وحدت اسلامی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
وحدت اسلامی به معنای اتحاد و هم بستگی پیروان مذاهب مختلف اسلامی است. در این مقاله به بررسی برخی اختلافات بین
شیعه و
اهل سنت و نیز برخی اختلافات بین شیعه و
وهابیت میپردازیم. با توجه به دشمنی دشمنان
اسلام، این سوال پیش میآید که آیا طرح این اختلافات به نفع دشمان اسلام و به ضرر
وحدت اسلامی نیست؟ در این تحقیق مشخص میشود این طرح اختلافات با جریان
وحدت میان مسلمانان منافاتی ندارد.
شاید به ذهن بعضی خطور کند که طرح مسایل اختلافی بین
شیعه و
سنّی، و یا شیعه و
وهابیت، با جریان
وحدت میان
مسلمانان منافات داشته باشد، و یا زمینه رنجش خاطر بعضی فراهم شود، و یا موجب تفرقه گردد، بدین منظور نا گزیریم نسبت به مفهوم
وحدت و عوامل آن به صورت گذرا اشاره کنیم.
شکی نیست که یکی از عوامل پیشرفت ملتها و رمز پیروزی آنان، پیوند و اتحاد بوده است، همانگونهای که با اتحاد قطرات آب، مخزن بزرگ سد تشکیل و با پیوستن جویهای کوچک به همدیگر رودخانههای عظیم ایجاد میشود، با اتحاد انسانها نیز صفوف بزرگی تشکیل میشود که دشمن با نگاهش به وحشت افتاده و فکر تجاوز به آنان را برای همیشه از سر بیرون میکند (تُرْهِبُونَ بِهِی عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ)
قرآن مجید ملل اسلامی را به سوی یگانه عامل
وحدت، «تمسک به حبل اللّه» دعوت میکند، و از هر گونه تفرقه برحذر میدارد: (وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ)
.
بلکه اختلاف و پراکندگی و به جان هم افتادن را یکی از بدترین عذابها به شمار میآورد: «قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَی اَن یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِکُمْ اَوْمِن تَحْتِ اَرْجُلِکُمْ اَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا وَیُذِیقَ بَعْضَکُم بَاْسَ بَعْض؛
بگو او تواناست که از بالای سرتان یا از زیر پاهایتان عذابی بر شما بفرستد، یا شما را گروه گروه به هماندازد (و دچار تفرقه سازد) و عذاب بعضی از شما را به بعضی دیگر بچشاند.»
ابناثیر میگوید: مراد از «شِیَعاً» همان تفرقه میان امت اسلامی است.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: «مثل المؤمنین فی توادّهم وتعاطفهم وتراحمهم بمنزلة الجسد اذا اشتکی منه شی تداعی له سائر الجسد بالسهر والحمّی؛
تمام مسلمانان عالم اعضاء یکدیگر هستند وهمه آنان بمنزله یک جسد میباشند، که اگر عضوی از آن به درد آید سایر اعضاء نیز متاثّر خواهد شد.»
و شکّی نیست که ما در عصری زندگی میکنیم که تمامی دشمنان برای نابودی
اسلام هم پیمان گشته و تمامی امکانات سیاسی و اقتصادی خود را در سقوط اسلام از صحنه بین الملل بکار گرفتهاند.
که طرح نوین «
هانتیگتون»، بزرگ نظریّه پرداز
کاخ سفید و استراتژیست معروف
یهودی در کتاب «
برخورد تمدنها» مؤیّد این مطلب است.
و همچنین نظریه دکتر مایکل برانت، یکی از معاونان سابق
سازمان اطلاعات مرکزی امریکا (سیا) که در کتاب A Plato divis and desnoylte theology «نقشهای برای جدایی مکاتب الهی» آمده، میگوید: افرادی که با
شیعه اختلافات نظر دارند آنها را علیه شیعه منظم و مستحکم کرده، و کافر بودن شیعه گسترش داده شود و آنها را از جامعه جدا نموده وعلیه آنها مواد نفرت برانگیز نوشته شود
بنا بر این در چنین عصری بیش از هر عصر دیگر، مسلمانان نیاز به
وحدت دارند، و شاید بیش از هر زمانی جامعه اسلامی به همکاری و مساعدت یکدیگر نیازمند است.
(Gladstone سیاستمدار انگلیسی (۱۸۰۹-۱۸۹۸) رهبر لیبرالها بود و چهار بار به مقام نخست وزیری
انگلستان رسید.) نخست وزیر اسبق بریتانیا میگوید: «مادام هذا القرآن موجوداً فی ایدی المسلمین، فلن تستطیع اروبا السیطرة علی الشرق ولا ان تکون هی نفسها فی امان». مادامی که
قرآن در دست مسلمانها است،
اروپا نه میتواند بر شرق تسلط یابد و نه احساس امنیت کند.
بِنْ گُورْیُون BeGurio فردی که نام «
اسرائیل» را بر رژیم صهیونیستی نهاد، نه بار به نخست وزیر رژیم صهیونیستی رسید. او زندگی خود را وقف صهیونیسم کرد، جنگ اشغال فلسطین را در سال ۱۹۴۸ فرماندهی کرد از جمله رخدادهایی که در دوره نخست وزیری وی صورت گرفت میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
۱ ـ جنگ ۱۹۴۸ که باعث بوجود آمدن رژیم صهیونیستی شد.
۲ ـ موجهای بی سابقه مهاجرت یهودیان.
۳ ـ افزایش شهرکهای صهیونیست نشین.
۴ ـ حمله مشترک و سه گانه رژیم صهیونیستی، انگلیس و
فرانسه علیه
مصر در سال ۱۹۵۶.)
نخست وزیر اسبق دولت غاصب صهیونیستی میگوید: «انّ اخشی ما نخشاه ان یظهر فی العالم العربی، محمد جدید». آن چه که ما را به وحشتانداخته این است که میترسیم در جهان عرب محمد تازهای ظهور کند.
بالاتر از همه اینها، با این که یکی از اصول مسلم
مسیحیت، کشته شدن
حضرت مسیح به دست
یهود بوده و به همین خاطر، در طول ۲۰ قرن بغض و کینه وعداوت میان آنان حاکم بود، ولی برای ایجاد
وحدت میان مسیحیت و یهود در برابر مسلمین، دولت
واتیکان طی اطلاعیه رسمی از این اصل صرف نظر کرده و یهود را از این جنایت تبرئه میکند. وجای شگفت این است که این اعلامیه در سال ۱۳۹۳ هجری مطابق با ۱۹۷۳ میلادی هم زمان با جنگ اسرائیل با مسلمانان صادر شد، تا بتواند تمام نیروهای یهود ونصاری را در برابر مسلمانان بسیج نماید.
با توجه به نکات یاد شده، اهمّیّت سخن
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که میفرماید: «من اصبح ولم یهتمّ بامور المسلمین فلیس بمسلم» کسی که به فکر مشکلات برادران دینی خود نباشد مسلمان نیست، در این زمان بیش از هر زمان دیگر ملموس باشد.
بدیهی است در موقعیت فعلی، هر گونه حرکت مشکوک که موجب تفرقه میان صفوف مسلمانان باشد، به نفع اسلام نیست. و هرگونه
فحش و ناسزا قبل از آنکه به
وحدت میان مسلمین و تقریب بین مذاهب ضربه بزند، چهره نورانی مکتب اسلام را در سطح بین الملل مخدوش میکند، و طبقه تحصیل کرده را به مکتب نورانی اسلام بدبین میسازد.
هدف از
وحدت، یکی کردن مذاهب و از بین بردن دیگر مذاهب نیست، و غرض مؤسّسان تقریب هم جایگزینی
اشعری بجای
معتزله و
سنی را تبدیل به شیعه و
حنفی را
حنبلی ساختن و یا بعکس نبوده است زیرا این امر نه تنها کاری دشوار بلکه امری غیر ممکن میباشد.
بلکه همّت آنان نزدیک نمودن صاحبان مذاهب مختلف به همدیگر با تکیه بر مشترکات، و قرار دادن همه مسلمانان را در صف
واحد در برابر دشمنان قسم خورده اسلام بوده است.
مرحوم شیخ
محمدتقی قمی، مؤسّس «
دار التقریب بین المذاهب الاسلامیة» و نماینده حضرت
آیتاللّه بروجردی در
مدرسه فیضیّه میگفت: هدف از تاسیس این مرکز، تقریب میان مذاهب است نه
توحید مذاهب، یعنی هدف این نیست که شیعه از اصول و معتقدات خودش فاصله بگیرد، و یا سنّی از مبانی اعتقادیش دست بر دارد.
علت فاصله میان مذاهب، عدم آشنایی صحیح از مبانی فکری یکدیگر است، و با تاسیس این مرکز، صاحباناندیشههای هر یک از مذاهب، با حفظ مبانی اعتقادی خود و احترام به معتقدات همدیگر، مسائل اختلافی را در محیطی آرام مطرح نمایند. تا ضمن آشنائی با افکار همدیگر، و مشترکات میان مذاهب، تفاهم بیشتری داشته باشند. که این قضیّه در نهایت به نفع شیعه است.
در تاریخ ۲۴ ژوئن ۲۰۰۱، برابر با سوم تیر ۱۳۸۰، شبکه تلویزیونی ANN در
لندن، میزگردی درباره تقریب بین مذاهب اسلامی، و
وحدت مسلمانان، با شرکت جمعی از متفکران ایرانی و لبنانی و مصری و بریتانیایی تشکیل داده بود، آقای شیخ
محمّد عاشور، معاون رئیس
دانشگاه الازهر و رئیس کمیته گفتوگو بین مذاهب اسلامی که به صورت تلفنی با برنامه در تماس بود، گفت:
«فکرة التقریب بین المذاهب الاسلامیّة لاتعنی
توحید المذاهب الاسلامیّة ولاصَرْف ایّ مسلم مذهبه وصرف المسلم عن مذهبه تحت التقریب تضلیل فکرة التقریب... فانّ الاجتماع علی فکرة التقریب یجب ان یکون اساسه البحث والاقناع والاقتناع، حتّی یمکن لسلاح العلم والحجّة محاربة الافکار الخرافیّة... وان یلتقی علماء المذاهب ویتبادلون المعارف والدراسات لیعرف بعضهم بعضاً فی هدوء العالم المتثبّت الذی لاهمّ له الاّ ان یدری ویعرف ویقول فینتج»
یعنی: هدف ازاندیشه تقریب بین
مذاهب اسلامی، یکی کردن همه مذاهب و روی گردانی از مذهبی و روی آوردن به مذهبی دیگر نیست، که این به بیراهه کشاندن اندیشه تقریب است، تقریب باید بر پایه بحث وپذیرش علمی باشد تا بتوان با این اسلحه علمی به نبرد با خرافات پرداخت، و باید دانشمندان هر مذهبی در محیطی آرام در گفتگوهای علمی خود دانش خود را مبادله کنند، ونتیجه بگیرند.
شهید مطهری در زمینه ارائه برداشتِ غلط از
وحدت اسلامی مینویسند: «ایراد دوم این است که با طرح و بحث این مسائل تکلیف اتّحاد اسلامی چه میشود؟ آن چه بر سر مسلمین آمد، شوکت آنها را گرفت و آنها را زیر دست و تو سری خور ملل غیر مسلمان قرار داد، همین اختلافات فرقهای است... آیا طرح اینگونه بحثها کمک به هدفهای استعماری نیست؟
جواب این است که بدون شک نیاز مسلمین به اتّحاد و اتّفاق از مبرمترین نیازهاست و درد اساسی
جهان اسلام همین کینههای کهنه میان مردم
مسلمان است. دشمن هم همواره از همینها استفاده میکند.
امّا به نظر میرسد که اعتراض کننده در مفهوم «اتّحاد اسلامی» دچار اشتباه شده است. مفهوم اتّحاد اسلامی که در صد سال اخیر میان علماء و فضلاء
مؤمن و روشنفکر اسلامی از اصول اعتقادی و یا غیر اعتقادی خود صرفنظر کنند و به اصطلاح مشترکات همه فرق را بگیرند و مختصّات همه را کنار بگذارند، چه این کار، نه منطقی است و نه عملی.
چگونه ممکن است از پیروان یک
مذهب تقاضا کرد که به خاطر مصلحت حفظ
وحدت اسلام و مسلمین از فلان اصل اعتقادی یا عملی خود که به هر حال به نظر خود آن را جزء متن اسلام میداند صرف نظر کند؟ در حکم این است که از او بخواهیم به نام اسلام از جزئی از اسلام چشم بپوشد....
ما خود
شیعه هستیم و افتخار پیروی
اهل البیت (علیهمالسّلام) را داریم، کوچکترین چیزی حتّی یک
مستحب و یا
مکروه کوچک را قابل مصالحه نمیدانیم، نه توقّع کسی را در این زمینه میپذیریم و نه از دیگران انتظار داریم که به نام مصلحت و به خاطر اتّحاد اسلامی از یک اصل از اصول خود دست بردارند آنچه ما انتظار و آرزو داریم این است که محیط حسن تفاهم به وجود آید تا ما که از خود اصول وفروعی داریم،
فقه،
حدیث،
کلام،
فلسفه و
ادبیات داریم، بتوانیم کالای خود را به عنوان بهترین کالا عرضه بداریم تا شیعه بیش از این در حال انزوا به سر نبرد و بازارهای مهم جهان اسلامی به روی کالای نفیس
معارف اسلامی شیعی بسته نباشد. اخذ مشترکات اسلامی و طرد مختصّات هر فرقهای نوعی خرق اجماع مرکّب است، محصول آن چیزی است که قطعاً غیر از
اسلام واقعی است زیرا بالاخره مختصّات یکی از فرق، جزء متن اسلام است و اسلام مجرّد از همه این مشخصّات و ممیّزات و مختصّات، وجود ندارد.
گذشته از همه اینها طراحان فکر عالی اتحاد اسلامی که در عصر ما مرحوم
آیة اللّه العظمی بروجردی (قدس سره) در شیعه و علامه
شیخ عبدالمجید سلیم وعلامه
شیخ محمود شلتوت در
اهل تسنن در راس آن قرار داشتند چنان طرح را در نظر نداشتند.
آنچه که آن بزرگان در نظر داشتند این بود که فرقههای اسلامی در عین اختلافاتی که در کلام، فقه و غیره باهم دارند به واسطه مشترکات بیشتری که در میان آنها هست میتوانند در مقابل دشمنان خطرناک اسلام دست برادری بدهند و جبهه
واحدی تشکیل دهند. این بزرگان هرگز در فکر طرح
وحدت مذهبی تحت عنوان
وحدت اسلامی که هیچگاه عملی نیست نبودند.
در اصطلاحات معمولی عرف، فرق است میان حزب
واحد و جبهه
واحد،
وحدت حزبی ایجاب میکند که افراد از نظر فکر و ایدئولوژی و راه و روش و بالاخره همه خصوصیّات فکری به استثناء مسائل شخصی یک رنگ و یک جهت باشند.
امّا معنی
وحدت جبهه اینست که احزاب و دسته جات مختلف در عین اختلاف در مسلک و ایدئولوژی و راه و روش، به واسطه مشترکاتی که میان آنها هست در مقابل دشمن مشترک، در یک صف، جبهه بندی کنند.
و بدیهی است که صف
واحد در برابر دشمن تشکیل دادن با اصرار در دفاع از مسلک خود و انتقاد از مسلکهای برادر و دعوت سایر برادران هم جبهه به مسلک خود به هیچ وجه منافات ندارد.
آنچه مخصوصاً مرحوم آیت اللّه العظمی بروجردی بدان میاندیشید این بود که زمینه را برای پخش و انتشار معارف
اهل البیت (علیهمالسّلام) در میان برادران اهل سنت فراهم کند و معتقد بود که این کار، جز با ایجاد حسن تفاهم، امکان پذیر نیست، توفیقی که آن مرحوم در طبع برخی کتب فقهی شیعه در
مصر به دست خود مصریان در اثر حسن تفاهمی که به وجود آورده بود کسب کرد از مهمترین موفقیتهای علماء شیعه است. جزاه اللّه عن الاسلام والمسلمین خیر الجزاء.
به هر حال طرفداری از تز «اتّحاد اسلامی» ایجاب نمیکند که در گفتن حقایق کوتاهی شود، آن چه نباید صورت گیرد، کارهایی است که احساسات و تعصّبات و کینههای مخالف را بر میانگیزد، امّا بحث علمی سروکارش با عقل و منطق است، نه عواطف و احساسات.
سیره متروک و فراموش شده شخص مولای متقیان
علی (علیهالسّلام)، قولاً و عملاً، که از تاریخ زندگی آن حضرت پیداست بهترین درس آموزنده در این زمینه است.
علی (علیهالسّلام) از اظهار و مطالبه حق خود و شکایت از ربایندگان آن خودداری نکرد، با کمال صراحت ابراز داشت و علاقه به اتحاد اسلامی را مانع آن قرار نداد، خطبههای فراوانی در
نهج البلاغه شاهد این مدعی است.
در عین حال این تظلمها موجب نشد که از صف جماعت مسلمین در مقابل بیگانگان خارج شود، در جمعه و جماعت شرکت میکرد، سهم خویش را از
غنائم جنگی آن زمان، دریافت میکرد، از ارشاد خلفا دریغ نمینمود، طرف شور قرار میگرفت و ناصحانه نظر میداد.
در جنگ مسلمین با ایرانیان که خلیفه وقت مایل است خودش شخصاً شرکت نماید علی پاسخ میدهد: خیر! شرکت نکن زیرا تا تو در
مدینه هستی دشمن فکر میکند: فرضاً سپاه میدان جنگ را از بین ببرد، از مرکز، مدد میرسد ولی اگر شخصاً به میدان نبرد بروی، خواهند گفت: «هذا اصل العرب» ریشه و بن عرب این است، نیروهای خود را متمرکز میکنند تا تو را از بین ببرند و اگر تو را از بین ببرند با روحیه قویتر به نبرد مسلمانان خواهند پرداخت.
پستی را از هیچیک از خلفا نمیپذیرد، نه فرماندهی جنگ و نه حکومت یک استان و نه امارة الحاج و نه یک چیز دیگر از این قبیل را زیرا قبول یکی از این پستها به معنی صرف نظر کردن او از حق مسلم خویش است.
و به عبارت دیگر کاری بیش از همکاری و همگامی و حفظ
وحدت اسلامی است اما در عین حال که خود پستی نمیپذیرفت، مانع نزدیکان و خویشاوندان و یارانش در قبول آن پستها نمیگشت زیرا قبول آنها صرفاً همکاری و همگامی است و به هیچ وجه امضای خلافت تلقی نمیشود.
سیره علی (علیهالسّلام) در این زمینه خیلی دقیق است و نشانه متفانی بودن آن حضرت در راه هدفهای اسلامی است در حالی که دیگران میبریدند او وصل میکرد، آنها پاره میکردند و او میدوخت.
ابوسفیان فرصت را مغتنم شمرد، خواست از نارضائی او استفاده کند و انتقام خویش را به صورت خیر خواهی و احترام به
وصیت پیغمبر، به وسیله وصی پیغمبر از پیغمبر بگیرد، اما قلب علی آگاه تر از این بود که گول ابوسفیانها را بخورد، دست رد بر سینه اش زد و او را از خود راند. در هر زمانی ابوسفیانها و حیی بن اخطبها در کارند، در عصر ما انگشت حیی بن اخطبها در بسیاری از جریانات نمایان است، بر مسلمین و بالاخص شیعیان و موالیان علی (علیهالسّلام) است که سیرت و سنت آن حضرت را در این زمینه نصب العین خویش قرار دهند و فریب ابوسفیانها و حیی بن اخطبها را نخورند.
شکی نیست که
وحدت امت اسلامی بالاترین آرزوی پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود و هر گونه اختلاف میان آنان موجب نگرانی حضرت بود همانگونه که
سیوطی و دیگران آوردهاند:
مردی به نام «
شاس بن قیس» که بزرگ شده دوران جاهلیت بود، کینه و حسد مسلمانان در سینه اش شعله میکشید، یک نفر جوان یهودی را تحریک کرد که میان دوقبیله بزرگ اسلامی
اوس و
خزرج، اختلاف ایجاد کند.
این یهودی میان این دو قبیله آمده جنگها و درگیریهای
زمان جاهلیت را برای آنان یاد آوری کرد و آتش فتنه را روشن ساخت به طوری افراد دو قبیله شمشیر به دست گرفته و در برابر هم صف آرایی کردند.
همین که رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از این قضیه مطلع شد، به همراه تعدادی از
مهاجرین و
انصار در محل درگیری حاضر شد و فرمود: «یا معشر المسلمین اللّه اللّه، ابدعوی الجاهلیّة وانا بین اظهرکم؟ بعد اذ هداکم اللّه الی الاسلام واکرمکم به، وقطع به عنکم امر الجاهلیة، واستنقذکم به من الکفر، والّف به بینکم، ترجعون الی ما کنتم علیه کفّار».
ای مسلمانان! آیا خدا را فراموش کردهاید و شعار جاهلیت سر میدهید با این که هنوز در میان شما حضور دارم. پس از آن که
خداوند شما را به نور اسلام هدایت کرد و به شما ارزش داد و فتنههای دوران جاهلیت را ریشه کن ساخت و از
کفر رهایی بخشید و میان شما الفت و برادری برقرار کرد، شما دوباره میخواهید به دوران کفر جاهلی برگردید.
در اثر سخنان رسول گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، متوجه شدند که این فتنه، توطئه شیطانی است، از این کار خویش پشیمان شده و سلاحها را به زمین گذاشتند و در حالی که اشک از دیدگانشان جاری بود، دست در گردن همانداختند و همدیگر را غرق بوسه ساختند و در معیت رسول گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به طرف منازل خود باز گشتند.
فعرف القوم انها نزغة من الشیطان وکید من عدوهم لهم فالقوا السلاح وبکوا وعانق الرجال بعضهم بعضاً ثمّ انصرفوا مع رسول الله صلی الله علیه وسلم سامعین مطیعین قد اطفا الله عنهم کید عدو الله شاس.
اکنون که این همه به فکر تقریب میان مذاهب و
وحدت میان مسلمانان هستیم، آیا بهتر نیست که به تحقیق و بررسی پیرامون مساله رهبری و جانشینی بعد از رسول گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به پردازیم؟ زیرا اختلافیترین مساله هم همین موضوع است، و قطعاً پیامبر گرامی هم میدانست که بعد از رحلت آن حضرت بین امّت اختلاف واقع خواهد شد، بنا بر این آیا راه حلّی برای رفع اختلاف ارائه دادهاند یا خیر؟
و یا اینکه آن حضرت ـ العیاذ باللّه ـ در این جهت کوتاهی نموده است با اینکه آن حضرت فرموده است: «تفترق امّتی علی بضع وسبعین فرقة؛
پس از من، امّت من بیش از هفتاد فرقه خواهد شد.»
ولی با مراجعه به کتب فریقین (شیعه و سنّی) در مییابیم که رسول گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای رفع اختلاف و ایجاد
وحدت، راه را نشان داده و تکلیف را نیز روشن نموده، و بهترین عامل
وحدت را تمسّک به
قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت (علیهمالسّلام) معیّن فرموده است. سخن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیرامون عامل
وحدت، در منابع روایی فریقین با سندهای متعدّد و صحیح بلکه به صورت متواتر بیان شده است.
و میتوان گفت: بهترین عامل بلکه منحصرترین راه برای تقریب میان مذاهب و
وحدت میان مسلمانان عمل به توصیه رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در تمسّک به قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت (علیهمالسّلام) که ضامن هدایت و بیمه از هر گونه ضلالت و گمراهی است میباشد.
«انّی تارک فیکم ما ان تمسّکتم به لن تضلّوا بعدی، احدهما اعظم من الآخر، کتاب اللّه حبل ممدود من السماء الی الارض وعترتی اهل بیتی ولن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض، فانظروا کیف تخلفونی فیهما؛
من دو چیز گرانبها در میان شما به یادگار میگذارم، اگر به آن چنگ زدید هیچگاه گمراه نخواهید شد، یکی از این دو بزرگتر و مهمتر از دیگری است، کتاب خدا «قرآن» این ریسمان الهی که از آسمان تا زمین کشیده شده است، و عترت و خاندان من، این دو از هم دیگر جدا نخواهند شد تا کنار حوض بر من وارد شوند، پس بیندیشید که چگونه حق مرا در باره این دو اداء میکنید.»
در برخی از روایات بجای
ثقلین تعبیر به دو خلیفه و جانشین شده است. «انّی تارک فیکم خلیفتین: کتاب اللّه... وعترتی اهل بیتی، وانّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض»
و در بعضی از روایات آمده است: «فلا تقدّموهما فتَهلِکوا، ولا تُقَصِّروا عنهما فتهلکوا، ولا تعلّموهم فانّهم اعلم منکم؛
بر آنان پیشی نگیرید و فاصله نداشته باشید که موجب هلاکت است، و در مقام آموزش به آنان نباشید که آنان از همه شما داناتر هستند.»
جالب اینجاست که برخی از مفسران بزرگ اهل سنّت مانند فخر رازی این حدیث را در ذیل آیه «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا؛
و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید، و پراکنده نشوید.» آوردهاند.
علی (علیهالسّلام) پس از رحلت پیامبر گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با وجود این که خلافت و امامت را حق مسلم خویش میدانست و معتقد بود که ربایندگان خلافت،
ظلم نا بخشودنی در حق او کردهاند: «ما زلت مظلوماً منذ قبض اللّه نبیّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)»
ولی همین که احساس نمود که زمینه برای احقاق حق خویش فراهم نیست و قیام او جز تفرقه میان امت اسلامی حاصل دیگری ندارد: «وایم اللّه لولا مخافة الفرقة بین المسلمین... لکنّا علی غیر ما کنّا لهم علیه؛
اگر ترس تفرقه میان مردم نبود با هیئت حاکمه غیر طور دیگر برخورد میکردم.»
روی همین جهت وقتی با دشوارترین ظلمها مواجه گردید، سختترین مصیبتها را تحمل نمود: «صبرت وفی العین قذی وفی الحلق شجی اری تراثی نهباً
صبر پیشه کردم در حالی که خار در چشم و استخوان در گلویم بود و مینگریستم که چگونه حق و میراث مرا به غارت میبرند.»
ولی حاضر نشد
وحدت و انسجام جامعه اسلامی پاشیده شود.
علی (علیهالسّلام) با این که در باره خلیفه اول و دوم معتقد بود دروغگو، فریبکار و خائن هستند، طبق صریح کتاب صحیح مسلم عمر خطاب به علی (علیهالسّلام) و عباس میگوید: «فلمّا توفّی رسول اللّه صلی اللّه علیه وآله، قال ابوبکر: انا ولی رسول اللّه... فرایتماه کاذباً آثماً غادراً خائناً... ثمّ توفّی ابوبکر فقلت: انا ولیّ رسول اللّه صلی اللّه علیه وآله، ولی ابیبکر، فرایتمانی کاذباً آثماً غادراً خائناً»
پس از رحلت رسول گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ابوبکر گفت: من خلیفه پیامبرم ولی نظر شما دونفر این بود که وی دروغگو، گنهکار، فریبکار و خائن هست و همچنین پس او فوت ابوبکر من گفتم: خلیفه پیامبر و
ابوبکر هستم، شما نیز مرا دروغگو، گنهکار، فریبکار و خائن دانستید.
ونکته جالب اینجاست که این قضیه در اواخر خلافت عمر صورت گرفته و هنگامی که عمر به علی (علیهالسّلام) و عباس میگوید: شما ابوبکر را دروغگو، گنهکار، فریبکار و خائن میدانستید «فرایتماه کاذباً آثماً غادراً خائناً»، و آن دو این نظریه را انکار نمیکنند و این عدم انکار، نشانگر استمرار و اصرار بر این نظریه است.
ولی با تمام این حال، این نظریه باعث نشد که بدون داشتن نیروی کافی در برابر آنها بایستد و موجب ضعف و تباهی امت اسلامی شود بلکه در هر موردی که تشخیص میداد که رهنمودهای او به صلاح اسلام و جامعه اسلامی است از هر گونه مساعدت مضایقه نمیکرد.
آری! چون علی (علیهالسّلام) بر این باور بود «الخلاف یهدم الرای»
انسان در محیط آرام میتواند نظریه درست ارائه دهد ولی در جو آکنده از برخورد و اختلاف، دچار انحراف و کج فکری میشود. ومعتقد بود که «ما اختلف دعوتان الاّ کانت احداهما ضلالة»
اگر دو نظریه در برابر هم گرفت، قطعاً یکی از آن دو باطل است، یعنی همواره حق در برابر باطل است حق و باطل هرگز با هم جمع نمیشوند.
وقتی یکی از یهودیان، بخاطر اختلاف مسلمانان در مساله
امامت در صدد مقام طعنه و عیب جویی به حضرت گفت: «ما دفنتم نبیّکم حتی اختلفتم فیه». قبل از آنکه پیامبرتان را به خاک بسپارید درباره او اختلاف کردید!! حضرت پاسخ داد: انّما اختلفنا عنه لا فیه، و لکنّکم ما جَفت ارجلکم من البحر حتی قلتم لنبیّکم: اجعل لنا الهاً کما لهم آلهة، فقال: انّکم قوم تجهلون
ما در باره خود رسول گرامی اختلافی نداشتیم بلکه اختلاف ما پیرامون سخنان آن حضرت بود، اما شما یهودیان هنوز پایتان از آب دریا خشک نشده بود که به
حضرت موسی گفتید: همانند خدای
بت پرستان برای ما خدایی قرار ده، آنگاه حضرت موسی گفت: شما چه ملت نادان و جاهلی هستید.
و فریاد علی (علیهالسّلام) است که در فضای تاریخ طنین افکنده: «والزموا السواد الاعظم، فانّ ید اللّه علی الجماعة، وایّاکم والفرقة، فانّ الشاذّ من الناس للشیطان، کما انّ الشاذّ من الغنم للذئب...».
ملازم
جامعه اسلامی باشید، چون دست خدا همواره با جماعت است، و از تفرقه به پرهیزید، زیرا گروهاندک، طعمه شیطان میشود، همانطوری که گلّه اندک، نصیب گرگ میشود.
در نامه ۴۷
نهج البلاغه میخوانیم: «وعلیکم بالتواصل و التباذل وایّاکم و التدابر و التقاطع». برای همبستگی تلاش کنید به همدیگر بذل و بخشش کنید و از پشت کردن به هم و قطع رابطه با یکدیگر به پرهیزید.
«وایّاکم و التلّون فی دین اللّه، فانّ جماعة فیما تکرهون من الحق، خیرٌ من فُرقة فیما تحبّون من الباطل؛
در
دین خدا از تلون و هر روز به یک رنک درآمدن پرهیز کنید زیرا
وحدت و همبستگی در مسیر حق که مورد علاقه شما نیست از تفرقه در راه باطل که دوست میدارید بهتر است.»
ملّت مسلمان که با الهام از رهنمودهای حیاتبخش اسلام توانسته بود پیوند اخوت در میان خود ایجاد نماید و در پرتو کلمه
توحید و
توحید کلمه در برابر تهاجم سنگین صلیبیان و قساوتهای ثنویان (
مغول) ثابت و استوار بماند، ولی با کمال تاسّف با ظهور مکتب وهّابیّت در قرن هفتم این
وحدت در هم شکسته شد، و با اتهام نادرست
بدعت و
شرک به مسلمانان، ضربات جبران ناپذیری به صفوف به هم پیوسته آنان وارد ساخت، و با نابودی آثار بزرگان دین و کاستن از مقام انبیاء و اولیاء، در خدمت استعمار شوم غرب و دشمنان دیرینه اسلام در آمد.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «ارزش و جایگاه وحدت از منظر قرآن و سنّت»