بهشتی، محمد، مبانی تربیت در قرآن، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۶.
(۱۱) پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، روانشناسی رشد با نگرش به منابع اسلامی، تهران، سمت، ۱۳۹۰.
(۱۲) تمیمیآمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۶.
(۱۳) جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریم مبادی اخلاق در قرآن، قم، اسراء، ۱۳۷۴.
(۱۴) جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیة، بیروت، دارالعلم، ۱۴۰۴ق.
(۱۵) حجتی، محمدباقر، اسلام و تعلیم و تربیت، تهران، فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۹.
(۱۶) حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۱۴ق.
(۱۷) داوودی، محمد و حسینیزاده علی، سیره تربیتی پیامبر و اهلبیت تهران، سمت، ۱۳۹۶.
(۱۸) دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۷۷.
(۱۹) راغب اصفهانی، حسین بن محمد، معجم مفردات الفاظ قرآن، تهران، المکتبة المرتضویه، ۱۴۱۶ق.
(۲۰) زبیدی، محمد بن محمد، تاج العروس، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۴ق.
(۲۱) زینیوند، فاطمه، تأثیر عوامل وراثتی محیطی بر تربیت فرزند از دیدگاه آیات و روایات، پایاننامه کارشناسی ارشد، رشته الهیات، کرمانشاه، دانشگاه رازی، ۱۳۸۹.
(۲۲) سبحانی، جعفر، جبر و اختیار، قم، مؤسسه امام صادق، ۱۳۸۱.
(۲۳) سبحانی، جعفر، منشور جاوید قرآن، قم، مؤسسه امام صادق، ۱۳۸۳.
(۲۴) سلحشوری، احمد، «مراحل رشد تربیت اخلاقی از دیدگاه امام علی»، پژوهشنامه نهجالبلاغه، ش۳، ص۱۵-۳۲، ۱۳۹۲.
(۲۵) صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۴ق.
(۲۶) طباطبائی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۸۲.
(۲۷) طبرسی، فضل بن حسن، مکارم الاخلاق، قم، شریف رضی، ۱۴۱۳ق.
(۲۸) طوسی، نصیرالدین، اخلاق ناصری، تهران، علمیه اسلامیه، ۱۴۱۳ق.
(۲۹) فتحعلی، محمود و همکاران، فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، زیر نظر محمدتقی مصباح، تهران، مدرسه، ۱۳۹۴.
(۳۰) فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ۱۴۰۸ق.
(۳۱) فلسفی، محمدتقی، کودک از نظر وراثت و تربیت، تهران، معارف اسلامی، ۱۳۹۴.
(۳۲) قمی، عباس، تتمه المنتهی فی وقایع امام الخلفاء، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۳.
(۳۳) ماسن، پاول هنری و همکاران، رشد و شخصیت کودک، ترجمه مهشید یاسایی، تهران، مرکز، ۱۳۹۵.
(۳۴) متقی هندی، حسامالدین، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، تحقیق حسن رزوق، بیروت، مکتب التراث الاسلامی، ۱۳۹۷ق.
(۳۵) مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الوفا، ۱۴۰۳ق.
(۳۶) مصباح محمدتقی، اخلاق در قرآن، تحقیق و نگارش محمدحسین اسکندری، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۷.
(۳۷) مصباح، محمدتقی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، تهران، بینالملل، ۱۳۹۱.
(۳۸) مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۴۱۶ق.
(۳۹) مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، تهران، صدرا، ۱۳۹۵.
(۴۰) مظاهری، حسین، تربیت فرزند از نظر اسلام، تهران، بینالملل، ۱۳۸۸.
(۴۱) معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، دبیر، ۱۳۸۷.
(۴۲) مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، قم، مدرسه امام علی بن ابیطالب، ۱۳۸۱.
(۴۳) ناطقی، غلامحسین، تربیت اخلاقی در سیره اهلبیت قم، المصطفی، ۱۳۹۳.
(۴۴) نظری توکلی، سعید، «تأملی بر جایگاه وراثت در آموزههای دینی و تأثیر آن بر تربیتپذیری انسان»، اخلاق زیستی، ش۶، ص۱۸۷-۱۵۵، ۱۳۹۱.
مجله معرفت، سال بیست و هشتم، فروردین ۱۳۹۸، شماره ۲۵۶ «ویژه اخلاق»، بر گرفته از مقاله «تحلیل حدود عاملیت صفات وراثتی در تربیت اخلاقی از منظر روایات»، تاریخ بازیابی ۹۸/۱۰/۲۱.