همسران امام سجاد
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حضرت
علی بن
حسین بن
علی بن ابیطالب (علیهالسلام)، ملقب به زینالعابدین و سجاد، چهارمین امام
شیعیان است. آن حضرت دارای همسران متعددی بودند که اکثر آنها
امولد بودهاند. یکی از همسران حضرت سجاد (علیهالسلام) حضرت فاطمه (امعبدالله) دختر
حضرت امام حسن (علیهالسلام)، مادر
امام محمدباقر (علیهالسلام) بود؛ همسر دیگر امام، کنیزی است به نام حوراء که
مختار ابن ابیعبید ثقفی آن را به حضرت
هدیه داده بود که ایشان مادر حضرت
زید بن علی (علیهالسلام) است؛ و همسران دیگری داشته است که در اینجا به مشخصه همسران آن حضرت میپردازیم.
امام چهارم
حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) دارای همسران متعددی میباشند که اکثر آنها
امولد بودهاند. امولد به کنیزی گفته میشود که به ازدواج مردی در آمده و از او صاحب فرزند میشود و دیگر حالت مملوکیت کامل ندارد و نمیشود او را فروخت.
یکی از همسران حضرت سجاد (علیهالسلام) حضرت فاطمه (امعبدالله) دختر
حضرت امام حسن (علیهالسلام) میباشند که ثمره ازدواج حضرت با آن بانوی مکرمه،
امام محمدباقر (علیهالسلام) بوده است.
شدت علاقه حضرت سجاد (علیهالسلام) به ایشان به خاطر کمالات آن علیا مخدره میباشد.
همسر دیگر امام چهارم کنیزی است به نام حوراء که
مختار ابن ابیعبید ثقفی آن را به ششصد
دینار و بنابر نقلی سی هزار خریده بود و به حضرت
هدیه داد که ایشان مادر حضرت
زید بن علی (سلاماللهعلیه) شهید بزرگوار خاندان عصمت و طهارت است.
ابوالفرج اصفهانی در کتاب
مقاتل الطالبین از
ابنمنذر نقل میکند که مختار ابن ابیعبید، کنیزی را به سی هزار خرید، پس به او گفت: پشت کن پس او پشت کرد، بعد به او گفت: رویت را به این سمت کن، پس او چنین کرد. سپس مختار گفت: هیچ کس را شایستهتر از علی بن حسین (علیهالسلام) برای او نمیشناسم. و لذا آن کنیز را برای حضرت فرستاد و او همان مادر زید بن علی (علیهالسلام) است.
از اسامی سایر همسران حضرت سجاد (علیهالسلام) اطلاع چندانی در اسناد تاریخی موجود نیست و چنانکه ذکر شد آنها اغلب امولد بودهاند.
حضرت
فاطمه، دختر امام حسن مجتبی (علیهالسلام) است که کنیهشان امعبدالله است، در میان دختران حضرت به جلالت و عظمت شان و بزرگواری ممتاز بودند. ایشان به همسری حضرت امام سجاد (علیهالسلام) در آمده و ثمره این وصلت، چهار فرزند بوده است. حضرت ابوجعفر محمدباقر (علیهالسلام) حسن، حسین و
عبدالله باهر البته مادر حسن و حسین و عبدالله باهر در بعضی از اسناد تاریخی امولد ذکر شده است.
امعبدالله این افتخار را دارد که با همسر شدن برای حضرت سجاد (علیهالسلام) باعث پیوند
نسل دو امام به یکدیگر شد. آری ایشان از زنان نادره جهان است که در داشتن برخی از امتیازات منحصر به فرد میباشد و این مزایا در یک فرد غیر از ایشان جمع نشده است. ایشان دختر امام، نوه امام، همسر امام، عروس امام، مادر امام، مادر بزرگ امام میباشند. وی فرزند امام مجتبی (علیهالسلام) و نوه
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) همسر امام سجاد (علیهالسلام) عروس
امام حسین (علیهالسلام) مادر امام باقر (علیهالسلام) و مادر بزرگ سایر امامان (علیهمالسّلام) است.
امام باقر (علیهالسلام) فرمودهاند روزی مادرم در زیر دیواری نشسته بود که ناگاه صدایی از دیوار بلند شد و از جا کنده شد و خواست که بر زمین افتد. مادرم با دست خود اشاره کرد و به دیوار فرمود: نباید فرود آیی!!،
قسم بحق مصطفی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که حق تعالی رخصت نمیدهد تو را در افتادن. پس آن دیوار معلق در میان زمین و هوا باقی ماند تا آنکه مادرم از آنجا بگذشت. پس پدرم امام زینالعابدین (علیهالسلام) صد اشرفی برای او تصدق داد.
نیز از
حضرت امام صادق (علیهالسلام) روایت شده که روزی آن جناب جدهاش، مادر حضرت امام محمد باقر (علیهالسلام) را یاد کرد و فرمود: کانت صدیقة لم یدرک فی آل الحسن مثلها.
یعنی جدهام صدیقه بود و در دودمان حضرت امام حسن (علیهالسلام) کسی به درجه و مرتبه او نرسید.
با توجه به اصطلاح صدیق و مقام خاص صدیقان که در
قرآن همردیف
انبیاء آورده شده این تعبیر امام صادق (علیهالسلام) راجع به مادر بزرگ خود قابل دقت است.
با توجه به نقلهای متعدد تاریخی مبنی بر حضور حضرت باقر (علیهالسلام) در چهار سالگی در صحنه عاشورا، نباید وصلت حضرت امام سجاد (علیهالسلام) با حضرت
فاطمه بنت حسین (علیهماالسلام) دیرتر از سال ۵۶ هجری بوده باشد.
یکی دیگر از همسران حضرت امام زینالعابدین (علیهالسلام) کنیزی است به نام حوراء که از سوی جناب مختار به ایشان هدیه شده بود. ایشان مادر مکرمه حضرت
زید بن علی (علیهالسلام) است که با رشادت کامل علیه دودمان اموی قیام کرد و در
کوفه به شهادت رسید. در این ارتباط قضیه بسیار جالبی در
بحارالانوار نقل شده است که از این قرار است:
ابوحمزه ثمالی میگوید: هر سال یک بار علی بن حسین (علیهالسلام) را در
ایام حج زیارت میکردم. یک سال حضور حضرت آمدم و دیدم روی زانوی حضرت بچهای نشسته است. من هم نزد ایشان نشستم. بچه آمد و در هنگام عبور از درگاه اتاق افتاد و حالش متشنج شد. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) بسرعت از جا بلند شد و دوان دوان به سراغ او رفت و با لباس خود، اشکهای چشم آن طفل را پاک کرد و به او فرمود: ای پسرم! تو را به خدا پناه میدهم که در کناسه به دار آویخته شوی. به ایشان عرض کردم: پدر و مادرم فدای شما، کدام کناسه؟ فرمود: کناسه کوفه عرض کردم فدای شما شوم این قضیه واقع میشود؟ فرمود: بلی قسم به کسی که پیامبر را بحق مبعوث فرمود، اگر بعد از من زنده باشی هر آینه این بچه را در ناحیهای از نواحی کوفه میبینی در حالی که مقتول است و بعد دفن شده و سپس او را از
قبر بیرون آورده و در حالی که او را لخت نموده روی زمین میکشند و در کناسه به دار میآویزند و سپس او را پائین آورده و میسوزانند و خاکستر او را در آب فرات میریزند. گفتم: فدای شما شوم اسم این غلام چیست؟ فرمود: این فرزند من زید است. سپس چشمان حضرت پر از اشک شد و فرمود: آیا به تو نگویم خبر این فرزندم را؟ شبی از شبها در حالی که در سجده و رکوع به سر میبردم در بعضی از حالات خواب مرا فراگرفت. پس دیدم کان در
بهشت هستم و حضرت رسول و علی و
فاطمه و حسن و حسین (علیهمالسّلام) مرا با
جاریهای از
حورالعین تزویج نمودهاند. من پس از هم بستر شدن با او نزد
سدرة المنتهی غسل کردم و همینکه پشت کردم، هاتفی صدا میزد: زید بر تو مبارک باد! زید بر تو مبارک باد!! زید بر تو مبارک باد!!
پس از خواب بیدار شدم و آثار جنابت را در خود دیدم. و لذا بلند شدم و برای نماز غسل کردم و
نماز صبح را خواندم، پس درب زده شد و به من گفته شد: پشت درب خانه کسی است که تو را میطلبد. من بیرون آمدم و مردی را دیدم که با او
جاریهای بود پوشیده شده و روبندش در دستش بود و روپوشی روی او افتاده بود. من گفتم: حاجت تو چیست؟ گفت با علی بن حسین (علیهالسلام) کار دارم. گفتم من علی بن حسینم پس گفت: من فرستاده مختار ابن ابیعبید ثقفی هستم. او به شما
سلام میرساند و میگوید: با این
جاریه در منطقه امان برخورد کردم و او را به ۶۰۰ دینار خریدم، این هم ۶۰۰ دینار است. پس برای زندگی و روزگار خود از این کنیز و پول استفاده نما. و نامهای هم به من داد. من مرد و
جاریه را وارد منزل نمودم و جواب نامه مختار را نوشتم و آن مرد روانه شد. پس به
جاریه گفتم: اسم تو چیست؟ گفت: حوراء، اهل منزل او را مهیا نموده و به عنوان عروس نزد من فرستادند. و سپس برای من این بچه را به ارمغان آورد و من اسم او را زید گذاشتم. ابوحمزه آنچه را به تو گفتم: یادداشت نما.
ابوحمزه ثمالی میگوید: قسم به خدا مدتی نگذشت که زید را در کوفه در منزل
معاویه بن اسحاق دیدم. نزد او رفتم و به او سلام کردم و به او گفتم: فدای تو شوم چرا به این شهر آمدی؟ فرمود: برای
امر به معروف و نهی از منکر. من هم مرتب نزد او رفت و آمد میکردم. بعد شب
نیمه شعبان نزد او آمدم و بر او سلام کردم و او به خانههای بارق و بنیهلال منتقل شده بود. نزد او نشستم. او گفت: ای ابوحمزه آیا بلند میشوی تا برای
زیارت قبر حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) مشرف شویم؟ عرض کردم: بلی فدایت شوم. بعد ابوحمزه روایت را ادامه میدهد تا اینجا که: رسیدیم به ذکوات البیض او فرمود: این قبر امیرالمؤمنین است. و سپس برگشتم. سرگذشت ایشان همان بود که بود. پس به خدا
قسم او را دیدم در حالی که کشته شده بود و دفن گردید و سپس قبر او نبش شد و بدنش را عریان روی زمین کشیدند و به دار آویختند و بعد هم سوزانده شد و در پائین کوفه به آب ریخته شد.
البته داستان این خواب و وقایع بعد از آن به گونههای دیگری هم نقل شده است.
از این حدیث شریف
علم غیب حضرت سجاد (علیهالسلام) محبت و ارادت مختار به حضرت سجاد (علیهالسلام) و محبت شدید حضرت سجاد (علیهالسلام) به جناب زید بن علی (سلاماللهعلیه) استفاده میشود.
زراره از حضرت باقر (علیهالسلام) نقل میکند که فرمود: علی بن حسین (علیهالسلام) خانمی را در بعضی از مشاهد مکه مشاهده نمود و نسبت به کمالات او متعجب شد، پس او را برای خود
خواستگاری نمود و با او
ازدواج کرد و نزد او بود. حضرت دوستی از
انصار داشت که از این ازدواج غمگین شد. آن شخص در ارتباط با وضعیت این خانم پرسش نمود و به او اطلاع دادند که او از
آل ذیالجدین از
بنیشیبان است.
پس نزد حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) آمد و عرض کرد:
خداوند من را فدای شما گرداند، پیوسته از این ازدواجی که با این خانم داشتید در نفس من مسالهای است و من گفتم علی بن حسین با خانمی ناشناخته وصلت کرده است. مردم هم چنین میگویند. دائما هم از نسبت او میپرسیدم تا اینکه او را شناختم و دانستم از قوم شیبانیه است.
حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فرمودند: هر آینه تو را دارای نظری بهتر از آنچه میبینم، میدانستم. خداوند متعال
اسلام را آورد و با آن پستی و فرومایگی را برطرف نمود و نقصهای اعتباری و اجتماعی را به آن اتمام فرمود و با اسلام سرزنشها و نکوهشها را به کرامت تبدیل کرد. پس سرزنشی بر مسلمانان نیست. هر آینه سرزنش، سرزنش
جاهلیت است.
اما این خانم چه نام داشته و آیا برای حضرت فرزندی آورده است یا نه، چیزی در تاریخ ذکر نشده است. از این حدیث به دست میآید که ملاک
ازدواج و گزینش همسر، شرافت فامیلی و شهرت نیست. اسلام ملاک فضیلت است نه چیز دیگر.
حضرت صادق (علیهالسلام) فرمودند: حضرت علی بن حسین (صلواتاللهعلیهما) با کنیزی که برای امام حسن (علیهالسلام) بود، ازدواج کردند. این خبر به اطلاع
عبدالملک بن مروان رسید و در طی نامهای از آن حضرت به خاطر ازدواج با یک کنیز عیبجویی کرد. حضرت نیز جواب دندانشکنی برای او نوشتند که موجب اذعان او به شرافت حضرت گردید.
یزید بن حاتم نقل میکند که عبدالملک بن مروان در مدینه جاسوسی داشت که آنچه در آنجا واقع میشد را برای او مینوشت و گزارش میکرد. در همان هنگام حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) یک
کنیز از کنیزان خود را آزاد نمودند و سپس او را به ازدواج خود در آوردند. آن جاسوس این واقعه را به عبدالملک گزارش کرد. در این رابطه عبدالملک به حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) نوشت: اما بعد، به تحقیق چنین به من گزارش شده که تو با کنیز خود ازدواج کردهای و این در حالی است که تو بخوبی میدانی در
قریش هستند افرادی همطراز و کفو تو، که بتوانی با ازدواج با او بزرگی نمایی و از او دارای اولادی نجیب باشی. پس نه برای خودت حرمت قائل شدی و نه برای فرزندانت چیزی باقی گذاشتی!! والسلام.
حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در جواب او نوشتند: اما بعد، نامه تو به من رسید که در زمینه ازدواجم با کنیز خودم من را توبیخ کردهای و گمان داشتهای که در قریش هست کسی که از طریق ازدواج با او به مجد و بزرگی برسم و از او اولادی نجیب به هم برسانم. و لکن هر آینه فوق
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هیچ وسیلهای برای رقاء و بزرگی یافت نمیشود و هیچ امکان افزایش در کرامت وجود ندارد. قابل توجه اینکه حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با کنیزی که توسط بعضی از پادشاهان حضورشان هدیه شده بود، به نام
ماریه قبطیه، ازدواج و وصلت نمودند و ثمره آن فرزند پسری به نام ابراهیم بود. چه اینکه با کنیز خود به نام
صفیه دختر
حیی بن احطب ازدواج نمودند. و این خانم که مورد اشاره تو میباشد ملک یمین و کنیز من بود که او را در راه خدا آزاد کردم و بدین وسیله به
اراده الهی و بر اساس امر او قصد رسیدن به ثواب آزاد کردن
برده را داشتم و سپس بر اساس سنت الهی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را برگردانیده و با او ازدواج کردم و هر کس در دین خداوند پاکیزه باشد هرگز در هیچ امری دچار اخلال و مشکل نخواهد شد. آری هر آینه خداوند با اسلام پستی و خسیسه را رفع نموده و به آن نقیصهها را برطرف کرده است، و لؤم و پستی را برده است پس بر فرد مسلمان هیچ پستی و لؤم نمیباشد. هر آینه لؤم و پستی، لؤم و پستی جاهلیت است، والسلام.
چون عبدالملک نامه حضرت را قرائت کرد آن را به طرف فرزندش سلیمان پرت کرد و او نیز آن را خواند، آنگاه گفت: ای امیرالمؤمنین!! چقدر آنچه با آن علی بن حسین بر تو فخر کرده است شدید و بزرگ است. عبدالملک در جواب گفت: پسرکم این چنین سخن مگو، هر آینه این زبانهای
بنیهاشم است که سنگ خارا را میشکافد و از دریا سیراب میشود. پسرم! علی بن حسین (علیهالسلام) از همانجا که مردم، فرومایه و خوار میشوند، رفعت و بزرگی مییابد.
در نقل دیگر آمده: زینالعابدین (علیهالسلام) فرموده: این رسول خداست که با کنیزش ازدواج کرد و همسر غلام خود را به عقد خود در آورد. عبدالملک نیز گفت: علی بن حسین از همانجا که مردم پست و فرومایه میگردند به شرافت و بزرگی میرسد.
قابل توجه اینکه احتمال دارد همسر مورد اشاره در قسمت قبل با این کنیز از نظر خارجی یکی باشند.
بازنویسی توسط گروه پژوهشی ویکی فقه، تاریخ: ۱۳۹۸/۰۲/۱۸.